فرهنگ امروز/ حامد سرلکی:
مأمون عباسی و سیاهپوشان مرونشین همچون «کنستانتین» نخستین امپراتور روم مسیحی شده و در پی پیدایش مجالس اسلامی شبیه آنچه در شورای «نیقیه» روم روی می داد این بار در قامت «مِحنَه»، کارزاری جدیددراصلی ترین بحث علم کلام، یعنی نحوه پیدایش قرآن حکیم شکل دادند تا جایی که مأمون عباسی در نامه ای به «اسحاق بن ابراهیم» وی را در بغداد مأمور کرد تا از دیدگاههای قاضیان شرعی بغداد آگاه شود و در صورت مخالف بودن آنها با آنکه قرآن حکیم نوعی مخلوق است، نام آنها را سیاهه کرده تا آنها را تبعید و در موارد ویژه از صفحه روزگار نیست کند [۱]. این وضع به حدی اسفناک و دهشتناک به پیش رفت که معتصم عباسی، یکی از ائمه فقهی اهل جماعت، «امام احمد حنبلی» را در ملأ عام و توسط تازیانه خود شکنجه کرد، اما در نهایت به دلیل بده بستانهای فقهی و حکومتی که معتمد عباسی با شاگردان امام حنبل داشت، وی دادگاه تفتیش عقاید مِحنَه را تعطیل کرد [۲].
گذار از تاریخ، رجعت به کلام
میرداماد، این فیلسوف بزرگ اسلامی معتقد بود، پیش از بحث روی علم کلام باید مقوله «موجودیت بیان» مورد بررسی قرار گیرد [۳] . این مقوله توانایی آن را دارد تا چراغ راه بهتری برای آغاز این صراط پست و بلند باشد. وی هر چیزی را نوعی موجود پنداشته، حتی در «کلام». او کلام را نیز به دو گونه وصف کرده است، یکی موجود کلامی «دهری» که فارغ از زمان است و به گونه ای از لیست، دیگری موجود کلامی «سرمدی»که قایل به زمان است و زمان شرط ادای آن کلام و حادث شدن آن را به شکل لازم و ملزوم نمایان میسازد، حال با این تفسیر بجا به بررسی دو مفهوم دیگر که پایه بحث خلقت قرآن است، میپردازیم. در بسط و تکوین بحث پیرامون نوع به وجود آمدن قرآن حکیم به مواردی چون «قدیم» و «حادث» برمی خوریم.
قدیم امر و حالتی پیش ازلی و فارغ از بازه زمان است. حال آنکه امر حادث مسبوق به عدم یا غیر است، به نوعی دیگر چیزی که حادث میشود، از پیش نبوده و در بازه ای منوط به امور زمانی و مکانی خلق میشود( هر حادثی مخلوق است).
با این تفاسیر اولاً میتوان فهمید که ذات خدا ذاتی قدیمی است و کلام که صفت اوست قدیمیت. ثالثا صفت قدیم باید قدیم باشد؛ زیرا عروضِ امرِ حادث بر قدیم جایز نیست؛ چون موجب تغییرات میشود و متغیر با وجوبِ وجود سازگار نیست؛ بنابراین کلام خدا که صفت اوست، قدیم خواهد بود. حال باید دید وضعیت این نگرش در حالت وحی گونه قرآن حکیم چگونه است؟ اینجاست که انشعابهای فکری، مباحث هرمنوتیک وحی و نوع ایجاد قرآن حکیم در حالات قدیم و حادث بودن شکل میگیرد. هنگامه ای که تمامی مذاهب اسلامی را درگیر خود کرد و توانست انشعاب علمی سازنده ای را در مباحث کلامی بین المذاهبی ایجاد نماید.
چیستی امر «خلق قرآن»
نزاع حدود پانصد ساله متکلمان اسلامی در چیستی امر خلق قرآن حکیم در چارچوب چند گروه ذیل مورد بررسی قرار میگردد :
- اهل حدیث(پیروان امام احمد حنبلی)
- اشاعره (ابوالحسن اشعری و پیروان وی)
- معتزلیها (واصل بن عطا و پیروان و شیعیان زیدی)
- شیعیان امامیه (به امامت علی بن ابی طالب(ع) ، ائمه هدایت بخش تشیع و پیروانی چون حکیم طوسی)
- اهل سلوک (ابن عربی و پیروان وی)
- فیلسوفان مکتب حکمت متعالیه (ملاصدرا و علامه طباطبایی)
چالش برانگیزترین مفاهیم، بین دو فرقه کلامی اشاعره و اعتزال به وجود آمد. بیتردید«اشعریت» پدیده ای است که در آن ابتداییترین نگرشهای دگماتیسم اسلامی به بروز رسیده و هرجا که سخن از جزمیت بشود، در سوی دیگر دیالکتیکهای عقل گرایانه در کفه دیگر به وجود میآید. جریان عقلگرایی بی حد و حصر در کلام را نخست واصل بن عطا یکی از شاگردان عالم شهیر اسلامی «حسن بصری» به وجود آورده، بنابراین به دلیل کناره گیری وی از مجالس حسن بصری در ابتدا نام «واصل اعتزالی» یعنی واصل کناره گرفته را به عنوان شهرت برای وی برگزیدند. او و اصحابش بعدها به معتزلیها شناخته شدند، آنها معتقد بودند، قرآن به شکل مفهومی که همان اصل کلام الله است و هم صورت اِعرابی که شامل نوشتار و اصوات است جزو امور حادث است، بنابراین قرآن در نظر ایشان نوعی مخلوق بود که بر اثر ثبوت ایجاد گردیده و در عقبه آن هیچ بحث تقدم ازلی وجود نداشته است. اما در این میان احمد بن حنبلی که از شاگردان زید بن علی(علیه السلام) و امامین باقر و صادق(علیهم السلام) بود، بر این اصل اعتقاد داشت که چون خدای با موسی سخن گفت، قول مخصوصش این بود که کلمات قرآن حکیم که مردم تلاوت میکنند یا مینویسند، قدیم نیستند، بلکه خود اصلِ مفهوم زیر لایه مباحث قرآنی است که جزیی از صفت الهی میباشد و صفت امری قدیمی است[۴]. پس از بسط این گونه تعاریف ابوالحسن اشعری در دفاع از اهل حدیث بحث «کلام نفسی و کلام لفظی» را پیش آورد که در آن کلام نفسِ قرآن را قدیم دانسته و کلام قابل لمس را حادث مخلوق، اما بیشتر در میان اشاعره آنگونه که شهرستانی در کتاب الملل و النمل میگوید، فرقه «حشویه» صاحب نفوذ فکری و اعتقادی گردید، حشویه نیز در راه مبالغه گونه کلامی خود، اعراب، اصوات و حتی جلد و شیرازه و کاغذ قرآن را امری قدیمی میدانستند.
در این میان شیخ طوسی، متکلم، محدث و حکیم شیعه مذهب با رجوع به خطبه امام علی بن ابی طالب(علیه السلام) در نهج البلاغه که میفرماید: کلام خداوند بسان فعل اوست که او آن را پدید میآورد؛ فعلی که پیش از این نبوده و اگر قدیم بود، خدای دوم میشد[۵] قرآن حکیم را حادث دانسته است[۶] . اما پس از صدها سال فیلسوف و حکیم ایرانی ، ملاصدرا در نتیجه گیری نهایی خود و به دلیل گرایش به جدایش اعتقاد شیعه امامیه و اعتزالیون سخنی نغزتر و جامعتر بیان میکند. وی اشاعره را به دلیل سهل انگاری در فهم ایجاد قرآن متهم به کجروی میکند؛ زیرا اشاعره در دام شرک فقهی از قرآن افتاده و به گونه ای قرآن را موجودی قائم به ذات پنداشتند. در نهایت اشاعره کلام را صرفاً نوعی خلق در واژه و صفات میدانستند. در این صورت هر کلامی در جایگاه کلام حقیقی که سخن حق الهی است قرار میگرفت. به عقیده ملاصدرا کلام از عالم امر و کتاب از عالم خلق تجلی کرده است. وی به آسانی با تفکیک و بیان دو اصل کلام و کتاب حقیقتی فراموش شده را در بستر فهم بشری از قرآن ارایه کرد. به هر حال در ابتدا باید دانست که آیا کلام صفت است یا قائم به ذات؟ هر پاسخی جز صفت به ایجاد شرک در توحید به مثابه برابر دانستن کلام به ذات اقدس الهی نمیانجامد.[۷]
صدرایی منشی ، از قلب تمدن اسلامی و با استعانت از آموزههای کلامی قرآنی مستتر در کلام ِ اهل بیت(درود خدا بر آنان باد) در ابتدا پرسشهای عمیقی از اهل حدیث، معتزلیها و اشاعره میپرسد؟ عقیم بودن فرق اسلامی در پاسخ درست به پرسشهای بنیادین کلامی و ضعف فلسفی موجود در سه تفکر فوق این امر را راحتتر بیان میدارد که قرآن حکیم همان بطن چند لایه معنایی است که در عالم امر وجود داشته، پس هم شأن با وجود اقدس الهی نیست، یعنی آنکه در عهد ازل خدای واحدِ موجودات صاحب کلام بود، اما در عالم امر وقتی سخن گفتن وی صادر شد، سکوت و سخن معنا یافتند، حال آیا جایی که سکوت باشد، الزاماً سخن وجود نداشته است؟ بله ، اما اگر کلام صفت الهی باشد، چه؟
چرا به جای تأکید بر یک مفهوم خیرمنشانه در قرآن به دیگر مفاهیم بیشتر اشاره نشده و چرا برخی مفاهیم در عصر پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) نو و بدیع بود؟ پاسخ آسان است، اینجا همان انتقال از عالم امر به عالم خلق و حادث شدن قرآن است. بیتردید ملاصدرا و پس از آن علامه طباطبایی ثمره بذری است که در مقابله با حنبلی، معتزلی و اشعری مسلکی برای درک بهتر امت واحده از ایجاد قرآن حکیم در قلب تمدن اسلامی کاشته شد و علم کلام را منحصراً به نام «ملاصدرا و نوصدراییان» که از فهم فقه و اصول به درک سلوک و ارایه خرد دینی که همان حکمت در سایه سار اصول اولیه فلسفی است، رهنمون کرده است.
پی نوشتها:
[۱] سبیب رحیم. اخبار الدوله العباسیه و فیه اخبار العباس و اولاده. ترجمه عبدالجبار مطلبی، صفحه ۲۳۹
[۲] مأمون و محنه ، علی ناظمیان فرد ، صفحات ۷۸ - ۶۸
[۳] القبسات ، میرداماد به ترجمه محدود صفحه از حامد سرلکی ، صفحه ۱۲۰
[۴] تاریخ فلسفه اسلامی، سید حسین نصر ،جلد اول، صفحه ۱۹۵
[۵] نهج البلاغه،خطبه ۱۸۶
[۶] اندیشههای کلامی شیخ طوسی، دانشگاه علوم رضوی ، جلد اول،صفحه ۳۳
[۷] المشاعر، ملاصدرا ، ترجمه میرزا عماد بدیع الملک، صفحه ۵۷
منبع: قدس آنلاین