فرهنگ امروز/ حامد صفاریان:
«متکلم را تا کسی عیب نگیرد، سخنش صلاح نپذیرد» (سعدی)
انصاف باید داد که پارهای از گفتگوهای نقادانۀ عالمانه و محققانه که بخصوص در سالهای اخیر در حوزۀ ترجمه و تألیف آثار فلسفی درافتاده، تالی صالح دارد. بازشناسی سره و ناسره، نشان دادن کژتابیها و عیان کردن نقایص و اشکالات در کار ترجمه و تألیف آثار فلسفی؛ نیز، رسوا کردن متقلبان و کمفروشان، و در یککلام اصلاح کار از رهگذر نقادی، از برکات این قبیل مباحثات است. اما شوربختانه، این امر نکو، به آفتی نکوهیده نیز دچار است و آن انحراف بحث از مجرای علمی و فنی و درافتادن به ورطۀ تخطئه و تحقیر و خردهگیریهای ملّانقطیوار و حاشیهای است. از باب نمونه، و ازجملۀ این حواشی انحرافی –که ازقضا مابهازای عینی خارجی هم دارد- بحث بر سر نحوۀ تلفظ نام فیلسوف ایدئالیست آلمان Fichte است؛ اینکه باید این اسم را «فیشته» بنویسیم و بخوانیم، یا «فیخته»؟
من بر آنم تا از دریچۀ زبانشناسی به این مسئله، نظری کوتاه افکنم و نشان دهم «راه نه آن است و نه این». آنگاه خواهم توانست بر بیهودگی و بیربطی این مناقشه، و مجادلات ازایندست، در میدان نقادی علمی، انگشت تأکید نهم.
بگذارید نخست به محل این منازعه نگاهی بیفکنیم؛ یعنی به شیوۀ تلفظ «ch» در زبان آلمانی رسمی[۱]. در واژههای آلمانی، «ch» بسته به اینکه در چه موضعی و در ترکیب با چه واکهها و همخوانهای دیگری قرارگرفته باشد، به طرق زیر ادا میشود:
- بهصورت سایشی نرمکامی[۲] با آوانِگاری [x] مانند lachen که اگرچه تقریباً به صدای [خ] نزدیک است، اما در اصل همتایی در فارسی ندارد.
- بهصورت سایشی ملازی[۳] با آوانِگاری [χ] مانند Buch که همتای صدای [خ] در فارسی است.
- بهصورت سایشی کامی[۴] با آوانگِاری [ç] مانند ich که در فارسی همتایی ندارد.
- بهصورت بندشی نرمکامی[۵] با آوانِگاری [k] مانند Christ که همتای صدای [ک] در فارسی است.
- بهصورت سایشی لَثوی کامی[۶] با آوانِگاری [ʃ] مانند Recherche که همتای صدای [ش] در فارسی است.
- بهصورت انسدادی سایشی[۷] با آوانِگاری [tʃ] مانند Chip که همتای صدای [چ] در فارسی است.
تلفظ «ch» در Fichte بر آوای موصوف در ردیف شمارۀ ۳ منطبق است. بهاینترتیب، ادای این اسم در فارسی به هر دو صورت «فیشته» و «فیخته» مغایر تلفظ صحیح آن در زبان آلمانی رسمی است.
اما میتوان بر حکم بالا این اشکال را وارد کرد که با رویکرد توصیهای[۸] به این مسئله نظر افکنده است. اگر رویکرد خود را از توصیهای به توصیفی[۹] تغییر دهیم، آنگاه این حکم از اعتبار کلی پیشین برخوردار نخواهد بود. زیرا اگر معیار تلفظ را، نه توصیۀ قواعد تلفظ زبان آلمانی رسمی، بلکه نحوۀ تلفظ این آوا توسط آلمانیزبانها بدانیم، آنگاه خواهیم دید که نام فیلسوف ما در مناطق گوناگون به شکلهای متفاوت ادا میشود.
تقریباً همۀ مردمان شمال و مرکز آلمان، «ch» را در Fichte بهصورت [ç] تلفظ میکنند، اما اکثر ساکنین جنوب آلمان و همچنین اتریشیها و آلمانیزبانهای سوئیس، همان را بهصورت [x] و [χ] (یعنی تا حدودی مانند صدای [خ] در فارسی) ادا میکنند. از طرفی، در برخی مناطق اطراف دو شهر درسدن[۱۰] و کمنیتز[۱۱] و همچنین در برخی مناطق جنوب شهر کلن[۱۲] و غرب شهر فرانکفورت[۱۳]، «ch» بهصورت [ʃ] (یعنی مانند صدای [ش] در فارسی) تلفظ میشود[۱۴].
حال اگر معیار سنجش را تعداد گویشوران و شیوۀ تلفظ آنها در نظر بگیریم، صدای [ç] گویشوران بیشتری را در برمیگیرد. سپس با فاصلۀ اندکی ، دو تلفظ [χ] و [x] قرار میگیرند. جمعیت آلمانیزبانهایی که «ch» را در Fichte بهصورت [ʃ] تلفظ میکنند بسیار کمتر از دو دستۀ بالا و محدود به همان دو منطقهای است که بالاتر به آن اشاره کردم. بهعبارتدیگر، اگر شخصی را که قادر به تلفظ Fichte بهصورت دقیق آن، یعنی با صدای [ç] نباشد، بهصورت تصادفی جایی در سرزمینهای آلمانیزبان رها کنیم، احتمال[۱۵] اینکه منظور وی با بر زبان آوردن لفظ «فیخته» فهمیده شود، بسی بیشتر است، تا «فیشته». لزومی هم ندارد که آلمانیزبانها ، حتماً فیلسوف ایدئالیست ما را بشناسند، زیرا Fichte در زبان آلمانی نام درختی از خانوادۀ کاج نیز هست.
بااینهمه بازهم نمیتوان مدعی شد که «فیخته» درست است و «فیشته» نادرست. میشود معیار فوق (یعنی سنجش صحتوسقم تلفظ، بر اساس غلبۀ جمعیت گویشوران) را یکسویه دانست. این اشکال بخصوص هنگامی وارد است که این واقعیت را نیز در نظر آوریم که زادگاه فیلسوف ما، ازقضا، دقیقاً در یکی از همان مناطقی قرار دارد که مردمانش «ch» را مانند صدای [ش] در فارسی تلفظ میکنند، یعنی در شهر رامِناو[۱۶]، واقع میان دو شهر درسدن و باوتسن[۱۷]. بااینوجود، باز میتوان دلیل دیگری آورد که کفۀ ترازو را بیشتر به نفع «فیخته» کج میکند تا «فیشته» و آنهم تطوّر تاریخی مخارج آواهاست.
آواهای موجود در یک زبان نیز مانند خود کلمات، در گذر زمان، دستخوش تغییرات فراوان میشوند و در مواردی با یکدیگر ممزوج یا از یکدیگر مشتق میگردند. برخی آواها بهکلی ناپدید شده و جای خود را به آواهایی دیگر میدهند. بسیاری از این تغییرات را میتوان با متدهای شاخۀ آواشناسی از علم زبانشناسی پیگیری و قوانین آن را بازسازی نمود. این اتفاق در زبان آلمانی دو بار رخداده است که آنها را تحول آوایی اول و تحول آوایی دوم[۱۸] نام نهادهاند. طی این دگرگونیها، جابجاییهایی در شیوۀ تلفظ آواها و بهتبع آن، کلمات رخداده است. این نکته را نباید از نظر دور داشت که این فرایند تحول، از الگوی خاصی تبعیت میکند چنانکه مطابق آن، هر آوایی به آوای دیگر، تبدیل، یا از آن مشتق نمیشود؛ بلکه همواره دستههایی از آواها هستند که در این تغییر و تحول با یکدیگر قرابت دارند. از میان شش آوایی که در تلفظ «ch» رایج است، سه آوای [ç] و [x] و [χ] به یکدیگر نزدیکاند. ردپای این قرابت را در آلمانی امروزین نیز میتوان یافت. مثلاً صدای «ch» در واژهای مانند Buch (یعنی آوای [x]) در حالت جمع به Bücher (با تلفظ [ç]) تبدیل میشود یا Fach به Fächer و قس علی هذا.
چنین قرابتی را با این درجه، میان دو آوای [ç] و[ʃ] نمیتوان یافت. دقیقاً به دلیل همین قرابت تاریخی است که تلفظ نام Fichte توسط یک فارسیزبان بهصورت «فیخته» ذهن یک آلمانیزبان را فیالجمله بیشتر از «فیشته» به سمت مدلول آن، یعنی نام همان درخت کذا یا فیلسوف ایدئالیست ما معطوف میگرداند.
معلوم شد آوردن دلایل محکم و خللناپذیر بر درستی یا نادرستی تلفظ «فیشته» یا «فیخته» کار چندان آسانی نیست و این امر میتواند کار را به تکافوی ادله بکشاند، یا درنهایت، ذوق و سلیقه را معیار و ملاک قرار دهد. اما بهرغم این، و با امعان نظر به مجموع دلایلی که ذکر شد و همچنین بر اساس مشاهده، تحقیق و تجربۀ شخصی نگارنده[۱۹]، میتوان گفت صورت ملفوظ «فیخته» نسبت به «فیشته»، دستکم ازنظر کاربردی، یعنی برای مفاهمۀ مؤثر با آلمانیزبانها، ارجح است. بااینحال این ترجیح فقط در محیط آلمانیزبان موجه است و ایبسا اعتبار خود را در فضای نوشتاری زبان فارسی از دست بدهد.
باری، اکنون با چرخشی در زاویۀ نظر به مسئلۀ بالا، میتوان پرسش دیگری درافکند: عدم تلفظ درست یک اسم خاص در یک بحث فلسفی چه عواقبی میتواند داشته باشد؟ یا بهعبارتدیگر آیا مسئلۀ نحوۀ تلفظ، اساساً در یک بحث فلسفی موضوعیت دارد یا خیر؟ به نظرم پاسخ این سؤال کاملاً روشن است: جایی که بحث بر سر مدلولها است و نه خود دالّها؛ یعنی جایی که گفتگو پیرامون خودِ فلسفه و اندیشه و محتوای سخن است و نه مثلاً دربارۀ مسائل زبانشناسیک، آواشناسیک و نظایر آن، بحث تلفظ اسامیِ خاص، نهتنها موضوعیت و اهمیتی ندارد، بلکه تذکر آن به طرف مقابل و دوقطبی کردن فضای بحث از این رهگذر، نوعی خارج کردن گفتگو از شاهراه بحث علمی و انداختن آن به کورهراه جدل خواهد بود.
وانگهی مشکلات مربوط به تلفظ یا تحریر کلمات بیگانه، چندان فراگیر و پردامنه مینماید که بعید است بتوان زبانی را یافت که با قابلیتهای آوایی و نوشتاریِ خود، از عهدۀ تلفظ یا تحریر هر آوایی و هر اسمی در زبان دیگر، کما هو حقه، برآید. این واقعیت آنقدر آشکار هست که ما را از اطالۀ کلام و محاجه، بینیاز کند.
راست این است، که در یک بحث فلسفی، اتفاقنظر و تفاهم بر سر مدلولها، در کنار نوعی اجماع نسبی بر سر دالّها، ملاک اصلی است. بهدست دادن معیار سنجشی برای درستی و نادرستی تلفظ کلمات، اگر هم در اول آسان نماید، در آخر از گزند مشکلها مصون نیست. ضمن اینکه تلاش برای یافتن یکچنین معیاری در یک بحث فلسفی اساساً بیفایده و حاشیهای و غیرعلمی است.
بحث و نقد و نظر پیرامون چگونگی تلفظ و تحریر واژهای بیگانه را میتوان به حوزۀ زبانشناسی و آواشناسی و نظایر آن واگذار کرد و در فلسفه، تا آنجا که تکثّر سلایق در گویش و نگارش، مخلّ مفاهمه، و مایۀ خلط مدلولها و منظورها نباشد، میتوان -و اساساً باید- از طرح چنین مباحثی پرهیز کرد. با پیش چشم داشتن نمونهای که در این یادداشت اندکی واکاوی شد، میشود گفت که نه «فیشته» نادرست است و نه «فیخته»؛ بلکه آنچه به یک معنا نادرست است همانا درانداختن و کشدادن بحثهایی است ازایندست؛ مجادلاتی که به انصراف گفتگو از غایت اصلی و درافتادن به مغاک مناقشات عامیانه منتهی خواهد شد.
منابع
Riecke, Jörg, Duden, Das Herkunftswörterbuch Etymologie der deutschen Sprache. ۵. Aufl. Bd. ۷. Berlin: Dudenverlag, ۲۰۱۴.
Schmidt, Wilhelm; Langner, Helmut, Geschichte der deutschen Sprache. ۶. Aufl. Stuttgart: Hirzel, ۱۹۹۳.
Nübling, Damaris, Historische Sprachwissenschaft des Deutschen, eine Einführung in die Prinzipien des Sprachwandels. ۳. Aufl. Tübingen: Narr Studienbücher, ۲۰۱۰.
حقشناس، علیمحمد، آواشناسی (فونتیک)، انتشارات نقشجهان، ۱۳۷۶.
پینوشتها
[۱] Hochdeutsch
[۳] stimmlose uvulare Frikativ
[۴] stimmloser palataler Frikativ
[۵] stimmlose velare Plosiv
[۶] stimmlose postalveolare Frikativ
[۷] stimmlose postalveolare Affrikate
[۸] prescriptive (انگلیسی)
[۹] descriptive (انگلیسی)
[۱۰] Dresden
[۱۱] Chemnitz
[۱۲] Köln
[۱۳] Frankfurt am Main
[۱۴] برای این منظور نک. نتایج تحقیقات مفصل دانشکدۀ فیلولوژی تاریخی دانشگاه آوگسبورگ (http://www.philhist.uni-augsburg.de/) در همین زمینه و همچنین نتایج تحقیقات انستیتوی زبان آلمانی در شهر مانهایم (http://www۱.ids-mannheim.de/) در تحقیقی مشابه که بر روی اینترنت نیز قابل بازبینی است. همچنین نک. اطلس زبان روزمرۀ آلمانی (َAtlas zur deutschen Alltagssprache) در اینترنت.
[۱۵] منظور، یک محاسبۀ دقیق ریاضی بر اساس حساب احتمالات و با توجه به پراکندگی گویشوران با تلفظهای مختلف است.
[۱۶] Ramenau
[۱۷] Bautzen
[۱۸] Erste und zweite Lautverschiebung
[۱۹] نگارنده بیش از بیست سال با زبان آلمانی مأنوس بوده است. از این مدت بیش از ده سال مستقیماً در محیط آلمانیزبان زیسته و با اصناف گویشوران در مناطق مختلف آلمان، اتریش و سوئیس در ارتباط بوده و با لهجۀ مردمان نواحی مختلف، بهخوبی آشناست. همچنین بارها دو تلفظ «فیخته» و «فیشته» را ازنظر تفاوت در سرعت انتقال منظور به آلمانیزبانها در مناطق مختلف شخصاً آزموده است.