شناسهٔ خبر: 44742 - سرویس اندیشه

حوزه عمومی به روایت حسینعلی نوذری و مسعود پدرام؛

جایگاه روشنفكران سپهر عمومی است

نوذری جایگاه روشنفكر در سپهر عمومی است و باید به این مساله خودآگاهی پیدا كند. اما اینكه این چگونه می‌توان این فضاها را شكل داد مساله ای مهم است. .. این فضاها جای روشنفكر است و اگر این اتفاق بیفتد، مشكلات جامعه حل می‌شود یعنی هم‌افزایی و انباشت افكار توسعه اخلاقی در جامعه ایجاد می‌كند.

فرهنگ امروز/ محسن آزموده- عاطفه شمس: یورگن هابرماس (متولد ١٩٢٩) فیلسوف و نظریه‌پرداز اجتماعی آلمانی در سال ١٩٦٢ كتاب تاثیرگذار دگرگونی ساختاری حوزه عمومی را نوشت و در این كتاب ضمن شرح و بسط مفهوم «حوزه عمومی» (public sphere) به ریشه‌های تاریخی و اجتماعی شكل‌گیری این مفهوم در قرون جدید در جامعه غربی می‌پردازد. از دید هابرماس حوزه عمومی فضایی آزاد است كه در آن شهروندان گردهم می‌آیند و آزادانه و برابر در مباحثه درباره علایق (interest) خود به گفت‌وگو می‌پردازند. هابرماس در این كتاب نشان می‌دهد كه چگونه روند تحولات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در قرن نوزدهم به سمتی می‌رود كه حوزه عمومی رو به زوال می‌رود و در نتیجه عقلانیت انتقادی و رهایی بخش به تعبیر وبری در قفس آهنین عقلانیت صنعتی و سرمایه‌دارانه گرفتار می‌شود. كتاب هابرماس، دیر و ٢٧ سال بعد از انتشار آلمانی آن در سال ١٩٨٩ توسط مك كارتی به انگلیسی ترجمه شد، اما خوشبختانه و با وجود این تاخیر سال ١٣٨٤ به همت جمال محمدی به فارسی ترجمه شد. عصر پنجشنبه ٢٧ خرداد در موسسه پرسش نشستی با موضوع نقد و بررسی حوزه عمومی با حضور حسینعلی نوذری، مسعود پدرام و بهرنگ درویشیان برگزار شد كه در آن هر یك از این محققان به جنبه‌هایی از موضوع حوزه عمومی پرداختند. در ادامه گزارشی از سخنرانی حسینعلی نوذری و مسعود پدرام از نظر می‌گذرد:

 

حسینعلی نوذری

در این بحث نخست درباره مفهوم حوزه عمومی در گفتمان هابرماسی بحث می‌كنم و سپس به این می‌پردازم كه این حوزه عمومی در نگاه هابرماس چه تحولی پیدا كرده است. بعد به نقدی كه به حوزه عمومی هابرماسی به ویژه از سوی فمینیست‌ها و نظریه‌پردازان جنبش‌های اجتماعی جدید وارد شده خواهم پرداخت و در نهایت به تحول حوزه عمومی با توجه به ظهور تكنولوژی‌های جدید به عنوان جریان‌های موثر بر مناسبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در جوامع جدید خواهیم پرداخت و به این پرسش می‌پردازیم كه آیا حوزه عمومی كه در گذشته مورد بحث بود را می‌توانیم به دوران و بستر جدید كه در آن با عصر ارتباطات و ظهور رسانه‌های جدید مواجه هستیم، منتقل كنیم یا خیر؟ یعنی می‌كوشیم نشان دهیم كه توانمندی و ظرفیت و قابلیت‌های حوزه‌های رسانه‌ای جدید تا چه اندازه می‌توانند كارویژه‌هایی را كه هابرماس از حوزه عمومی كلاسیك یا بورژوایی انتظار داشت، برآورده كنند؟ آیا اساسا چنین انتظاری درست است یا خیر؟


عمومی بودن یعنی چه؟
پیش از آنكه به مفهوم حوزه عمومی بپردازیم لازم است دریابیم كه عمومی بودن (public) چیست؟ هابرماس در پاسخ به این پرسش می‌گوید: زمانی كه وقایع و اتفاقات صفت عمومی پیدا می‌كنند وقتی است كه این وقایع و اتفاقات از حوزه و حیطه محدود خودش خارج شود و در معرض دید و رویت همگان قرار بگیرد. بنابراین اولا این امر قابل رویت و مرئی می‌شود و ثانیا زمانی كه این امر در معرض دید همگان قرار می‌گیرد، رابطه‌ای با مخاطبان پدید می‌آید كه این رابطه تاثیرگذارانه است، یعنی یك واقعه از پیله خودش خارج می‌شود و بر دریافت و درك و نگاه و رفتار كسانی كه این واقعه در رویت ایشان است، تاثیر می‌گذارد. از سوی دیگر به زعم نظریه‌پردازان اجتماعی این رابطه تك‌سویه نیست. عموم هم در موضع انفعالی قرار نمی‌گیرند، اگرچه با توجه به بسترهایی كه وقایع در آنها رخ می‌دهند، به ویژه با توجه به پدیده‌ای كه هابرماس آن را ساختار قدرت می‌نامد، معمولا این تمایل وجود دارد كه این تاثیرگذاری یكجانبه یا یكسویه باشد. یعنی پدیده یا امری كه رخ می‌دهد، تاثیر خودش را روی مخاطبان بگذارد، اما مخاطبان سوژه‌هایی آگاه و واجد شناخت یا قوه درك و تحلیل پدیده‌ها هستند و یك انفعالی با پدیده‌ها برقرار نمی‌كنند. بنابراین به همان میزان كه پدیده بر آنها تاثیر می‌گذارد، چه بسا بیشتر، این سوژه‌ها هستند كه بر آنها تاثیر می‌گذارند. زیرا پدیده در شكل ابژه و متعلق شناخت واقع شده است اما مخاطبان سوژه‌هایی هستند كه فاعل و عامل شناسایی و حتی در جایگاه كارگزاری (agent) هستند كه می‌توانند این واقعه یا امر یا پدیده را دستكاری (manipulate) كنند و در آن تغییراتی اعم از درست یا كژدیسه ایجاد كنند. بنابراین رابطه‌ای بین امری كه قرار است عمومی باشد و كسانی كه در ارتباط با این امر عمومی هستند، ایجاد می‌شود و نوعی تاثیر و تاثر رخ می‌دهد.


شكل‌گیری حوزه عمومی
حرف هابرماس این است كه پدیده‌هایی كه از اواخر قرن هفدهم و تمام قرن هجدهم و بعدا قرن نوزدهم به عنوان وقایعی مطرح می‌شدند كه تاثیرات عمومی دارند، در خلأ رخ نداده‌اند. از سوی دیگر حوزه‌های قدرت و ساختارهای قدرت نیز به گونه‌ای بود كه امكان نشو و نما و تحول این امور عمومی و بروز (manifestation) و جلوه‌گری اینها را چندان ارایه نمی‌داد. زیرا می‌دانیم كه هنوز با نظام‌های دموكراسی به معنای دقیق و حتی موسع كلمه سر و كار نداریم. بورژوازی داعیه این را دارد كه از این بستر شرایط مطلوب خودش را ایجاد كند و نظام سیاسی مطلوب او هم دموكراسی است، اما هنوز این شرایط به بلوغ نرسیده است. پس این وقایع در كجا قرار است رخ دهد و كارگزاران و حاملان آن چه كسانی باید باشند؟ این وقایع در جاهایی رخ می‌دهد كه به نحوی از كانون‌های قدرت فاصله دارد و از فضاهایی هم كه كانون‌های قدرت احتمال دارد بر آنها تاثیر بگذارند، دوری می‌گزیند. این جریان‌ها، جریان‌هایی هستند كه برای خودشان دنبال فضا هستند. نخستین فضاهایی كه این جریان‌های جدید امكان بروز در آنها پیدا می‌كنند، فضاهایی است كه در آن افراد بتوانند به گونه‌ای عاری از دغدغه و فشار و حضور تعیین‌كننده قدرت رسمی و اقتدار موجود، امكان بروز و عرض اندام بیابند و مطالبات و دیدگاه‌های خود را عرضه كنند. این فضاها عبارتند از:  بازار، كافه‌ها، محافل روشنفكری، مراكز علمی و آكادمیك و... حتی در همین رابطه هابرماس در كتاب تحول ساختاری حوزه عمومی بحثی را راجع به قهوه‌خانه‌ها مطرح می‌كند كه نخستین‌بار از مشرق زمین به كشورهای غربی رفته‌اند. در این مكان‌ها افراد دور هم جمع می‌شوند و بدون اینكه اضطراب داشته باشند و فشاری بر خود حس كنند، راجع به وقایع روز صحبت می‌كنند. بسط و گسترش و رشد سریع صنعت چاپ تا حدود زیادی به این فضا كمك می‌كند. از طریق نشریه‌ها، روزنامه‌ها و اشكال مختلف گردش اطلاعات این موضوع تداول و شیوع پیدا می‌كند. مفهوم تداول و شیوع یا شیاع (publicity) دقیقا در یك معنا اشاره به رواج و تداول پیدا كردن اخبار به گونه آزاد از سلطه و سیطره انحصارها دارد. این حوزه‌ها، به عنوان حوزه‌های عمومی‌ای مطرح می‌شود كه كارگزارش به ترتیب قشر یا تیپ یا طبقه جدیدی است كه این طبقه داعیه درانداختن افق‌های جدیدی را دارد و مدعی برانداختن نظم كهن است و می‌خواهد ساختارهای رسمی و موجود قدرت را به چالش بكشاند. از این جهت بورژوازی در این راستا به عنوان جریانی است كه ظهور پدیده حوزه عمومی را نمایندگی می‌كند و به عنوان طلایه‌دار حوزه عمومی مطرح می‌شود.


كاستی‌های حوزه عمومی
اما این حوزه عمومی برای خودش ویژگی‌ها و حدود و ثغوری دارد. این حدود و ثغور بیانگر محدودیت‌ها و كاستی‌هایی است كه بعدها از سوی سایر نظریه‌پردازان اعم از فمینیست‌ها و پسامدرن‌ها مطرح شد، همچنان تعریضی كه كارل اشمیت به هابرماس دارد، بر مبنای همین محدودیت‌ها و كاستی‌های حوزه عمومی است. بر این مبنا هابرماس یك كیفیت تجربی و یك كیفیت هنجاری را برای حوزه عمومی برمی‌شمارد. او از یكسو معتقد است كه حوزه عمومی شكل خاص و نهادینه شده‌ای از تعامل گفتاری و نوشتاری است. حالت گفتاری آن در شكل مراوده و بحث و مناقشه‌ای بروز می‌كند كه میان افرادی كه در كافه‌ها گرد هم می‌نشستند و بحث و اخبار را با یكدیگر مبادله می‌كردند و پیرامون موضوعات بحث می‌كردند، رخ می‌دهد. اما شكل نوشتاری آن در قالب نشریات، روزنامه‌ها و كتاب‌ها خود را نمایان می‌كند. اما هم در شكل گفتاری و هم در شكل نوشتاری، آنچه از این حوزه عمومی انتظار می‌رود، یك التزام و تعهد و پایبندی به داعیه‌های هنجاری است. هابرماس هسته و جوهر این داعیه هنجاری را در عدم وابستگی و عدم تبعیت از ساختارهای قدرت و اقتدار رسمی و اقتدار حاكم می‌داند. به عبارت دیگر حوزه عمومی باید به عرصه (forum) ‌ای بدل شود كه در آنجا، آنچه به عنوان قدرت غیررسمی حوزه عمومی تلقی می‌شود، متشكل از شهروندان آزاد و شهروندان برابر، این امكان را داشته باشند كه بتوانند اقتدار رسمی را به چالش بكشانند. بنابراین هابرماس دو مفروض دیگر را می‌افزاید: نخست حضور شهروندان آزاد از اضطرار و اجبار و برابر به این معنا كه این شهروندان در جریان بر هم كنش یا در هم كنش (interaction) بتوانند آزادانه و به راحتی دیدگاه‌ها و مطالبات خود را مطرح كنند و در همان حال این امكان را به طرف مقابل بدهند كه او نیز دیدگاه‌ها و نظرات خود را آزادانه بیان كند و در عین حال این حق را داشته باشند كه دیدگاه و نظرات او را زیر سوال ببرند و به چالش بكشند. یعنی یك رابطه تك‌سویه یا مونولوگ یا تك‌صدایی (univocality) اینجا حاكم نیست بلكه در اینجا شاهد چندصدایی (polyvocality) هستیم، منتها نوعی از چندصدایی كه در آن صداها از فرصت و امكان برابری برخوردار باشند.


شهروندان آزاد و برابر
وجه دیگری كه هابرماس برای این مساله قایل است، این است كه در حوزه عمومی این شهروندان آزاد و برابر كه امكان طرح و بیان دیدگاه‌های خودشان را دارند، باید علاوه بر آن و پیش‌تر از آن این امكان را داشته باشند كه بتوانند در واقع به عنوان كانون قدرت غیررسمی آنچه را به عنوان قدرت رسمی (اقتدار حاكم) محسوب می‌شود زیرسوال ببرند. بحث اقتدار رسمی ما را به یكی از اصطلاحات (terms) اساسی در تاریخ فلسفه سیاسی مغرب زمین می‌رساند. چرا بحث به چالش كشیده شدن اقتدار رسمی توسط قدرت غیررسمی مطرح می‌شود؟ زیرا اقتدار رسمی در قالب دولت‌های ملی از قرن شانزدهم و هفدهم به این سو مطرح می‌شود. یعنی می‌توان بحث را به هابز بازگرداند، یعنی زمانی كه ما شاهد شكل‌گیری نخستین نطفه‌های بحث قرارداد اجتماعی و پدیده‌ای به نام دولت هستیم كه به عنوان یك اقتدار تمام‌عیار مدعی تامین امنیت و آرامش و رفاه برای شهروندان ولو به كُرْه و اجبار است. این روند تا زمان لاك ادامه پیدا می‌كند. نزد لاك بحث دولت یا اقتدار رسمی از شكل عدم رضایت یا تاسیساتی مبتنی بر عدم رضایت شهروندان خارج می‌شود و به بنایی می‌رسد كه پایه آن بر اساس رضایت شهروندان گذاشته شده است. این اقتدار رسمی برای كارهای خودش همواره یك مبنای مشروعیت‌بخشی را پیدا می‌كرد. تا پیش از دولت ملی این مبنای مشروعیت‌بخش در قالب‌های نظریه حق الهی جست‌وجوی می‌شد. اما در نظریه قرارداد اجتماعی اساس بر اراده مردم است و رفتار و كارویژه‌های دولت بر مبنای آن تغذیه می‌شود. در رابطه میان دولت و شهروندان دولت‌ها برای خودشان بر اساس نظریه قرارداد اجتماعی این حق را قایلند كه رفتار خودشان را توجیه شده و مشروعیت یافته بدانند. این یك اصل كامل و همیشگی است. یعنی از آنجا كه تاسیس دولت‌ها بر اراده اجتماعی و اراده عمومی است، در نتیجه رفتار و اعمالش نیز مشروع و مقبول است. این همان مشروعیت همیشگی است كه لیوتار در كتاب وضعیت پست مدرن به عنوان مبنای مشروعیت‌بخشی پدیده‌ها در خارج از خود پدیده‌ها در گفتمان مدرن مورد انتقاد قرار می‌دهد.


نقد قدرت رسمی
آنچه به عنوان ویژگی تعیین‌كننده حوزه عمومی بورژوایی مطرح است، این است كه افراد این امكان را داشته باشند كه بتوانند اقتدار رسمی را كه مبنای مشروعیت و توجیه رفتار خودش را در رضایت مردم می‌داند، زیر سوال ببرند. یعنی شهروندان آزاد و برابر این حق را داشته باشند كه اقتدار رسمی را كه بر آنها اعمال می‌شود به چالش بكشانند و حتی این اقتدار رسمی را نه فقط در حد چالش بلكه در حد براندازی زیر سوال ببرند. اما وقتی بورژوازی دامنه‌های قدرت خودش را تثبیت می‌كند و سیطره خودش را بر همه اركان جامعه تسری می‌دهد، این امكان به چالش كشیدن قدرت رسمی از سوی قدرت غیررسمی به حداقل ممكن می‌رسد. این امر دلایل عدیده‌ای دارد مثل كالایی شدن، سیطره مناسبات بازاری، رسوخ مصرف‌گرایی و پدیده الیناسیون و... كه از قرن نوزدهم به این سو ابتدا از سوی اقتصاددانان سیاسی و سپس توسط جامعه‌شناسان به اشكال و شیوه‌های مختلفی بیان شد. تا اینجا طرحی كلی از مفهوم حوزه عمومی بورژوایی مطرح شد كه هابرماس آن را ویژگی جوامع اروپایی قرون هفدهم و هجدهم می‌داند. پدیده‌های صنعتی شدن و انقلاب صنعتی شتابی به این حوزه‌های عمومی می‌بخشند.


آیا سایبر اسپیس حوزه عمومی است؟
اما از نیمه دوم قرن بیستم به این سو با موج‌های مختلف رشد تكنولوژی و ظهور موج سوم و به تعبیری فرآیند بسط و گسترش تكنولوژی در رسانه‌ها تحولاتی در مفهوم حوزه عمومی رخ داد. ظهور ابررسانه‌هایی مثل اینترنت یا فیس بوك یا توییتر و شبكه‌های اجتماعی دیگر تاثیری اساسی بر این روند داشت. اموری كه شاخصه اصلی و بارز دو دهه آخر قرن بیستم و دهه نخست قرن بیست و یكم محسوب می‌شوند و به ظهوری انقلابی كه همه مناسبات و رابطه‌های موجود را به هم می‌ریزد، منجر شد. یكی از فرض‌های اصلی حوزه عمومی خواه حوزه عمومی هابرماسی و خواه حوزه عمومی پساهابرماسی یا حوزه عمومی ابررسانه‌ها، وجود ابزار انتقال اطلاعات و آگاهی‌ها است. منظور از ابررسانه‌ها، رسانه‌هایی است كه در اشكال بسیار پیچیده این امكان را فراهم می‌كنند كه افراد به شكل تازه‌ای با یكدیگر ارتباط پیدا كنند. در گذشته لازم بود تا شرایط عینی فراهم شود تا افراد زیر یك سقف به طور ملموس حضور مشترك بیابند و با یكدیگر به طور عینی ارتباط برقرار كنند و حرف یكدیگر را به صورت چهره به چهره بشنوند و حتی در جریان تبادل آرا و افكار از طریق ارتباط گفتمانی، اعمال كلامی یكدیگر را نیز ببینند و حتی از طریق میمیك چهره و حركاتی كه در دست‌ها و صورت و سایر اجزای بدن صورت می‌گیرد، یكدیگر را مشاهده كنند و از این طریق به نیات و مفاهیم و محتوای گفته‌های یكدیگر پی ببرند. در حوزه كلاسیك این امر امكان پذیر بود. اما در حوزه عمومی غیر كلاسیك یا حوزه عمومی‌ای كه ما در عصر رسانه‌های جدید با آنها سرو كار داریم، وضعیت به چه شكل است؟ آیا اساسا می‌توانیم پدیده‌ای مانند اینترنت را با آن حوزه عمومی كلاسیك مقایسه كنیم، اینترنتی كه مخاطبان بسیار زیاد دارد، سرعت انتقال مطالب و مفاهیم و داده‌ها در آن بسیار زیادتر از عصر چاپخانه و رسانه‌های گفتاری و نوشتاری قرن هجدهم و قرن نوزدهم و حتی نیمه نخست قرن بیستم است و از سوی دیگر از نوآوری‌های بیشتر و ابتكارات به مراتب بیشتری از كتاب و سایر رسانه‌ها برخوردار است. آیا می‌توانیم از این پدیده با در نظر گرفتن این ویژگی‌ها به عنوان یك حوزه عمومی فعال و جدید یاد كنیم؟ اگر بخواهیم در قالب چارچوب‌های قدیمی ماندگار شویم و تحلیل كنیم، اصل اساسی را بر مشاركت عینی و فیزیكال و مادی و بدنی افراد در حوزه عمومی قرار می‌دهیم و بعد حوزه عمومی را به طور مشخص با عنوان مكان (place)، عرصه و میدان‌هایی یاد می‌كنیم كه در آن میدان‌ها مردم جمع می‌شوند. در اینترنت یا در ارتباطاتی كه واسطه آن كامپیوتر است، افراد چگونه همدیگر را می‌بینند؟ حتی اصل را بر این می‌گذاریم كه افراد از طریق اسكایپ‌هایی كه هست، یكدیگر را ببینند. اما آیا با وجود چنین قابلیتی، می‌توان به این رسانه‌ها و این نوع ارتباطات مبتنی بر ابزار انتقال كامپیوتری به عنوان حوزه عمومی نگاه كرد؟


نگاه خوش‌بینانه به فضای مجازی
دیدگاه خوش‌بینانه قایل به آن است كه آنچه ما از حوزه عمومی انتظار داریم، كارویژه‌ها و كاركردهای حوزه عمومی است. در این نگاه كارویژه مهم حوزه عمومی طرح مسائل و مناسباتی است كه پروبلماتیك یك جامعه به شمار می‌روند، به ویژه در هر جامعه مهم‌ترین مساله، مساله توزیع عدالت، توزیع آزادی، توزیع درآمدها، توزیع ثروت‌ها، توزیع موقعیت‌ها و... است. در حوزه عمومی اصل بر این است كه افراد در آن حاضر می‌شوند، مشكلات شان را با یكدیگر در میان می‌گذارند و یك سمت مشكلات را به ساختار قدرت نسبت می‌دهند و سعی می‌كنند از طریق خواسته‌ها و دیدگاه‌ها راه‌حل‌هایی برای خروج از این وضعیت نابرابر پیدا بكنند. یعنی به تعبیری مقتضای حوزه عمومی بر تلاش برای خروج از بن بست‌ها و نابسامانی‌ها و بی‌عدالتی‌ها و بی‌نظمی‌ها قرار گرفته است. همچنین در حوزه عمومی شاهد ایجاد رابطه‌ها و مناسبات برابر و آزادانه عاری از كره و اجبار و فشار هستیم. اگر اینها ویژگی اصلی حوزه عمومی باشد، آیا نمی‌توان از طریق رسانه‌ای مانند اینترنت همین كارویژه‌ها را صورت دارد؟ یعنی آیا نمی‌توان در اینترنت به چالش كشیدن قدرت، مناسبات نابرابر، ناتوزیع‌های ثروت، موقعیت، شأن و... را مطرح كرد؟ ضمن آنكه آن عوارض و فشارها و درگیری‌هایی كه در حوزه عمومی باز و كلاسیك وجود دارد، در این جا وجود ندارد. اگرچه اینجا فیلترینگ هست، اما كاربران با اتخاذ انواع فیلترشكن‌ها می‌توانند از این سد عبور كنند. اما نگاه خوش‌بینانه می‌گوید هم امكان طرح و ارایه دیدگاه‌های مختلف و متضاد بیشتر هست و هم فشارهایی كه در حوزه عمومی كلاسیك سبب می‌شد افراد تهدید شوند، در این جا به مراتب كمتر است و در نتیجه می‌توان به این نتیجه رسید كه رسانه‌های جدید و شبكه‌های اجتماعی نو به مراتب می‌توانند بهتر و بیشتر از آنچه حوزه عمومی كلاسیك است، عمل بكنند. همچنین نگاه خوش‌بینانه بیانگر تلاشی برای پر كردن خلئی است كه در حوزه عمومی كلاسیك وجود داشت و انتقادی را كه به آن مطرح می‌شود را مطرح می‌كنند. ایشان می‌گویند حوزه عمومی اینترنتی یا تلقی از اینترنت و ارتباطات جدید به عنوان حوزه عمومی یك امكان اساسی را فراهم می‌كند. این امكان اساسی این است كه در اینجا ما با عوامل انحصاری سر و كار نداریم، یعنی حوزه عمومی در گذشته عمدتا به یك طبقه یا گروه یا جنسیت یا قشر یا دیدگاه خاص تعلق داشته است، در حالی كه حوزه عمومی اینترنتی صرف‌نظر از این تفاوت‌ها و تمایزهایی كه تفكیك‌هایی را با خودش به همراه دارد، شاهد حضور مشاركت‌كنندگانی هستیم كه به لحاظ جنسیت، به لحاظ قومیت و نژاد و گروه سنی و طبقه اجتماعی و حتی به لحاظ مساله زبانی میان آنها تبعیضی دیده نمی‌شود. در اینجا با تبعیض‌ها و عدم تجانس‌ها سر و كار نداریم، در حوزه عمومی كلاسیك با یك وحدت و همشكلی سروكار داریم كه در این عرصه وحدت و هم شكلی دیگران (Others) در آن جایی ندارد و خارج از این حوزه قرار می‌گیرند. در حالی كه در حوزه عمومی اینترنتی صرف نظر از نژاد و سن و جنسیت و سایر عوامل تفكیك‌كننده دیگر، ما شاهد همان كارویژه‌ها با حدت و غنای بیشتری هستیم. امروزه یكی از مشكلات اساسی نظام‌های استبدادی در كشورهای در حال توسعه، این است كه با این پدیده چطور كنار بیایند. زیرا ایشان به راحتی می‌توانند حوزه‌های عمومی كلاسیك را با تهدیدها و فشارها تعطیل كنند، ولی این نشست‌ها و جلسات را می‌توان به فضای عمومی مجازی منتقل كرد و نمی‌توان جلوی آن را گرفت.

 

مسعود پدرام

بحث من به رابطه روشنفكران ایرانی و حوزه عمومی (public sphere) یا عرصه عمومی یا سپهر عمومی اختصاص دارد كه البته با توجه به ریشه‌یابی‌هایی كه برای كلمه sphere انجام شده است، ترجیح می‌دهم كلمه سپهر عمومی را به كار ببرم. روشنفكران ما افراد خوبی هستند كه ما دورادور با آنها در تماس هستیم اما یك مشكل فرهنگی دارند و آن این است كه غیرمسوول هستند یعنی پاسخگو نیستند. این مشكلی است كه ربطی به خوبی یا بدی ندارد و یك ویژگی ایشان است. مشكل دیگر این است كه یك مشكل اخلاقی دارند و آن خودبرتربینی است، به این معنا این است كه هرچه بزرگ‌تر می‌شوند می‌گویند این بحث را من به عنوان نخستین نفر مطرح كردم و اگر كسی مشابه بحث آنها را داشته باشد او را بی‌سواد می‌خوانند. اشكال كوچك دیگری كه وجود دارد این است كه اشكال آگاهی شناخت نیز دارند كه وضعیت دورانی را نمی‌دانند و بحث من عمدتا بر همین موضوع متمركز است. یعنی در واقع برای تغییر تنها راه را هنوز تغییر دولت می‌دانند و به تمام حرف‌هایی كه دكتر نوذری بیان كردند توجه ندارند كه سپهر عمومی، جایگاه آنهاست و می‌توانند در آن، افكار عمومی را بسازند. این عدم پاسخگویی یا خودبزرگ‌بینی یا نداشتن شناخت دورانی، با برپایی سپهر عمومی به عنوان یك نهاد كه روابط تكرارشونده در آن وجود داشته باشد، قابل حل شدن هستند. گرچه روشنفكران ما این مشكلات را دارند اما فداكاری و جسارت زیادی دارند و مسائل جامعه را خیلی خوب تحلیل می‌كنند اما با این مشكلات كه عدم پاسخگویی بوده و تشتت بین آنها نیز زیاد است و راه‌حل را فقط از طریق تغییر دولت می‌بینند، به نظر می‌رسد خیلی نمی‌توان جامعه را به پیش برد.


عدم ارتباط روشنفكران با حوزه عمومی
می‌خواهم ارتباط روشنفكران با سپهر عمومی را توضیح دهم كه این ارتباط مساله‌ساز و پارادوكسیكال است زیرا آنها باید چیزی را بسازند كه با آن ارتباط جدی برقرار نكرده‌اند اما به هر حال باید این ارتباط انجام گیرد. در اینجا لازم است كمی درباره سپهر عمومی به لحاظ نظری صحبت كنم. بحث سپهر عمومی همان‌گونه كه دكتر نوذری اشاره كردند در غرب شكل گرفته و با تاریخ و فلسفه غرب نیز تناسب دارد. من خیلی قصد ندارم ثابت كنم كه ما نیز حتما همان تاریخ و نگاه‌های فلسفی را داریم كه چنین فضاها، عصرها، سپهرها و حوزه‌هایی در ایران بخواهد به وجود بیاید، اما اگر آنها را پدیدارشناسی كنیم و همین ویژگی‌هایی كه در حوزه عمومی شمردند، افرادی می‌توانند جایی جمع شوند مثل اینجا و بنا را بر استدلال برتر و نقادی بگذارند و مسائل عمومی را به نقد بكشند، اگر آن ویژگی‌ها در اینجا نیز به وجود بیایند ما نیز می‌توانیم از این طریق جلو برویم. ما از دوره مشروطه چنین جاهایی را داشتیم مثل قهوه‌خانه‌ها، انجمن‌های مخفی، قرائتخانه‌ها كه در آنها امر عمومی مورد بحث افرادی كه نسبت به آنها حساسیت داشتند قرار می‌گرفت. بعد این حوزه‌های عمومی به صورت نشریات، دانشگاه‌ها، مساجد و... تبلور پیدا كردند. از این جهت من فكر می‌كنم حوزه عمومی در ایران نیز با داشتن تفاوت‌ها و كاركردهایی امكان پذیر است و بنابراین نمی‌توان گفت كه بحث حوزه عمومی صرفا به غرب اختصاص دارد. البته می‌توان گفت در ایران با حوزه عمومی برخورد می‌شود اما در هر صورت كاركردهای حوزه عمومی در ایران نیز انكارناپذیر است.


سپهر عمومی مبنایی برای دموكراسی
 اما به هر حال به نظر می‌آید دو بحث سپهر عمومی و نظریه كنش ارتباطی مبنایی اساسی برای دموكراسی ایجاد می‌كند و بحث دموكراسی گفت‌وگویی را در عرصه نظریات دموكراسی برجسته می‌كند. این نكته نیز نشات گرفته از نظریه سپهر عمومی و نظریه گفت‌وگو است. با پیشرفت رسانه‌ها امروز این نظریه در حال تحقق است، یعنی اینكه آرای مردم از طریق گفت‌وگو به صورت یك فكر عمومی دربیاید. ضمن آنكه این نوع از شكل‌گیری افكار عمومی البته نسبت به قبل ماندگارتر است، و افكار عمومی می‌تواند به شكل یك قدرت تاثیرگذار باشد. با در نظر داشتن این نكات، می‌توان به نقدهایی اشاره كرد كه به روشنفكران ما وارد است. اگر به بحث سپهر عمومی توجه زیادی بشود و تشخیص دهند كه راه‌حل همین است، یعنی گشودن این فضاها و حل معضلات از طریق این فضاها، خواهیم دید كه مسائل خیلی بهتر و دقیق‌تر حل می‌شود. برای مثال در انتخابات اخیر شاهد شكل‌گیری گفت‌وگوهایی در سپهر عمومی بودیم كه اگرچه در مواردی به سمت برخوردهای تند رفت، اما در مجموع نتایج بهتری داشت. به نظر من اگر این فضاهای گفت‌وگویی شكل بگیرد، در آن صورت روشنفكران دیگر به راحتی نمی‌توانند پاسخگو نباشند. همچنین دیگر نمی‌توانند به سادگی مدعی شوند كه این حرف را من اول گفتم یا دیگری نگفت. این امر همچنین موجب هم‌افزایی می‌شود. یعنی افراد سعی می‌كنند دغدغه‌های یكدیگر را بفهمند. همچنین گسترش فضاهای گفت‌وگویی در سپهر عمومی می‌تواند مشكل شناخت دورانی را نیز حل می‌كند. جایگاه روشنفكر در سپهر عمومی است و باید به این مساله خودآگاهی پیدا كند. اما اینكه این چگونه می‌توان این فضاها را شكل داد مساله مهم است؟ من راه‌حل خاصی برای شكل‌گیری این فضاها ندارم، و صرفا توجه می‌دهم كه این فضاها جای روشنفكر است و اگر این اتفاق بیفتد، مشكلات جامعه حل می‌شود یعنی هم‌افزایی و انباشت افكار توسعه اخلاقی در جامعه ایجاد می‌كند.


از روشنفكر در خود تا روشنفكر برای خود

با وام‌گیری از تمایزی كه ماركس میان طبقه در خود و طبقه برای خود ایجاد كرد، می‌توان گفت كه روشنفكران ما طبقه در خود هستند، یعنی به سهم خودشان نظریه‌پردازی می‌كنند، یعنی روشنفكرانی هستند كه می‌دانند جامعه برای پیشرفت نیازمند نظریه است، اما باید به طبقه برای خود بدل شوند، یعنی با شركت در سپهر عمومی و استدلال و نقد اقتدار و گفت‌وگو به هم‌افزایی خردورزی در جامعه كمك كنند.

 

منبع: روزنامه اعتماد