شناسهٔ خبر: 44852 - سرویس اندیشه

«حكمت خسروانی؛ دیالكتیك عام و خاص» در گفتاری از پرویز پیران؛

فلاكت علوم انسانی

پرویز پیران حكمت خسروانی از سه زاویه تحریف شده است كه برخی از آنها غیرارادی بوده است. نخست تحریف به دلیل دگرگونی زبانی است. زبان ما چندین بار تغییر كرده است و ریشه‌های حكمت خسروانی مربوط به پیش از این تغییرات است. منبع دوم تحریف حكمت خسروانی از سوی قدرت است. ما شش برداشت آگاهانه نادرست از حكمت خسروانی داریم كه در زمان‌های مختلف به دلایل مختلف ارایه شده است و تا عصر حاضر نیز این تحریف‌ها صورت گرفته است. اما منبع سوم تحریف حكمت خسروانی امتزاج دین و حكمت است.

فرهنگ امروز/ محسن آزموده:  مواجهه با مدرنیته با وجود گذشت بیش از دویست سال همچنان بغرنج‌ترین مساله ایرانیان است. برخی هنوز از شكاف بین سنت و مدرنیته می‌گویند، ‌گروهی از گذار حرف می‌زنند، عده‌ای از امتناع فهم اندیشه مدرن سخن می‌رانند و دسته‌ای از اساس طرح این بحث را رهزن و گمراه‌كننده تلقی می‌كنند. پرویز پیران حالا به بهانه بحث از حكمت خسروانی به مثابه هسته اصلی اندیشه ایرانشهری، از تمثیل گنگ خوابدیده‌ای سخن می‌گوید كه رویا یا كابوسی گسسته دیده و از تشریح همان نیز ناتوان است. این جامعه شناس ایرانی كه در گفتارها و آثارش تاكیدی اساسی بر اهمیت شناخت سنت دارد، در گفتار حاضر كه به عنوان دوازدهمین نشست از سلسله نشست‌های ایرانشهر برگزار می‌شد، ضمن بیان انتقادهای خود به فهم ایرانیان از سنت و تجدد، به تشریح عناصر حكمت خسروانی و نحوه صحیح بهره‌گیری از آن پرداخت. این نشست در خانه گفتمان شهر و معماری زیرنظر شركت عمران و بهسازی شهری وابسته به وزارت راه و شهرسازی برگزار شد: ‌

 

***

من متخصص بحث حكمت خسروانی نیستم. در جوانی در این زمینه دانش‌آموزی كردم ولی بعدا باز به این بحث برگشتم و هنوز در این زمینه دانش‌آموزی می‌كنم. حكمت خسروانی مصداقی برای دیالكتیك عام و خاص است. من از سال‌ها پیش تاكید كرده‌ام تا زمانی كه در ایران به دیالكتیك عام و خاص نرسیم، علوم انسانی به معنای عام آن یعنی جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و حتی علوم فضایی تولد پیدا نمی‌كند و نتیجه‌اش هفتاد در صد تولیدات بی‌پایه و اساس در این حوزه در ایران است. منظور من این است كه ما این علوم را مثل همه كالاهای دیگر اخذ كرده‌ایم و نفهمیده و هضم نشده آنها را بازتولید كرده‌ایم، به همین دلیل هیچ جایی در این علوم در جهان نداریم. من ٣١ سال است كه بحث دیالكتیك عام و خاص را مثل یك گنگ خوابدیده بیان كرده‌ام. سخن من این بود كه عام اندوخته یك رشته علمی اعم از معماری، شهرسازی، جامعه‌شناسی یا... است. ما باید این اندوخته را به درستی یاد بگیریم كه متاسفانه چنین نكرده‌ایم. اما دیالكتیك عام و خاص این است كه این دانش عام را كه خوب فهمیده‌ایم در ظرف خاص بگنجانیم. تركیب این دو دیالكتیك عام و خاص در سطح جهانی است. یعنی جامعه‌شناسی‌ای كه شرایط اكنونی جامعه ایران را از صافی خودش گذرانده است. این امر در جامعه اصلا اتفاق نیفتاده است. این امر تركیبی خودش عامی است كه باز با خاص‌های مختلف دیالوگی ایجاد می‌كند و نتیجه‌اش فربه و جرح و تعدیل و نقد می‌شود. نقد جوهر دیالكتیك است. وقتی این نقد صورت گرفت، این علوم به یك محدوده كلی می‌رسند كه جنبه جهانشمولی دارد، البته باز هم برای استفاده در متن خاص و نه جهانشمول قابل استفاده در هر متنی. این دیالكتیك دایما باید ادامه پیدا كند.


رویای گسسته مدرنیته
اما چرا این كار در ایران انجام نشده است؟ زیرا ما چیزی به اسم مدرنیته را وارد قضیه كرده‌ایم. برای مدرنیته از تمثیلی استفاده می‌كنم. فرض كنید پتكی به سر كسی خورده است و او را بی‌هوش كرده است. این بی‌هوشی ٤٠٠ سال طول كشیده است. در طول دویست سال از این بی‌هوشی در اطراف این فرد انواع دگرگونی‌های بنیان كن و تغییرات بسیار عظیمی رخ داده و جهانی نو خلق شده است. لحظاتی كه علایمی از هوش در این انسان به خواب رفته پدید می‌آید، او خوابی می‌بیند. اما این خواب را به زبانی بیگانه می‌بیند. جالب است وقتی كه به هوش می‌آید، این خواب را گسسته به یاد می‌آورد اما فریفته‌اش می‌شود. این مدرنیته در ایران است. چون این فرد فریفته این خواب شده، در بیداری می‌كوشد از طریق كتاب لغت این خواب را معنا كند. این فلاكت علوم انسانی در جامعه ما است. او در تعبیر آن خواب گسسته و بریده بریده معنایی و فرهنگی عمل نمی‌كند، بلكه از كتاب لغت استفاده می‌كند. چون خواب گسسته و بریده بریده است و ترجمه‌اش لغوی صورت گرفته است، تعبیری كه به دست می‌آید تبدیل به شیر بی‌یال و دم و اشكمی است كه مثل فیلی در تاریكی است و كسانی كه فریفته این خواب شده‌اند، آن را توصیف می‌كنند و صد سال است كه سر و كله هم می‌زنند و در نتیجه صد سال به چند نمونه نظری می‌رسند.


مواجهات غلط
نخستین نمونه نظری این است كه سرتا پا فرنگی شویم تا مدرن شویم. نمونه نظری كاملا مخالف در قطب مقابل این است كه مدرنیته را به معنای تعطیلی كامل سنت در نظر بگیریم. وسط این دو قطب شش-هفت نمونه به وجود آمده است كه می‌خواهند به صورت مكانیكی مدرنیته را با سنت تركیب كنند. اشكال این تركیب‌های مكانیكی آن است كه كسانی كه چنین می‌كنند نمی‌دانند مدرنیته چیست و سنت را نیز ایستا تعریف می‌كنند. حاصل وضعیتی است كه پدید آمده و ضرورت دیالكتیك عام و خاص از همین جاست. مثال بارز آن ترجمه مكانیكی معادل‌های غلط و نادرست و نارسایی است كه در ترجمه‌های ما فراوان دیده می‌شود.
دلیل این بریده بریده بودن خواب نیز آن است كه از ٢٨ تكه پازلی كه به مدرنیته می‌انجامد، ١٩ قطعه درون زا است و از قرون وسطی و فرهنگ كلیسا ناشی می‌شود. یعنی درست است كه مدرنیته دنیای نویی را شكل می‌دهد، اما این دنیای نو یا كاملا از یونان و رم بر آمده یا از قرون وسطی نشات گرفته است. مهم‌ترین پازل نیز مربوط به قرون وسطی است، یعنی نگاه اسطوره ای-شاعرانه‌ای یونان را با تولد مسیح به نگاه خطی بدل می‌كند و نگاه خطی قابل تحویل به مفهوم پیشرفت است.
تا این جا به علوم جدید اشاره شد. اما اگر به تاریخ بازگردیم، می‌بینیم كه این گنگ خوابدیده‌ای كه خواب دیده، به دلیل اینكه فریفته آن خواب شده است، نخستین كاری كه می‌كند این است كه تاریخ خودش را می‌زداید و كنار می‌گذارد. هر چیزی كه اسم سنت دارد را طرد می‌كند و بدتر اینكه متاسفانه بر اساس آن خواب بریده بریده، تاریخ خودش را بازنویسی می‌كند. تاریخی كه امروز دست ما است. باز ناراحت‌كننده‌تر اینكه جامعه علمی ما اساسا با این دنیا بیگانه است و تاریخ خودش را نمی‌شناسد. از نسل حاضر تعداد كمی آثار اصلی سنت ما مثل شاهنامه فردوسی و دیوان حافظ و گلستان و بوستان سعدی را خوانده‌اند. این درد است. برای مثال شناخت ما از حكمت خسروانی بسیار اندك و غلط است.


حكمت خسروانی و اندیشه ایرانشهری
حكمت خسروانی هسته اصلی اندیشه ایرانشهری است. البته اندیشه ایرانشهر فراگیرتر و كلان‌تر از حكمت خسروانی است، زیرا در طول تاریخ انواع استفاده‌های دیگر از آن شده است و این نشان می‌دهد كه ایشان به دیالكتیك عام و خاص اعتقاد دارند. برای مثال این دیالكتیك عام و خاص را در كار ابوریحان بیرونی می‌بینیم. یعنی حتی در زبان عامیانه ما نوعی دیالكتیك عام و خاص صورت می‌گرفته است. مشكل ما در دوران اخیر است. البته منظور از پرداختن به حكمت خسروانی باستان‌شناسی خام نیست و به جنبه كاركردی این بحث باید توجه شود، یعنی نوعی دیالكتیك هرمنوتیكی میان اكنون و گذشته باید صورت بگیرد. زیرا در هر دوره‌ای انسان‌ها گذشته را در چارچوب زمانه خودش می‌بینند. در نتیجه باید دید این گذشته چگونه می‌تواند برای آینده ما مثمر ثمر باشد.


زمینه‌های تحریف حكمت خسروانی
حكمت خسروانی از سه زاویه تحریف شده است كه برخی از آنها غیرارادی بوده است. نخست تحریف به دلیل دگرگونی زبانی است. زبان ما چندین بار تغییر كرده است و ریشه‌های حكمت خسروانی مربوط به پیش از این تغییرات است. منبع دوم تحریف حكمت خسروانی از سوی قدرت است. ما شش برداشت آگاهانه نادرست از حكمت خسروانی داریم كه در زمان‌های مختلف به دلایل مختلف ارایه شده است و تا عصر حاضر نیز این تحریف‌ها صورت گرفته است. اما منبع سوم تحریف حكمت خسروانی امتزاج دین و حكمت است. به این دلیل كه در ایران از پیش از اسلام تا بعد از آن دین رسمی عوض شده است، آدم‌های مختلف سعی كرده‌اند امتزاج صورت دهند كه باعث تحریف در حكمت خسروانی شده است. یعنی هفت نظریه شامل سه نظریه فلسفی و چهار نظریه فقهی داریم كه در بحث‌های فلسفی از حكمت‌الاشراق سهروردی استخراج شده است.


حكمت خسروانی برای دنیای امروز حرف تازه دارد
حكمت خسروانی به ایران باستان باز می‌گردد و هنوز برای دنیای امروز ما حرف تازه‌ای دارد، به خصوص در عصری كه در جهان اسلام شاهد شیفت پارادایمی هستیم، زیرا مبانی فلسفه اسلامی نادیده گرفته شده است. مساله تروریسم سبب شده كه عرصه برای بحث فلسفی تنگ شود و در نتیجه ضرورت یك شیفت پارادایمی احساس می‌شود. من معتقدم اگر نقادانه و با دانش امروزی نگاه كنیم، می‌توانیم عناصری از حكمت خسروانی بیابیم كه حداقل برای بازسازی اخلاقی كه نابود شده یا در حالی نابودیست، از آن استفاده كنیم. زیرا حكمت خسروانی اساسا عملی و تحققی است. در فلسفه ایرانی نمی‌توانیم حتی از نظر كار علمی نظر و عمل را به سادگی از یكدیگر جدا كنیم. البته لازم است كه به این فلسفه نگاه نقادانه باشد، در غیر این صورت باید آن را موزه‌ای دید. اما واقعیت این است كه در حكمت خسروانی تمایلی به نو شدن دیده می‌شود، خصوصا كه نو شدن یكی از اصول بنیادین حكمت خسروانی است.
 گفته شد كه حكمت خسروانی بر خلاف فلسفه یونانی آمیخته به دین است، اما لازم است تاكید شود نگرش دینی آن كاملا از جهاتی با ادیان متفاوت است. مساله بعدی این است كه مهم‌ترین تحریف‌هایی كه در مورد آن صورت داده‌اند، متهم كردن آن به ثنویت است، در صورتی كه وقتی متون اصلی را می‌خوانیم بارها وحدانیت را شاهدیم، علت نیز آن است كه برای درك ایران باستان سلسله مراتب ایزدان و پهلوانان را بفهمیم. زیرا معنای ایزد و پهلوان با آنچه بعدا از این مفاهیم رایج شد، متفاوت است.


فلسفه زروانی و حكمت خسروانی
اندیشه ایرانشهری كه هسته اصلی‌اش حكمت خسروانی است، شگفتی‌آفرین است، زیرا وقتی به ریشه‌های نخستینش می‌نگریم، سازوكارهای مفهومی و اندیشه خیره‌كننده‌ای می‌بینیم و نظامی كاملا چفت و بست‌دار (articulated) را شاهدیم. اگرچه این نظام قابل نقد و جرح و تعدیل است. پیش‌تر لازم است راجع به فلسفه زروانی بحث شود. اصل اساسی این بحث به زمانی باز می‌گردد كه ما با هند وحدت اندیشه‌ای داشتیم یعنی بسیاری از ریشه‌های آن را از هند می‌توانیم دریابیم. فلسفه زروانی سرآغاز گرفتن هستی را از زمان می‌داند. در نتیجه در فلسفه زروانی زمان و مكان اهمیتی ویژه می‌یابد. این امر سبب می‌شود كه بتوان یك نظام تجریدی را به صورت یك نظام كامل تعریف كرد. این امر در زمان خودش شگفتی آفرید. در فلسفه زروانی زمان را جوهر وجود می‌خواند و می‌گوید در آغاز هستی تنها بعد زمانی وجود داشته است. زروان مظهر این هستی است. از دل زروان نوزادی پدید می‌آید و نظام ایزدان پدید می‌آید. نباید این مفاهیم را با مفاهیم دینی خلط كرد و باید آنها را در چارچوب مفهومی خودش درك كرد. این زمان زروانی وارسته از هر نوع تعین و شكلی است و بدون كرانه است. زروان بعد از مدتی كه شرایط را سخت می‌بیند، آرزوی تعین می‌كند. این مساله انتشار و افزایش و نو شدن است. ابتدا همچون مكبث با تردید مواجه می‌شود. زیرا خویشكاری یعنی منظم بودن و به موقع انجام دادن و كارآمد بودن (functional) یكی از اصول مهم حكمت خسروانی است. به هر حال این زایش با تردید مواجه است و همین منشأ تعین‌های متضاد است. آنچه به دنیا می‌آید، نوزاد دو قلویی است كه منشأ نیكی و بدی است.
اصل نیك سرچشمه پیدایی نور به مثابه یكی از بنیادی‌ترین مفاهیم حكمت خسروانی است. دلیل اهمیت آتش نیز همین جاست. در واقع به تعبیر هاشم رضی آتشكده اصلی درون انسان است و جوهر حكمت خسروانی نظریه انسان است. به همین خاطر این آتش پشتوانه خسروانی دارد. آتش درون به معنای بینایی و روشنایی است. متاسفانه امروز بسیاری تحت تاثیر منابع غربی عرفان را باعث عقب‌ماندگی و بدبختی می‌دانند و آن را باعث انزوا و گوشه‌نشینی می‌دانند. در حالی كه عرفان همان آتش درون است و بزرگ‌ترین چهره‌های عرفان همچون عین‌القضات همدانی و شیخ شهاب‌الدین سهروردی توسط ارباب زر و زور و قدرت تكه تكه شده‌اند. در هر صورت از این آتش آسمان دورادور یا سپهر پدید می‌آید و این سپهر جوهر آسمان و زمینه كیهان‌شناسی‌ای كه بر زمین ما تاثیر می‌گذارد و از اصول حكمت خسروانی است.


اهمیت حكمت خسروانی
اما اهمیت حكمت خسروانی در چیست؟ متاسفانه این حكمت بعدا دچار تفسیرهای غلط شد. امروز در علم جدید از زمان و مكان بحث می‌شود. به مفهوم فلسفی امروز یكی از شكل‌های ماده زمان است. چنان كه دیدیم در حكمت خسروانی امكان توضیح تجربی زمان پدید می‌آید. از این جا به فضا و به نوبت فضا (turn of space) می‌رسیم. جالب است كه این نوبت فضا پیش از اندیشه پست مدرن نزد امثال لوفور و دیگران در حكمت خسروانی مطرح شده است. یعنی فضا را به عنوان بعدی كه باید اضافه شود، در نظر می‌گیرد. این سپهری كه پدید می‌آید، بعدا در آیین مزدایی بنیاد كردار نیك، گفتار نیك و پندار نیك می‌شود. بحث بعدی در حكمت خسروانی این است كه فضای بین آسمان و زمین قلمروی نور است، قلمرویی كه تاریكی و نور را از هم باز می‌دارد. دلیل كاربرد بازداشتن، این است كه ظلمت اهریمنی و نور مینوی است و به همین خاطر سپهر می‌كوشد ظلمت را از نور باز دارد تا عرصه نور را تسخیر كند. بر اساس این عرصه ظلمت و نور دو جهان طرح می‌شود: جهان مینوی یا آسمانی و جهان استخوانی یا مادی. عالم سومی هم به این دو در حكمت خسروانی اضافه می‌شود.
قبلا اشاره شد كه چگونه اخترشناسی در حكمت خسروانی مهم است. گفته شد كه ابتدا زمان بی‌كران (آكرانه) بوده و بعد به درخواست زروان كرانمند شد. این زمان كرانمند در حد و مرز كالبدها شكل آنها را به خود می‌گیرد. یعنی سپهر یا آسمان بر تحولات پیرامون ما و بر اجسام و اشكال تاثیر می‌گذارد، این زمینه تحولات مادی است. وقتی منابع اوستایی را مشاهده می‌كنید، می‌بینید كه هیچ اشاره‌ای به این پیشینه نیست، اما وقتی مباحث آن را باز می‌كنید می‌بیند كه این افكار هست. مخصوصا نگرش اوستایی در دو اصل خلقت اهورامزدایی و اهریمنی، به خصوص شبیه نگاه زروانی است. البته چنان كه گفته شد این نگاه پیشینی در دوره ساسانی بسیاری از اصول زرتشتی و اصول حكمت خسروانی دچار تحریف می‌شود. مخصوصا در آثار دوره ساسانی مثل دینكرد و زاداسپرم و بندهش این عناصر تحریف‌آمیز دیده می‌شود.
در زمینه تحریف‌ها بحث دیگر تحولات زبانی است و بدون درك این تحولات زبانی اندیشه ایرانشهر قابل شناختن نیست. منابع ما برای درك این اندیشه ادبیات باستانی است. این منابع به ما كمك می‌كند تا بحث‌های مختلفی كه تا شیخ شهاب سهروردی ادامه دارد را دریابیم. از شیخ شهاب به بعد متاسفانه یك تلقی اشعری غلبه پیدا می‌كند و این اندیشه را دچار تحریف می‌كند. اما ستارگانی چون حیدر آملی و ملاصدرا و ملاهادی سبزواری این تفكر را ادامه می‌دهند و تا زمان ما ادامه می‌یابد. به خصوص ملاصدرا كه اندیشه وحدت وجود را غلیظ‌تر مطرح می‌كند. كسانی هم در زمانه ما مثل مرحوم آیت‌الله آخوند ملاعلی ابن ابراهیم معصومی این اندیشه را ادامه می‌دهند.


ادبیات و حكمت خسروانی
بنابراین برای فهم دیالكتیك عام و خاص ادبیات داستانی اهمیت می‌یابد. این ادبیات عمدتا سینه به سینه است و مكتوب نیست. پیدایش آن نیز مشخص نیست. در این حوزه افسانه‌ها و داستان‌ها و داستان‌واره‌هایی است كه نزد مردم زنده مانده است. نكته مهم این است كه عرفان برای ما ارادی نبوده و ما در دل آن زنده شده‌ایم. كار مهم شیخ شهاب‌الدین سهروردی نیز تبدیل اسطوره‌ها به بحث عرفانی است. او به زیباترین شكل این كار را انجام می‌دهد. یك متفكر غربی می‌گوید كه من راجع به عرفان در ملل مختلف تحقیقات گسترده‌ای صورت داده‌ام و تنها ملتی كه بدون آنكه خودشان ضرورتا بدانند، عرفان در زندگی روزمره‌شان جاری است، ایرانیان هستند. او برای مثال می‌گوید بسیاری از حرف‌های روزمره مردم ایران سخنان عرفای بزرگ است. یعنی نوعی عنصر عرفانی در تمام بحث‌های روزمره ما هست. ریشه آن نیز آن است كه جهان فسانه است. به تعبیر رودكی شاد زی با سیه چشمان و شاد/ زندگی نیست جز فسانه و باد. به همین خاطر شادخواری یكی از اصول مهم آن است و مردم باید از غم بگریزند.
اما این ادبیات باستانی گرچه به سینه به سینه به ما رسیده است، اما باز هم تاكید بر یك نظام سنجیده نظام‌مند دارد. عناصر آن را حتی در نقالی‌ها و … می‌بینیم. جالب است كه در این ادبیات توضیح و تفسیری كه از نظام هستی بوده را به زبان ساده به مردم منتقل كرده بودند. مرحله بعدی كه باز همزبان‌ها تغییر می‌كند، ادبیات اوستایی است. خمیرمایه حكمت خسروانی به زبان اوستایی است. این زبان از پیدایش ماد تا پایان مرگ هخامنشیان ادامه پیدا می‌كند.


تحولات حكمت خسروانی
اما یكی از منابع تحریف حكمت خسروانی، یونانیان هستند. لازم به ذكر است كه یكی از فلاسفه یونان وقتی از سرآغاز حكمت بحث می‌كند، خودش اذعان می‌كند كه حكمت در ایران شكل گرفته است و می‌گوید كه مردم ایران بنیانگذار حكمت و منابع حكمایی هستند. در هر صورت حكمت خسروانی از زبان باستانی به زبان اوستایی منتقل می‌شود و از زبان اوستایی نیز به دوره تاریخی سوم یعنی اشكانیان و ساسانیان می‌رود و زبان و خط پهلوی وارد زندگی ما می‌شود. خود این زبان پهلوی سه گویش دارد: پارتی میانه (پهلویك)، پارسی میانه (پارسیك، گویش جنوب غربی) و گویش سغدی. با  ورود مسلمانان زبان فارسی دری به وجود می‌آید. شاهدیم كه در منابعی  ورود مسلمانان را شروع انحطاط ایران معرفی كرده‌اند، اما این درست نیست. مشكلات ما از آمدن اقوام بیابانگرد از آسیای میانه به ویژه از دوره سلجوقیان آغاز می‌شود. یعنی در كشوری كه نظام شهری به معنای آبادی و تجارت راه دور داشته و صنایع مانوفاكتور بسیار پیشرفته داشته و بازرگانی می‌كرده، به یك‌باره یك روساخت ایلیاتی سیاسی روی آن سوار می‌شود و به همین دلیل است كه این اقوام ناگزیر می‌شوند از ایرانیان استفاده كنند. اما نكته اساسی این است كه  در پی  ورود مسلمانان تخریب آنچنان نبود. البته درست است كه درگیری‌های سختی چنان كه طبری و دیگر منابع نشان داده‌اند، رخ داد، اما واقعیت آن است كه مغ‌ها آن قدر خرابكاری كرده بودند كه نتیجه‌ای جز آن در بر نداشت. مثلا مغ‌ها در یك جامعه فرهیخته به یك‌باره سواد را محدود به اشراف كردند و حتی زبان خاص مغان را نیز تغییر دادند تا كسی نفهمد. این درد بزرگی بود و در نتیجه اینكه در اسلام فریضه بر آموختن علم ولو در چین است، بسیار مورد استقبال قرار گرفت. بنابراین برخلاف دو قرن سكوت دكتر زرین كوب، اتفاقا منابع پهلوی در سه قرن اول به خصوص اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم احیا شد. یعنی این منابع به عربی و دری ترجمه شد و در نهایت نیز فردوسی در شاهنامه این میراث را با استفاده از الگوی حماسی به اوج رساند.
اینجاست كه ما شاهد رونقی در داستان‌های پهلوانی هستیم. اصلا بدون بحث از حكمت پهلوانی نمی‌توان از حكمت خسروانی بحث كرد. ما ایرانیان هنوز نیز برخی اصول پهلوانی و جوانمردی و عیاری را در ناخودآگاه خود داریم كه گاهی به صورت كمرنگی بروز می‌یابد. اتفاقا یكی از كاركردهای محله در شهر ایرانی این بود كه عناصر اخلاق پهلوانی را به مردم یاد بدهد. حتی در معماری شهر سكو می‌گذاشتند تا پیرمرد و پیرزن بتوانند نفس تازه كنند یا دیگر عناصری كه اجتماعی شدن با اخلاق پهلوانی را می‌آموخت.


منابع حكمت خسروانی
یكی از مهم‌ترین منابع و ارزش‌های حكمت خسروانی خردورزی است كه در شاهنامه به خوبی نمود دارد. اما دیگر منبع مهم این حكمت داستان‌های غنی عامیانه است كه آیین‌های عیاری و پهلوانی و جوانمردی و فتیان و فتوت را حفظ می‌كنند. از مغولان تا سربداران اتفاقی كه برای حكمت خسروانی ترجمه منابع هندی است، مخصوصا رامایانه كه برای بازنویسی تاریخ ما بسیار مهم است.
غیر از فردوسی برای رجوع به حكمت خسروانی توجه به نظامی و خمسه او نیز بسیار اهمیت دارد. خمسه نظامی مملو از بحث‌های حكمت خسروانی است، مخصوصا اسكندرنامه و حتی لیلی و مجنون او. بحث‌های اخلاق پهلوانی و حكمت خسروانی را در نظامی بسیار می‌بینیم. البته در مولوی، حافظ و... نیز عناصر این حكمت مشهود است. اصلا زبان شعری، زبان حكمت ما است. شعر در ایران ادبیات نیست، حكمت ایرانی شعر است.
یكی دیگر از اصول حكمت خسروانی رمز و راز است، نكته مهم دیگر تمثیل است. اصلا افلاطون مثل را از زرتشت گرفته است و فلوطین كه بسیاری می‌كوشند او را منشا عرفان بخوانند، بعد از تعطیلی آكادمی به ایران می‌آید و آرزومند ایران بوده و چون امكانات مالی نداشته با سپاه دشمن به ایران می‌آید. او خودش می‌گوید كه آرزو داشتم حكمت ایرانی را بدانم و به اندیشه ایرانشهر و حكمت خسروانی اشاره می‌كند.
اما یكی از مشكلات این منابع زبان مغلق و نامانوس‌شان برای دوران معاصر است كه این وظیفه نسل جوان است كه این منابع را به زبان امروزی ترجمه كنند. اگرچه امروز اینترنت در حال بلعیدن همه ارزش‌های این زبان است، اما نباید ناامید بود و اتفاقا من خوشحالم زیرا همیشه در دوره‌های تضاد رونق پیدا می‌شود. ایرانی موجودی عجیب است.
اما مهم‌ترین منابع حكمت خسروانی عبارتند از: اوستا، یشت‌ها، وندیداد، ویسپرد، بندهش، دینكرد، بهمن یشت، یادگار جاماسبی، مینوی خرد، پندنامه زرتشت، ارداویرافنامه، گزیده‌های زاداسپرم، شایست نشایست، روایت‌های پهلوی همراه با داستان دینیك، مجموعه ادعیه، دستورنامه‌های اعتراف و متن‌های موعظه‌ای، آثار غیردینی مثل یادگار زریران، كارنامك اردشیر پاپكان، سنگ نبشته‌ها و سكه‌های كاهنان، روایت‌ها از جمله روایت داراب هرمزد، شاهنامه فردوسی، ویس و رامین، گرشاسب‌نامه، فارس‌نامه بلخی و...


حكمت خسروانی متكی بر رمز و راز و تمثیل
عناصر اصلی حكمت خسروانی عبارتند از: احترام به اصول گذشتگان، پرهیز از عهدشكنی، بازداشتن دیگران از كارهای ناپسند، دوری از تن‌پروری، قدرشناسی، توصیه به راستی، رای‌زنی و مشورت، اطاعت و فرمانبرداری، وفای به عهد، زنهاردادن، كینه در دل نداشتن، ازخودگذشتگی و اعتقاد به قضا و قدر. حكمت خسروانی توجیه عالم با نور است. نور، اشراق و ظهور سه بنیاد اصلی حكمت خسروانی است كه خداوند نورالانوار است. همه مراتب هستی، مراتب تشكیك نور (بین نور و ظلمت) است. حكمت خسروانی متكی بر رمز و راز و تمثیل است. عملی، تحققی و حاوی نظام اخلاقی است. حكمای حكمت خسروانی عارفانی بودند كه حقایق را پس از ادراك، از راه كشف و شهود به زبان راز، در پوشش نور و ظلمت بیان می‌كردند (با معنای عشق دو سویه و دیدن با چشم درون.) و بالاخره در حكمت خسروانی كسانی می‌توانند رهبری كنند كه دارای فره ایزدی باشند.

 

منبع: روزنامه اعتماد