شناسهٔ خبر: 45170 - سرویس اندیشه

جستاری در مبحث شناخت آگاهی – بخش اول تجربه (۲)؛

نقد دوگانه‌انگاری

دوگانه انگاری جدی‌ترین مشکل اصحاب مکتب دوگانه‌انگاری این است که توضیح دهند دو جوهر ذهن و بدن که تا این پایه با هم متفاوتند چگونه ممکن است با یکدیگر تعامل داشته باشند. مشکلی که اصحاب دوگانه‌انگاری با آن روبه‌رو هستند این است که (مثلاً برای خاراندن بینی) دقیقاً معلوم دارند چگونه فکرِ کاملاً ذهنی می‌تواند به خارش که عملی جسمی است، بینجامد؛ این واقعیت که رخدادهای مغزی ارتباط تنگاتنگی با رخدادهای ذهنی دارند مشکلی را که متذکر شدیم بارزتر می‌کند.

فرهنگ امروز/حامد گنجعلیخان حاکمی:

 

VI​. نقد دوگانه‌انگاری

    ۱- درباره‌ی دوگانه‌انگاری نمی‌توان پژوهش علمی کرد

دوگانه‌انگاری در فهم ماهیت ذهن حقیقتاً کمکی به ما نمی‌کند، همه‌ی آنچه دوگانه‌انگاری به ما می‌گوید این است که در یکایک ما جوهری غیرمادی هست که فکر می‌کند، خواب می‌بیند و …. ولی فیزیکالیست‌ها مدعی شده‌اند که ذهن غیرمادی را نمی‌توان بی‌واسطه محل پژوهش قرار داد و مخصوصاً نمی‌توان در مورد آن پژوهش علمی کرد، زیرا علم تنها با جهان مادی سروکار دارد؛ همه‌ی آنچه که ما می‌توانیم بررسی کنیم آثار و معلول‌های آن ذهن غیرمادی در جهان است.

در پاسخ به نقد فوق پیروان مکتب دوگانه‌انگاری ممکن است جواب دهند که ما می‌توانیم از راه درون‌نگری، یعنی از طریق نظر کردن به فکر خویش، ذهن را مشاهده و بررسی کنیم؛ و پژوهش غیرمستقیم یا باواسطه‌ی ذهن از طریق آثار و معلول‌هایش در عالم مادی کاری است که از ما ساخته است و به واقع نیز آن را انجام می‌دهیم. غالب علوم با استنتاج علل از روی معلول‌های مشهود کار خود را پیش می‌برند؛ پژوهش علمی ذهن غیرمادی نمونه‌ای از این قسم رویکرد است. همچنین دوگانه‌انگاری ذهن/بدن لااقل این مزیت را دارد که توضیح می‌دهد چگونه ممکن است بعد از مرگ تن، به حیات خود ادامه دهیم، کاری که فیزیکالیسم نمی‌تواند بدون وارد کردن مفهوم رستاخیز بدن‌ها بعد از مرگ از پس آن برآید.

    ۲- تکامل

بسیاری از آدمیان، نظریه‌ی تکامل را که در آن گفته می‌شود آدمیان از اشکال ساده‌تر حیات پدید آمده‌اند، قبول دارند؛ اما پیروان مکتب دوگانه‌انگاری به‌دشواری (دلیلی) می‌توانند توضیح دهند که چگونه چنین چیزی ممکن بوده است. احتمالاً اشکال بسیار ساده‌ی حیات مانند آمیب‌ها ذهن ندارند، حال آنکه آدم‌ها و احتمالاً برخی از حیوانات برتر دارای ذهن هستند؛ پس چگونه ممکن است آمیب‌ها باعث پیدایش موجوداتی واجد ذهن شده باشند؟ این جوهر ذهنی از کجا به شکلی خلق‌الساعه توانسته است پدید آید؟ چرا تکامل ذهن چنین توازی تنگاتنگی با تکامل مغز دارد؟

جوابی که ممکن است دوگانه‌انگار به سؤالات انتقادی فوق بدهد این است که بگوید حتی آمیب‌ها نیز واجد ذهنند -که البته از نوعی بسیار محدود است- و ذهن به موازات تکامل بدن حیوانات تکامل یافته است؛ یا اینکه بگوید که هر شیء مادی نوعی ذهن نیز دارد. جواب آخر، روانمندی همه‌ی موجودات[۱] خوانده می‌شود. بر این اساس می‌توان تکامل قابلیت ذهنی آدمی را این‌گونه توضیح داد که این قابلیت ترکیبی از قابلیت ذهنی جواهر مادی است و بنابراین ادغام اذهان ساده است که ذهنی پیچیده‌تر را پدید می‌آورد.

  ۳- تعامل

جدی‌ترین مشکل اصحاب مکتب دوگانه‌انگاری این است که توضیح دهند دو جوهر ذهن و بدن که تا این پایه با هم متفاوتند چگونه ممکن است با یکدیگر تعامل داشته باشند. مشکلی که اصحاب دوگانه‌انگاری با آن روبه‌رو هستند این است که (مثلاً برای خاراندن بینی) دقیقاً معلوم دارند چگونه فکرِ کاملاً ذهنی می‌تواند به خارش که عملی جسمی است، بینجامد؛ این واقعیت که رخدادهای مغزی ارتباط تنگاتنگی با رخدادهای ذهنی دارند مشکلی را که متذکر شدیم بارزتر می‌کند. وقتی معلوم است که مثلاً آسیب شدید به مغز منجر به نارسایی روانی یا ذهنی می‌شود، چه لزومی دارد که مفهوم ذهن را به وصف اینکه جوهری مجزا از بدن است به میان آوریم؟ اگر ذهن و بدن حقیقتاً مجزا از یکدیگرند، چرا آنچه گفتیم رخ می‌دهد؟

  ۴- دوگانه‌انگاری با اصل علمی بنیادی منافات دارد

دانشمندان فیزیکالیسم قائلند که هر تغییری در شیء را می‌توان برحسب رخداد مادی پیشینی توضیح داد: علل همه‌ی رخدادهای مادی خودشان مادی هستند. بر اساس این رویکرد، حال اگر فکر محض که فعالیت ذهن است، بتواند منجر به عمل شود، در آن صورت پاره‌ای رخدادهای صرفاً ذهنی باید مستقیماً منجر به رخدادهایی مادی گردند. پیروان دوگانه‌انگاری ناچارند برای تجدیدنظر خویش در یکی از مفروضات کاملاً بنیادی علم توجیهی اقامه کنند. البته امکان دارد که آن‌ها تصور کنند، می‌توانند با آوردن این دلیل که دوگانه‌انگاری حقیقتی است که صدق آن بدیهی است، این بازنگری را توجیه کنند.

 

VII . دوگانه‌انگاری بدون تعامل

 

   ۱- موازی‌انگاری ذهن و بدن[۲]

یکی از راه‌هایی که دوگانه‌انگارها می‌توانند اشکالات و مسائل ملازم با تبیین این مطلب را دور بزنند که تعامل ذهن و بدن چگونه امکان دارد این است که اصلاً وجود چنین تعاملی را حاشا کنند. بسیاری از ایشان دلیل آورده‌اند که اگرچه هم ذهن و هم بدن وجود دارند و ما هریک ذهن و بدنی داریم، در واقع میان آن‌ها تعاملی در کار نیست. این رأی کمابیش نزدیک به موازی‌انگاری ذهن و بدن معروف است. ذهن و بدن به موازات هم عمل می‌کنند، درست مثل دو ساعت که به طور هماهنگ تنظیم شده‌اند و هر دو یک زمان را نشان می‌دهند.

 

   ۲- نظریه‌ی علت موقعی[۳]

اهتمام دیگری که به کار بسته‌اند تا تبیین کنند که چگونه ذهن و بدن می‌توانند با هم تعامل داشته باشند، معروف به نظریه‌ی علت موقعی است. آنجا که موازی‌انگاری اعلام می‌دارد که پیوند ظاهری ذهن و بدن پنداری بیش نیست، نظریه‌ی علت موقعی مؤید آن است که چنین پیوندی واقعاً وجود دارد، ولی مدلل می‌دارد که پیوند یادشده حاصل تصرف خداوند است، خداست که پیوند بین ذهن و بدن، بین صدمه دیدن انگشت پایم و احساس دردم را فراهم می‌کند. مهم‌ترین و بارزترین اشکال در این نظریه این است که هر دوی آن‌ها وجود خدا را مسلم فرض می‌کنند، مسئله‌ای که به هیچ رو بدیهی نیست.

 

VIII. نظریه‌ی پدیدار ثانوی[۴]

سومین نگرش به مسئله‌ی تعامل ذهن و بدن، این نظریه است و بر اساس این نظریه، هرچند رخدادهای جسمانی علت رخدادهای ذهنی است، رخدادهای ذهنی هرگز علت رخدادهای جسمانی نیستند و نیز موجب رخدادهای ذهنی دیگری نمی‌شوند، پس ذهن پدیداری ثانوی است؛ به‌عبارت‌دیگر، ذهن چیزی است که به هیچ رو مستقیماً در بدن تأثیر نمی‌کند. نظریه‌ی پدیدار ثانوی در توضیح قابلیت ظاهری من در بالا بردن دستم به‌وسیله‌ی فکر کردن درباره‌ی این عمل، آن را وهم و پندار به شمار می‌آورد. همه‌ی رخدادهای ذهنی مستقیماً معلول رخدادهای جسمانی هستند، ولی رخدادهای ذهنی موجب رخدادهای جسمانی نمی‌شوند. اعتبار این نظریه مانند موازی‌انگاری و نظریه‌ی علت موقعی اندک است. بر اساس این نظریه (و از مشکلاتی که این نظریه درست کرده است) اختیار محال می‌شود و ما هرگز نمی‌توانیم حقیقتاً اختیار داشته باشیم، همه‌ی آنچه می‌توانیم از آن برخوردار باشیم، توهم عمل کردن از روی اختیار است.

سؤال: چرا علیت تنها در یک جهت واقع شود، به این صورت که علل مادی یا جسمانی معلول‌های ذهنی را پدید آورند، ولی هیچ‌گاه عکس آن برقرار نباشد؟

 

IX . فیزیکالیسم

فیزیکالیسم نگرشی است دایر بر اینکه رخدادهای ذهنی را می‌توان به نحو تام و تمام برحسب رخدادهای مادی یا جسمانی (معمولاً رخدادهایی که در مغز صورت می‌گیرد) توضیح داد. فیزیکالیسم برخلاف دوگانه‌انگاری ذهن/بدن که قائل به وجود دو جوهر اصلی است، صورتی از یگانه‌انگاری[۵] است؛ مطابق این نگرش تنها یک قسم جوهر وجود دارد و آن هم جوهر مادی است. اولین حسن فیزیکالیسم نسبت به دوگانه‌انگاری این است که خبر از برنامه‌ای برای بررسی علمی ذهن می‌دهد؛ لااقل در مقام نظر ممکن است شرحی سراپا مادی از هر رخداد ذهنی به دست دهیم.

فلاسفه‌ی فیزیکالیست سعی ندارند به‌دقت معلوم کنند که چگونه وضعیت‌های مغزی با افکار مطابقت دارند؛ این کار به عهده‌ی نوروپسیکولوژیست‌ها و سایر دانشمندان است. مشغله‌ی این فلاسفه عمدتاً به ثبوت رساندن این معناست که همه‌ی رخدادهای ذهنی مادی هستند و بنابراین، دوگانه‌انگاری باطل است.

 

X. نظریه‌ی یک‌سانی نوع[۶]

شکلی از فیزیکالیسم است که قائل است که رخدادهای ذهنی همان رخدادهای جسمانی هستند؛ مطابق این نظریه وضعیت جسمانی نوعی وضعیت ذهنی نیز هست، مثلاً آذرخش هم نوعی تخلیه‌ی الکتریکی است که ما در توصیف این رخداد واژه‌ی آذرخش را به کار ببریم، یا عبارت تخلیه‌ی الکتریکی را بستگی به آن دارد که گرفتار توفانی آمیخته با غریو تندر شده باشیم یا در حال بیان تحلیلی علمی‌تر در باب چیزی باشیم که در حال روی دادن است. ما می‌توانیم واژه‌ی معمولی آذرخش را به کار ببریم بدون آنکه از تحلیل علمی علت این پدیده هیچ‌گونه اطلاعی داشته باشیم، درست همان‌طور که می‌توانیم بدون اطلاع از ترکیب شیمیایی آب واژه‌ی آب را استعمال کنیم و بفهمیم که خیس شدن چگونه چیزی است. فکری درباره‌ی هوا و وضعیتی از مغز چه‌بسا دور باشند برای اشاره به یک چیز کاملاً واحد؛ این دو عبارت واقعه‌ی واحدی را وصف می‌کنند، ولی معنای آن‌ها به نوعی با هم فرق دارد. مهم‌تر اینکه هواداران نظریه‌ی یک‌سانی نوع مدلل می‌دارند که هر فکری از این نوع عملاً وضعیتی مغزی از همان نوع است. از محاسن این نظریه این است که ناظر به اموری است که دانشمندان نوروپسیکولوژیست می‌توانند درباره‌ی آن‌ها تفحص و بررسی کنند، یعنی وضعیت‌های مادی مغز که منطبق است با انواع گوناگون اندیشه.

 

در ادامه این مقاله به نقد نظریه یک‌سانی نوع پرداخته می شود....

 

ارجاعات:


[۱]panpsychism

[۲]psychophysical

[۳]occasionalism

[۴]epiphenomenalism

[۵]monism

[۶]Type – identity theory