فرهنگ امروز/ حامد گنجعلیخان حاکمی: متن زیر مقاله مفصلی است در باب زیباییشناسی شعر-نقاشی که در آن به مباحثی چون در باب زیبایی شناسی، رقابت و طبقه بندی هنرها، شعر همچون نقاشی یا نقاشی همچون شعر و لائوکئون پرداخته خواهد شد. در قسمت اول و دوم این مقاله تاریخچه ای از نگرش هنر به منزله زیبایی در بین اندیشمندان ارائه گردیدو در بخش سوم طبقه بندی هنر نزد فیلسوفان مورد بحق قرار گرفت. بخش نهایی این مقاله در زیر ارائه می گردد.
لسینگ شاعر و نویسندهی آلمانی در سال ۱۷۶۶ در لائوکئون به بحث مقایسهی هنرها موقتاً پایان داد؛ بنا به گفتهی او هر هنر در حوزهی اختصاصیاش قابل تحقیق و بیرقیب است. عنوان فرعی کتاب لائوکئون دربارهی حدود و نقاشی است، او در این کتاب مرز و محدود هریک از این هنرها را معلوم میکند و نشان میدهد که هر هنر ویژگی منحصربهفرد خود را دارد. لائوکئون مجسمهای متعلق به دوران باستان قرن نخست پیش از میلاد است که در سال ۱۵۰۶ کشف و اکنون در موزهی واتیکان نگهداری میشود. لسینگ مینویسد که دهان گشاده لائوکئون را در حال فریاد زدن تصور کنید... دهانی گشاده در نقاشی فقط با لکهای رنگ نشان داده میشود، اما در مجسمهسازی حفرهای تهی است که تکاندهندهترین تأثیر را ایجاد میکند (Lessing, ۱۹۹۰). تفاوت میان هنر مکانی و هنر زمانی کاملاً مشهود است و تفاوت میان نشانههای نقاشی یا مجسمهسازی در مکان و بیان شعر در زمان به طور واضح مشخص است، نتیجه آن است که در واقع اجسام موضوع اصلی نقاشیاند و کنشها محتوای شعر (روایت) را تشکیل میدهند.
نقاشی برای تقلید کردن، روشها یا نشانههای مختلف شعر ازجمله شکلها و رنگهای ممتد در مکان را به کار میگیرد، درحالیکه شعر با اصوات متسلسل در زمان بیان میشود. اگر بپذیریم که نشانهها باید رابطهای طبیعی و ساده با مدلول خود داشته باشند، پس نشانههایی که در نقاشی کنار هم قرار گرفتهاند فقط میتوانند ابژههای همجوار یا متشکل از عناصر همجوار را نشان دهند، همانطور که نشانههای متسلسل در طول زمان فقط میتوانند ابژهها یا عناصر ممتد و متسلسل را بیان کنند (Lessing, ۱۹۹۰). اگر نقاشی را وسیلهی تقلید در نظر بگیریم، آنگاه میتوان زشتی را به تصویر بکشد، اما نقاشی در مقام هنر، زشتی را تصویر نخواهد کرد. لیسینگ با تأکید بر ویژگی اختصاصی هنرها و اهمیتی که برای نقاشی قائل بود، آن را تنها راه دستیابی به زیبایی مطلق میداند درحالیکه از دیدگاه وینکلمان (همدورهی لسینگ) تنها مجسمهسازی یونان باستان است که زیبایی مطلق و جهانشمول را متجلی میسازد. در دورهای که زیباشناسی در مقام رشتهای مستقل در حال شکلگیری بود حوزهی پژوهشی جدیدی بهواسطهی ایدهی تفکیک هنرها ایجاد شد که منجر به گسست از شعر همچون نقاشی است و با تأکید بر مرزبندی قاطعانه میان هنرهای تجسمی و ادبیات، استقلال انحصاری آنها را مسبب گردید و در نتیجه هر حوزه فرم مختص به خود را پیریزی و از محدودیتهای تقلید خارج و از ورود به حوزههای مشابه امتناع کردند. بنا به عقیدهی لیسینگ، نقاشی از حدود تقلید خارج شده و یک هنر محسوب میشود و ارزشی مشابه دیگر هنرها دارد و اگر نقاشی خود را از قید و بند روایتگری و داستانپردازی رهانده است به این معناست که زبان دهم دیگر تعهدی به الگوهای تصویری ندارد و به این لحظهی سرنوشتساز نزدیک میشویم که پیوند میان هنر و الگوی همیشگی آن یعنی طبیعت سست و در نهایت گسسته میشود.
در قرن ۱۹ و ۲۰، سؤال از رابطهی بین هنرها با ایدهی چیستی روابط میان رنگ و صوت، یا شباهت ساختاری آثار هنرهای مختلف مجدداً مطرح شد. اتین با این انگیزه در سال ۱۹۴۷ در کتاب تطبیق هنرها به مقایسهی شباهتهای روش آفرینش هنری یا بنا به گفته خود او روشهای برپاسازی اثر هنری مورد، پرداخت. در واقع با ملاحظهی نظریه تئودور آدورنو فیلسوف و زیباییشناس آلمانی میتوان استنباط کرد که به محض آنکه هنری از هنر دیگر تقلید کند از آن هنر فاصله میگیرد، چراکه مجبور میشود الزامات مواد و مصالح اختصاصی خودش را نفی کند، در نتیجه وحدت هنر مدرن بر پایه، مخرجمشترک واحد تمامی هنرهایی است که یک زبان هنری اختصاصی که بیان و ساختار را به یکدیگر پیوند زده و با زبان هنری رایج و مرسوم وجه اشتراکی نداشته باشد. زبان هنری مدرن، عناصر سازندهاش را از واقعیت وام گرفته و آنها را در یک صورت جدید ترکیب کرده تا نشان دهد که هنر مدرن هرچند وامدار واقعیت بیرونی است اما همیشه از موضعی انتقادی با آن برخورد میکند.
آدورنو با مثال زدن تابلو گرونیکای پیکاسو نشان میدهد که برای هرچه بهتر نشان دادن یک واقعیت یا رخداد تاریخی و با کنار هم گذاشتن قطعات تکاندهندهی چهرهی انسانها یا جانوران، چگونه میتوان این واقعیت را بازسازی کرد. آرنولد شوینبرگ آهنگساز مدرن آلمانی با بههمریختن هارمونی سنتی اصوات یک تنظیم غیرمعمول، اصوات را در قالب یک گام دوازده نتی اراده کرد که باعث افزایش توانایی موسیقی گردید؛ و شوینبرگ در بازماند ای از ورشو، اصوات ناهماهنگ و ناموزونی را به مخاطب ارائه کرد که در واقع ناموزونی و اعوجاج دنیای ویرانشده توسط نازیها را به نمایش کشید.
عادات شنیدن، دیدن و ... چه تأثیری در زیباییشناسی دارد؟ آیا رؤیای رسیدن به یک توانایی چندحسی که بهوسیلهی آن بتوان با اثر هنری کامل رابطهای برقرار شود تا وحدتی در زیباییشناسی حاصل شود، ممکن است؟
زیربنای زیباییشناسی نوین -با مشخص کردن خودمختاری کامل هنر مدرن از واقعیت-، تدوین کردن، ساختارشکنی فرم سنتی هنر و افزایش توانایی آن است. مسئلهی شعر همچون نقاشی است و لائوکئونِ لسینگ، هنرهای زیبا را معرفی و مفهوم هنر مدرن و خودمختاری زیباییشناسی را حمایت کرد.
آیا پدیدهی چندرسانهای که هنر و زیباییشناسی را با جهان ارتباطات (نظامهای فرهنگی شدیداً متأثر از اقتصاد و سیاست) مرتبط میکند، توانسته است به همان میزان به خودمختاری زیباییشناسی یاری برساند؟
در دورهای که سوبژکتیویته در تجربهی زیباشناختی جایگاه مهمی دارد، بحث بر سر هنرهای مستقل و خودمختار بهخوبی نشان داده که بعد از این، آنچه اهمیت دارد خود هنر است نه اصول و قواعد جزمی و قراردادی که از متافیزیک، دین و اخلاق منشأ میشوند. همچنین زیباشناسی با حفظ کردن پیوند خود با فلسفه به یکی از حوزههای ارجح شناخت فلسفی تبدیل شده و در مقام یکی از بخشهای سازندهی نظام فکری کانت و هگل جایگاه خاصی یافته است.
منابع:
lee, R. (۱۹۹۱). Ut pictura poesis.
Lessing, G. (۱۹۹۰). Laocoon. Hermann.
Munro, T. (۲۰۱۶). Aesthetics. Retrieved from Encyclopædia Britannica: http://www.britannica.com/topic/aesthetics
Vinci, L. (بدون تاریخ). Camets (Comparaison des arts). op cit, II.
دورانت، و. (بدون تاریخ). تاریخ تمدن. (ا. آریانپور، ف. مجتبایی، & ه. پیرنظر، مترجم)
دورانت، و. (بدون تاریخ). تاریخ تمدن (جلد جلد سوم قیصر و مسیح).