فرهنگ امروز/ امید شعبانی:
**************************************************************
هایدگر در «هستی و زمان» در تلاش است تا با تحلیل هستی هستندهای به نام دازاین (نامی که برای انسان اختیار میکند)، معنای هستی را از پردهی تداول به در آورده و آشکار کند. بخش دوم «هستی و زمان» هیچگاه منتشر نشد و بخش اول آن نیز تنها در دو قسمت نوشته شد و قسمت سوم آن (یعنی «زمان و هستی») نانوشته باقی ماند. با این حال، «هستی و زمان» پس از انتشار، از چنان گیرایی و تأثیر بیمانندی در حوزههای گوناگون اندیشه و فرهنگ و هنر برخوردار شد که حاکی از نبوغ اندیشه و نوآوری هایدگر بود. هرچند طرح اولیهی «هستی و زمان» ناتمام ماند، اما تفاسیر و خوانشها از متن «هستی و زمان» و مفاهیم به دقت پرداخت شدهی این اثر، هیچگاه سر باز اِستادن نداشت و ندارد. پیوستن هایدگر به حزب نازی و هواداری وی از این حزب، خوانشهای خاص سیاسی از متن «هستی و زمان» را موجب شد و به همین دلیل، مفاهیمی نظیر «خودینگی» و «مصممیت پیشیجوینده» به دست فیلسوفان و مفسرانی نظیر دریدا، لویناس، آرنت، آدرنو، کارل لوویت، هابرماس، هوگو اُت، فاریاس، میگل دبستگی و دیگران، از این منظر مورد تفسیر و تعبیر قرار گرفت. با این حال، خود مفهوم خودینگی و مفاهیم مرتبط با آن میتواند در دو جهت کاملاً مخالف مورد تفسیر اخلاقی و سیاسی قرار گیرد و نحوهی پرداختن به این مفهوم در «هستی و زمان»، به هر دو دیدگاه میدان میدهد. چنانکه پیداست، عمل اراده یا تصمیم در فلسفههای اگزیستانس، امری محوری برای تلقی انسان به مثابهی یک کل است. اما پرسش هایی اساسی وجود دارد که پاسخ گفتن بدانها چندان ساده نیست. مثلاً با در نظر داشتن رابطهی اندیشهی هایدگر با نازیسم و با به میان کشیدن مفاهیمی نظیر خودینگی و مصممیت، این پرسشها سر برمیآورد:
- آیا عملِ اراده و تصمیم و بهطور کلی، مفاهیمی همانند «خودینگی و مصممیت پیشیجوینده» و دیگر مفاهیم مرتبط نزد هایدگر، میتواند به مثابه «ارادهگرایی» (Voluntarism) تفسیر و تعبیر گردد؟
- رابطهی اندیشهی هایدگر با اخلاق و سیاست چگونه خواهد بود؟
- آیا با وجود تأکید خود هایدگر بر اینکه «هستی و زمان» اثری هستی شناختی است و نه انسانشناختی، میتوان متن «هستی و زمان» را محمل تفاسیر و تعابیر گوناگون اخلاقی و سیاسی قرار داد و دیگر اینکه آیا این اثر، پتانسیل تبدیل شدن به مانیفستی اخلاقی یا ضداخلاقی را دارد یا خیر؟
- آیا هایدگر در «هستی و زمان» تمایزی بین مفاهیم خودینگی و ناخودینگی برقرار کرده است و آیا مفهوم خودینگی در تقابل با مفهوم ناخودینگی قرار دارد؟
- رابطهی مفهوم «کسان» (Das man) با خودینگی و ناخودینگی چیست؟ آیا «کسان» در تقابل با خودینگی قرار دارد؟
- آیا ارزیابی هایدگر از مفهوم «کسان» در «هستی و زمان» خنثی است و یا اینکه هایدگر نگاهی ارزشی یعنی مثبت و سازنده و یا منفی و مخرب به این مفهوم دارد، نه هستیشناختی؟
- آیا خودینگی امری نخستینی است و ناخودینگی تعدیلی از خودینگی است و یا اینکه ناخودینگی امری نخستینی است و خودینگی تعدیلی از آن است؟
به این پرسش ها می توان پرسش های دیگری را نیز افزود و هر پاسخی میتواند نتایج نظری یا عملی متفاوتی را در پی داشته باشد. کوتاهترین راه برای پاسخگویی به این پرسش ها، رجوع به کتب و مقالات بیشماری است که در این زمینه منتشر شده است و هر روز نیز به تعداد آنها افزوده میشود. اما بی شک مطمئنترین و بهترین راه، رجوع به آثار خود هایدگر است. حال که دو ترجمهی بسیار خوب (به همت بلند جناب آقای دکتر رشیدیان و جناب آقای جمادی) در اختیار ما قرار گرفته است و امید می رود که دیگر آثار مهم هایدگر نیز به دست اساتید و صاحبنظران توانا به فارسی برگردانده شود، بر ماست که از این وظیفهی خطیر غافل نباشیم.
پرسش دیگر این است که رهاورد این سفر در آثار هایدگر چیست؟ صرفاً حکمی له یا علیه هایدگر صادر کردن؟ روزگاری هایدگر پرسید: «شاعران به چه کار می آیند؟» حال که ما در جهانی دیگر هستیم و هوای زمانی دیگر را نفس می کشیم، به تبعیت از پژوهشگری محترم می پرسیم: «هایدگر به چه کار ما می آید؟»
میتوان قاعدهای را به کار بست که خود از هایدگر آموخته ام: برای دور شدن از هر فیلسوفی، باید تا حد ممکن به او نزدیک شد! پس نخستین گام، همان نزدیک شدن به هایدگر، درگیری جدی با آثار و اندیشهی او، نفس کشیدن در هوای اندیشهی او و گفتوگوی سازنده با او برای فهم درست تفکر اوست. این همان شعار معروف پدیده شناسی است: «به سوی خود چیزها» یعنی «به سوی خود هایدگر!»
اما گام بعدی دور شدن از فیلسوف است تا مرعوب او نشویم. از دور به تماشای اندیشه اش بنشینیم و امکانات تفکرش را از آن خود کنیم. دستور گام دوم را نیز از خود هایدگر گرفته ایم: «تفسیرهای ما از مفهوم مقدماتی پدیده شناسی، نشان می دهد آنچه ذاتی برای پدیده شناسی است، فعلیت آن به عنوان جهتگیری [جنبش فلسفی] نیست. بالاتر از فعلیت امکان قرار دارد. فهم پدیده شناسی منحصراً با درک آن به عنوان امکان میسر است.»[۱]
درگیری با اندیشهی هایدگر و دیگر متفکران برجسته، مسلماً امکانات نوینی از تفکر را به روی ما می گشاید، پرسشهای جدیدی را در افقهای نوین پیش می کشد و ما را به راه هایی فرامی خواند که چه بسا مناظری شگفت را پیش روی چشمانمان پدیدار کند. از همین منظر است که می توان باز از خود هایدگر «ساختگشایی» را آموخت و آن را دربارهی سنت و میراث خودمان و حتی خود هایدگر به کار گرفت. این گام دوم همان «با هایدگر علیه هایدگر» میتواند نام بگیرد. مهمترین رهاورد ساختگشایی سنت و میراث خودمان این است که میتواند ما را به کنکاش و جستوجوی امکانات ناشنیده و ناگفته ای وادارد که چه بسا در غریو و هیاهوی زورتوزانهی سنت و میراث، دهانبند شده اند.
در این مرحله است که پرسش های نوینی سر برمی آورد:
- امکانات سنت ما در پاسخگویی به پرسشهای نوین تا به کجاست؟
- اصولاً تفاهم و گفتوگو بین سنت و مدرنیته و یا بین شرق و غرب ممکن است؟
- آیا همپهلویی و همنشینی هایدگر و دیگر متفکران غربی با بزرگان سنت خودمان، نظیر فارابی، ابنسینا، ابنعربی، سهروردی، ملاصدرا و... امکانپذیر است؟
- آیا می توان بدون در نظر گرفتن زمان و مکان و جهان-تاریخ، تئوری های در همه جهت شناور در فضا را برحسب تصادف به دام انداخت و آنها را دربارهی مسائل و چالشهای گوناگون پیش رو به کار بست و به آنها چفتوبست کرد؟
اما یکی دیگر از رهاوردهای مهم سفر در آثار هایدگر، بینیازی از واسطه برای ترجمان ندای غیبی سروش معبد دلفی است! تنها از این طریق است که میتوان هایدگر را از بند تملک گروه و مسلکی خاص رهانید و بدون واسطه و رودررو با او به گفتوگو نشست. زمانی هایدگر در بحث از هنر و آثار هنری میگفت وظیفهی ما «دریافتن معما» است، نه «حل» آن، اما خودش گاهی این حکمت کانتی را به فراموشی می سپرد و به حل معما می پرداخت. حال نیز هایدگر و اندیشه اش معمایی است که با رجوع به خود متن «هستی و زمان» و دیگر آثار هایدگر حل می شود، نه گوش سپردن به اغیار. ما نیز تعبیر عصر «الوهیتزدایی کردن» از جهان را از هایدگر وام می گیریم و با تکیه بر آثارش، به «افسونزدایی» (تعبیر از ماکس وبر) از وی و اندیشه اش میپردازیم. تنها بدین طریق است که دیگر هایدگر برای ما چونان امری مقدس جلوه نخواهد کرد و ضمن بهرهمندی از اندیشه اش، حضوری کاریزماتیک برای ما نخواهد داشت؛ چراکه خود هایدگر به ما آموخت که تنها یک «قدرت» وجود دارد و اقتدار در «راز» است و نیز از زبان خودش شنیدیم که توهم و التباس میتواند همیشه جایگاه حقیقت را تهدید کند. حال وظیفهی ما «راززدایی» از اندیشهی «رازناک» هایدگر در ایران است؛ بنابراین از «به سوی خود هایدگر» تا «با هایدگر علیه هایدگر».
[۱]. هایدگر، مارتین، هستی و زمان، ترجمهی عبدالکریم رشیدیان، نی، ۱۳۸۹، ص ۵۱.