فرهنگ امروز/ امیر سلطانزاده*:
برتراند راسل نویسندۀ بزرگی بود و در طول زندگی خویش نوشتههای بسیاری را بهصورت مقالاتی کوتاه منتشر کرد. بهطورکلی کسانی که آشنایی کمی با خردگرایی دارند، اطلاعات کمی نیز در مورد نقدهای راسل بر دین دارند. هرچند راسل به دلیل مشارکت در موضوعات صرفاً انتزاعی، مانند منطق و تئوری علم بسیار قابل احترام است، اما نظریههای انتقادی که وی در رابطه با دین و اخلاق بیان نموده، بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. او هیچگاه تنها بهعنوان یک فیلسوف شناخته نشده است. راسل دائماً با مقولات مرتبط به دین، چالش داشته است؛ مسائلی دربارۀ موقعیت بشر در جهان، طبیعت و زندگی سالم؛ او در مواجهه با این مسائل بهمانند سایر مقالاتش فصیح، متنفذ و با درک بالایی سخن گفته است؛ به دلیل همین صفات شاید بتوان گفت این کتاب مؤثرترین کتابی است که از زمان ولتر[۱] و هیوم[۲] تا به حال نوشته شده است.
کتابی که برتراند راسل بنویسد، در هر زمانی ارزش انتشار دارد. امروزه با توجه به تلاش برای احیای دین بهوسیلۀ ابزار جدید، این کتاب میتواند مانند بیانیهای برای مخالفین این ایده در این کارزار باشد. انسان در هر سطحی در طول تاریخ، توسط افراد مختلف مورد بمباران تبلیغات دینی قرار گرفته است.
مجلۀ لایف[۳] در سر مقالات خود به ما اطمینان داده که جدا از ماتریالیستها[۴] و بنیادگرایان، جنگ میان مسیحیت و معتقدین به تئوری تکامل[۵] نیز پایان یافته است.
برتراند راسل بهعنوان یکی از مشهورترین فلاسفۀ بریتانیا در قرن بیستم شناخته میشود، شهرت وی بیش از دلایل فلسفی به گسترۀ فعالیتهای سیاسی، صلحطلبانه و اجتماعی وی مربوط است. راسل عمری طولانی داشت و بیش از ۹۷ سال زندگی کرد، او طی این سالها علاوه بر مواجهۀ مستقیم با جنگ جهانی دوم، تأثیرات باقیماندۀ جنگ جهانی اول در اروپا را نیز درک کرد. انقلاب اکتبر شوروی دیگر واقعهای بود که بر تفکرات وی مؤثر بود؛ انتقادات راسل بر نظام کمونیستی در کنار نقدهایش بر سرمایهداری، نشان از بیطرفی سیاسی وی دارد، درحالیکه حکومت شوروی برخی از نقدهای او را میپذیرد و چگوارا در نوشتهای به فکر درخواست از راسل برای راهاندازی کمپینی در حمایت از جنبش بولیوی است. راسل بارها در سخنرانیهایش نظام سرمایهداری و استعمار نشئتگرفته از آن را به باد انتقاد میگیرد. اینها را در کنار نقدهای صریح و بیپردۀ وی بر کمونیسم قرار دهید؛ او به خاطر فعالیتهای ضدجنگ حتی طعم زندان را نیز چشید؛ وی بهعنوان یک استاد سرشناس در دانشگاههای مختلف تلاش کرد با نوشتن کتابهای بسیار، نظرات و ایدههای خود را بیان کند. سنت آزادیخواهی نشئتگرفته از ساختار آکادمیک در بیان اجتماعی وی نیز کاملاً مشهود است. راسل برای فهم بهتر انقلاب اکتبر و فرهنگ شرق به شوروی و چین سفر کرد؛ او درک مستقیم از محیط و مطالعات میدانی را بر مطالعۀ صرف کتابخانهای ترجیح میداد؛ عملکرد وی نیز دقیقاً مانند تفکر فلسفی او مبتنی بر تجربه بود، شاید حقیقتاً تجربهگرایی را بتوان در او جستوجو کرد. راسل پیش از مازلو[۶] و ابتکارش در مورد هرم نیازمندیها، این نیازها را با همان ترتیب بیان کرده است؛ این موضوع در همین کتاب نیز مشهود است. تأکید راسل به اخلاقگرایی از نکات برجستۀ کتاب است؛ راسل به شدت به دنبال ساخت و توجیه یک اخلاق علمی بر پایۀ روانشناسی است. اینکه اگر امروز زندگی میکرد آیا باز هم به نظراتش مبنی بر اخلاق علمی پایبند بود یا خیر، مقولۀ دیگری است. راسل علیرغم اینکه خود را مسیحی نمیدانست به لحاظ رعایت اصول اخلاقی شهره بود، به حدی که حتی کاپلستون در چند قسمت از مناظره به رعایت اخلاق توسط راسل اذعان میکند.
راسل همچنان در نوشتههایش معتقد بود رسوبات قرونوسطی در ذهن سیاستمداران اروپایی باقی مانده است. وی دین را بهعنوان ابزاری در دست اهالی قدرت در دوران قرونوسطی میدید که بهوسیلۀ آن منویات توسعهطلبانه و جنگسالارانۀ خود را توجیه میکنند؛ او بارها با ارجاع به قرونوسطی و پاپ، آنها را نقد میکند: اینکه مردمی در فقر هستند و پاپ در ثروت؛ اینکه دستور لشکرکشی برای جنگهای صلیبی و کشتن میلیونها انسان توسط کسی صادر میشود که مدعی صدارت دین عشق است. او در قسمتی از همین کتاب رفتار خلفای اسلامی با مسیحیان و یهودیان را بسیار بهتر از رفتار پاپ با مسلمانان میداند. وی تلاش کلیسا برای سیطره بر تفکر مردم اروپا و ترویج جهل را به شدت محکوم میکند. تقابل کلیسا با علم نیز از دیگر قسمتهای مورد انتقاد اوست.[۷]
راسل در زمانهای زندگی میکرد که همچنان برخی رسوبات اندیشههای قرونوسطی در ذهن سیاستمداران باقی مانده بود، کلیسا هم تلاشی برای حل خونریزیها نمیکرد، هر کلیسایی به سمت یک قدرت اروپایی خیز برداشته بود. در این شرایط راسل که گویا از رفتار پسارنسانسی راضی نیست و معتقد است همچنان نفوذ خطرناک کلیسا باعث این خونریزیهاست، دست به نقد بیپردۀ کلیسا زد؛ وی مسیحیت معرفیشده توسط کلیسا را به نقد میکشد؛ وی اخلاقی را که توسط کلیسا تبلیغ شده را نگرانکننده میداند و این کار را با آموزش مدرن در تقابل میبیند؛ تمام این تلاشها برای کوتاه کردن دست مسیحیت از قدرتهای سیاسی است، قدرتی که باعث بسیاری از جنایات در تاریخ بشری است. در طول تاریخ بارها توسط فلاسفۀ مسلمان نسبت به آرای مسیحی نقدهای بسیاری شده است؛ انتقادات به تثلیث و تناقضات بنیادی مسیحیت در گزارههای الهیاتی باعث شده بود تا بسیاری از بزرگان اسلام و حتی اندیشمندان غربی نیز به این موضوع بپردازند. سیطرۀ کلیسا بر اروپا و تحریف و مصادره به مطلوب مسیحیت به نفع قدرت کلیسایی از دیگر دلایلی بود که موج انتقادات به مسیحیت را افزایش داد. مصائبی که مسیحیت برای اروپا به بار آورد، متأسفانه باعث دینگریزی مردم و گرایش به نظریات الحادی گردید؛ بیشک تاریخ مسیحیت در این وضع مسئول است. شاید به همین دلیل باشد که در موارد بسیاری در این کتاب، به نظراتی الحادی از راسل برمیخوریم که شاید برای یک فرد با درک دینی متفاوت، بدیهی باشد.
شناخت برتراند راسل بدون در نظر گرفتن فعالیتهای سیاسی و اجتماعی وی، نتیجۀ درستی به ما نمیدهد؛ وجهۀ فلسفی وی حقیقتاً ارزشمند است. فراموش نکنیم جنبشهای سیاسی قرن بیستم بهعنوان پرمخاطرهترین قرن تاریخ بشر، تأثیرات بسیاری بر نحوۀ نگرش انسان به تاریخ و فضای اجتماعی گذاشته است. ایجاد ناامیدی و فقر ناشی از جنگهای متوالی بروز ناهنجاریهای اخلاقی بسیاری را سبب شد، مشکلاتی که کلیسا یا تلاشی برای حل آن نکرد و یا نتوانست. در این هنگام راسل با توجه به چهرهای که کلیسا از قبل برای خود ساخته بود، شروع به انتقاد از آن کرد. در قسمتهایی از کتاب، راسل با زبان کنایه سخن میگوید؛ او از این ادبیات بهعنوان ابزاری هجومی علیه منتقدانش استفاده کرده است. راسل بسیاری از مشکلات و جنگهای قرن بیستم را ناشی از برداشتهای خاص از مسیحیت میدانست و به همین دلیل آن را هدف انتقادات خویش قرار داد. فراموش نکنیم بسیاری از عقلای مشرقزمین و منتقدین اسلامی نیز دلایل اصلی انحطاط بشر در قرن بیستم و خونریزیهای متوالی را نتیجۀ همین برداشت خاص از مسیحیت میدانستند. حال به منظور تحلیل بیشتر پیشنهاد میشود نظرات یک فیلسوف که در همین جامعۀ مسیحی زندگی میکند را مطالعه کنیم؛ البته نباید فراموش کرد که بسیاری از این انتقادات قبلاً توسط اندیشمندان اسلامی مطرح شده بود.
نام این کتاب از عنوان مقالهای با نام «چرا من مسیحی نیستم»، گرفته شده که در سال ۱۹۲۷ منتشر گردید؛ اما کل کتاب مجموعهای از چند مقاله و سخنرانی و مناظره است که در سال ۱۹۵۷ توسط پروفسور پل ادواردز جمعآوری شد. این کتاب زیر نظر خود برتراند راسل گردآوری و به تأیید او نیز رسیده است. در قسمتی از کتاب به مناظرۀ راسل و فردریک کاپلستون پرداخته شده است؛ این مناظره قبلاً توسط نجف دریابندری به شیوایی ترجمه شده بود، بااینحال، حسب رعایت ساختار کتاب، بنده موظف به ترجمۀ آن بودم. در قسمتهایی از کتاب به منظور درک بهتر مخاطب فارسیزبان تغییراتی در ساختار جمله انجام شده که دقت شده تا رعایت امانت دقیقاً صورت گیرد. امید بر آن است تا این کتاب بهمانند کتابهای پیشین بتواند نقش مؤثری در شناخت برتراند راسل ایفا کند. من سعی در تأیید یا تکذیب نظرات وی ندارم، تنها تلاش کردم بدون ذرهای کموکاست عیناً سخنان وی را منتقل کنم. این کتاب میتواند برای درک تاریخی بهتر مسیحیت و عوارض اعتقادی آن بر اخلاق پساقرونوسطایی مؤثر باشد.
ارجاعات:
[۱] - از فیلسوفان عصر روشنگری است؛ وی ۱۶۹۴ به دنیا آمد و در سال ۱۷۷۸ چشم از جهان فرو بست، شهرت وی به علت مخالفت با کلیسا است.
۲- فیلسوف تجربهگرای اسکاتلندی است که در سال ۱۷۱۱ متولد و در سال ۱۷۷۶ چشم از جهان فرو بست. بسیاری او را بزرگترین فیلسوف تاریخ بریتانیا و نحلۀ تجربهگرایی میدانند.
3-Life
[۴] - دیدگاهی است که معتقد است همهچیز در جهان از ماده یا انرژی است و حتی آگاهی نیز نتیجه بر هم کنش مادی است.
[۵]-اشاره به تئوری تکامل داروین دارد؛ در این تئوری داروین معتقد است موجودات زنده بهوسیلۀ انتخاب طبیعی تکامل مییابند.
[۶] - روانشناس انسانگرای آمریکایی است که نظریۀ سلسلهمراتب نیازمندیهای انسانی را بیان کرده است.
[۷] - برخلاف سنت اسلامی که ما در شرق سراغ داریم و با آغوش باز پذیرای علوم نوین است.
* مترجم کتاب