فرهنگ امروز/ حامد سرلکی:
در اعصار پیشین انسانشناسی اسلامی، چه در رشتۀ فلسفه و عرفان و چه در کلام وحیانی، ارتباطات فیمابین انسان و هستی بسیار مورد اشارت و شرح بوده است؛ اما آن چیز که در گردونۀ مطالعات دینی-انسانی بیشتر به چشم میخورد، پدیدهای به نام «انسان کامل» است، مفهومی که در بنیادینترین تعریف خود، دو نگاه الهیاتمحورانه را در الفبای دینشناختی انسانی به وجود آورده است؛ اولی که همان انسان کامل یا همان «انسان الهی» است و دیگر اصطلاح «انسان حیوانی» با سکنات ممزوج به غریزه و امیال غیرالهی بهمثابه تعاریف موجود در آموزههای عرفانی میباشد.
البته ریشۀ غریزۀ بدسگال ۱ نسبت به غریزه غیرتَبَه و انسانی بیشتر منظور است. این قوه از دید قرآن حکیم همان غریزهایست که مخلوط با نوعی عدم آگاهی و تعرض به دایرۀ سه حقیقت که در صور فردی و اجتماعی به مؤمنان ابلاغ شده است؛ یعنی همان «حقالله»، «حقالناس» و «حقالنفس»؛ و اصولاً به هم ریختن نظم درونی هریک از حقوق اطلاقشدهای که توسط مصدر غیرمخلوق (پروردگار) با انسان در میان گذاشته شده است، نوعی هوس، تباهی و غریزۀ بدسگال، ظلمپرور و ستمساز معرفی میگردد، چیزی که بهعنوان مثال در نفس عمل فرعون و سایر طاغوتیان مورد خطاب خداوند نهفته است؛ یعنی کتمان حق و یا تعرض به حق -که البته ریشۀ هر دوی این اعمال به دلایل اصلی چون نفس سرکش (نفس الاماره) و سپس با وجود عامل خارجی (شیاطین انسانی و غیرانسانی) مبادرت به آن میگردد.
اوراق متن مقدس و مفهوم انسانشناسی دینی
با این تفاسیر، انسان الهی یا انسان کامل همان انسان مورد احترام، خلیفه، نمایندۀ قدرت لایزال در بستر خاک، آزاده، آزادکننده، واسط رزق و فیض و آموزگار اخلاق است، چیزی بهمثابه یک بندۀ حقیقی؛ به همین عنوان در قرآن حکیم مراد از کلمۀ طیبۀ «بنده/ عبد» پیامبر اکرم (ص) در قامت همان بحث خلیفهگری الهی است، مراد عبد در غالب اوقات ذات حضرت مصطفی (ص) بوده است، آنجایی که حضرت حق میفرماید: سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ. ترجمه: پاک است کسی که بندهاش را شبی از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی که پیرامونش را برکت بخشیدهایم، سیر داد تا به او نمونههایی از آیات خویش نشان دهیم، اوست که شنوا و بیناست. ۲
و در دیگر بیان قرآنی از جایگاه انسان کامل بهمثابه عبد، خداوند میفرماید: وَ أَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ. ترجمه: و چنین بود که چون بندۀ خدا [محمد (ص) ] او را به نیایش میخواند. ۳
تمامی این تفاسیر برای آن است که دریابیم مقامی جز عبودیت (بندگی) نه در اخلاق، نه عرفان و نه در مباحث الهیات اسلامی چیرهتر و پررونقتر نیست. انسان کامل در لابهلای کلام وحی با چند اسلوب بنیادین بررسی گردیده است. اول وجود انسان کامل در امر خلقت و آن چیزی که در پس خلقت او از دمیمۀ خاک به کُنه هستی صادر گردیده است؛ یعنی اینکه باید این نکته را دانست که انسان کامل نیز از هر حیثی مانند تمامی انسانهاست، چه از مقام آفرینش و چه در نوع زیست و دیگر مطلب آن است که انسان کامل در قوارۀ وظیفه و آن چیزی که خداوند واحد بر گردنش واگذاشته موظف است، که البته شامل برخی از باید و نبایدهای سلوکانهایست که مورد ارتزاق فیضی قرار میگیرد.
واپسین گزارۀ انسانیت کامل، رجعت وی از عالم اکنون دنیایی به سرای واپسین، صحنۀ عقبی و روز حشر با خالق انسان کامل است؛ یعنی آنکه او نیز چون سایر خلایق در صحنۀ چیستی و چرایی اعمال در روز قیامت حضور خواهد داشت؛ سیکل منسجم و منظمی که بهغایت هدفمند طراحی و سگالش گردیده است. حضرت حق به نوعی میسازد، میپروراند و میستاند، هیچیک از سه فعل فوق در قامت الفاظ ادبی و زبانشناسی نیست، ساختن البته نه در امر حدوث و البته در «دنیای امر» ۴ و پرورش نیز بهمثابه پروردگاری و ربوبیت، یعنی ایجاد بستر پرورش، اسباب پرورش، سیستم عدلمحور کیفر و پاداش و در نهایت ستاندن و چشاندن طعم حیات حقیقی به میوۀ ابدی، چیزی که در عرفان اسلامی، از دوران ابتدایین تا عصرهای معاصر به «فنا فی الله» مشهور است.
«بار امانتی» که خداوند در روز پیدایش بر گردۀ انسان در قامت خلیفۀ خود گذارده است همان چیزیست که در قرآن حکیم و در بیان حالت هستی داوود نبی (ع) اشاره شده است، آنجایی که حضرت حق میفرماید: یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لَاتَتَّبِعِ الْهَوَی فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ. ترجمه: ای داوود ما تو را در روی زمین خلیفه [خود] برگماشتهایم، پس در میان مردم بهحق داوری کن و از هوی و هوس پیروی مکن که تو را از راه خدا گمراه کند، بیگمان کسانی که از راه خدا گمراه میشوند عذاب سخت و سنگینی در پیش دارند، چراکه روز حساب را فراموش کردهاند. ۵
اصولاً «معنای انسان کامل در متون اسلامی به دو وجه قابل بررسی است، یکی بحث خلیفةالله و دیگر در امر عبدالله (گاهاً آن را مافوق خلیفه میدانند)؛ هر دو به ظاهر یک ریشۀ مشترک دارند، اما نوع پردازش و استفادۀ قرآن حکیم از دو مفهوم فوق کاملاً به دلیل و برهان نقلی و عقلی است. خلیفهای که از آن در معرفی سکنات داوود نبی (ع) مورد استفاده قرار گرفته است در لابهلای واژگان آیه مشخص است؛ داوری بهحق در میان مردم، پیروی نکردن از هوی و هوس (طاغوتی نشدن-تبه غریزه). اما آنچه که در مورد مقام عبودیت ارائه شده، حقیقتی بالاتر و ورای تیپولوژیهای حکومتی، اجتماعی و سیاسی است، چیزی با بنمایههای عرفانی و عبادی؛ لذا به همین جهات نوعی گفتمان الهی در بیان کلمۀ عبد و اختصاص تام آن به پیامبر رحمت (ص) بیدلیل و بیموضع نبوده است.»
در نهایت نمونههای پایانی قرآن حکیم، در مجد و ثنای انسان کامل و کنشهای متافیزیکی وی با خالق چنین آمده است: وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا. ترجمه: و به راستی که فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب مراد] روانه داشتیم و به ایشان از پاکیزهها روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریدهایم، چنانکه بایدوشاید برتری بخشیدیم.۶
نیکو آفریدن و پروراندن دوباره در چنین آیهای تکرار شده است، با این تفاوت که به گرامی داشته شدن انسان در پیشگاه احدیت نیز اشارهای شده است. این پردازش همان اصول ابتدایین شناخت انسان کامل است، مهمترین اصل آنتروپولوژی دینی، همان گرامی داشته شدن مقام عبودیت در پیشگاه خداوند بهعنوان مصدر غیرمخلوق است، این امر در کلام وحی و بحث خلقت به شکل مشخص آمده است، اما در خصوص اینکه انسان کامل چگونه باید بهصورت اکمل بر سه اصل حقوقی اسلامی که بدانها اشاره گردیده است [حق خداوند، حق مردم، حق خویشتن]، برسد، چیزی است که بیشتر در بیان صحیح شریعت و طریقت ارائه گردیده است، آن هم اصولی است که به نص صریح قرآنی جز با تدبر در خویش و هستی (ارتباط با مردم و زیست انسانی و زیست غیرانسانی) و در نهایت ارتباط با خداوند به وجود نخواهد آمد؛ ازاینروست که هدف از خلقت عبودیت بیان گردیده است.
حال عبودیت چیست؟ همان فهم صحیح انسان کامل و پیشگامی در حقمداری سهگانه در چهارچوب کالبد انسانی و نیز همین سِفر عسرت دنیوی است؛ یعنی آنکه تمایزی در امر خلقت بر وجه کاملبود انسان مقرر نگردیده و تفاوتی در خلقت حدوثی انسان میانه و انسان کامل وجود ندارد؛ به همین دلیل، مفهوم «خداوندگاری» و انسان کامل در اسلام متفاوت است: خداوندگار، مصون از بلایا و زیست فیزیکال در کنار آدمیان دیگر است، مانند الههزادگان، خداخواندهها و یا سلطانزادگانی که هستی و نیستی خود را تمامدانگ چون خدا میدانند، حتی در ارتکاب اعمال غیرانسانی خود؛ اما انسان کامل میتواند مسیح (ع) باشد، دچار افترا قرار گیرد، میتواند ابراهیم خلیل (ع) باشد و در بند، آتش و تبعید قرار گرفته و یا میتواند محمد امین (ص) باشد و در تنگنای مالی، تحریم تجاری، فشارهای اجتماعی و نزاعهای نابرابر قرار گیرد. انسان کامل در قامت اسلام، تافتۀجدابافته از خلایق و از دردمندی تبار بشر نبوده و نیست و البته نخواهد بود.
در وجه آخر بررسی انسان بهمثابه کامل بودن، به آیۀ دیگری از قرآن حکیم اشاره میکنم که حضرت حق میفرماید: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ. ترجمه: به راستی که انسان را در بهترین قوام آفریدهایم. ۷ در باب «قوام» و تفسیر کلمۀ «احسن تقویم» به برخی از یادداشتهای فیلسوف و مفسر بزرگ، «علامه طباطبایی» اشاره میکنیم که فرمودند: «منظور از خلق کردن انسان در احسن تقویم این است که تمامی جهات وجود انسان و همۀ شؤونش مشتمل بر تقویم است و معنای تقویم انسان آن است که او را دارای قوام کرده باشند و قوام عبارت است از هر چیز و هر وضع و هر شرطی که ثبات انسان و بقایش نیازمند بدان است؛ و منظور از کلمه انسان جنس انسان است، پس جنس انسان برحسب خلقتش دارای قوام است و نه تنها دارای قوام است، بلکه برحسب خلقت دارای بهترین قوام است؛ و از این جمله و جملۀ بعدش که میفرماید: ثم رددناه اسفلسافلین الا الذین ... استفاده میشود که انسان برحسب خلقت طوری آفریده شده که صلاحیت دارد به رفیع اعلی عروج کند، و به حیاتی خالد در جوار پروردگارش و به سعادتی خالص از شقاوت نایل شود و این به خاطر آن است که خدا او را مجهز کرده به جهازی که میتواند با آن علم نافع کسب کند و نیز ابزار و وسائل عمل صالح را هم به او داده و فرموده: و نفس و ماسویها فالهمها فجورها و تقویها؛ پس هروقت بدانچه دانسته ایمان آورد و ملازم اعمال صالح گردید، خدای تعالی او را بهسوی خود عروج میدهد و بالا میبرد.» ۸
در قسمت دوم در باب بازگشت به معنای عرفانی ابنعربی از انسان کامل سخن می رود.....
منابع و پینوشتها:
۱-تَبَه غریزه در عرفان اسلامی سدههای میانی بدان به لفظ عربی «شریر» یاد برده شده است که ترجیحاً در ترجمه از کلمۀ تبه و یا بدسگال استفاده گردیده است.
۲-قرآن حکیم، به ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، سوره اسراء، آیه ۱
۳-همان، سوره جن، آیه ۱۹
۴-آنچه که از عالم امر در برخی متون فلسفی و کلامی اسلامی موجود است، بیشتر به فلسفۀ مکتب اصفهان و از ملاصدرا به بعد قابل بررسی است؛ لذا عالم امر تقدمی نسبت به حدوث از منظر زمانی داشته، اما بیشتر این تقدم وجود است که مورد تأمل است؛ یعنی آنکه مخلوق در قدیم وجود معنایی داشته و در عالم امری بهاکمالرسیده و سپس در عالم حادث خلق گردیده است؛ به بیان دیگر، استدلالی است نسبت به همان بحث حرکت جوهری (برای درک بهتر رجوع کنید به دو اثر حکیم ملاصدرا : حکمت متعالیه در اسفار عقلی اربعه محمد خواجوی، سفر سوم، صفحه ۲۷۴ و نیز الشواهد الربوبیه، جواد مصلح، صفحه ۱۲)
۵-همان، سوره ص، آیه ۲۶
۶-همان، سوره اسراء، آیه ۷۰
۷-همان، سوره تین، آیه ۴
۸-تفسیر المیزان (به ترجمه)، علامه طباطبایی، جلد بیستم، صفحه ۵۴۱