فرهنگ امروز/ سید ساعد حسینی:
موسیقی اصیل ایرانی؛ گوهر نامکشوف
موسیقی هر ملت از تراوشات ذهنی و روحی و روانی و درونمایههای ذاتی او سرچشمه میگیرد و سیلان مییابد و با ادبیات او ارتباط تنگاتنگ دارد. موسیقی ایرانی لطیف، نجیب و باطراوت و متنوع و آرامبخش و روحنواز و درعینحال تأملبرانگیز و متفکرانه است؛ این پدیدۀ کهنسال و دیرپای در طول هزاران سال دارای فرود و فرازهای بسیاری بوده است، اما در دهههای اواخر سدۀ سیزدهم و شروع سدۀ چهاردهم تجدید حیات و شکوفایی کمنظیری در این عرصه به وجود آمد و بزرگان و نخبگان و دلسوختگان برجستهای با خلق و بسط موسیقی ناب ایرانی چون گلهای جاویدان و رنگارنگ و یک شاخه گل و برگ سبز ... به راستی گلستانی پرطراوت و جاودانی به وجود آورند و دریایی از قطعات گهربار عرضه داشتند که هریک بهصورت آهنگ تنها یا در قالب آواز آمیخته به اشعار پررازورمز عرفانی بنا به سلیقههای مختلف میتواند کمال وجد و شور و نشاط را به شنونده عطا نماید، منتها چشم و دل و گوش و مغز بصیر و مشتاق میخواهد تا از این موهبت برخوردار شود که میسر نیست، مگر با گوش دادن فراوان و کسب شناخت و آگاهی.
اما با اینکه برای شناخت و معرفی موسیقی ایرانی چندان تلاشی به عمل نیامده و موسیقی ملی ما در دنیا تا حدودی مهجور و منزوی واقع شده است، اجرای چند کنسرت در سالهای اخیر از جمله در روسیه و برخی از کشورهای اروپایی درحالیکه اکثر شنوندگان این آواها را برای اولین بار میشنیدهاند و انس و آشنایی بسیار کمی با آن داشتهاند، استقبال کمنظیر و دور از انتظار و تأیید و تشویق آنها همه دلالت بر شکوه و لطافت و زیبایی و تأثیرگذاری موسیقی اصیل ما دارد که قبل از همه خود وظیفۀ پاسداشت آن را داریم و مردم و جوانان ما باید ارزش و اهمیت میراث فرهنگی پربار و ارج خود را بدانند و به سادگی تسلیم و برده و مجذوب هیچیک از موارد فرهنگی از جمله موسیقی بیگانه نشوند، در حقیقت در مقابل تکنولوژی و رشد اقتصادی و رفاهی آنها احساس حقارت نکنند؛ برتری اقتصادی و فناوری به جای خود مورد قبول و میتواند نقطۀ محرکی برای ما باشد، ولی باید دانست که رشد تکنولوژی و آنچه بهاصطلاح تمدن غربی است هیچ رابطهای با رشد فرهنگی و معنوی ندارد و چهبسا در بسیاری از موارد عملاً با هم نسبت عکس داشتهاند. در مقولۀ موسیقی اصیل نیز که جزئی از فرهنگ دیرین ما است باید به ارزش پر از معانی و جنبههای روحنواز و آرامبخش و حتی تسلیدهنده و وجدآفرینی آن توجه داشته باشیم و با حوصله و دقت و تأمل و اعتمادبهنفس به آن گوش سپاریم، مسلماً در زمانی نهچندان دیر دنیایی از زیباییها و لطافت و سرمستی در آن خواهیم یافت که کمتر قلمی قادر به ترسیم آن خواهد بود.
لذا جا دارد بار دیگر تأکید شود که عنوان غمگینی یا ثقیل بودن موسیقی ایرانی مطلبی مردود و سطحی و دور از واقعیت است که ناشی از عدم درک صحیح و انتظار نابجا و آنچنانی از موسیقی است. از طرفی باید به این اصل مهم توجه کرد که عامۀ مردم نه تنها در زمینۀ موسیقی، بلکه در آموزش اخلاق و رفتار اجتماعی سیاسی، اقتصادی، روانی خانوادگی و ... اگر آموزش و راهنما و روشنگر نداشته باشند، غالباً دچار کجروی و بدآموزی خواهند شد، زیرا اکثر مردم بهسوی سهلانگاری و سطحیگرایی میل دارند. در طول تاریخ نیز تراوشات و تحرکات فکری معدودی از اندیشمندان و مصلحان و معلمان جهانی بوده که بشر را بهسوی ترقی و کمال رانده است. پس واجب است در مورد موسیقی هم مثل سایر علوم و مباحث اجتماعی آموزش و آگاهیهای لازم بهصورت مستمر و پیگیر به همۀ نسلها و مردم داده شود تا از کجاندیشی و کجسلیقگی و سطحینگری اجتناب شود.
متأسفانه به نظر میرسد در سالهای اخیر در چرخشی بسیار تند و ناگهانی در عرصۀ مدیریت فرهنگی کشور نه تنها همهچیز به حال خود رها شده، بلکه سیل آهنگهای پاپ لسآنجلسی و جاز و قشری و کممحتوا به راه افتاد و عجب آنکه متولیان رسمی موسیقی ما در رادیو و تلویزیونها با حالتی منفعلانه به پیروی و پخش آنها پرداختهاند، بهطوریکه ادامۀ همین امر، موسیقی اصیل و ناب ما را در انزوا و مظلومیت قرار داده است. اگرچه هنوز هم تعدادی از نخبگان و شیفتگان از نسلهای گذشته و تعدادی معدود از جوانان پرشور در این راه ایثار میکند، ولی به علت هجوم گستردۀ سطحیگرایی و استقبال و حمایت رسانههای رسمی و غیررسمی به این پدیده، پیامد نهایی و درازمدت آن نامعلوم و باید برای موسیقی فاخر و اصیل ما بسیار نگرانکننده باشد.
علل روی آوردن جوانان به موسیقی سطحی
حتماً لازم است به معمای علل روی آوردن اکثر مردم و جوانان به موسیقی سطحی و کوچهبازاری پرداخت، درحالیکه همه جا در مقابل این موسیقی کمعمق و کممحتوا، موسیقی عمیق و اصیل وجود دارد، مثلاً در غرب که مظهر و منبع و اشاعهگر این نوع موسیقی است، موسیقی کلاسیک با آن عظمت غنا و ژرفای خود وجود دارد و در شرق نیز موسیقیهای اصیل و متین و زیبای هندی، ایرانی، ژاپنی، چینی، ترکی، عربی و غیره وجود دارند، ولی چرا اکثریت مردم و خاصه جوانان به موسیقی کوچهبازاری روی میآورند؟ پاسخ این است: همچنانکه اشاره گردید در درجۀ اول، ناتوانی و شناخت و درک صحیح آنها از ظرایف و پیچیدگیهای موسیقی اصیل و کلاسیک باعث این امر است، زیرا همه میدانند اکثریت انسانها اگر مجبور نباشند، علاقهای به آموزش علوم و دروس پیچیده و مشکل نشان نمیدهند و در عوض به سهولتگرایی و سهلانگاری و سطحیگری میل دارند؛ و دلیل دوم تقلید و مدگرایی و خودباختگی و تصور باطل وارد شدن به قافله پیشرو و تمدن جدید باعث رونق گرفتن این موسیقی کوچهبازاری است که سردسته و منادی و مروج این بدآموزی، طیفی از طبقات مرفهای است که در زندگی هرگز طعم فقر، تلاش، محرومیت، زحمت و کوشش و شکست و حرمان را نچشیدهاند و کمتر احتیاجی به تفکر و تأمل داشته و دارند و در تنها جهتی که مقداری از تفکر خود را به کار گرفتهاند، مسائل اقتصادی و مالی و نحوۀ خوشگذرانی بوده که از اول بهاصطلاح کار آنها روی غلتک بوده و هم سرمایه لازم و هم راههای سوداگری را آموختهاند و احتیاج چندانی به تفکر و تأمل ندارند؛ آنها با مسافرت به خارج و یا از طریق ماهواره و دیسکت و غیره برای فخرفروشی و اینکه تافتۀ جدا بافتهاند و مردم و فرهنگ و موسیقی این سرزمین قابل آنها نیست و بهزعم خودشان غمگین است، انواع و اقسام موسیقی مبتذل غربی یا داخلی را که تقلید و رونوشت همان آهنگهای خارجی است، ترویج و تشویق میکنند، آهنگهایی که کمتر هنر و ظرافت و اندیشه و تأملی جز جیغ و داد و فریاد و عربده و احیاناً بیبندوباری میتوان در آنها دید!
متأسفانه طبقات پایینتر که آگاهی و شناخت و آموزش لازم را در موسیقی خودی و بیگانه ندارند و طبعاً به لحاظ اختلاف مالی و طبقاتی در مقابل این قشر احتمالاً احساس حقارت یا لااقل آنها را پیشرفته و امروزیتر تصور میکنند، لاجرم به دنبالهروی از آنها میپردازند و از طرفی مدزدگی و پیروی از مد و استنباط غلط از نوگرایی و عقب نیفتادن از بهاصطلاح قافلۀ پیشرو و تلقینپذیری باعث تقلید کورکورانۀ آنها میشود، درحالیکه همین بهاصطلاح نوگراها و امروزیها و پیشروها حوصلۀ شنیدن چند لحظه موسیقی کلاسیک غربی را هم نداشته، زیرا هرگز قدرت درک و شناخت آن را ندارند.
نکتۀ بسیار مهم این است که مهمترین و مؤثرترین وسیله و روش برای آموزش شناخت موسیقی چیزی جز عادت و گوش دادن آن از کودکی نیست و از همین جا باید نقش و مسئولیت رسانهها را در آموزش صحیح و بدآموزیها و منفعلانه رفتار کردن بررسی کرد. نکات جالب دیگری که در سالهای اخیر گریبان موسیقی ما را گرفته است، علاوه بر شکل محتوایی استفاده از خوانندگانی است که صدای آنها کمترین کشش و قدرت و لطافت و زیبایی را داراست، دیگر اینکه گاه برای بزک کردن این آهنگها اشعار نابی را قربانی میکنند، از جمله اشعار فاخر حافظ و مولانا را در قالبهای مبتذل ضایع میکنند و گاه هم صداهای خوبی را با آهنگهای بسیار نامتناسبی به هدر میدهند که باز هم جای تأسف دارد. جالب اینکه برخی از دستاندرکاران موسیقی اعتقادی به تفاوت بین موسیقی ناب و سطحی ندارند که البته چنین نظری برای توجیه کار راحت و آسان کوچهبازاریپسند و احیاناً پردرآمدتر هم ضرورت داشته باشد؛ اما واقعیت این است که چنین توجیهی بر باد دادن هنر ناب است که نهایتاً دود آن در درازمدت به چشم همه خواهد رفت: «تو خود میکنی اختر خویش را بد/ مدار از فلک چشم نیکاختری را».