فرهنگ امروز/ علیرضا رحمانی:
دربارهی نوسازی و اصلاحات عصر پهلوی اول، آثار زیادی منتشر شده است. هریک از این آثار از منظری به مواجههی حکومت با عقبماندگی جامعه پرداختهاند و به قضاوت دربارهی دستگاه حاکمه و همراهان فکری آن نشستهاند. افرادی چون یرواند آبراهامیان با تحسین از نوسازی این عصر یاد میکنند و کسانی چون کاتوزیان با واژگانی چون «شبهمدرنیسم» به توصیف آن میپردازند. بنابراین علاوه بر گذشت چند نسل از آن روزگار، مناقشات دربارهی نوسازی عصر پهلوی اول همچنان ادامه دارد. بهراستی چگونه میبایست دربارهی نوسازی عصر پهلوی اول به قضاوت نشست که رعایت انصاف شده باشد؟ چرا میان موافقان و مخالفان اصلاحات در این دوره تا این حد شکاف و اختلاف وجود دارد؟
آنچه مشخص است اینکه در نوسازی این دوره، نهادهای جدیدی ساخته شد که ایرانیان زمانهای مدیدی آرزوی داشتن آنها را در سر میپروراندند. در این دوره، بالأخره راهآهن سراسری بنیان نهاده شد، نشر اسکناس با محوریت بانک ملی انجام شد، دانشگاه تهران تأسیس گردید، امنیت در سراسر کشور برقرار شد، طیف وسیعی از مدارس تأسیس گردید، رادیو بنیان گذاشته شد و... اما با همهی این احوال، چرا نوسازی عصر پهلوی اول همچنان پُرمناقشه باقی مانده است؟
مهمترین مسئلهای که نوسازی عصر پهلوی اول را مناقشهآمیز کرده است، «سیاست حذف» است. مناقشهی طرفداران و مخالفان نوسازی عصر پهلوی نیز با تأکید و یا عدم توجه به این مهم است. رضاشاه در دو سطح، سیاست حذف را دنبال نمود. در سطح اول، اقدام به حذف مخالفان و گروه اپوزیسیون کرد. او مخالفان سرسخت خود را زندانی و تبعید میکرد یا به قتل میرساند. مدرس مهمترین مخالف او در جناح مقابل بود؛ به نوعی که حذف او را میتوان بهمثابهی نمادی از تقابل با اپوزیسیون دانست. مدرس نمایندهی جناحی سیاسی بود که رویکردش به غرب و مدرنیته گزینشی بود. او پذیرش تام و کامل غرب را نمیپذیرفت. همچنین با نوع نگاهی که برایند آن، ورود یک دیکتاتور مصلح برای دستیابی به نوسازی بود، مخالفت میکرد. او در توجه به اصلاحات، به هویت جامعه نیز توجه داشت. حذف مدرس بیانگر تلاشهایی بود که برای حذف یک تفکر در جریان بود. نباید شک کرد که نوسازی به قیمت حذف، نتیجهی نافرجامی خواهد داشت و این دربارهی رضاشاه نیز صادق بود.
سیاست حذف آن زمان حادتر شد که حتی دامن روشنفکران همراه رضاشاه و اعضای حزب تجدد را نیز گرفت. در این مرحله، سیاست حذف رضاشاه با عبور از سطح اول، وارد فاز دوم خود شده بود. در این مرحله، رضاشاه بهسراغ کسانی رفت که باعثوبانی روی کار آمدن او بودند. اگرچه همچنان قلعوقمع گروه اپوزیسیون نیز ادامه داشت. برخلاف مَثَلِ معروف ما ایرانیها، اینبار چاقو حتی دستهی خود را نیز برید! همهی این رویدادها در شرایطی ادامه مییافت که جامعه درگیر نوسازی نیز بود. مردم میان اقداماتی که از سوی حکومت انجام میشد (نوسازی و خودکامگی)، چگونه میتوانستند تفکیک قائل شوند؟ خودکامگی رضاشاه از یکسو و ترس دیوانهوار او از اینکه مبادا کسی قدرت را از او برباید، از سوی دیگر، باعث تشدید سیاست حذف شده بود. ابراهامیان، فیروز فرمانفرما را دست راست رضاشاه میداند. میان دستگیری مدرس (۱۳۰۷) و بازداشت فیروز فرمانفرما (۱۳۰۹) دو سال فاصله است و این نشان از سرعت در گسترش خودکامگی رضاشاه داشت. اینگونه بود که در تقدیر مرگ، تبعید، زندان و یا حداقل برکناری، بهتدریج نوبت به عبدالحسین دیبا، فیروز فرمانفرما، علیاکبر داور، سردار اسعد، سید محمد تدین، علی دشتی و سید حسن تقیزاده رسید. حتی فروغی نیز که در تاجگذاری شاه نقش داشت، از خشونت او در امان نماند. گرایش ظاهری و موقت بهسوی حزب ایران نو، شاید اولین گام شاه در فراموش نمودن دوستانش در حزب تجدد باشد. سیاست حذف، در نوسازی این عصر تأثیر بسزایی نهاد، اما مهمتر از همه اینکه نخبگانی که میتوانستند در کنار رضاشاه بایستند تا نوسازی این عصر جنبهی متفکرانهتری به خود بگیرد، کنار گذاشته شدند.
پس از جنگ جهانی اول، چند رویکرد متفاوت نسبت به نوسازی متولد شد. برخی از این رویکردها، که توسط نظام سرمایهداری مورد حمایت بود، به مرحلهی اجرا نیز رسید. همیشه رویکردهای جدیدتر با نقد رویکردهای گذشته، کار خود را آغاز مینمودند. هیچگاه این به اذهان متبادر نشد که هریک از این رویکردها، محصول بستر زمانی خود هستند و بنابراین نمیتوان به آنها نقد داشت. همین مسئله در مورد نوسازی عصر پهلوی اول نیز صادق است. تنها دو نکته را میبایست رعایت نمود. اول اینکه ارزیابیها براساس کانتکس آن صورت بگیرد و قضاوت وارونهای انجام نشود و دوم اینکه هیجانات سیاسی، معیاری برای قضاوت نباشد. اما با یک سؤال محوری، میتوان به قضاوت دربارهی نوسازی آن عصر پرداخت: مردم و نیروهای اجتماعی تا چه حد از نوسازی این عصر راضی بودند؟ قطعاً حتی بر سر پاسخ این سؤال نیز مناقشه وجود دارد. اما به اعتقاد نویسندهی حاضر، اعتراضات مجلس برآمده از شاه خودکامه علیه او پس از عزلش، تلاش پسرش برای اخذ رویهای جدا از راه پدر در ابتدای امر و اقدامات دول خارجی برای تغییر رژیم در ایران (جایگزینی جمهوری بهجای سلطنت و یا بازگرداندن قاجارها) بدون اینکه مقاومتی از سوی مردم صورت گیرد، نشان از عدم محبوبیت رضاشاه داشت. آنچه فوران از آن تحت عنوان «فشردگی نیروهای اجتماعی» یاد میکند، میتواند بیانگر واکنشها به نوسازی این عصر باشد. قطعاً قضاوت دربارهی خودکامگی رضاشاه با قضاوت دربارهی نوسازی او به هم آمیخته بود.
واقعیت این است که اصلاحات عصر پهلوی اول، تأثیر و نتایج عمیقی بر زندگی ما ایرانیان نهاده است. نهادهای بسیار مهمی در ایران زاده شدند که محصول تلاشهای این دوره بودند. با اینکه از منظر کاتوزیان، ایران جامعهی کوتاهمدت است، بسیاری از این نهادها تا امروز نیز به قوت خود باقیاند. امنیت اولین دستاورد این دوره بود که بعدها با قدرتگیری یک خودکامه، در آن خلل ایجاد شد. اینک بانی امنیت، خود مخل امنیت شده بود.