شناسهٔ خبر: 48413 - سرویس باشگاه ترجمه

مسئلۀ دور هرمنوتیک چیست؟ (۲)؛

چرا مسئلۀ دور هرمنوتیک یک پدیدۀ تجربی است؟

دور هرمنوتیک همه‌چیز نشان می‌دهد که مسئله دور هرمنوتیک یک پدیدۀ تجربی است که می‌تواند در چارچوب روان‌شناسی زبان و رشته‌های مطالعاتی تجربی دیگر مورد بررسی قرار گیرد؛ بنابراین، توانایی آن را ندارد که به‌عنوان یک استدلال قانونی برای جدایی و تفکیک علوم طبیعی از انسانی قرار گیرد و نیز توان آن را ندارد که از این ادعا حمایت کند که علوم اجتماعی و انسانی دارای استقلال هستند.

فرهنگ امروز/ سی. مانتزاوینوس ترجمه: یوسف نراقی:

۲-۳ – چرا مسئلۀ دور هرمنوتیک یک پدیدۀ تجربی است؟

«شخصی که می‌خواهد متنی را بفهمد، همواره برنامه‌ریزی می‌کند. او به محض اینکه معنای اولیه به ذهنش می‌رسد، معنا و مفهومی را برای کل متن طرح‌ریزی می‌کند. همچنین معنای اولیه تنها به این دلیل به ذهنش می‌رسد که او متنی را می‌خواند که با توجه به معنای معین دارای انتظار خاصی از آن است. همچنین معنای اولیه صرفاً به این دلیل به ذهنش خطور می‌کند که او متنی را می‌خواند که پیشاپیش از آن انتظاراتی دارد؛ با تجدیدنظر مستمر در آن، برحسب وارد کردن مفاهیم جدیدی که بروز می‌کند، بالاخره کار پروژه اولیه را به پایان می‌رساند. این چیزی است که حاصل می‌شود» (۱۹۶۰/ ۲۰۰۳: ۲۶۷ Gadamer). گادامر فیلسوف بسیار متنفذ فلسفۀ هرمنوتیک، بر این اساس روند فهم و درک یک متن را به‌مثابه مجموعه‌ای از دورهای هرمنوتیک طرح‌ریزی می‌کند. خواننده یا مفسر متنی را می‌خواند که از پیش انتظاراتی از آن دارد (نظرات یا پیش‌داوری‌هایی) و در کار خود بازبینی‌هایی انجام می‌دهد. به‌هرحال، درک و فهم متن با حرکت پیش‌بینی‌شده‌ای از درک و فهم اولیه تعیین می‌شود (Gadamer, ۲۹۳). هنگامی که این فعالیت انجام می‌گیرد و وقتی که درک و فهم از قبل رخ می‌دهد، دور کل و اجزای آن در یک درک و فهم کامل به پایان نمی‌رسد، بلکه برعکس، به‌ گونه‌ای کامل‌تر تحقق می‌یابند (همان منبع). به نظر من، در این شرح کلاسیک از دور هرمنوتیک،۱۱ برخلاف نظر اکثر فلاسفۀ هرمنوتیک، پدیده‌ای که مورد توصیف قرار می‌گیرد، تجربی است.۱۲

دقیقاً این مورد چیست؟ درک و فهم زبان‌شناختی چه نوع فعالیت معرفتی است؟ فرض اینکه این فعالیت معرفتی برحسب تمرین قابل پیشرفت و اصلاح است و شخص می‌تواند سرعت عمل پیدا کند و دقت بیشتری یابد، واضح است که این یک نوع مهارت است. درکل، کسب مهارت بسیار متفاوت‌تر از یادگیری صرف واقعیت‌ها است؛ ۱۳ مثلاً یک ویولن‌زن یاد می‌گیرد که قطعات را سریع‌تر بنوازد و با تمرین، آهنگ‌ها را ملکۀ ذهن خود کند؛ یک کودک می‌تواند با تمرین دندان‌هایش را درست مسواک بزند و غیره. تحقیق و بررسی فرایندهای یادگیری که منجر به اکتساب این‌گونه مهارت‌ها می‌شود از مدت‌ها پیش رشته‌ای از پژوهش‌های روان‌شناسی به شمار می‌آید.

 در متن ما این مهم است که در کسب مهارت‌ها، شخص نه تنها یاد می‌گیرد سریع‌تر و دقیق‌تر عمل کند، بلکه همچنین تمرینات خود را نیز با سهولت انجام دهد و در واقع مهارت تبدیل به عمل غیرارادی می‌شود.۱۴ در زندگی روزمره شمار زیادی از مهارت‌ها به همین شیوۀ غیرارادی انجام می‌گیرد؛ این بدان معناست که این‌گونه مهارت‌ها تبدیل به جریان عادی می‌شوند و هیچ منابع معرفتی در شکل توجه و دقت برای انجام آن‌ها مورد نیاز نیست. غیرارادی شدن مهارت‌ها مستلزم این است که آن‌ها بدون نیاز به تلاش آگاهانه‌ای انجام می‌گیرند. در مورد فهمیدن زبان که در اینجا مورد توجه است، تأثیر استروپ (Stroop) ویژگی آن است. این‌گونه تأثیرات به اسم کاشف آن ریدلی استروپ (R.Stroop) معروف است: اگر افراد با نام رنگی مواجه شوند که روی رنگ دیگری نوشته شده (مثلاً آبی روی رنگ قرمز، یا سبز روی رنگ سیاه نوشته شده باشد)، مردم همان نامی را به کار می‌برند که روی رنگ‌ها نوشته شده است، چون خواندن یک مهارت غیرارادی شده است. ما معمولاً کلمات را ناآگاهانه تلفظ می‌کنیم، چون ما سال‌ها آن‌ها را تمرین کرده‌ایم. ۱۵

این غیرارادی شدن مهارت‌های یادگرفته‌شده یک پدیدۀ کلی است که به ‌طور تجربی مورد بررسی قرار گرفته و تبیین شده است (گرچه هنوز دربارۀ روندهای عصب-فیزیکی (neurophisiology) که پایۀ آن است نظر اجماعی وجود ندارد)؛ مثلاً معروف است که در مرحلۀ وسطی یک بازی شطرنج، بازیکن برای اینکه بتواند یک حرکت خوب انجام دهد، احتیاج به ۵ تا ۱۰ ثانیه وقت لازم دارد (Simon,۱۹۷۹: ۳۸۶ff). همان‌طور که سایمون با مراجعه به این تبیین توضیح می‌دهد (۱۹۸۳:۲۶):

شما یکی از دوستانتان را موقع رفتن به کلاس می‌بینید و بیش از لحظه‌ای طول نمی‌کشد که او را تشخیص می‌دهید و این شناسایی شما قابل اطمینان است، مگر اینکه در حال راه رفتن، در افکار خود عمیقاً مشغول باشید. حال در هر زمینه‌ای که ما تجارب قابل توجهی کسب کرده باشیم، آشنایان زیادی به دست می‌آوریم، بسیاری از این آشنایان را ما بلادرنگ تشخیص می‌دهیم {...} ما چنین تشخیصی را نه تنها با دیدن صورت افراد انجام می‌دهیم، بلکه حتی در خصوص کلمات زبان بومی خود نیز می‌توانیم بلادرنگ انجام دهیم. تقریباً هر تحصیل‌کرده‌ای می‌تواند معنای حدوداً ۵۰ الی ۱۰۰ هزار کلمۀ گوناگون را از هم تمییز دهد و به یاد آورد. طی سال‌ها ما همه‌مان به ‌نوعی صدها ساعت از وقت خود را صرف نگاه کردن به کلمات می‌کنیم و با ۵۰ الی ۱۰۰ هزار کلمه از آن‌ها آشنا می‌شویم. هر حشره‌شناس حرفه‌ای دارای استعداد قابل توجهی در شناختن حشرات دارد و هر گیاه‌شناسی می‌تواند با دیدن گیاهان گوناگون آن‌ها را به‌دقت از هم تشخیص دهد. در هر زمینۀ تخصصی، داشتن قوۀ تشخیص دقیق و تمییز چیزها که به شخص توان شناخت ده‌ها هزار از اشیای گوناگون و متفاوت را می‌دهد، یکی از اساسی‌ترین ابزار متخصص بوده و منبع اصلی بینش و بصیرت او می‌باشد.

بدین‌ترتیب، متون نه تنها در قبال پیش‌زمینۀ فرضیه و پیش‌داوری‌های خواننده قرائت می‌شود، بلکه همچنین در مقابل پیش‌زمینه‌های تجربۀ خودشان با مقتضیات نیز قرائت می‌شود؛ چون مهارت مربوطه در زندگی روزمره عادی شده و متن نیز به گونۀ عادی و غیرارادی و نه آگاهانه درک می‌شود. بدین‌ترتیب، البته تأکید می‌شود که چون یک مهارت پیچیده‌ای است، همۀ سطوح در فهم و درک زبان فعالیت دارند: سطوح صوت‌شناسی، معناشناسی، صرف و نحو و عملی. هرکس که در طول زمان در همۀ این زمینه‌ها تجربه به دست می‌آورد، بدین‌ترتیب صداها، کلمات، جملات و کل متن‌ها به گونۀ غیرارادی طبقه‌بندی‌شده و در نتیجه، آمایش زبان تحت شرایط عادی و بدون کوشش و تلاش رخ می‌دهد.

اگر در فرایند درک و فهم زبان مشکلی پیش آید و اگر کسی اشاره‌های زبانی را نتواند بلادرنگ بفهمد، آن‌گاه منابع معرفتی برای حل این مشکل به فعالیت می‌افتند. برای تعبیر و تفسیر آگاهانه بیانات زبانی، ما توجه خود را متمرکز می‌کنیم: یک فرضیۀ تفسیری آگاهانه تدوین می‌یابد. در روان‌شناسی زبان این فهم و درک آگاهانۀ زبان معمولاً الگوی یک روند فعل و انفعالاتی به خود می‌گیرد. سطوح مربوط به آمایش اطلاعات، صوت‌شناسی، صرف و نحو معناشناسی و واقعیت‌ها به‌ طور متوالی (یکی پس از دیگری) فعال نمی‌شوند، بلکه اطلاعات در همۀ این سطوح به موازات هم و هم‌زمان آمایش می‌شوند. سیستم درک زبانی ما همۀ اطلاعات را در دسترس نگه می‌دارد؛ بنابراین، ممکن است منبع همۀ این مقولات اطلاعاتی را در هر زمانی داشته باشند. ۱۶

بحث مسئلۀ دور هرمنوتیک کاری جز این انجام نمی‌دهد که روند پژوهشی را که به سبب عدم درک مفسر از بیانات زبانی، فعال شده است، به‌ گونه‌ای غیردقیق ترسیم نماید. امروزه روان‌شناسی زبان نه تنها توصیف‌های واضح‌تری از پدیده را ارائه می‌دهد، بلکه حتی تبیین‌هایی از پس‌زمینه‌های روندهای پژوهشی و مکانیسم‌های درک و دریافت زبان را نیز پیشنهاد می‌کند؛ مثلاً ما می‌دانیم که شناسایی زبانی از طبقه‌بندی الگوها منتج می‌شود و داده‌های قابل توجهی برای این طبقه‌بندی ضروری است. تبیین‌هایی که از روان‌شناسی زبانی ارائه می‌شوند در یک شکل قابل آزمون فرمول‌بندی شده‌اند و در آزمایش‌های آزمایشگاهی مورد بررسی قرار گرفته‌اند؛ اما کسی در این خصوص دربارۀ دور هرمنوتیک حرفی نمی‌زند. ۱۷

به عبارت بیشتر، با توجه به تکمیل فهم و درک به‌ موازات تکمیل دور هرمنوتیک، اکنون مایلم به مکانیسم معرفتی اشاره کنم که مبنای هر تجربه «آها» (aha) قرار می‌گیرد. یک مفسر هنگامی که روند درک و دریافت تکمیل می‌شود، از تجربیات گوناگون «آها» برخوردار می‌شود که نه غیرمنطقی و نه پیشینی (a priori) است. این بحث مهم که چرا یک مکانیسم معرفتی بر پدیدۀ مورد بررسی تأثیر دارد، بر این مبناست که مردم تنها با داشتن شناخت مناسب از تجربیات «آها» برخوردار می‌شوند (Simon, ۱۹۸۶: ۲۴۴f). بدون شناخت مبتنی بر تجربۀ پیشین، روند فهم و دریافت بیانات جدید زبانی نمی‌تواند انجام گیرد و درحالی‌که این فعالیت انجام می‌گیرد، بینش و بصیرت ما از شناختی کمک می‌گیرد که بر مبنای پژوهش‌های گذشته به دست آمده است.

بالاخره، ذکر این مطلب در اینجا اهمیت دارد که تأکید کنم روند معرفتی که زیربنای کل روند ذهنی فهم و دریافت متون را تشکیل می‌دهد، در مرحلۀ نخست، اشارات متن پیشاپیش کدگذاری شده‌اند. در مرحلۀ دوم، تحلیل صرف و نحو و علم معانی معروف به تجزیه و ترکیب به دنبال آن ذکر شود. تجزیه و ترکیب روندی است که برحسب آن کلمات در جملات و بیانات و با ترکیب معانی کلمات، تبدیل به تجلیات ذهن می‌شوند. در طول این فرایند، معنای جمله‌ای عبارت به عبارت پیش می‌رود و فرمول‌بندی دقیق عبارات تنها وقتی در دسترس قرار می‌گیرد که معنای آن تکمیل شود (Anderson, ۲۰۰۵,۳۹۱). مردم تنها برای نیل به فهم و درک معنا و مفهوم جمله و متن، ایما و اشارات علم معانی و صرف و نحو را یک‌کاسه می‌کنند. همان‌طور که استیوین پینکر (Steven Pinker,۱۹۹۴: ۲۲۷) می‌گوید:

آن‌گاه درک و فهم مستلزم جمع‌آوری و یک‌پارچه کردن بخش‌های جمله در یک پایگاه وسیع ذهنی است؛ برای این کار، گوینده نمی‌تواند تنها یک واقعیت را پس از دیگری به ذهن شنونده پرتاب کند. شناخت شبیه لیستی از واقعیت‌ها نیست که به‌صورت ستون ناچیز شکل گرفته باشد، بلکه شبکۀ پیچیدۀ سازمان‌یافته‌ای است. هنگامی که مجموعه‌ای از واقعیت‌ها به دنبال هم آن‌طور که در صحبت یا در متن می‌آید، ردیف شوند، زبان آن‌چنان ساختاری می‌یابد که شنونده می‌تواند هریک از واقعیت‌ها را درون این چارچوب موجود جای دهد.

بدین‌ترتیب، ظاهراً در روند فهم و درک، پدیده‌ای که «دور هرمنوتیک» نامیده می‌شود، وجود دارد. به محض اینکه کلمه‌ای ظاهر می‌شود، مردم می‌کوشند تا آنجا که امکان دارد معانی گوناگون آن را استخراج کنند: آنان منتظر نمی‌مانند که جمله تمام شود تا تصمیم بگیرند کلمات را تعبیر و تفسیر کنند -جاست (Just) و کارپنتیر (Carpenter) در یک مطالعۀ تجربی این مسئله را روشن کرده‌اند. ۱۸ اگر در جمله‌ای کلمات ناآشنایی وجود داشته باشند که بلادرنگ قابل فهم نباشند، آن‌گاه شخص در آخر جمله وقت زیادی صرف خواهد کرد تا معنی جمله را انسجام بخشد. بدین‌ترتیب، مسئلۀ رابطۀ کل معنادار با اجزای تشکیل‌دهنده خود و برعکس، هنگامی بروز می‌کند که جمله و کلمات تشکیل‌دهنده آن به طور کامل بیان شوند و نه زمانی که فرضیه‌های تفسیری مورد آزمون قرار می‌گیرند. این امر مربوط به پدیده‌ای می‌شود که شنونده نتواند هم‌زمان با شنیدن آن، اشارات و مفاهیم زبانی آن را بلادرنگ بفهمد، یعنی نتواند به ‌طور غیرارادی درک کند. این مشکل در مورد کلمات و جملات و نیز کل متن رخ می‌دهد. برای حل آن، منابع معرفتی فعال می‌شوند. ما توجه خود را به ‌طور آگاهانه روی تعبیر و تفسیر بیانی متمرکز می‌کنیم و فرضیه‌های تعبیرکننده، آگاهانه ایجاد و به کار گرفته می‌شود.

تا اینجا به نظرم به حد کافی روشن شده است، اما مایلم این نکته را به‌ طور واضح و آشکار بیان دارم: در خصوص استدلال کلی من، ضرورتی ندارد که آن را پذیرفت؛ مثلاً مکانیسمی از تجزیۀ اجزاء تبیین درستی از پدیده تدوین شود، یا اینکه سطوح مربوطه‌ای از آمایش اطلاعات به‌ گونه‌ای هم‌زمان فعال می‌شوند و نه به گونۀ متوالی. آنچه در اینجا مهم است، تنها این است که آن ادعاها تجربی هستند، حتی اگر غلط هم باشند هنوز تجربی‌اند.

نتیجه‌گیری

ممکن است بگوییم که تا حال امکان نداشت که نشان دهیم که مسئلۀ دور هرمنوتیک یک مسئلۀ هستی‌شناسی یا منطقی است؛ اما همه‌چیز نشان می‌دهد که این مسئله یک پدیدۀ تجربی است که می‌تواند در چارچوب روان‌شناسی زبان و رشته‌های مطالعاتی تجربی دیگر مورد بررسی قرار گیرد؛ بنابراین، توانایی آن را ندارد که به‌عنوان یک استدلال قانونی برای جدایی و تفکیک علوم طبیعی از انسانی قرار گیرد و نیز توان آن را ندارد که از این ادعا حمایت کند که علوم اجتماعی و انسانی دارای استقلال هستند.

ارجاعات:

۱۱-For a classic example, See e.g. Reale, ۲۰۰۰,p.۹۶f.

۱۲-Gadamer, Truth and Method, ۱۹۶۰,p.۲۹۳.

۱۳-Cohen and Squire, ۱۹۸۰.

 ۱۴ – در این مورد، رک. به Baron,۱۹۹۴

۱۵- ممکن است به روش مشابهی با همان مشکل مواجه شوید. سعی کنید برای نمادها شماره بدهید.

۱۶-See Danks, Bohn, and Fears, ۱۹۸۳.

۱۷-Anderson, ۲۰۰۵.

۱۸-Gust and Carpenter, ۱۹۸۰.