فرهنگ امروز/ آرش ضیایی*:
در جامعهی فعلی، فقه سنتی کارآمد است یا فقه پویا؟ آیا مدل فقه مدرن مطلوب دنیای فعلی است؟
تردیدی نیست جهان معاصر با سودای سلطه بر طبیعت تمدن و دانشی عظیم پدید آورد که بر پایهی آن، فرهنگ و روابط جدیدی سامان گرفت. گسترهی تحولات ایجاد شده در رویه و جوهر فرهنگ و روابط اجتماعی، به تعارض بعضاً ظاهری میان باورهای سنتی و وضعیت کنونی در جوامع انجامید و نزاعی شدید بین سنت و مدرنیسم پدید آورد. از میان سنتهای مورد هجوم، سنت دینی ـ شیعی ما قرار دارد که علیرغم هجمههای فراوان، همچنان با اقتدار و توانمندی باقی مانده است. گذر زمان و گسترش اسلام در پهنهی جهان که با پدید آوردن مسائل و نیازهای جدید توأم بوده، روند حرکت فقاهت را سرعت بیشتری بخشیده است و فقهای هر عصر را وادار به یافتن پاسخ مناسب نموده است.
فقه شیعه در طول تاریخ حیات خود تحولات عمدهای داشته است که معمولاً نویسندگان تاریخ فقه آن را به ۸ یا ۱۰ مرحله تقسیم کردهاند.
شکلگیری و توسعهی فقه سدههای نخستین تاریخ اسلام در مکه
«هارالد موتزکی[۱]، مؤلف اثرThe Origins of Islamic Jurisprudence: Meccan Fiqh Before the Classical Schools در صدد است با بهره بردن از منابع گوناگون به بازخوانی شکلگیری و توسعهی فقه سدههای نخستین تاریخ اسلام در مکه بپردازد. بنا به اظهارات وی فقه اسلامی در مکه از زمان پیدایش تا اواسط قرن دوم هجری همچنان ناشناس مانده است. به باور او در واقع فقه مکه ریشهی اصلی و اولیهی مکاتب فقهی جهان اسلام است.»[۲]
وی که مطالعاتی دربارهی آغاز فقه اسلامی، منابع جدید در دورهی تاریخ آغاز ظهور فقه اسلامی، توسعهی فقه اسلامی در مکه و سرآغاز فقه اسلامی داشته است، معتقد است شکلگیری و توسعهی فقه اسلامی در زمان زندگانی نبی اکرم (ص) آغاز شده است.
بعد از این مرحله که با مرجع اصلی تشریع همراه بوده است در مراحل چندگانهی بعدی، یک موضوع محور اصلی تحولات بوده و آن مسئلهی عقلی شدن فقه و دور نمودن فقه از عقلی شدن است و به تعبیر دیگر «گریز از عقلی شدن» و «عقلی شدن»[۳] پیوسته مورد توجه بوده است. در مقدمهی کتاب «مبسوط»، شیخ طوسی انگیزهی نگارش این کتاب را پاسخ به ایراداتی میداند که مخالفان شیعه، در سست و بیمحتوا جلوه دادن فقه شیعه وارد میساختند؛ و اینکه فقه شیعه را به قلّت فروع مبتنی بر اصول محکوم میساختند و به عدم کارایی لازم و بیبهره بودن از قیاس و اجتهاد منسوب مینمودند.
سؤالی که در این میان بسیار مطرح شده آن است که آیا شرایط جدید اقتضا میکند تا ما فقه اصیل و سنتی خود را کاملاً رها کنیم و از تمام اصول و چارچوب کلی آن خارج شویم یا میتوان با حفظ همان چارچوب و تکیه بر آموزههای اصیل دینی و فقهی، مسائل نوظهور هر عصر را از آن استنباط نمود؟ یا دنیای مدرن فعلی اقتضائات خود را بر تفکر و مبانی فقهی تحمیل میکند و آن را با عقل خودبنیاد درگیر کرده و عنان فقه را به نام عقلانیت اقتضایی به دست آن میسپارد؟
در سیر تاریخی فقاهت شیعی نکات و نقاط قابلتوجه و تأملی، گویای تطور و تعمق در این حوزه است. از زمان صدر اسلام تا به امروز میتوان سه نوع نگاه کلی را رصدکرد.
۱. نگاه سنتی به فقه که در عرف از آن به عنوان رویکردی غیرکارآمد و منفعل تلقی میشود. در این رویکرد بیشتر، حوزهی فردی مخاطب و مکلف اهمیت یافته و به جنبههای غیر فردی توجه مبنایی نشده است. بعد از دوران امیرالمؤمنین بیشتر با این تفکر سپری شد که با دلیل اصلی «عدم قدرت در داشتن حکومت» توجیه میشد.گویا اسلام حتی در مقام اندیشه نیز صامت بود.
۲. عصر علامه حلی را باید زمان توسعهی فقه شیعه و حقانیت مذهب اهل بیت در دورهی پیشرفت تمدن و دانش در گوشهوکنار جهان اسلام نامید. وی تلاش و کوشش خستگیناپذیری در نشر علوم و فقه اسلامی مطابق با مذهب اهل بیت نمود و در فقه تحول و شیوهی جدیدی ارائه کرد و طلایهدار توسعهی فقه شیعه شد. با شهامت علمی ایشان نگرش به فقه دستخوش تغییراتی در برخی مبانی، مبادی و مصادیق شد و اولین جهش در توسعهی فقه در این حوزه صورت گرفت. در دورههای بعدی این روند، دچارتحولات و بسامدهایی شد که در دورهی معاصر با اندیشهی حضرت امام در حوزه، مبانی و مبادی به استحکام و پختگی رسید. امام در عین حال که به عناوین کارکردی «مکان و زمان» و تغییر در نگرش به «حوزهی کاربردی وکارکردی» فقه توجه داشت، ارتباط با ریشه و اصل درخت فقاهت سنتی و تاریخی شیعه را به عنوان فرض تلقی کرده و با تأکید بر حفظ فقه سنتی به کارآمدی و پویایی آن باور داشت. به تعبیر دیگر کارآمدی فقه در نظر امام الزاماً به مفهوم خروج از سبک سنتی آن نیست. ایشان میگویند: «اینجانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمیدانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است ولی این بدین معنا نیست که فقه اسلامی پویا نیست...»[۴] و نیز تأکید دارند: «اگر از فقه سنتی منحرف شویم فقه از بین میرود.»[۵] همچنین ایشان در فرازی دیگر در عین اعتقاد به پویایی فقه سنتی، آن را عامل حفظ و بقای اسلام میدانند: «آن چیزی که تا به حال اسلام را نگه داشته است همان فقه سنتی بوده است و همهی همتها باید مصروف این شود که فقه به همان وضعی که بوده محفوظ باشد.»[۶]
۳. این نگرش با توجه به اختلاف در معنای اجتهاد از منظر کلامی شکل میگیرد و کارآمدی فقه اسلامی در دنیای امروز را به چالش میکشد.
اختلاف دیرینهی اشاعره و معتزله در تاریخ کلام اسلامی و بازخوانی این دو نظرگاه در مسئلهی اجتهاد، دو نوع روش متفاوت را ترسیم میکند که نمود آن در روزگار معاصر با عنوان: طرفداران اجتهاد «نقلمحور» و پیروان اجتهاد «عقلمحور» به چشم میآید.
در اجتهاد نقل محور اعتقاد بر این است که چون خداوند از طریق پیامبر (و به نظر شیعه، امامان معصوم) همهی آنچه را که باید بگوید گفته است، دیگر حاجتی به تفکر و عقل بشری در این قلمرو نیست. شریعت را باید آموخت و در آن غور کرد و از عقل نیز در این تأمل و هماهنگ ساختن متون و تفاسیر آن بهره جست. یعنی عقل ابزاری است برای فهم بهتر متن و رفع و رجوع تعارضهای اولیهی آن.در این اجتهاد، تفاوت محسوسی در روش میان اهل سنت و شیعیان وجود ندارد.
در اجتهاد عقلمحور در قلمرو فقه، عقل به عنوان منبع مستقل برای صدور حکم به رسمیت شناخته میشود. این روش چند خصیصهی بارز دارد که عبارتنداز:
۱. توجه جدی به تأثیر مؤلفهی زمان و مکان در فرآیند استنباط؛
۲. هر حکمی که با عدالت سازگار نباشد قابل طرد است؛
۳. پایبندی به تمام لوازم علمای اصولی؛
۴. جایگزین کردن فرآیند استنباط جمعی به جای تکروی شخصی؛
۵. حفظ میراث فرهنگ اسلام از طریق تفسیر و بازخوانی مؤلفههای آن.
اما این نگرش با چند سؤال جدی روبهرو است:
الف) منظور از این عقل به طور اجمالی چیست؟ آیا عقل خود بنیاد مدرن محور است؟ یا نگاه به عقل معاش و معاد با هم راهبری این عرصه را به عهده میگیرد؟
ب) همهی اندیشمندان عرصهی فقه و کلام میدانند اختلافات مبنایی و یا جدی بین نگاه نزدیک به شیعه یعنی معتزله وجود دارد تا چه برسد به اختلاف با اشاعره. و محل بحث در اینجا شیعه است نه فِرَق دیگر.
ج) در این نگرش برخی از مسلمات و اصول فقهی با مصادیق حکمی برخواسته از تفکر صرفاً عقلانی به تعارض کشیده میشود؛ حال سؤال اینجاست آیا نقل منصوص(و نه ظاهر) مقدم است یا حکم عقلانی منقطع از منبع وحی؟
نتیجه
قبل از ورود به مقولهی توسعهی فقه باید به تبارشناسی و گونهشناسی آن پرداخت تا فهم صحیحی از بسامد و تطور حوزهی فقه به دست آید و بر اساس آن بستر دقیق علمی برای این موضوع انتخاب شده و روند توسعه، مسیر درست و فزایندهای را در پیش بگیرد.
پر واضح است نگاه اول و سوم با توجه به یکسویه بودن و نادیده گرفتن برخی از مسائل و روشها و حتی مبانی دچار اشکال میشود و در میانه، نگرش دوم به دلیل توجه و تعبد به منبع نقل در عین جاری و ساری بودن عقل (معاش و معاد) به افق تکامل در روند توسعه نزدیکتر است. اگرچه تدوین نظام دقیقتری را میطلبد که عرصههای گوناگون حوزههای فقهی با توجه به مصادیق جدید دنیای فعلی، منتظر پاسخ است و این فرصتی مبسوط میطلبد که نظام حوزه و روحانیت بهخصوص دروس خارج حوزه، در صف اول این مطالبه قرار میگیرند.