فرهنگ امروز/ شاپور (برهان) سلیمی:
مقدمه:
پوپولیسم یک گفتمان و شیوۀ بیان سیاسی است که رابطهای خصمانه بین ما (مردم و پوپولیستها که مدعی نمایندگی آن هستند) و آنهاT یعنی سیستم و سیاستمداران حاکم ایجاد میکند و مردم دال مرکزی آن است. این گفتمان و شیوۀ بیان سیاسی که زبانی عوامانه را در ریتوریک سیاسی خود به کار میگیرد، به نهادهای نمایندگی و سیستم سیاسی بدبین است و احزاب و نخبگان حاکم را ناکارآمد جلوه میدهد، بدون اینکه پاسخ روشنی به مسائل اصلی جامعه بدهد. در این زمینه، پوپولیسم فقط متکی بر ادبیاتی کلی، شعارگونه و ضد وضع موجود است. علاوه بر این، ترویج تئوری توطئه و فهرستی از بحرانها یا بزرگنمایی تهدیدهای واقعی یا فرضی جهت بسیج تودهای، همواره بخشی از گفتمان فوق است. این گفتمان یک شیوۀ بیان سیاسی نیز هست که معمولاً به شکل گزینشی و استراتژیکی از سوی همۀ سیاستمداران متعلق به طیفهای مختلف سیاسی جهت کسب قدرت سیاسی به کار گرفته میشود.
در نمونۀ ترامپ، این گفتمان و شیوۀ بیان سیاسی، با توجه به شخصیت خود او و عدم داشتن سابقهای سیاسی، برجستهتر بود. در گفتمان سیاسی او (در کمپین انتخاباتیاش) رگههای پوپولیستی آشکاری وجود داشت. رابطۀ ما (مردم آمریکا) و ترامپ نمایندۀ ارادۀ عمومی آنها با سیستم سیاسی و سیاستمداران حاکم بر کاخ سفید، شکلی خصمانه یافت. واژههایی همچون اینها، آنها یا این افراد، واژههایی بودند که همواره بر زبان ترامپ جاری بود و به سیاستمداران ناکارآمد کاخ سفید اطلاق میشد. این شیوۀ بیان و کاربرد زبان به ترامپ کمک کرد که بین خود و سیستم سیاسی و نمایندگان آن ازجمله هیلاری کلینتون مرزبندی ایجاد کند.
دونالد ترامپ در سخنرانی روز اعلام نامزدی، در ۱۶ ژوئن ۲۰۱۵ (در برج ترامپ) بر ضعفها و نارساییهای وسیعی انگشت گذاشت و ابراز داشت: «ما همۀ کارتها را داریم، اما نمیدانیم چگونه از آنها استفاده کنیم؛ ما حتی نمیدانیم که این کارتها را داریم، به خاطر اینکه رهبرانمان بازی را درک نمیکنند (Rudov,۲۰۱۶:www.newsmax.com).» یا در جایی دیگر: «آمریکا ثروت زیادی دارد، اما در سالهای گذشته تنها بخشی از جامعه از این ثروت بهره میبرد، اکثر مردم از آن بیبهره بودهاند.» در سخنان دیگری ابراز داشت: «من وقتی به سخنان این افراد (سیاستمداران) توجه میکنم، آنها میگویند خورشید طلوع خواهد کرد، ماه غروب خواهد کرد، همه چیزهای شگفتانگیز اتفاق خواهد افتاد. مردم هم میگویند: چه خبره؟ من فقط یک کار میخواهم، فقط به یک کار دست یابم. من نیازی به ریتوریک ندارم، من یک کار میخواهم (HENNESSEY,۲۰۱۶: http://bigstory.ap.org/).»
در همین سخنرانی ترامپ رگههای ملیگرایانه و تئوری توطئه را در گفتار سیاسی خود بروز میدهد و به سیاستمداران حمله میکند و ابراز میدارد: «آنها هرگز نمیتوانند آمریکای بزرگ را احیا کنند، آنها شانسی ندارند، آنها کاملاً بهوسیلۀ لابیها کنترل میشوند. این لابیها بزرگند و کشورمان را نابود کردهاند؛ ما باید این روند را همین حالا متوقف کنیم.»
سؤال مقالۀ حاضر این است که آیا پدیدۀ ترامپ را میتوان نقطهعطفی در سیاست آمریکایی به شمار آورد؟ فرضه مقاله نیز این است که گرایشات پوپولیستی به مفهوم یک استایل گفتمانی و شیوۀ بیان سیاسی که بدان اشاره شد، ریشهای تاریخی در سیاست آمریکا دارد و برخلاف دیدگاههای بدبینانه، ترامپ و ترامپیسم پدیدۀ جدیدی در پلیارشی آمریکایی نیست و تهدیدی نیز متوجه نظم دموکراتیک در این کشور نخواهند کرد. در این راستا، ابتدا به رویکردهای مختلف در جامعهشناسی سیاسی پیرامون پوپولیسم اشاره مختصری میشود، سپس به بحث از ریشههای تاریخی و گرایشات مختلف پوپولیستی در سیاست آمریکایی خواهیم پرداخت.
رویکردهای آکادمیک در مطالعۀ پوپولیسم
نسل اول از نویسندگانی که به بحث از پوپولیسم پرداختند، متأثر از مکتب نوسازی و جامعهشناسی سیاسی کارکردگرا بودند؛ مثلاً نویسندگانی که به بحث از سیاست پوپولیستی پرونیسم، وارگانیسم و کاردینیسم[۱] در آمریکای لاتین پرداختند، آن را نتیجۀ روند رو به رشد شهرنشینی و سیاست صنعتی شدن و جایگزینی واردات ارزیابی کردهاند؛ بهعنوانمثال، جینو جرمینی[۲] (۱۹۷۱) پوپولیسم را مرحلهای در گذار به مدرنیته میداند؛ یا نویسندگان چپ نو و منتقد مفروضات و نظریات مکتب نوسازی (مانند اودانل[۳] ۱۹۷۳)، یک تبیین ساختارگرایانه از آن ارائه دادند و بر پیوند پوپولیسم و سیاست صنعتی شدن و جایگزینی واردات تأکید داشتند (de la Torre, ۲۰۰۰: ۵). این پژوهشها عمدتاً بر روی پوپولیسم چپ، ابعاد اقتصادی و خصلت فراگیر آن نسبت به کلیۀ طبقات و اقشار اجتماعی بهمثابه کلیتی همگون تأکید داشتند. این در حالی است که پژوهشهای دیگر در دهۀ ۱۹۸۰ به نقد آثار فوق پرداختند؛ مثلاً این روکسبرو[۴]، ارتباطی ارگانیک بین پوپولیسم و سیاست جایگزینی واردات نمیبیند. او استدلال میکند که سیاست جایگزینی واردات در برزیل قبل از دهۀ ۱۹۳۰ آغاز شد، اما سیاست پوپولیستی در دور دوم ریاستجمهوری وارگاس[۵] شکل گرفت (de la Torre, ۲۰۰۰: ۵).
از جامعهشناسان کارکردگرا میتوان به دای تیلیا[۶] اشاره کرد که تفسیری کارکردگرایانه از ظهور پوپولیسم داشت. از منظر او، پوپولیسم نتیجۀ همگرایی دو نیروی مخالف وضع موجود است؛ تودههای محروم در دسترس برای بسیج و نخبگان تحصیلکردۀ فقیر که از شرایط نامطلوب موجود ناخشنود هستند (شکاف بین انتظارات فزاینده و رضایت شغلی) و به دنبال راههایی جهت تغییر شرایط موجودند (Panizza,۲۰۰۵: ۷۲).
نسلی دیگر از نویسندگان که به بحث از نئوپوپولیسم در آمریکای لاتین و احزاب راست افراطی در دهههای اخیر در اروپا پرداختهاند، متأثر از تعریف کاس موده[۷] هستند که پوپولیسم را یک ایدئولوژی رقیقمحور میداند که جامعه را به دو گروه همگون و متخاصم تقسیم میکند؛ مردم پاک در برابر نخبگان فاسد و اینکه سیاست باید در خدمت بیان ارادۀ عمومی مردم باشد، قرار گرفتهاند (Mudde and Rovira Kaltwasser,۲۰۱۷: ۶). نویسندگانی مانند استانلی[۸] و غیره، از این منظر به پوپولیسم نگریستهاند. ایدئولوژی در متون این نویسندگان به مفهوم رایج در تئوری و علوم سیاسی بهمانند لیبرالیسم، سوسیالیسم و غیره به کار نمیرود، بلکه پوپولیسم مجموعهای از ایدهها همچون ضدیت و تخاصم مردم و نخبگان، تقدیس مردم، ارجاع به حاکمیت مردم و غیره است؛ یک چارچوب تفسیری جهت درک نظم و نظام سیاسی است، نه مجموعهای از اندیشههای مرتبط و منسجم که به مسائل و مشکلات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی به شیوهای جدی مانند ایدئولوژیهای جامع رایج در دورۀ مدرن پاسخ دهد. ایدئولوژی از این منظر، یک چارچوب ذهنی است که به تفسیر واقع و هدایت عمل سیاسی از سوی بازیگران و مردم یاری میرساند. نگریستن به پوپولیسم بهمثابه یک ایدئولوژی یا مجموعهای از اندیشهها از سوی این دسته از نویسندگان، آنها را به سمت استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی و کمی در بررسی ادبیات و بیانیههای رهبران سیاسی سوق داده است.
رویکرد دیگر در جامعهشناسی سیاسی، پوپولیسم را نه یک ایدئولوژی بلکه یک استایل گفتمانی میداند. نویسندگان این رهیافت، پوپولیسم را یک «گفتمان ضد وضع موجود که فضای سیاسی جامعه را بهطور سمبلیک به ما که شامل پوپولیستها و مردم پاک و دیگری فاسد (سیاستمداران حاکم یا سیستم سیاسی موجود) تقسیم و تقلیل میدهد». لاکلاو و شانتال موف نقش مهمی در گسترش نفوذ این رهیافت داشتهاند. برای آنها، پوپولیسم «منطق امر سیاسی است. مردم در این صورتبندی گفتمانی به موضوع امر سیاسی بدل میگردند. از این منظر، پوپولیسم نه تنها در ذات سیاست است، بلکه یک نیروی رهاییبخش نیز هست. در چارچوب این رهیافت، لیبرالدموکراسی ناقص ارزیابی میگردد و دموکراسی رادیکال، راهحل نواقص به شمار میآید. در این راستا، در دستیابی به دموکراسی رادیکال، پوپولیسم میتواند از طریق تعریف مجدد منازعه و بسیج بخشهای حاشیهای (فرودست) جامعه با هدف تغییر وضع موجود کمک شایانی کند».
برخی از صاحبنظران نیز پوپولیسم را نوعی بیان سیاسی میدانند که سیاستمداران از طیفهای مختلف از آن در راستای بسیج سیاسی بهره میگیرند. در چارچوب این رویکرد، کازین[۹] معتقد است که پوپولیسم ایدئولوژی نیست، بلکه یک شیوه و روش بیان سیاسی است که معمولاً به شکل گزینشی و استراتژیکی از سوی چپ، راست، لیبرال و محافظهکار به کار گرفته میشود (Gidron and Bonikowski,۲۰۱۳: ۸). نویسندگانی دیگر، رهیافتی تلفیقی (پوپولیسم را بهمثابه استایل گفتمانی و یک شیوۀ بیان سیاسی) را جهت فهم پوپولیسم در منازعۀ سیاسی سودمند میدانند. عناصر گفتمان پوپولیستی را نیز زبان عوامانۀ رهبر یا بازیگران سیاسی، دوگانۀ ما/آنها، سیستم سیاسیستیزی و بدبینی به نهادهای نمایندگی و میانجی در بیان ارادۀ عمومی و کارآمدی آنها، تئوری توطئه و غیره میدانند. این طیف از پژوهشگران که رهیافتی تلفیقی را سودمند میدانند؛ التفاتی به بحث دموکراسی رادیکال لاکلاو و خانم موف ندارند. در این رهیافت، دوگانۀ پوپولیست/غیرپوپولیست زیر سؤال میرود و همۀ بازیگران سیاسی رگههایی از گفتمان و شیوۀ بیان پوپولیستی را در منازعۀ سیاسی به کار میگیرند.
پژوهشگرانی که عمدتاً مطالعاتشان حولوحوش مدلهای آمریکای لاتین یا جهانسومی پوپولیسم متمرکز بوده است، از فهم پوپولیسم بهمثابه نوعی استراتژی سیاسی حمایت کردهاند که در این خصوص بر سه جنبۀ متفاوت استراتژی سیاسی ازجمله سیاستگذاری سیاسی و اقتصادی، سازمان سیاسی و مدلهای بسیج سیاسی تأکید کردهاند. این پژوهشگران، پوپولیسم را شکلی از سیاستهای اقتصادی خاص جهت بسیج تودهای میدانند. سیاستهای پوپولیستی نیز عمدتاً بر بازتوزیع اقتصادی و ملی کردن منابع طبیعی تأکید داشته و دارند. هدف از حمایت از چنین سیاستهایی نیز (با تکیه بر یک زبان عوامانه) کسب حمایت طبقات پایین و متوسط جامعه ذکر میشود، اما سرانجام به منافع اقتصادی اکثریت مردم ازجمله طبقات فوق آسیب وارد میسازد. برخی نیز وجود رهبران کاریزماتیک یا ساختار سازمانی متمرکز و متکی بر یک رهبر کاریزماتیک را شاخصهای پوپولیسم برشمردهاند.