فرهنگ امروز / جورجیا فیلیپس آموس، مترجم: مژگان جعفری:
در فاصلۀ سالهای ۱۹۲۷ تا ۱۹۳۳، والتر بنیامین هشتاد الی نود برنامه را در رسانهای جدید نوشت و اجرا کرد. این رسانۀ جدید، رادیو بود. بنیامین بسیاری از این برنامهها را برای کودکان نوشت؛ برنامههایی که مجموعهای از موضوعات محسورکننده را در بر میگرفتند: سنخشناسی و دیرینهشناسی برلین، شهری که بهسرعت در حال تغییر بود، توصیف مناظری از مناطق دوران کودکیاش و ساختمانهایشان، طرح مثالهایی از جرائمی که در مرز نامطمئن و لغزانِ میان درست و غلط سرگردان بودند، پرداختن به وقایع فاجعهواری مثل فوران آتشفشان «وسویوس» و سیل رودخانۀ «میسیسیپی» و بسیاری موضوعات دیگر. متنهای برنامههای رادیویی بنیامین، بعد از فرار او در سال ۱۹۴۰، در آلمان باقی مانده بودند و تنها برحسب تصادف، سالم باقی ماندند. نسخۀ تایپشدۀ این برنامهها در آپارتمان او توسط گشتاپو به تصرف درآمد و تنها دلیل از بین برده نشدن آنها، خطای بوروکراتیک بود. این یادداشتها تا سال ۱۹۸۵در آلمان نیز منتشر نشده بودند. حالا برای اولینبار متن این برنامهها به زبان انگلیسی انتشار یافته است. لسیا روزنتال بهتازگی این متون را در کتاب «رادیو بنیامین» جمعآوری کرده است. برنامههای رادیویی بنیامین را میتوان به دو بخش تفکیک کرد: «ساعت جوانها» که برنامهای برای بچهها و نوجوانان و اغلب شامل نمایشها و داستانهای رادیویی بود و برنامههای دیگری که مختص بزرگسالان و شامل گفتوگو و نمایش بودند.
والتر بنیامین یکی از نخستین نظریهپردازانی بود که راجعبه تأثیر اجتماعی رسانههای جمعی تأمل کرد. او دریافت که تکنولوژیهای جدید اموری هستند کمابیش فراطبیعی. تکنولوژیها با گسترش قدرتهای فیزیکیِ ما، در واقع قوانین فیزیک را تغییر میدهند. بنیامین شیفتۀ داستانهای عجیبوغریب هوفمان بود که در آنها، غولها و جادوگرها بهناگاه از دل هوا ظاهر میشوند، شیفتگی او نسبت به نحوۀ مرموز انتقال امواج رادیویی از طریق هوا نیز از جنس همین شیفتگی بود. او اجراهایش در رادیو را از سال ۱۹۲۷ آغاز کرد؛ پنج سال پیش از ترک وطن به دلیل تعقیب یهودیان به دست رژیم نازی. اینها سالهایی بودند که بنیامین بر روی اثر ناتمام و ماندگارش «طرح پاساژها» کار میکرد و همزمان با تدریس در دانشگاه هیدلبرگ، در رادیو نیز مینوشت و اجرا میکرد. این اجراها برای او گفتوگو با مردمی نادیده بود که نادیده باقی میمانند؛ غریبههای ناشناخته در برزخی که خود او آن را «سرزمین صدا» میخواند.
گرچه بنیامین برای انجام کار در رادیو انگیزههای مالی نیز داشت، اما این رسانه بهخودیخود نیز برای او مهم بود. او از رادیو (که در آن سالها هنوز دوران کودکیاش را میگذراند) استقبال کرد و آن را «تئاتر آموزشی» نامید. رادیو برای او فقط یک محصول فرهنگی جدید نبود، بلکه بیش از آن، رادیو برای او ابزاری برای پرورش قدرت قضاوت مخاطبانش و تشویق آنها به تفکر مستقل بود. او نمایشهای کوتاهی برای برنامۀ رادیوییاش مینوشت که در آنها، روشهای حل کردن «موقعیتهای متعارضِ متدوال در زندگی مدرن» را نشان میداد. مثلاً در آنها میگفت که چطور از رئیستان درخواست ترفیع کنید یا چطور از دوستتان پول قرض کنید. اینگونه نصایح در اقتصاد تورمزدۀ سالهای ۱۹۲۰ بسیار سودمند بود. اما او از رادیو استفادهای جادوگرانه هم میکرد. از آن بهعنوان ابزاری برای احضار ارواح گذشتگان استفاده میکرد. ابزاری که پیامهای ارواح سرگشتۀ گذشتههای دورافتادۀ آلمان را بازمیگفت. در یکی از بلندپروازانهترین اجراهای بنیامین، ندای روشنگری و ندای رمانتیسیسم بر سر تصاحب روح آلمان، با یکدیگر به جدالی لفظی میپردازند؛ جدالی که آهنگ مغلق و دشوارش جدلهای متافیزیکی تاریخ فلسفۀ آلمان را بازمینمایاند.
بنیامین که هم در رادیو فرانکفورت و هم در رادیو برلین کار کرده بود، موضوع بسیاری از برنامههایش را به شهر برلین اختصاص داد. در یکی از این برنامهها، که موضوع آن برلین بود، بنیامین گویش برلینی را بهعنوان گویش زمخت طبقۀ کارگر ستود؛ گویشی که برلینیها از وقتی که خواستهاند بافرهنگتر شوند، تصمیم گرفتهاند کنارش بگذارند. بنیامین میگوید:
برلینی زبانی است که از کار میآید. این زبان نه از طریق نویسندگان و فضلا، بلکه از طریق رختکنها و میزهای قمار، در اتوبوس و مغازههای گروفروشی، در میدانهای ورزش و کارخانهها پرورش یافته است. برلینی زبان مردمی است که وقت ندارند؛ مردمی که باید با کوتاهترین اشارات با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، با نگاه و کلمات نصفهنیمه... شیوههای خاص سخن گفتن همیشه از میان چنین مردمی برمیخیزد؛ آدمهایی که حتماً نمونههای کاملی از آنها را در اطرافتان دیدهاید... امروز برلینی یکی از زیباترین و ارزشمندترین نمودهای آهنگِ عنانگسیختۀ زندگی است.
در قطعهای دیگر، بنیامین تفاوتهای میان برلین نو و کهنه را توصیف میکند. او صنف «زنان فروشندۀ» برلین و طبقۀ فردوست همین فروشندگان، یعنی «دستفروشها» را وصف میکند. دستفروشها که کارشان در نسبت با ضرورتهای اقتصادی مشخص میشود، این افتخار را ندارند که مثل فروشندگان، بهترین اجناس را بفروشند. آنها زمخت و نخراشیده به نظر میرسند. بنیامین زبان تندوتیز فروشندههای خیابانی برلین را اینطور توصیف میکند:
بیرون ریختن اهانت از ته دل و با چنین پشتکاری، در حقیقت یک توانایی درخشان است؛ توانایی که دورهگردهای برلین آن را برای معدود ثروتمندان جامعه حفظ میکنند... برای داشتن این توانایی به داشتن واژگانی گسترده و طنزی قوی نیاز است.
قطعاتی که بنیامین با موضوع برلین برای رادیو نوشته است را میتوان در کنار سایر آثار اتوبیوگرافیک بنیامین در مورد شهر کودکیهایش خواند. این برنامهها را میتوان جرقههای نخستینِ کارِ بنیامین بر روی اثر عظیمش «طرح پاساژها» دانست؛ کتابی که به کندوکاو در ریشههای سیاسی و اقتصادی اموری میپردازد که ما آنها را مصنوعات صرفاً فرهنگی محیط شهری میدانیم.
بسیاری از نویسندگان و شاعران از اسکاروایلد گرفته تا نیل گایمن، هم برای بچهها و هم برای بزرگترها نوشتهاند، اما یافتن آکادمیسینهایی که برای بچهها نوشته باشند، دشوارتر است. دو مورد استثنایی که بهخاطر میآیند سی. اس لوئیس و جی. آر. آر تالکین هستند. هر دو آنها محققان شناختهشدهای از آکسفورد بودند و هر دو تواناتر از نویسندگانِ کودکان برای کودکان نوشتند و آثارشان هنوز هم محبوب است. حالا غریب است که به این لیست باید نام والتر بنیامین (منتقد ادبی مارکسیست و نظریهپرداز پیامبرگون) را نیز بیفزاییم. دلنشینترین برنامههای رادیو بنیامین آنهاییاند که رویکردی جدی ندارند؛ برنامههایی که برای کودکان نوشته شدهاند. برنامۀ ساعت جوانان بنیامین یکی از جذابترین برنامههای رادیو برلین در آن سالها بود. مواجهۀ بنیامین با مخاطبان کوچکش ابداً بزرگمنشانه نیست، اما او فکر میکند که داستانهای خاصی هست که بچهها باید بشنوند. داستانهایی که او تعریف میکرد، راجعبه گزیدهای از فجایع قدیمی و جدید بودند؛ از نابودی شهر پُمپئی و زلزلۀ لیسبون گرفته تا سیل فجیع میسیسیپی در سال ۱۹۲۷ و ریزش راهآهن بر روی پل رود «تای» که بنیامین آن را فاجعهای مربوط به تاریخ تکنولوژی میدانست. برنامۀ تأثربرانگیز دیگری که در رادیو بنیامین اجرا شد، برنامهای بود که خشونت تبهکاران شیکاگو را در خلال سالهای ممنوعیت الکل در آمریکا، توصیف میکرد. بنیامین مشتاق بود که در تکمیل این برنامه، برنامهای در مورد فرقۀ آمریکایی «کوکلس کلان» نیز ضبط کند؛ فرقهای که (همانطور که بنیامین گفت) چنان عمل کرد که شرارتهای باندهای تبهکاری در مقابل اعمالش «بازی بچهها» به نظر برسند.
بنیامین علم را گونهای جادوی سفید میدانست، زیرا علم در آزمایشگاه و تحت شرایط کنترلشده، معجزات را محقق میکند. جادوی سیاه هم در قاموس بنیامین جایگاهی دارد. او با تأیید این جملۀ لوتر را نقل میکرد که میگوید: بر جهان شیطان حکم میراند. فاوست، که روحش را در ازای دانش بیشتر به شاهزادۀ تاریکی فروخته بود، در برنامۀ رادیویی بنیامین، بهشکل روان رنجوری غرغرو بازمیگردد.
در یکی از نمایشهای رادیوییِ بنیامین، صدایی تمثیلوار که به نمایندگی از تمامی قرن نوزدهم حرف میزند، روایت گوته از داستان فاوست را «افسانۀ دنیوی بورژوازی آلمانی» میخوانَد و مدعی میشود که عروسکهای خیمهشببازیِ نمایش او «رنج و تحقیر» مردم آلمان را به تصویر میکشند. بنیامین همچون هوفمان معتقد بود که «امر شیطانی و امر ماشینی یکی هستند»: شیطان بر جهان حاکم است، همانطور که هیتلر بر آلمان؛ و حاکمیت آنها از این طریق است که مردم را وادارند درست بهاندازۀ ماشینها پیشبینیپذیر رفتار کنند. بنیامین در برنامۀ رادیوییای که دربارۀ فجایع بود، از دست رفتن جان دوهزار انسان در جریان آتشسوزیِ تئاتر گوانچو را به ذهنیت رَمهوار چینیها نسبت داد و گفت غریزۀ چینیها برای غرق و جذب شدن در جمعیت و توده «قویتر از بیشترین حدی است که مردم اروپا میتوانند داشته باشند.» ظهور فاشیسم در آلمان، ایتالیا و اسپانیا ثابت کرد که حق با بنیامین نبود.
بنیامین هرگز از خاطر نبُرد که رادیو ابزاری خانگی است. او میگفت: شنونده در خانۀ خود به برنامه گوش میدهد و صدا در خانهها همچون یک مهمان است. وقتی که در سال ۱۹۳۳ نازیها کنترل رادیوی آلمان را به دست گرفتند، این اصول مؤدبانه کنار گذاشته شدند. رادیو، این مهمان عزیز، دیگر نصایح هوشمندانه یا داستانهای عبرتآموز پخش نمیکرد. بهجای آن، مردی در رادیو برای جمعیت سخنرانی میکرد؛ مردی که نطقهایش را با بیشترین صدای ممکن فریاد میزد. رسانهای که بنیامین امید داشت شنوندگانش را تشویق کند تا بهجای خودشان فکر کنند، حالا تودههای جمعیت را مورد خطاب قرار میداد و تنها یک پاسخ را انتظار میکشید: بازوانِ به خشکی بالا رفته و شعارِ دستهجمعیِ هایل هیتلر.