فرهنگ امروز/ پیمان حریقی:
ماهها پیش در یکی از فضاهای مجازی فعال در حوزۀ ترجمه با دوست عزیزی که با آقای شهرام ارشدنژاد -یکی از چهار مترجم رسالۀ دوم جان لاک- رابطۀ دوستانهای داشتند گفتوگویی در مورد ترجمۀ دو اصطلاح State وGovernment داشتم. بحث ما از این دو اصطلاح خارج و به موارد دیگر نیز منتهی و هفتهها به درازا کشیده شد.
لازم به ذکر است این مترجم رسالۀ دوم جان لاک را با عنوان لاتین “Second treatise of Government” برخلاف مترجمین پیشین به فارسی «رسالۀ دوم جان لاک دربارۀ دولت» ترجمه کرده بود. پیشتر این اثر توسط محمود صناعی (۹ فصل از ۱۹ فصل و ذیل کتاب آزادی فرد و قدرت دولت) و حمید عضدانلو هر دو تحت عنوان «رسالۀ دوم دربارۀ حکومت» ترجمه شده بود.
در نهایت نقد دکتر جواد طباطبایی با عنوان «نعش بیجان جان لاک در دست غسالان» را برای دوست مشترک ارسال و نهایتاً به دست آقای ارشدنژاد رسید و وی پاسخ به دکتر طباطبایی را بهواسطۀ همان دوست برای من ارسال نمودند. شایان ذکر است که مقالۀ مذکور در شماره هفتم نشریه فرهنگ امروز در شهریور ۱۳۹۴ منتشر و نقدی بود متمرکز بر ترجمۀ «جان لاک و اندیشه آزادی» از فرشاد شریعت که به استثنای سطور نخستین که بحثی کلی در باب ترجمههای مختلف از این رساله بود ارتباط چندانی به ترجمۀ آقای ارشدنژاد نداشت.
با توجه به آنکه دکتر طباطبایی ترجمۀ وی را -آنگونه که من میپندارم- بیاعتبارتر از آن میدانست که مورد نقد قرار دهند و حتی نام وی را بیاورند، اما این مترجم بدون داشتن کارنامه و پیشینۀ مهمی ظاهراً موقع را مناسب دید که با راه انداختن هیاهو و «نزاع» نامی برای خود میخکوب کند. به همین دلیل با وجود آنکه من دو بار از وی خواستم که از انتشار نامهاش در فرهنگ امروز به دلیل اشکالات فراوان ادبی و نیز بیحرمتی و زشتخویی در متن نامه و همچنین بیاعتبار بودن از لحاظ «پاسخ به یک نقد» و بهعبارتدیگر خام بودن و متشکل از نثری عامیانه و عاری از قلمی عالمانه دارد، خودداری کند؛ اما تلاش برای ممانعت از انتشار بیثمر بود و از سوی دیگر دکتر طباطبایی هم به همان دلایل فوق و برای آشکار شدن اعتبار علمی یک مترجم در نزد خوانندگان مؤکداً مایل به نشر آن بود.
۱.
اگر از این مسئله بگذریم که وی احتمالاً با خوی عصبیت دست به قلم برده و از سر خُردی و سستی خِرد حرمت خویش را خدشهدار نموده است، اما جملاتی را که نوشتهاند اکثراً بدون نظم و قاعدهای ادبیاند؛ به گونهای که در مواردی جملات با افعالی ناقص آورده شده است و گاه از ضمایر زیاده از حد استفاده شده است و یا ضمیر با اسم مربوطه همخوانی ندارد. همچنین گاه دیده شده که ترکیب ارکان جمله از قاعده خارج شده است؛ بهعنوان نمونه به موارد زیر میتوان توجه کرد:
«من به دلیل زندگی در بیرون از ایران با این کار وی بهموقع آشنا نشدم. نزدیک به دو سال از انتشار فحشنامۀ طباطبایی گذشته و او پاسخی از سوی من دریافت نکرده. وی بیانصافی کرده و اتفاقاً مرتکب اشتباه شده که نیازمند توضیح است.»
شاید در ادبیات محاورهای از «اشتباه کرده»، «بیانصافی کرده» و «مرتکب اشتباه شده» بتوان استفاده کرد، اما در ادبیات مکتوب فعل باید کامل ادا گردد بهاینترتیب که: «اشتباه کرده است»، «بیانصافی کرده است» و «مرتکب اشتباه شده است».
و یا «من البته همیشه از نقد استقبال میکنم، اما ما به هر متنی نمیگوییم نقد.» منظور از «ما» در جملۀ دوم کیستند [چه کسانی هستند] و چرا ضمیر «من» در اول جمله به «ما» تغییر کرد؟ از سویی استفادۀ مکرر از ضمیر «من» متن را کودکانه جلوه میدهد.
در جای دیگر نوشته است: «طباطبایی میباید مینوشت ...» اما مترجم ما نمیداند واژۀ «باید» همراه با «می» نمیآید و «میباید» اشتباه است و آن هم در کنار فعل استمراری گذشتۀ «مینوشت» اشتباه مضاعف است.
و اما اگر از ایرادات مکرر ادبی و نگارشی مترجم بگذریم، باید بگوییم که فارسی او درست نیست، اگر او همین چند مورد را اصلاح میکرد به «فارسی درستتری» نسبت به نوشتۀ قبل از اصلاح دست مییافت درحالیکه وی «فارسی درستتر» را درک نمیکند و شگفتا که تصور میکند بر هیچکس دیگری هم روشن نیست و مینویسد:
طباطبایی در آن فحشنامه کار مرا بیاعتبار جلوه داده و آن را با کار ناقص کسی به نام محمود صناعی مقایسه و «فارسی صناعی را فارسی درستتری» معرفی کرده است... چگونه متنی از یک متن دیگر درستتر است؟ آیا متن من هم درست است اما متن فلانی بیشتر درست است؟ این صفت «درستتر» یعنی چه؟ حالا با ناقص بودن متن صناعی کاری ندارم که یا نتوانست ترجمه را تمام کند، یا عمرش وفا نکرد، چون من اینگونه میفهمم: متنی که ما مینویسیم به خصوص ترجمه میکنیم، یا درست است یا غلط، چیزی در این میانه وجود ندارد؛ بنابراین طباطبایی میباید مینوشت «متن آن آمریکانشین غلط است».
گاه قلم آنچنان کودکانه است که خواننده از فرط ابتسام و حیرت نمیداند چه پاسخ دهد. وی در دو جا آورده است: «طباطبایی پنداشته بود من معنای کلمۀ stateرا نمیدانستهام و به جای وضعیت نوشتهام حاکمیت، غافل از اینکه واژه را میباید در بطن متن فهمید و ترجمه کرد نه آنکه صرفاً فرهنگ لغت را باز کنیم و معادلیابی کنیم.» اگرچه دکتر طباطبایی چنین نپنداشته است و معلوم نیست او چگونه به این نتیجه رسیده است و باز تأکید میکنم دکتر طباطبایی ترجمه او را بیاعتبارتر از آن میدانست که بخواهد نقدی کند و حتی چیزی بپندارد، در جای دیگر پس از چندین پاراگراف دورتر دوباره تکرار میکند: «در زبان انگلیسی واژۀ state دامنۀ معنایی وسیعی دارد. این هم به معنای وضعیت و موقعیت یک چیز یا یک پدیده است، هم به معنای کشور است، هم به معنای دولت است، هم به معنای استان است. این واژه را میباید بنا بر متن و زمینهای که به کار رفته معنی کرد، آن را میباید در پرتو متن فهمید و برایش معادل فارسی برگزید.» این سطور آنقدر اهمیت نداشت که دو بار تکرار شود، اما چون معلوم نیست چنین خبطی از کدام مترجم سر زده است و مخاطب او کیست، ما میپنداریم که این جملات را وی در دفاع از عملکرد خود در پروسۀ ترجمهاش آورده است وگرنه این چند جمله در باب آموزش مقدماتی زبان انگلیسی را هر طفل مدرسهرفتهای میداند.
این است قلمفرسایی مدعیان اهلقلم، از بد حادثه در روزگار ما.
۲.
در باب اصطلاح The State of Nature وی مینویسد: طباطبایی بر فصل دوم کتاب لاک (منظور وی رسالۀ دوم لاک است) معتقد است من باید مینوشتم «وضع طبیعی» نه «دربارۀ حاکمیت طبیعت». من این اسم مرکب را میتوانستم «دربارۀ وضع حاکمیت طبیعت» هم بنویسم ... نزاع بر سر این اصطلاح کلیدی است که چه ترکیب فارسی مناسبی برای آن بسازیم. کلمهای که لاک در این ترکیب به کار برده (Nature) در واقع اسم است نه صفت؛ در نتیجه آن را به فارسی میباید «طبیعت» نوشت، «طبیعی» نباید نوشت. هنگامی که ما مینویسیم طبیعت، یک سیستم یا چهارچوب و یا یک ساختار با قوانین و شرایط خاص خود در ذهنمان متبادر میشود. منظور لاک کاملاً روشن است که او دارد دربارۀ حاکمیت قوانین طبیعت بر زندگی انسانها سخن میگوید نه «وضع طبیعی» که این آقایان ازجمله صناعی نوشتهاند. به همین دلیل من بر فصل دوم کتاب نوشتهام «دربارۀ حاکمیت طبیعت» ... و بار معنایی آن ترکیب بر «طبیعت» استوار است نه بر «وضعیت».
اگر از این موضوع بگذریم که وی در واپسین جمله یعنی وزن و بار معنایی آن ترکیب بر «طبیعت» استوار است نه بر «وضعیت» احتمالاً در پرانتز دوم قصد آن داشته که «طبیعی» بنویسد، در غیر این صورت جمله بیمعنا و مفهوم است.
اما تا آنجا که وی nature بهعنوان یک اسم و natural را (به خصوص با داشتن پسوند al) بهعنوان یک صفت متمایز دیده و اینکه اصولاً صفت باید صفت و اسم باید اسم ترجمه شود، قابل تقدیر است، درحالیکه خود در ترجمۀ nature right ofدر بند ۶۵ از فصل ششم رسالۀ دوم آنجا که آمده است:
This power so little belongs to the father by any peculiar right of nature, but only as he is guardian of his children
از «ذاتاً و بهصورت طبیعی» استفاده کرده است و آورده است: «این قدرت ذاتاً و بهصورت طبیعی به پدر تعلق نمیگیرد بلکه این قدرت تنها وقتی به وی تعلق میگیرد که او پرستار و نگهبان فرزندانش باشد.» در اینجا باید با تأمل خاص به ترجمۀ محمود صناعی -کسی که چندین دهه پیشتر همین جملات را ترجمه کرده بود- نگریست و از اینهمه تشابه و «از کرامات شیخ ما» بایست انگشت حیرت بر دهان گزید. صناعی آورده بود: «این قدرت ذاتاً و فطرتاً به پدر تعلق نمیگیرد تنها وقتی به وی تعلق میگیرد که او پرستار و نگهبان فرزندانش باشد.» اینگونه شباهتها بسیار زیادند و بیان آن منجر به اطالۀ کلام میشود، همین بس که گاهی حتی در علائم نگارشی هم دیده میشود. در بند ۷۴ آمده است: «پایان کلام اینکه: سلطۀ پدر بر فرزند فقط در دورۀ خردسالی اوست و بیشتر شامل تربیت و ادارۀ فرزند میشود.» کوچکترین تفاوتی با آنچه محمود صناعی آورده بود، ندارد. اما عضدانلو آورده است: «بنابراین سلطه و قدرت فرمانروایی پدر فراتر از تربیت و ادارۀ فرزند در دوران خردسالی نیست.»
وی در چندین جای دیگری هم nature را «طبیعی» آورده است؛ بهعنوان نمونه در بند ۷۳ در قبالevery man's children being by nature as free as himself, or any of his ancestors آورده است: «فرزندان هر مردی بهصورت طبیعی بهمانند خود او و بهمانند پدران او آزادند.» در اینجا بد نیست به این نکته هم اشاره کنیم که آوردن دو بار پیاپی یک واژه -در اینجا واژۀ «بهمانند»- نه تنها نشانۀ تأکید نیست بلکه نادرست و اصطلاحاً حشو است که در اثر این مترجم به وفور دیده میشود. نمونۀ دیگری از این بابت ذکر میشود که ضمن نشان دادن بیاعتباری این ترجمه، حد والای ترجمۀ محمود صناعی دیده شود. در ابتدای بند ۴ فصل دوم این رساله آمده است: «To understand political power right» این مترجم نوشته است: «برای شناخت درست قدرت سیاسی» و از او بدتر عضدانلو هست که right را معادل حق در نظر گرفته و آورده: «برای درک حق قدرت سیاسی». اگر هر دو مترجم «درک درست» میآوردند درست بود، اما «شناخت درست» هم نادرست است، به دلیل آنکه «شناخت» همچون «المعرفه» در عربی در باطن خود درست بودن را داراست و آوردن «درست»، تکرار پنهان است و حشو معنایی است؛ بدین سبب اصولیترین و «درستترین» ترجمه را محمود صناعی انجام داده و آورده است: «شناخت قدرت سیاسی.»
اما ضمن اشاره به این موضوع که state در The State of Nature ارتباطی به دولت -یا به قول ایشان حکومت یا حاکمیت- ندارد و بالعکس nature state وضعیت پیش از تشکیل یک دولت است، به معنای «وضع» یا «وضعیت» و «حالت» و مترادف condition است؛ و بذلهگویی است که او مینویسد: «من این اسم مرکب را میتوانستم «دربارۀ وضع حاکمیت طبیعت» هم بنویسم»؛ یعنی وی میداند که state به معنی «وضع» هم هست، اما نمیدانیم که چرا state را دو بار با دو معنای مختلف (وضع و حاکمیت) و در کنار یکدیگر ترجمه میکند. البته او در اینجا نوشته است که میتواند «دربارۀ وضع حاکمیت طبیعت» هم بنویسد، گویی که ننوشته، درحالیکه در ترجمۀ بند ۹۷ آورده است: «او همچنان در وضع حاکمیت طبیعی باقی خواهد ماند.»
اما دو نکتۀ دیگر در باب Natural State حائز اهمیت است: نکتۀ اول -که البته بر ما بهعنوان فارسیزبان و با فاصلۀ چند قرن از کسانی مانند جان لاک و غیره پوشیده است و کمتر قابل بحث- اینکه گاهی نویسندگان و مؤلفین برای رفع ابهام، واژگان را با یکدیگر جایگزین میکنند؛ بهعنوانمثال اگر در The State of Nature از natural استفاده میشد ممکن بود برای خوانندگان همان زبان ابهام ایجاد شود و با اصطلاحات علوم طبیعی خلط صورت میگرفت.
نکتۀ دوم که برای ما بهعنوان مترجم یا خوانندۀ یک اثر ترجمهشده اهمیت بیشتری دارد، اینکه گاهی مترجمین تلاش میکنند برای آنکه مفهوم بهتر به خواننده منتقل شود، خود اصطلاحی را ابداع کنند که بهاصطلاح nounce making (باnoun اشتباه نشود) گویند، اصطلاح یا واژۀ ابداعشده -چنانچه صحیح و درست باشد- در میان اساتید فن (اغلب بهصورت ناخودآگاه) مطرح میشود و بهمرور زمان با آزمون و خطا تعمیم مییابد که بهاصطلاح Generalization صورت میگیرد و در نهایت آن اصطلاح یا واژه در میان آحاد مردم نهادینه یا institutionalization میگردد.
نمیدانم نخستین بار چه زمانی و توسط کدامیک از اساتید و مترجمین بود که nature state را به «وضع طبیعی» ترجمه کردند که در زبان فارسی واژۀ «طبیعی» در نهاد و ذات خود مفهوم «اولیه» یا «ابتدایی» را دارد که اگر از واژۀ «طبیعت» استفاده میشد دیگر آن مفاهیم «اولیه و ابتدایی» را با خود به همراه نمیداشت، نهایتاً برای آنکه ابهامی با طبیعت و علوم طبیعی ایجاد نشود شاهکاری بود برآمده از ذهنی خلاق.
۳.
از سوی دیگر در باب ترجمۀ دو واژۀ State و Government اسفناک است برای یک خوانندۀ فارسیزبان که بداند مترجم یک اثر سیاسی، تفاوت این دو واژۀ مهم سیاسی و ترجمههای آنان را نمیداند و اقرار میکند نه معنای این دو واژه و نه علت تفکیک و نه علیت! تفکیک این دو واژه برایش روشن نیست، یا با ارادۀ خویش مایل به خلط آن دو است.
او مینویسد: «میپرسم فرق دولت و حکومت در چیست؟ دولت را طباطبایی و دیگران در مقابل واژۀ state به کار میبرند. من نمیدانم اصرار این آقایان بر سر این تفکیک در زبان فارسی چیست؟» و سپس ادامه میدهد: «آقایان و خانمهای فیلسوف سیاسی ایرانی بفرمایند این تفکیک دولت از حکومت چراست؟ البته من خودم در پی پاسخ به این پرسش گشتهام. به کتاب بسیار سودمند دکتر حسین بشیریه، آموزش دانش سیاسی مراجعه کردم... او نیز قائل به این تفکیک است... این تفکیک انتزاعی و عینی بودن دولت و حکومت از یکدیگر بر من روشن نیست، نه معنایش، نه علتش و نه علیتش (به خصوص در زبان فارسی که بهطور طبیعی و ذاتی حوزۀ معنایی واژگانش در یکدیگر تداخل میکنند). متأسفانه بشیریه معادل انگلیسی این واژگان را در زیرنویس ننوشته تا بدانم او دربارۀ چه میگوید. آیا این تفکیک مخصوص متفکران ایرانی است یا فرنگیان نیز قائل به این تفکیک هستند؟ در این صورت سندش و ارجاعاتش و منابعش کو؟»
این در حالی است که او به تفکیک دولت و حکومت از سوی بسیاری از اساتید حوزۀ فلسفه و سیاست پی برده است، اما فرنگنشین ما به دنبال سند و ارجاع و منابع فرنگی است.
در باب تفکیک دولت و حکومت آشکار است که یک دولت دارای عناصر مختلفی مانند مردم، سرزمین و حکومت (برخی حاکمیت را نیز افزودهاند) است؛ به عبارت بهتر، حکومت زیرمجموعۀ دولت است و البته او خود نیز به این مهم اشاره داشته است و بهواسطۀ یکی از وبسایتهای انگلیسیزبان -با وجود آنکه به دنبال این سؤال است که آیا فرنگیان نیز قائل به این تفکیک هستند یا نه و حیران به دنبال سند و ارجاع و منابع است- ۹ تعریف برایGovernment و State ارائه داده است. در بند اول آمده است که Government بخشی از State است و در بند نهم آورده است Government موقتی است ولی State همیشگی است. شگفتا که در چند سطر پایینتر خود نتیجهگیری میکند که دولت میتواند تغییر کند؛ یعنی دولت را برابر Government در نظر گرفته است. او از آنجا به این نتیجه رسیده است که تصور میکند قوۀ مجریه برابر با دولت است (تمام منبع مورد وثوقش در گفتار محاورهای و عوامانه و یا حداکثر در رسانههای خبری فارسیزبان است)، درحالیکه قوۀ مجریه به خلاف عوام، در میان اهلفن برابر حکومت است. در بند ۲ نیز اشاره میکندGovernment عامل اجرایی state است؛ به عبارت بهتر، آنان که ریاست دورهای قوۀ اجرایی کشور را به عهده میگیرند اگرچه در محاورات «دولت» نامیده میشوند، اما در علم سیاست ریاست «حکومت» را به عهده دارند.
همانگونه که در سطور بالا گفته شد «حکومت» زیرمجموعه «دولت» قرار میگیرد، حکومت خود دارای ارکان مختلفی است که «هیات دولت» یکی از آنان است. اشتباه و خلط این دو مفهوم دولت و حکومت، از اینجایی ناشی میگردد که در برخی رسانهها و یا در میان عموم، «هیات دولت» مترادف با «قوه مجریه» را به اختصار «دولت» میگویند.
به واقع باید گفت ترجمه در غیاب تخصص است که کار ما را به نگارش این سطور کشانیده است. وی تعاریفی از دولت و حکومت میآورد، هرچند از منابع مهم و معتبری استفاده نکرده است و بیشتر به دامان آجودانی چنگ زده است (شگفتآور است استاد مدعی ترجمه از ویکیپدیا -وبسایتی که از اعتبار مهم و جدی در میان اهلقلم بیبهره است و توسط کاربران ویرایش میشود- بهعنوان منبع مورد وثوقش بهره برده است) و حتی نتوانسته یا نمیدانسته است که میتواند به مأخذ مهمتر و جدیتری مانند دائرهالمعارفهای اصطلاحات سیاسی منتشره از سوی دانشگاههای غربی یا انجمنهای تخصصی مراجعه نماید. بهعنوان نمونه میتوانست به دائرهالمعارف منتشره از سوی دانشگاه آکسفورد با عنوان “Oxford Concise Dictionary of Politics” که از طریق سایت اینترنتی مربوطه (آکسفورد) قابل دسترسی است و در ذیل دو اصطلاح مورد مناقشه اطلاعات مفیدی در اختیار خواننده قرار میدهد، عنایتی میداشت (این مرجع از این بابت ذکر شد که ضمن موثقیت، مدعیان ترجمه به دنبال منابع فرنگی بیش از این سرگشته نشوند).
با توجه به این امر که تعریف هر نظریهپرداز سیاسی از اصطلاحات سیاسی با دیگری کم یا زیاد اختلافاتی دارد -که این ویژگی علوم انسانی برخلاف علوم دقیقه است که دانشمندان با پدیدهها و متغیرهای کمّی سروکار دارند و در نتیجه، امور ثابت هستند- این سطور جایی برای تشریح و تفکیک بیشتر دولت و حکومت نیست و به استثنای مدعیان، تفاوت این دو اصطلاح سیاسی هرچند با اندکی تفاوت بر هیچکس پوشیده نیست. گفتوگو بیش از این اطالۀ وقت است، همینقدر باید دریافت که دولت (برعکس حکومت) دارای «ثبات» و یا آنگونه که هانس جی مورگنتا بر آن بسیار تأکید میکرد «بقا» است، به گونهای که با تغییرات در قدرت احزاب یا جابهجایی افراد و یا جابهجایی حکومتها خدشهای در ثبات سیاسی دولت وارد نشود. به این سبب و به یاری Etymology هم میتوان دریافت که ترجمۀ State که با واژگانی همچون، station, stationary, still, statistic, statue, statement, status, stand, stayریشۀ مشترک لاتینی به معنای ثابت و پابرجا دارد.
۴.
اگرچه ما نمیدانیم ترجمه از چه زمانی تبدیل به ابزاری برای اظهار فضل شد، اما این را میدانیم که کسانی مانند احمد شاملو که جهت پر کردن خلأ تحصیلی و دانشگاهی خود کتابهایی را به زبانهای گوناگون اروپایی و حتی آمریکای لاتین و روسی تا عبری و آشوری را بهواسطۀ ویرایش ترجمههای پیشین، بهاصطلاح ترجمه نمودند.
به باور بسیاری از فعالین حوزۀ ترجمه، احمد شاملو (مؤلف فرهنگ کوچه) در ترجمۀ شازده کوچولو اثر آنتوان دو سنت اگزوپری، زبان متن را آنقدر به زبان عوامانه انتقال داده که منجر به برداشت نادرست خوانندگان از این اثر شده است، درحالیکه پیش از او محمد قاضی ترجمۀ بسیار دقیق و کمنقصی (و شاید بینقصی) را ارائه داده بود.
امروزه نیز بازار مکارۀ کتاب با سیل عظیم و نادر ترجمه روبهرو میباشد، به گونهای که «صد سال تنهایی» نوشتۀ گابریل گارسیا مارکز با بیش از ۲۰ ترجمۀ مختلف همراه شده است. از همه شگفتآورتر، کتاب «مزرعۀ حیوانات» در سال ۹۴ (فقط در طول یک سال) توسط ۶ مترجم ترجمه و درمجموع تاکنون بیش از ۲۰ مترجم آن را ترجمه کردهاند. ظاهراً حجم کم کتاب و کلمات و جملات ساده آن و از طرف دیگر نامدار بودن این اثر در حوزۀ نشر بینالمللی نیروی محرکی بود که مترجمین گوی سبقت را از یکدیگر بربایند تا شاید نامی برای خود دستوپا کنند. بدینترتیب ترجمه که مانند تألیف نیازی به پژوهش و کندوکاو در پیچوخم تاریک و دهشتناک نانوشتهها نداشت، راهی ساده برای فروکش کردن غریزۀ شهرتطلبی شد. اما این ویروس ساری بیشتر در آثار داستانی و غیرتخصصی دیده میشود، چراکه هرکسی را یارای پا نهادن در ترجمههای تخصصی نیست و فاجعه است اگر مترجمی به اصطلاحات تخصصی آشنا نباشد به گونهای که حتی تفاوت «دولت» و «حکومت» را نداند و نتواند این دو را از یکدیگر تمییز دهد و صرفاً بهواسطۀ آشنایی -یا حداکثر- تسلط به زبان اصلی اثر دست بر قلم ترجمه ببرد. البته فراموش نکنیم بسیاری از مترجمین هزینۀ نشر را خود به عهده میگیرند و در نتیجه ناشرین نمیتوانند از این صرفۀ اقتصادی چشمپوشی کنند و انگیزۀ مالی هیزم بر روی این آتش است و بدینترتیب ناشر نگران رقابت در آشفتهبازار نشر نیست. از سوی دیگر به موارد فوق عدم تبعیت از قوانین مربوط به کپیرایت در ایران و در نتیجه عدم نیاز به صرف هزینه برای مجوزهای لازمۀ داخلی و خارجی را هم باید افزود.
این در حالی است که ترجمۀ مجدد یک اثر نیازمند توجیه علمی، فنی و ادبی است و کمترین انتظار خواننده از ترجمههای مختلفی که پیش روی خود میبیند، درک شایستگی بیشتر اثر منتشره نسبت به ترجمههای پیشین و همچنین دریافت دقت نظر مترجم اخیر و نیز رسایی و شیوایی ترجمۀ واپسین است. مترجم در ترجمۀ مجدد موظف به پر کردن خلأهای ترجمههای پیشین و یا رفع اشکالات و یا کمک به فهم بیشتر است.
رسالۀ دوم جان لاک (همانگونه که در ابتدای این سطور گفته شد) پیشتر توسط کسانی مانند محمود صناعی (فقط ۹ فصل از ۱۹ فصل) و حمید عضدانلو ترجمه شده بود؛ اما مترجم مورد بحث ما در مقدمۀ ترجمهاش اگرچه به انگیزهاش اشاراتی داشته، اما به هیچ براهنی برای ترجمۀ مجدد رسالۀ دوم جان لاک اشاره نکرده است و توضیح نداده است که ترجمههای قبلی چه کاستیهایی داشته و یا به چه دلیل موافق ذوق و تبعش نبوده است؛ و حتی در مقدمه توضیح نداده که چرا و چگونه برخلاف دو مترجم قبل از خود و نیز برخلاف بسیاری از اساتید حوزۀ فلسفه و سیاست که همگی Governmentرا معادل «حکومت» در نظر میگرفتند، نام کتاب را که در زبان اصلی “Second treatise of Government” بود به معادل «رسالۀ دوم دربارۀ حکومت» تغییر داده است.
اگرچه این مترجم در مقدمۀ کتاب آورده بود: «در این مقدمه من تنها از دشواریهای ترجمه سخن میگویم»، اما توضیحی دربارۀ دشواری کارش نداده، مگر آنکه بپذیریم آنجا که گفته است: «متن سرشار از جملات بههمپیوستۀ دراز است. سبک انشایی آن خطابه است، این کتاب خطابه است. نگاه من به ترجمه رعایت دقیق امانت است و معتقدم معنا را نباید فدای چیزی کرد، ازجمله زیبایی متن. معتقدم متن فارسی کاملاً برابر متن انگلیسی است»، کار وی را دشوار کرده بود. او صرفاً به شرح کوتاه سه اصطلاح «The state of nature» «common-wealth» «man» و هریک در حدود چند خط بسنده نموده است و عاقبت آن را توسط همان مؤسسهای که از سالها پیشتر به استخدام آنجا درآمده بود منتشر کرد.
وی پیش از هر چیز میبایست میاندیشید که مسئولیتی در قبال اثرش دارد. در هر صورت و به هر دلیل و برهانی ترجمۀ مجدد باید بتواند مسیحوار دمی تازه بر پیکرۀ اثر فرو و زندهکنندۀ روح اثر باشد، در غیر این صورت اگر نفرین درختان برای تکتک برگ کاغذهای سیاهشده را برای مترجم نخرد، دستکم میتوان عبث بودن کار مترجم را دید؛ و این عبث بودن را از سوی میزان استقبال خوانندگان میتوان دریافت.
بیدلیل نیست که برخی از اینگونه کالاهای بنجل در عرصۀ ترجمه از سوی خوانندگان و به تبع، بازار فروش کتاب جدی گرفته نمیشوند و هنوز پس از سالها در انبار ناشر خاک میخورند.