فرهنگ امروز/ سیاوش شوهانی: خسرو معتضد را اگر نتوان مطابق نظر بسیاری از مورخان حرفهای و دانشگاهی، «مورخ» دانست، بیتردید باید او را پدیدهای منحصربهفرد تلقی کرد. معتضد نخستین برنامۀ رادیویی خود را در سال ۱۳۳۷ اجرا کرد؛ در سال ۱۳۴۹ در رشتۀ تاریخ و جغرافیا در مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه تهران دانشآموخته شد و در دانشکدۀ رادیو و تلویزیون و دانشکدۀ افسری تدریس میکرد؛ در همین دوره سردبیری چند مجله را عهدهدار بود و پس از انقلاب نیز به فعالیت رادیویی و مطبوعاتی خود ادامه داد. او از سال ۱۳۷۵ با برنامههایی که عنوان «مستند تاریخی» را یدک میکشید، حضوری مستمر در تلویزیون داشت و چندی پیش به تعبیر او «سانسور» مانع این حضور شد. معتضد با داستانگوییهایش از تاریخ معاصر ایران بسیاری از مخاطبان تلویزیون و مردمانی عادی را که به دنبال پرسشهای خود از تاریخ میگشتند، شیفتۀ نقالی خود کرده بود. او مورخی بیحاشیه نبود؛ از انتشار مقالهای با عنوان «گفتاری در باب مفهوم شاه و رابطۀ آن با توده ملت» در سال ۱۳۵۰ به نام او به مناسبت جشنهای ۲۵۰۰ساله توسط رسول جعفریان که کلمۀ شاه را دارای جاذبۀ سحرآمیزی در قاموس ایرانی و حلال بسیاری از مسائل و مشکلات خوانده بود، تا نشان دادن دستخطی در برنامۀ «پلی به گذشته» و انتساب آن به امیرکبیر که ناصرالدین شاه را عتابآلود نکوهش کرده بود که با واکنش شدید سندپژوه برجستهای چون ایرج افشار مواجه شد و در نقدی دستخط، الفاظ و عبارات، لحن، محتوا و اصالت سند را جعلی خواند؛ هرچند در جایی از این گفتوگو نیز او پروایی ندارد که بگوید تحریف تاریخ نیز بخشی از کار او برای هدفی والاتر است.
جز برنامههای تلویزیونی خسرو معتضد که بهواسطۀ شیوه روایتگری او از جزئیات و فرم داستانی و نقالانهاش از تاریخ، که بیهیچ اما و اگری او را در شمار مورخان عامهپسند قرار میدهد، برخی آثار او چون «از خواجه تاجور تا شهریار دربهدر (قصهها و ماجراهای قاجار)»، «از حکیمباشی تا پزشک»، «آنسوی دیوار کاخ سلطنتی»، «فوزیه حکایت تلخکامی، قصه جدایی»، «اشرف از سرای سنگلج تا سریر سلطنت»، «از فروغالسلطنه تا انیسالدوله (همسران ناصرالدین شاه)»، «مثل ثریا گریه خواهم کرد» و نظایر آن نیز که عناوین آن حتی گاه به رمانهای تاریخی پهلو میزند، او را مورخی عامهپسند جلوه میدهد؛ هرچند خود این عنوان را نپسندد و تأکید کند که مورخی آکادمیک است که زمینۀ ژورنالیستی به او این توانایی را داده که در دو ژانر بنویسد.
آنچه در پی میخوانید متنی منقحشده از مصاحبهای طولانی است و دشواری استخراج پاسخهایی مرتبط به تاریخنگاری او از خلال گزارههایی از تاریخ معاصر، ممکن است از نظر خوانندگان دور نماند.
* چقدر تاریخنگاری خودتان را در تقابل و تمایز با تاریخنگاری آکادمیک میدانید؟
تاریخنگاری من دقیقاً آکادمیک است، من به ۲ گونه مینویسم: هم آثار ژورنالیستی دارم و هم آثار جدی؛ البته ژورنالیست به معنای منفی آن منظورم نیست. خیلی از نویسندگان بزرگی که در دنیا درخشیدند و ما خاک پای اینها هم نیستیم، سابقۀ روزنامهنگاری داشتهاند، برای مثال ارنست همینگوی روزنامهنگار بوده است. من بخشی از موفقیت خود را به خاطر کار مطبوعاتی میدانم. ۵-۴ مقاله از من در هفته در مطبوعات چاپ میشوند، بنابراین تاریخنگاری من آکادمیک با پیشزمینۀ روزنامهنگاری است. از طرفی من تا سال ۵۲ در مرکز دانشگاهی بودم، در مؤسسۀ علوم اجتماعی و در یکی، دو دانشگاه هم تدریس میکردم، از جمله دانشگاه تلویزیون، مدرسۀ عالی رادیو و تلویزیون و بعد دانشگاه افسری که بسیار سخت بود. آنها خودشان از من خواستند که بروم برای دانشجویان، تاریخ ایران را درس بدهم. اغلب این دانشگاهها که از من دعوت میکنند، میگویند با ما همکاری کن، اما من گرفتارم. من خیلی راحت میتوانستم دکتری بگیرم چون در دانشگاه خیلی زمینه داشتم و وقتی فوق لیسانس گرفتم خیلی مورد توجه اساتید بودم.
یکی از عوامل موفقیت من اساتید من بودند، استادانی که دیگر در دانشگاه نیستند، یعنی این نسل درخشان تمام شد، استادانی مثل مرحوم دکتر گنجی، مرحوم دکتر مستوفی، مرحوم دکتر بینا که بسیار سختگیر بودند ولی با من روابط دوستانه داشتند و مورد توجه ایشان بودم؛ آقای ستوده همینطور، از اساتید من بودند؛ ایرج افشار که با من دوست بودند و جاهایی که لازم بود به من کمک میکردند. من به دانشگاه وفادار هستم؛ یعنی بهصورت کلاسیک وفادار هستم، ولی شما آنسوی درهای دانشگاه مردم را پیدا نمیکنید. روش من این است که مردم تاریخ را بخوانند در غیر این صورت سرشان کلاه میرود. همین روش در کشورهای دیگر هم اجرا میشود، مثلاً جرجی زیدان ۲۷ الی ۲۸ جلد کتاب تاریخ بهصورت ساده و رمانگونه نوشته است.
* بهتر است با مقایسۀ آثار شما با دیگر مورخان موضوع را پی بگیریم. در سنت آکادمیک ما پژوهشگرانی چون جان فوران، ژانت آفاری، نیکی کدی، یرواند آبراهامیان را بهعنوان مورخان آکادمیک میشناسیم؛ اما نوع تاریخنگاری که شما مطرح میکنید، اگر نگوییم در تقابل با تاریخنگاری این افراد است، حداقل با آنها تمایزات جدی دارد. البته به دلایلی روشن از ذکر مورخان آکادمیکی که در ایران هستند امتناع میکنم.
به خاطر اینکه این افراد در امریکا هستند و در آنجا و دیگر کشورها مثل انگلیس اسناد به وفور و به آسانی در دسترس قرار میگیرد. خود من در سال ۱۳۵۸ به انگلیس رفتم و به آسانی به رکورد آفیس دسترسی پیدا کردم و هرچه میخواستم به من دادند؛ اما در اینجا خیلی مشکل است، اینجا من بیشتر روی کتابها و اسناد و مدارک خودم تکیه میکنم. از طرفی هرکسی سبک خودش را دارد، من سبک خودم را دارم، من به جزئیات بسیار علاقه دارم. فرق من با آن آقایان این است که من از آنها بسیار دقیقتر، کنجکاوتر و شکاکتر هستم و هر حرفی را قبول و به هر حرفی اکتفا نمیکنم. خوشبختانه سنی هم از من گذشته، خودم در طول عمرم آدمهای بسیاری را دیدم؛ کاشانی را دیدم، مصدق را دیدم، رزمآرا را در دهسالگی، زمانی که به دیدن پدر من آمد، دیدم. هویدا را چندین بار از نزدیک دیدم و کاراکتر او را کاملاً به یاد دارم. یکی از این مورخان میگوید کسی که باید دربارۀ هویدا بنویسد، معتضد است کمااینکه نوشتم. من نقش خودم را حساستر از این مورخان میدانم اولاً آنها که خارجیاند، فرهنگ و زندگی و تاریخشان با ما فرق میکند. با این آقایان ایرانی که در محیط راحت امریکا نشستند هم فرق دارم، چون آنها خارج هستند هیچ محدودیتی ندارند و هرچه دلشان بخواهد، مینویسند، کسی هم نمیگوید چرا؛ اینجا ممکن است باعث دردسر شود، ممکن است یکی بدش بیاید.
* با توجه به استقبال توده مردم از برنامههای تلویزیونی شما، تاریخنگاری شما نوعی تاریخنگاری عامهپسند به نظر میرسد، حتی در ادامۀ سنت کسانی مثل ذبیحالله منصوری و باستانی پاریزی، مستعان و... شما با این موافق هستید که تاریخنگاری شما ادامۀ سنت تاریخنگاری آنها است؟
باستانی پاریزی را با منصوری فرق بگذارید، باستانی دانشگاهی بود، ذبیحالله منصوری یک روزنامهنگار بسیار برجسته و مترجم بود. البته باستانی پاریزی هم در سال ۱۳۲۵ یا ۲۶ در خواندنیها روزنامهنگار بود، اما کار او با منصوری متفاوت است، هرچند من خودم کتابهای باستانی پاریزی را زیاد نمیخوانم، چون من منابع اصلی را بیشتر دوست دارم. ذبیحالله منصوری در مجلۀ ترقی که من سردبیر بودم با ما کار میکرد، در خواندنیها دست مرا بند کرد و میگفت مقاله بنویس؛ من به او علاقه دارم و استاد من هم بود. منصوری یک رماننویس بوده و از منابع خارجی هم استفاده میکرد، اما من رماننویس نیستم. مستعان هم قصهنویس بود، دنبال تاریخ نبود، یکسری قصهها را درمیآورد و در هر روزنامهای هم که مینوشت، تیراژ روزنامه بالا میرفت. من اصلاً اینطوری نیستم، گفتم سابقۀ روزنامهنگاری دارم ولی کار من متفاوت است.
* بالاخره یک شباهتهایی در سبک شما با این افراد دیده میشود، مثلاً توجه به جزئیات و سبک بیان داستانگونه و ...
برای اینکه جزئیات خیلی جالبند؛ مثلاً اگر شما بدانید که سلطان محمود به دلیل خوردن تریاک در جنگ دندانقان شکست خورد، جالب است، او به دلیل خوردن تریاک خوابید و هر کاری کردند، نتوانستند بیدارش کنند. من به جزئیات اهمیت میدهم، از این جزئیات نتیجه میگیرم. در منطق به جزئیات میگویند استقراء! من وقتی کتابهای تاریخی خودمان را میخوانم متأثر میشوم و بالعکس، تاریخهای خارجی را میخوانم خوشحال میشوم. شخصی آمده ایران سفرنامه نوشته، اسپانیایی، فرانسوی، آمریکایی، همهشان جزئیات دارند، در شرح جنگها وارد جزئیات میشوند. متأسفانه ما دربارۀ ساسانیان که بخواهیم مطالعه کنیم، باید برویم کتابهای رومی را بخوانیم! کتابهای مورخین ارمنی را بخوانیم، چون جزئیات دارند و ما کلیات! ما فقط مینویسیم که چگونه رفتیم، زدیم، کشتیم و پیروز شدیم.
* با همۀ این اوصاف شما آثار خودتان را در ژانر تاریخنگاری عامهپسند میدانید یا خیر؟
نه. اما من تاریخ را علمی میدانم که مردم حق دارند از آن برخوردار باشند، مثل برق، مثل موبایل. تاریخ در این مملکت محدود به یک عدۀ خاصی است. من تاریخ را از اختصار و انحصار درآوردم، اما درعینحال کار من علمی است، شما ببینید کارهای من مورد تأیید اساتید هم هست. یکی از کسانی که با هم خیلی بهصورت تلفنی صحبت میکردیم چون دسترسی به هم نداشتیم، دکتر آدمیت بود. کتاب من مورد تقدیر دانشگاه تربیت معلم قرار گرفت. اگر اشتباه نکنم آقای دکتر رضاقلی گفتند کسی که تاریخ سرمایهگذاری صنعتی در ایرانِ خسرو معتضد را نخواند از تاریخ عبور نکرده است. خانم هما ناطق در کتاب تاریخ بازرگانان در مشروطه که در دانشگاه پاریس نوشته از من قدردانی کرده و نوشته به کتاب تاریخ تجارت و سرمایهگذاری صنعتی معتضد مراجعه شود. بخشی از کارهای من برای مردم است، بخش دیگر کارهایی است که برای خودم میکنم که بسیار جدی است. الآن در حال نوشتن کتابهایی چون تاریخ وزارت دفاع ایران، نیروی دریایی ایران، تاریخ نفت ایران، تاریخ شرکت ملی نفتکش ایران و ... هستم؛ اینها کتابهای کلاسیک من است، یعنی تاریخنگاری جدی که هر کلمۀ آن منبع دارد؛ بنابراین من سبک خودم را دارم.
* ویژگیهای سبک تاریخنگاری شما چیست؟
اولاً، وقتی میخواهم یک کتاب تاریخ بنویسم، تمام منابع را نگاه میکنم، خیلی هم خرج میکنم؛ مثلاً کتابی ۳۰ سال پیش چاپ شده و روی جلد نوشته ۱۷ تومان، این کتاب را ۷۰ هزار تومان خریدم. مقدار زیادی کتاب در آمریکا چاپ شده که شما ندارید، اما من دارم. در امریکا فامیل و بستگانی دارم که برایم کتاب هدیه میآورند. من سبک خودم را دارم و تاریخ من تاریخ دانشگاهی است و هیچ اشکالی ندارد! من فقط این شانس را داشتم که روزنامهنگار بودم و از جوانی در رادیو کار میکردم. من در کلاس دهم که بودم در رادیو صحبت میکردم، این صحبت کردن من را خوشصحبت کرد، یعنی با مردم که صحبت میکنم، گوش میدهند. اگر مردم اقبالی به من میکنند برای این است که من تاریخ را بهخوبی بیان میکنم.
* نقدی که به شما میشود، تکیه بیش از حد شما بر خاطرات، آن هم خاطرات علم یا فردوست است، درحالیکه خاطرات آنها خالی از جهتگیری نیست. کمااینکه همه از روابط بغرنج هویدا و علم باخبر هستند، اما شما برای توضیح شخصیت هویدا به خاطرات علم استناد میکنید. در مجموع نقد وارده این است که شما خاطره را بهعنوان گزارۀ عینی مطرح میفرمایید.
من اصلاً به فردوست اعتقاد ندارم، نوشتم فردوست ابوالمورخین دولت ایران است، او سواد نداشته است، کتاب او در دهۀ ۶۰ چاپ شده بود و من سردبیر مجلۀ کهکشان بودم و دو شماره در این باره نوشتم. اولین مقاله در نقد کتاب فردوست در ایران به دست من چاپ شد. فردوست در یک وضعیت اضطراری بوده و میخواست خودش را نجات دهد ولی علم، وزیر دربار بوده، علم برای اینکه خواسته ادای اعتمادالسلطنه را دربیاورد خاطراتش را نوشت. اما حرفهایی که در مورد هویدا میزنم اینطور نیست که فقط از علم نقل کنم. من خودم دیدم هویدا مست است، نخستوزیر نباید مست کند، مصاحبههایی که میکرد و رفتارهایی که نشان میداد، بیانگر این بود که او خوشگذران است، یعنی آدمی است که زندگی را برای روز میخواهد. من تمام نطقها و سخنرانیهای هویدا را دارم. کتابی که آقای میلانی در مورد هویدا نوشته یکطرفه و یکسویه است. اهمیتی که من میدهم از نظر درستگویی است، هرکه درست بگوید من گوش میدهم. خیلی از رجال ایران هیچی از خودشان باقی نگذاشتند و بیخیر و خاصیت بودند. من فکر میکنم حتی اگر شمربنذیالجوشن هم خاطره مینوشت قابل احترام بود.
* بحث بد یا خوب بودن علم و نوع نگاه شما به او مسئلۀ ما نیست، مسئله این است که آیا ما در مواجهه با خاطره باید همانگونه رفتار کنیم که با یک سند و قرارداد تاریخی برخورد میکنیم؟ آیا همۀ گزارههایی که در خاطره است قابل استناد است؟
بله، ولی درصورتیکه آن کاراکتر که آن خاطره را نوشته، بشناسید. آدمهایی هستند کمسواد، یک خاطره را تاریخ میکنند؛ آن تاریخ نیست. شما باید کاراکتر علم را بشناسید، من آن کاراکتر را میشناسم، من در آن زمان دانشجو بودم و در مطبوعات هم کار میکردم؛ علم آن زمان نخستوزیر بود، ما هم در دانشگاه تهران داشتیم درس میخواندیم. علم را از نزدیک دیدم، حتی نمیتوانست درست حرف بزند، وقتی صحبت میکرد جان میکند. رسول پرویزی که کمونیست و تودهای بود با علم رفتوآمد داشت؛ علم طوری به او علاقه داشت که پرویزی سناتور هم شد. دکتر باقری هم که جزو تودهایهای باسابقۀ شیراز بود با علم رفتوآمد داشت. ما خاطراتی پیدا کردیم که علم با خلیل ملکی هم رفتوآمد داشته؛ پس علم با مخالفینش هم در ارتباط بوده، یعنی سیاستش طوری بوده که همه را جذب میکرده. نتیجه اینکه علم مانند یک خان است و درِ خانهاش به روی همه باز است، همه در خانهاش میآیند، چپیها هم میآیند. علم میخواست در این مملکت شاه بماند تا او هم بماند و اموالش، زندگی و خانوادهاش و دخترش و زنش بماند؛ آقای هویدا اینطور نبود. بنابراین به بعضی خاطرات میشود تکیه کرد، شما باید به شاهد تکیه کنید، از خود که نمیتوانید قصه بگویید.
* فهرست آثار شما نشان میدهد کار شما به لحاظ زمانی گسترده است؛ اگرچه تأکیدتان به روی تاریخ معاصر و قاجار و پهلوی است، اما هم در مورد بابک خرمدین نوشتهاید، هم هارونالرشید، هم سعدی و دیگر موضوعات. با توجه به اینکه هر دوره از اینها تخصصهای خاص خودش را لازم دارد، مخصوصاً در مورد ایران باستان، چقدر نوشتن تاریخ در همۀ ادوار را کاری حرفهای میدانید؟
ببینید یکی در مورد امیرکبیر از من پرسید، گفتم نمیدانم، گفت چرا، گفتم برای اینکه آدمیت کار را تمام کرده است؛ آدمیت در انگلستان بود و تمام اسناد بریتانیا در دسترسش بود، چون انگلستان در نابود کردن امیرکبیر نقش داشته است. اینکه گفتید دربارۀ بابک خرمدین و دیگران نوشتید، کمااینکه دربارۀ مرداویج هم نوشتم، باید بگویم من روی موضوعاتی حساسیت دارم که در تاریخ ایران مغفول ماندهاند و دیگران دارند سوءاستفاده میکنند؛ مثل بابک خرمی، خرمدین غلط است، بابک خرمی درست است؛ یک جمعیتی بودند به نام خرمیان، خرمدین را به اینها بستند که بگویند مذهبی بودند و ضد اسلام بودند. مثلاً دربارۀ فردوسی نوشتم، چون بیگانگان دست میگذارند اینها را از ایران جدا کنند و بگویند مال ما هستند؛ جاهایی که ضعف باشد میروم به دنبالش. الآن هخامنشیشناسی خودش علم عظیمی شده است؛ اخیراً کتابی برای من آمده دربارۀ هخامنشیان، بهقدری این کتاب مفصل است و آواشناسی و سکهشناسی دارد که دیگر من وارد این حیطه نمیشوم. من وارد تاریخ معاصر میشوم چون خودم دورۀ معاصر را دیدهام، دیدن خیلی فرق میکند.
یکی از دلایلی که من به تاریخ معاصر علاقه نشان میدهم این است که خودم بودم و دیدم؛ من شاه را از نزدیک دیدم، ثریا را از نزدیک دیدم، حتی ثریا دست بر سر من کشید برای اینکه یک شعر خواندم، من همیشه خوشصحبت بودم، آن روز به ما گفتند شعری در وصف شاه بخوانیم. من از نزدیک این افراد را دیدم و این با آدمی که شاه را در روزنامهها خوانده یا در کتاب خوانده فرق دارد.
* بعضی از آثار شما مثل تاجهای زنانه، دو دختر قاجار در قصر شاه پهلوی به رمانهای تاریخی پهلو میزند. خودتان چه مرزی بین تاریخنگاری علمی و رمانهای تاریخی میبینید؟
اینها همه با هم فرق دارد و هیچیک رمان نیست؛ کتاب دو دختر قاجار در قصر شاه پهلوی بر اساس یادداشتهای خانم توران قمرالسلطنه زن رضاشاه است، اصل یادداشتها هم در مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر است. این خانم وقتی داشت در ماههای مهر و آبان فرار میکرد، چمدانش را جا گذاشت، این چمدان بعد از انقلاب افتاد دست نمایندگان دادستان انقلاب؛ اینها را بردند خمیر کنند، یکی دو نفر آدم فهمیده بودند، گفتند خمیر نکنیم، حیف است و به درد میخورد؛ یکی از اینها که به گردن تاریخ ایران حق دارد، آقای جواهری است، مدیر کل موسسۀ موزههای بنیاد که الآن بازنشسته شده است و از دوستان من است. الآن در موزۀ دفینه که بروید پر از کتاب است، پر از مطبوعات ایران؛ یک دورههای عجیب و باورنکردنی از دورههای ناصرالدین شاه به این طرف. این یادداشتها را من به دست آوردم، اجازه گرفتم و کتاب کردم و تا حالا ۶ بار تجدید چاپ شده است، یک مقدمه و مؤخره هم برایش گذاشتم؛ این داستان نیست، خودش نوشته است. ایران خانم قمرالسلطنه مکه رفته، نمازخوان بوده، اما زمینخوار هم بوده. ایشان رفته خانۀ امام موسی صدر در لبنان و مهمان ایشان بوده و این یادداشتها را نوشته؛ اما دولت خوشش نمیآمده که اینها چاپ بشود.
کتاب دیگر تاجهای زنانه، جلد سومش را بر اساس دو کتاب درآوردم، یکی کتاب ثریاست که در خارج نوشته شده که با کتاب کاخ تنهایی فرق دارد، در ایران هم چاپ شده است؛ یکی هم بر اساس هزار روز از زندگی من که به قلم خود ثریا و به زبان فرانسه است و در ایران هم جلوی چاپ آن را گرفتند! از کتاب فرح هم استفاده کردم، یعنی نسخۀ تایپشدهاش به دستم رسید، کسی از آمریکا این را برای من فرستاد. از طرفی فامیلهای من مازندرانی هستند، با رضاشاه در ارتباط بودند. یکی از کسانی که در تاجهای زنانه به من کمک کرد مرحوم نجفقلی پسیان بود که پدرش به نام ژنرال حمزه پسیان بوده. پسیان با خانواده رضاشاه دوستان صمیمی بودند. اینکه رضاشاه خانهاش اینطور بود و فقیر بود و بیچاره بود و فلان، همه را از آقای پسیان شنیدیم. خانوادۀ پهلوی هم در سال ۲۹ وقتی جنازۀ رضاشاه را میآوردند جزوهای به نام خانواده پهلوانها چاپ کردند؛ من آن جزوه را هم دارم.
بنابراین هیچیک از اینها بدون مدرک نیست؛ به همین دلیل است که کتابهای من ۱۲ بار چاپ میشود. مردم متأسفانه کتابی که فقط مدرک و سند باشد را نمیخوانند. الآن دشمن بزرگی به نام اینترنت داریم به همین دلیل مردم ترجیح میدهند کتاب نخرند. ولی من برای آنچه که میگویم سند دارم، منتها طوری مینویسم که رغبت مردم را برمیانگیزم؛ تاریخ را مثل یک ملودرام کردم. یکی از دوستانم گفت خسرو تو دیگر در این برنامههای تلویزیونی نمایشنامه اجرا میکنی! گفتم بله، برای اینکه شنوندگان من جوانان هستند.
* شما مشاور چند سریال تاریخی هم بودید، از جمله معمای شاه که نقد زیادی هم به مسائل تاریخی این سریال شده است. به نظر شما در این سریالها چقدر باید به عینیت تاریخی پایبند بود؟
اول اینکه وقتی بی بی سی با آن آرشیو عالی چهارصدهزار تا فیلم دربارۀ ایران دارد، جمهوری اسلامی هم برای بقای خودش باید فیلم تهیه کند؛ اما ۹۰ درصد این سریالها به تاریخ پایبند نیستند. البته من مشاور تاریخی سریال معمای شاه نیستم! مشاور تاریخی جناب آقای دکتر حقانی است که با ایشان اختلاف نظراتی داریم، بالاخره ایشان هم باید سیاستهای تلویزیون را القا کند. من مشاور فنی هستم، مثلاً لباس چطور باشد، خانه چطور باشد، اینکه پلیسها چطور باشند، مردم چطور باشند، حتی شعارها را باید دربیاوریم! مثلاً شعار این بود: از جان خود گذشتیم با خون خود نوشتیم یا مرگ یا مصدق؛ اینها را در روزنامههای آن زمان پیدا کردم. این سختگیریها را من میکنم (این را هم بگویم که همکاری من با آنها یک سال بعد از شروع فیلم بود)، من وقتی فیلم را دیدم، لباس را ایراد گرفتم، جا را ایراد گرفتم، گفتم چرا رزمآرا اینجا قدش بلند است، شاه این شکلی نبوده، همۀ اینها را گفتم. کار دیگری که میکنم این است که مثلاً زنگ زدند و پرسیدند سپهبد زاهدی در فلان جا چه گفته؟ فوراً روزنامۀ اطلاعات را باز میکنم، خیلی هم زحمت دارد. یا میگویند که آقای معتضد، علم در سخنرانی انتخاباتی خودش چه گفته؟ بنابراین مشاورۀ من در خصوص جزئیات فیلم است.
تمام صحبتهایی که عدهای دربارۀ من از روی حسادت میکنند همه از روی بیاطلاعی است، یکی به من گفت که به ما گفتند به کتابهای معتضد استناد نکنید. این حرف ناشی از حسادت است، به خاطر اینکه نمیتواند خودش این کار را بکند. من تمام زندگیام را برای کار تحقیقاتی گذاشتم. چند تا آدم بیسواد و حسود هم میگویند معتضد تحریف میکند، معتضد باب طبع جمهوری اسلامی مینویسد؛ اما معتضد از جمهوری اسلامی چه چیزی میگیرد؟ آخرین پست من رئیس اداره بوده، حقوق بازنشستگی من کمتر از بقیه و حدود یکمیلیون و چهارصد یا پانصد هزار تومان است. من از جمهوری اسلامی چه میگیرم که صدای امریکا میگوید معتضد مورخ جمهوری اسلامی است؟ من مورخ جمهوری اسلامی نیستم! من ایرانی هستم و یک سیاستهایی است که مطابق میل من است. ما از این مملکت باید دفاع کنیم. بله من تحریف میکنم! چراکه این مملکت باید یکپارچه باقی بماند. بگذارید به من فحش دهند. هر آدم باشرفی باید مبارزه کند. برای اینکه این سرزمین برای زن و بچۀ ما است. من دشمنهای اینچنینی دارم. من در این مملکت کاری کردم که تیراژ کتاب بالا رود، مثلاً فوزیه ۱۲ بار چاپ شد. مثلاً اجازه نمیدادند پاسخ به تاریخ چاپ شود و میگفتند اگر کسی در ایران این کتاب را چاپ کند ۱۰ سال زندان دارد! اما من موفق شدم در نشر البرز بالای ۱۳ یا ۱۴ بار آن را چاپ کنم، روی آن هم نوشتم شهریار ماکان، برای اینکه نگویند خسرو معتضد دارد از شهرتش سوءاستفاده میکند.
من هیچ اصراری ندارم من را بهعنوان استاد تاریخ و پدر تاریخ بخوانند، اینها همه مزخرف است؛ استاد تاریخ این مملکت کسی مثل آقای ابراهیم تیموری است که شاید کمتر از هزاران نفر اسم ایشان را نشنیده باشند؛ ایشان یکی از دیپلماتهای برجستۀ ایران است، هر سال به اروپا می رود و حدود ۶ ماه از سال را در اروپا زندگی میکند، بالای ۸۵ سال سن دارد، اما هنوز مطالعه میکند و کتاب تاریخ سیاسی قاجاریه را در ۲ جلد نوشته که انتشارات علم آن را چاپ کرد؛ من شاگرد ایشان هستم، همیشه هم من را راهنمایی میکنند.
من احتیاجی به دفاع ندارم، چون هیچ نقطهضعفی ندارم. من هیچ مقامی نمیخواهم، بارها دولتهای مختلف آمدند و گفتند اما من قبول نکردم. تنها کاری کردم یک رادیو اینترنتی در کیش راه انداختم، صدایش به تمام دنیا رسید و خیلی هم برای ایران خوب بود. من اصلاً دنبال مقام و جاهطلبی نیستم. به من پیشنهاد فلان اداره و وزارتخانه میشود، اما من در پی اینها نیستم. من بیکار نیستم، اگر تا ۲۰ سال دیگر هم زنده باشم کلی کار دارم. ۲۰ یا ۲۵ هزار کتاب دارم، بعضیها را نمیتوانم به دست بیاورم دوباره میخرم. اینجا من از ۴ طرف در کتاب محصور شدم؛ بنابراین اهمیتی نمیدهم که دیگران چه میگویند.