شناسهٔ خبر: 53222 - سرویس اندیشه

بهزاد جامه‌بزرگ/ دربارۀ خدمت و خیانت بابک احمدی به تکوین اندیشۀ معاصر ایران؛

ابرقهرمان نسل سوخته

بابک احمدی تألیف-ترجمه‌های بابک احمدی اگر در مقطعی به مصداق پادشاهی یک‌چشم در شهر کورها می‌توانست در عصر خود راهنمایی و ارشاد کند، امروزه نمی‌تواند چندان گره‌گشا باشد. آثار احمدی از نقطه‌ای که امروز در آن ایستاده‌ایم به‌طور جدی می‌تواند مورد نقادی قرار گیرد. «آشفتگی و بی‌معنایی»، ترجیع‌بند نقدهای بسیاری بوده است که طی دو دهۀ گذشته دربارۀ آثار احمدی نوشته شده است.

فرهنگ امروز/ بهزاد جامه‌بزرگ:

برای تحلیل بر آمدن نام بابک احمدی در تاریخ روشنفکری ایران معاصر و فرازوفرود آن، از جنبه‌های متفاوت می‌توان مسئله را مورد واکاوی قرار داد. شرایط اجتماعی و فرهنگی ایران در اواخر دهۀ ۶۰ از حیث محدودیت‌ها در دسترسی به منابع و فقر فراگیر زبان‌دانی، ارسال پالس مثبت جامعۀ پساانقلابی ایران برای اندیشه‌های پست‌مدرن جهت مقابله با دشمن مشترک و شخصیتی با ویژگی‌های تیپیکال بابک احمدی از حیث آشنایی با زبان‌های خارجی و دست‌اندازی به طیف وسیعی از موضوعات فرهنگی و فلسفی می‌توانست شرایطی را رقم بزند که از دل آن بابک احمدی به ابرقهرمان روشنفکری نسلی از ایرانیان مبدل شود. کتاب‌ها و کلاس‌های درس بابک احمدی در اواخر دهۀ ۶۰ و خاصه در دهۀ ۷۰ که اوج شهرت و شکوفایی و تولد اکثر تألیفات مهم او بود، دارای یک کارکرد مهم برای نسلی بود که نه ارتباطی با اطراف و اکناف خود داشت و نه‌چندان در حوزۀ نظری روزآمد بود و نه ارتباطی برای او با کانون‌های فعال تولید نظریه‌های جدید علوم انسانی در دنیا وجود داشت. این نسل در لابه‌لای نوشته‌ها و درس‌گفتارهای احمدی مجذوب نام اندیشمندان و نظریه‌هایی می‌شد که دربارۀ آن کمتر چیزی شنیده بود: تودوروف، بارت، دریدا، دیلتای، یاکوبسن، سوسور، لیوتار، دولوز، پساساختارگرایی، هرمنوتیک، باتای، گادامر، نشانه‌شناسی، امبرتواکو و... نام‌ها و نظریه‌هایی بودند که می‌توانست حس دانایی نویسنده و گوینده را تا حد زیادی به خواننده و شنونده هم منتقل کند. مخاطب احمدی در آن زمان با رضایت خاطر از محضر استاد می‌آموخت و بابک احمدی هم زکات امتیاز دسترسی به منابع و زبان‌دانی را پیامبرگونه به مؤمنین به دانش خود عرضه می‌کرد. این شرایط فرهنگی و اجتماعی، شرایطی بود که بابک احمدی می‌توانست در آن بنویسد، درس بدهد و مطرح شود و روزبه‌روز و ماه‌به‌ماه و چاپ‌به‌چاپ به مخاطبانش افزوده شود.

 بابک احمدی حفره‌ای را در جامعۀ فکری فلسفی ایران دیده بود که بیش از آنکه بُعد معرفتی داشته باشد، نشئت‌گرفته از خلأیی روان‌شناختی بود که تظاهر به دانایی را بیش از دانایی می‌پسندید. این شرایط برای کسی که از ابزار مناسب کار در این حوزه بهره‌مند بود، می‌توانست دکان دونبش پررونقی را رقم زند؛ همان‌طور که سال‌هایی بعد از این نیز افراد دیگری با همین حربه توانستند کسب‌وکار پررونقی را برای خود رقم زنند.

مع‌الوصف، آنچه امروز از حیث آسیب‌شناسی فضای فکری ایران معاصر باید تحلیل شود، چیست؟ امروز اگرچه بابک احمدی دوران افول خود را سپری می‌کند و از درس‌گفتارهای پررونق دهۀ ۷۰ او خبری نیست و حضور او در محافل عمومی به ۳-۲ سخنرانی سالیانه محدود می‌شود، اما همچنان بابک احمدی در صحنۀ روشنفکری ایران حاضر است، آثارش در دسترس است و در مقایسه با آثار برخی افرادی دیگر که کارهای به‌مراتب جدی‌تر و عمیق‌تر در باب هرمنوتیک، نقد ادبی، ساختارگرایی، هایدگر، برسون، مارکس و ... انجام داده‌اند، همچنان مورد توجه است.[۱] اشکال کار در کجاست؟ اگرچه توجه به آثار بدیع بابک احمدی در ۳-۲ دهۀ گذشته بنا به دلایلی که ذکر شد نسبتاً موجه بود، رجوع به آثار او در شرایط متفاوت امروزین چه وجهی دارد؟ آیا توجه و ارجاع به آثاری با گذشت سال‌ها از تاریخ انقضای آن‌ها نشانگر چیزی جز پیوند نامبارک «عقب‌ماندگی» عرضه‌کننده و «جهل» مصرف‌کننده در بازار از رمق افتادۀ روشنفکری ایرانی است؟

۲

تألیف-ترجمه‌های بابک احمدی اگر در مقطعی به مصداق پادشاهی یک‌چشم در شهر کورها می‌توانست در عصر خود راهنمایی و ارشاد کند، امروزه نمی‌تواند چندان گره‌گشا باشد. آثار احمدی از نقطه‌ای که امروز در آن ایستاده‌ایم به‌طور جدی می‌تواند مورد نقادی قرار گیرد.[۲] «آشفتگی و بی‌معنایی»، ترجیع‌بند نقدهای بسیاری بوده است که طی دو دهۀ گذشته دربارۀ آثار احمدی نوشته شده است. آثار احمدی مملو از تکه‌پاره‌هایی از نقل‌قول‌هایی از جمعی فیلسوف و نظریه‌پرداز معاصر دنیاست که گرچه می‌توانست در دوره‌ای به‌واسطۀ قطار کردن نام‌ها مرعوب‌کننده و درعین‌حال جذاب باشد، اما امروز چیزی بیش از آشفتگی را به ذهن مخاطب متبادر نمی‌کند.[۳] در عموم آثار بابک احمدی تنها با «انبوهی از نقل‌قول‌ها» مواجه می‌شویم که در اثنای آن «مؤلف هم حرفی برای گفتن ندارد». حضور احمدی در آثارش محدود می‌شود به «دخالت‌های گاه‌وبی‌گاه او از حد توصیه‌های پدرانه به جوانان بی‌تجربه و آوردن نقل‌قول‌هایی از شمس تبریزی و عین‌القضات فراتر نمی‌رود»[۴]؛ و بی‌شک مخاطب امروز فلسفه‌های قرن بیستم نه نیازی به این قسم «توصیه‌های پدرانه» دارند و نه برای فهم فوکو و هایدگر و نیچه محتاج نقل‌قول‌های شمس تبریزی و عین‌القضات همدانی هستند.

باید مدنظر داشت که منتقد یا خوانندۀ امروز آثار بابک احمدی همانند مخاطب دهه‌های ۶۰ و ۷۰ او از حیث دسترسی به متون اصلی و پژوهش‌های منسجم دست‌وپابسته نیست. اگر زمانی ضعف‌ها و اشکالات آثار بابک احمدی در پس صحنه‌آرایی او با اسامی پرطمطراق و نقل‌قول‌ها پنهان می‌ماند، فی‌الحال کشف معایب کار او چندان دشوار نیست: اشتباهات فراوان در معادل‌گزینی مفاهیم، حذف و اضافۀ غیرحرفه‌ای او از متون اصلی، برداشت‌های نادرست از گزاره‌های بنیادین پست‌مدرنیسم، تلفیق خلاف اخلاق ترجمه و تألیف و ... اشکالاتی هستند که در نقدهای وارده به آثار احمدی به مصادیق آن به وفور اشاره شده است. اشکالاتی که هرچه زمان به جلو می‌رود به‌واسطۀ گسترش دسترسی به منابع اصلی مورد استفاده احمدی بیش از گذشته کشف و به چشم می‌آید. آنچه اکنون روشن است، ضرورت نقادی آثار بابک احمدی است که فصلی از تاریخ روشنفکری معاصر را در مقطعی خاص رقم زده است؛ آثاری که باب نقادی آن از دوران اوج تا افول او همواره گشوده بوده و هست.

۳

پرداختن به تاریخ معاصر روشنفکری ایران به‌ویژه با نگاه نقادانه کار آسانی نیست. زبان نقادی در ایران عموماً خوشایند معارف و مشاهیر روشنفکران و پیروان ایشان نیست. نقادی با تعریف و تمجید میانه‌ای ندارد و روشنفکر صاحب پرستیژ، «همه‌چیزدانی» زبان تند نقادی را برنمی‌تابد. تجربۀ نگارنده در چند مرتبه‌ای که در فرهنگ امروز باب نقادی دربارۀ چند تن از چهره‌های مطرح عالم روشنفکری را گشوده است به ما می‌گوید که چنانچه با زبان گزندۀ نقد به سراغ پروژه‌های فکری چهره‌های نام‌آشنا و آثارشان بروی و فارغ از مباحث شخصی، به نقد داشته‌های فکری و محتوای آثار و کلام ایشان بپردازی، هرگز نباید در انتظار شکل‌گیری بحث پیرامون نقدهای وارده از جانب طرف مقابل بمانی، بلکه باید منتظر وارد آمدن انواع توهین و تهدید و اتهام باشی که به چه جرئتی به ساحت فلان گوهر ناب عرصۀ تفکر و تأمل جسارت ورزیده‌اید (بسته به اینکه نقد در مورد چه کسی و برخوردار از چه پشتوانه‌ای از مریدان و هواداران باشد، میزان این هجمه‌ها متفاوت خواهد بود). با همۀ این اوصاف، اعتقاد ما بر این است که نقادی روشنفکری ایرانی کمکی بزرگ به افزایش سطح آگاهی اهل‌اندیشه و نظر جامعۀ ایرانی است و در مسیر این آگاهی‌بخشی هرگز نباید مرعوب نام‌ها و نشان‌ها شد.

عیار اندیشه‌ها و کارنامۀ روشنفکری در نقادی مشخص می‌شود. اندیشه و فکر مقوله‌ای نیست که بتوان با تبلیغ به بسط و اشاعۀ آن پرداخت و یا اینکه با بایکوت کردن آن به حذف آن اندیشید. ورود به راه اعتلای تفکر بدون پرداخت هزینۀ سنگین نقادی ممکن نیست. در راه نقادی روشنفکری ایرانی باید متحمل هزینه‌های زیادی شد و بگذارید در این راه ما هم سهمی ناچیز بپردازیم. بابک احمدی در کتاب «نوشته‌های پراکنده»، یکی از مقالاتش را با این جملۀ مشهور کارل مارکس به پایان می‌برد: «نقادی رادیکال آن است که نقاد نه از نتیجۀ نقدش بهراسد و نه از نیروهایی که در برابرش صف کشیده‌اند.» سمعاً و طاعتاً.

ارجاعات:


[۱] به‌عنوان‌مثال آثار حسینعلی نوذری در زمینۀ پست‌مدرنیسم چه از حیث انتخاب متن و چه از جهت دقت ترجمه و انجام پروژۀ کاری بسیار جدی‌تر و منسجم‌تر از تألیفات بابک احمدی است. دست‌کم نوذری تاکنون ترجمه را جای تألیف به مخاطب قالب نکرده است.

[۲] برخی از رقبای بابک احمدی در همان زمان دست او را به‌خوبی خوانده بودند و در همان زمان نقدهایی دربارۀ آثار او نوشتند. برای نمونه نگاه کنید به: آشفتگی و بی‌معنایی، مراد فرهادپور، یوسف اباذری. مجله کیهان. شماره ۸

[۳] «آشفتگی و بی‌معنایی» یعنی تشخیص این نکته که این مجموعه از نقل‌قول‌ها و تکه‌پاره‌های برگرفته‌شده از متون درجه‌دوم که به روش ترجمه-تألیف یعنی با حذف قسمت‌های مشکل و تحریف و عامیانه کردن مطالب به فارسی ترجمه شده‌اند، نه فقط ساخت‌گرایی و هرمنوتیک را معرفی نمی‌کند، بلکه تنها حاصلش سردرگمی خوانندگان است. آشفتگی و بی‌معنایی. مراد فرهادپور، یوسف اباذری. مجله کیهان. شماره ۸

[۴] همان

منبع: شماره ۲۰ فرهنگ امروز