فرهنگ امروز/ مسعود صادقی:[۱]
شاید این عنوان و این تعبیر، غریب و نامانوس به چشم آید. حق با شماست. اما به گمانم این بهترین اصطلاح برای توضیح وضعیت سیاسی ما ایرانیان است. ما ایرانیان همواره خود را از چشم دیگران می نگریم؛ از چشم مستشرقان، از چشم بی.بی.سی و دیگر سخنپراکنان، از چشم گردشگران، از چشم از فرنگ برگشتگان و خلاصه از چشم هر چشمی غیر از خودمان. نه اینکه ما نمی بینیم و خود را برانداز نمی کنیم. چشم داریم و می بینیم. اما عملا چشم بیگانه بر چشم ما ارجحیت یافته است.
"خود از بروننگری" وقتی آگاهانه و به اندازه باشد یک هنر ذهنی است. حتی فراتر از آن، یک روش نیکوی اخلاقی است. بررسی و نگریستن به خود از چشم دیگری یک مزیت اخلاقی است.کسی که می تواند از پوستین تنگ خود و امیال و منافع خود به در آید و برای لحظهای از چشم دیگری به کار و بار خویش بنگرد درواقع تخیل اخلاقیاش را به کار گرفته و شایسته تحسین است. رمان نامههای ایرانی" مونتسکیو یکی از بهترین تلاشهای کلاسیک برای"خود از بروننگری" آگاهانه است[۲]. او میکوشد از نگاه ازبک و ربکا، دو مسافر و گردشگر خیالی که از ایران راهی فرانسه شدهاند به نقد جامعه آن روزگار خود بپردازد.
اما اگر این"خود از بروننگری"گرفتار زیادهروی و افراط شود انسان را از درون تهی میسازد. اصالت آدمی به این است که برایندی صرف از محیط و نگاهها و راههای رفته دیگران نباشد. اگر ما خود را نبینیم و نتوانیم واقعیت خویش را کشف کنیم بعید است دیگران بتوانند آنرا آشکار سازند.حکایت جوامع هم کم و بیش چنین است. ملت ما از یک جهت به مراتب اخلاقیتر از مردمان ترکیه یا آمریکا و... است. چرا که ما به عنوان یک ملت بیش از آنها اهل"خود از بروننگری"هستیم. ما فقط خود را از طریق آینهها و رسانههای تک سویه داخلی رصد نمیکنیم. ما خود را میبینیم، هم از چشم خود و هم از چشم آمریکا، بریتانیا، قطر، عربستان و...پس ما برداشت واقعبینانهتری از خویشتن خویش داریم.
ولی این وضعیت تا زمانی یک فضیلت یا مزیت خواهد بود که بروننگری بر دروننگری پیشی نگیرد و چشم بیگانه جایگزین چشم خودی نشود. ما حتی وقتی میخواهیم از بیگانگان و اغیار دوری بگزینیم و واقعا مستقل باشیم، همه چیز را از چشم غیر معنا میکنیم. هر چه که خلاف بینش و دیدگاه اغیار باشد حتما خوب است. هرچه که همسو با نگاه غیر باشد حتما بد است. اما چرا چنین است؟ چون ما آیینه نداریم. ما چشمهای جمعی و رسانههای رسانا و توانایی نداشتیم و نداریم که احساس کنیم میتوانیم با آنها خود را و دنیای پیرامون خود را به خوبی نظاره کنیم.
ناچار همیشه چشم ما به چشم غیر است. خواه برای موافقت و خواه برای مخالفت. ایران فاقد رسانههای واقعا ملی است. هیچ رسانهای تا کنون کاملا از آن ما نبوده است و همواره بخشی از ما را و بخشی از جهان را به ما نمایانده است. لاجرم هرچه که رسانههای رقیب پا به میدان گزاردند و ابعاد دیگری از ما و جهان را به نمایش گذاشتند، اعتماد ما به رسانه هایمان کمتر و کمرنگتر شد.
آفت این وضعیت، این است که ما مردمی شدهایم که اخبار داخل را از اخبارگویان خارج میشنویم و تحلیل اوضاع درون کشور را از بیرون رفتگان یا بیرون شدگان میگیریم.آنها خواه نا خواه ایران را از بیرون میبینند و نقد و حرجی بر آنها نیست. نقد بر ما وارد است که در درون هستیم و خواه نا خواه بر وفق نگاه بیرونیان عمل میکنیم. شاید ما از معدود کشورهایی باشیم که گرفتار"خود از برون نگری"افراطی هستیم.
برای اینکه متوجه وضعیت خاص ایران شوید به عنوان نمونه به این دو تحقیق توجه کنید. بررسیهای سال ۲۰۱۶ نشان میدهد که تنها بیست درصد از مردم سوئد اعتماد زیادی به رسانههای خارجی دارند[۳]. همچنین بررسیهای اخیر در سال ۲۰۱۷ گویای آن است که بیش از شصت درصد از آمریکاییها اعتماد زیاد یا نسبی به رسانههای آمریکا دارند[۴]. قطعا وجود این همه شبکه ماهوارهای فارسی زبان و وجود این همه بشقابک ماهواره بر بام خانههای ایرانیان میتواند بیش از هر آمار و پیمایشی گویای اعتماد ما به رسانههای رسمی داخلی یا خارجی باشد.
اما مزایای یک"خود از بروننگری"فردی یا جمعی که بجا و به قاعده باشد چیست؟
اولا سبب میشود بیشتر و بهتر خود را بشناسیم.
ثانیا بیشتر دیگران را درک کنیم.
ثالثا عواقب رفتار و افکار خود و تاثیر آن بر جهان پیرامون را بهتر دریابیم.
در مقابل، معایب و آفات افراط در"خود از بروننگری"چیست؟
اولا سبب میشود برخی از واقعیات شخصی و حقایق درونی خویش را نشناسیم.
ثانیا ناخواسته منافع، مقتضیات و احتیاجات دیگران را بر منافع و مقتضیات و احتیاجات خود ترجیح دهیم.
البته ایرانیان هوشمند برای نخستین بار راهی میانه را پیدا کردهاند تا به کمک آن نوعی توازن میان ابررسانههای داخلی و خارجی ایجاد کنند. پیدایش، گسترش و آزادی نسبی برخی از شبکههای اجتماعی در ایران زخم"خود از برون نگری"افراطی را تا حدی التیام بخشیده است. ایرانیان تیترها و اخبار داخلی و خارجی را برمیگیرند و در دل گروهها و کانالهای مجازی به نقد، رد یا تایید و تکثیر آنها میپردازند. از این حیث باید امیدوار بود که ما با دستهای خالی و کمترین هزینه در حال تقویت دروننگری جمعی هستیم. اما این درمان اصلی و درازمدت نیست.باید رسانههای اصلی کشور حرفهایتر و همگانیتر گردند. نمیشود فراگیرترین رسانه کشور(از لحاظ پوشش رسانهای) بر مبنای تمایلات، سلایق و احتیاجات گروه خاصی از طبقات و اقشار اجتماعی برنامهسازی کند. تا وقتی که چنین باشد هیچ امیدی به آزادسازی سرزمین رسانهای کشور از دست بیگانگان نیست.
چه باید کرد؟
آیا راه حل این است که چشم بیگانه را کور کنیم؟ یا چشم از او و رسانهاش برداریم و بی قید و شرط چشم به رسانههای ملی بدوزیم؟ کاش می شد چنین کرد. نمی شود. ما آنچه را که بسیاری از ملت ها تجربه و مزه نکرده اند را مزمزه کردهایم. ما دیده ایم آنچه را نباید میدیدیم. دیگر کار از کار گذشته است. یک قرن دل دادن و گوش سپردن به رسانههای غیرایرانی و مواجهه چهار دههای با رسانههای انحصاری اما جناحی سبب شده است که ما رسانههای وطنی را چندان هم خودی ندانیم. دیگر عادت کردهایم که همه حرف های او را با حرف رسانه های خارجی محک بزنیم و این یعنی دیگر مرز محکم و روشنی میان رسانه ایرانی و غیرایرانی باقی نمانده است. کسانی که سلبا یا ایجابا باعث شدند که اتوریته و جذابیت رسانههای داخلی در برابر رقبای خارجی رنگ ببازد در حکم فرماندهانی هستند که از سر سهو یا عمد، خاک ما را در اختیار مهاجمان گذاردند.
ما چنان مخاطب رسانه غیرایرانی بودهایم و هستیم که دیگر با او احساس قرابت و انس می کنیم. دیگر احساس نمی کنیم از آن ما نیست. رسانه خارجی برای ما شبیه مسافری است که از بس در روستای ما ساکن بوده که بی هیچ نسبت و قرابتی حکم قوم و خویش و محرم ما را پیدا کرده است. این یعنی همان"خود از بروننگری"افراطی!
چاره نخست اینکه بپذیریم ما گرفتار این بلیّه هستیم. دریغا که بخش موثر حاکمان و رسانهداران ما هنوز در وضعیت انکار سیر میکنند. هنوز گمان میکنند با ساخت یک سریال طنز ورق برخواهد گشت. دریغا گمان میکنند با افشاگری در باب روابط پشت پرده یک یا دو شبکه فارسی زبان ماهوارهای مردم کرور کرور به دامان رسانههای داخلی بازخواهند گشت. نفی آنها به هیچ وجه به اثبات این یا آن رسانه داخلی نمیانجامد.
چاره دوم آنکه پذیرش این قضیه را مقدمه ای برای حذف رقیب خارجی ندانیم. جنگ کورکورانه، بیهدف و ناممکن با ماهواره و برخی از شبکههای اجتماعی راهکاری است نشدنی و نخواستنی! باید با حداقل سختگیری، حداکثر سلایق را در رسانههای داخلی پوشش داد. یعنی اِعمال کمترین سختگیری در رویکردهای سیاسی و اجتماعی. شاید این روال در درازمدت بتواند بخشهایی از سرزمین امواج و رسانه ایران زمین را از دست بیگانگان به درآورد.
ارجاعات:
[۱]- عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
[۲]- نامههای ایرانی، مونتسکیو،شارل لوئی دوسکوندا.ترجمه محمد مجلسی.تهران: نشر دنیای نو.۱۳۹۲
[۳]- https://www.statista.com/statistics/۶۵۸۶۹۶/survey-on-level-of-trust-in-news-of-foreign-media-in-sweden/
[۴]-https://www.statista.com/statistics/۲۵۵۸۹۱/trust-in-types-of-news-media-in-the-us/