فرهنگ امروز/ مترجم: امیرقاجارگر:
دنیس سی. راسموسن[۱] در کتاب «کافر و پروفسور: دیوید هیوم، آدام اسمیت و دوستیای که تفکر مدرن را شکل داد»[۲] به بیان داستان دوستی سازنده دو فیلسوف بزرگ عصر روشنگری، آدام اسمیت و دیوید هیوم و چگونگی تأثیر این دو بر سیر تحول آرا و افکار یکدیگر میپردازد. این کتاب فوقالعاده با بررسی قرابت دوستانه بین این دو متفکر، دوستیای که با رابطة ناپایدارتر هیوم با ژان ژاک روسو حلاوت خود را از دست داد، سؤالات جذاب و گیرایی در مورد دوستی و مدرنیته مطرح میسازد.
اینکه فلسفه، دوستی (فیلیا) را ریشه خود میداند یک واقعیت ریشهشناختی بسیار مشهور است که بازگو کردن آن لطفی نخواهد داشت. بیشتر از آنکه فلسفه را ثمره دوستی بدانیم، آن را محصول تلاش فلاسفة بزرگ تلقی میکنیم؛ فلاسفهای که اگر معروف شوند در زمان پیری معروف میشوند، در تالار دانشگاه برای آنها بزرگداشتی برگزار میکنند و تملقشان را میگویند. اگرچه در چنین شرایطی هم به خاطر کاری که انجام دادهاند حقوق میگیرند نه به خاطر اینکه دوستان خوبی (برای همه، تعدادی و یا یک نفر خاص) بودهاند.
اینکه حتی بهصورت ناخودآگاه فکر میکنیم یک فیلسوف در درجة اول یک دوست است (اما دوست چه کسی؟) یا باید یک دوست باشد تا حد زیادی به خاطر آشنایی ما با سقراط است. از نظر سقراط قابلیتهای فلاسفه -در مقام نظر- بسیار شبیه به قابلیتهایی است که دوستان دارند. همپوشانی شناختهشده بین شایستگی برای دوستی و شایستگی برای فلسفه بهقدری در سنت غربی وسیع است که تأیید شایستگی برای دوستی تا حد زیادی معادل تأیید شایستگی برای فلسفه است. اگرچه اندیشیدن به رفتار عجیبوغریب شخصی مانند ژان ژاک روسو نسبت به دوستان پیشین یا جداشدهاش، کافیست تا از خود بپرسیم: آیا ممکن است شخصی همزمان فیلسوفی خوب و دوستی بد یا حداقل سختگیر باشد؟ بااینوجود، اگر فلاسفه دوست نیستند (که هستند)، ممکن است شخصی بدون دوستی با انسانها، دوست حقیقی حکمت باشد؟
اینها تنها تعداد اندکی از سؤالهایی است که در کتاب بینظیر دنیس سی. راسموسن (کافر و پروفسور: دیوید هیوم، آدام اسمیت و دوستیای که تفکر مدرن را شکل داد) مطرح میشود. «روشنگری پراگماتیک[۳] و مشکلات و آیندة درخشان جامعه تجاری» کتابهایی هستند که راسموسن، استاد علوم سیاسی در دانشگاه تافتس، پیش از این کتاب نوشته است. آخرین اثر او دنبالهای خوشایند برای آثار قبلی او و در پهنهای وسیعتر، ادامه پژوهشهایی است که در طول ۵۰ سال گذشته در باب فلسفه و دوستی انجام شده است؛ کتاب «ارسطو و فلسفة دوستی» (۲۰۰۳) نوشته لورایین اسمیت پنگل[۴] و کتاب «دوستی و اجتماع از نگاه سقراط» (۲۰۰۸) نوشتة ماری نیکولز[۵] بخشی از این پژوهشها هستند. این کتاب همچنین بخشی از سنت دیرینة کار بر روی ابعاد اجتماعی، جمعی و عاطفی روانشناسی اخلاق لیبرال است، سنتی که تفکرات جودیت شکلار در مرکز آن قرار دارد.
پروفسور و کافر برای تمام کسانی که دوست دارند چیزهای بیشتری دربارة این دو غول بزرگ و چگونگی شکل گرفتن بزرگترین دوستی فلسفی بدانند کتابی مفید خواهید و حوزههای پژوهش بالقوة فراوانی را به متخصصان تفکر عصر روشنگری و ضدروشنگری پیشنهاد میکند. با توجه به اینکه هدف کتاب این است که قابل فهم باشد، برخی از مطالب زندگینامهای از روی ضرورت کاملاً بازبینی شدهاند، اما کتاب سؤالهای فلسفی مهم و جذابی را دربارة دوستی و مدرنیته نیز مطرح میسازد.
راسموسن این واقعیت که تا به حال هیچ کتابی درباره روابط شخصی یا فکری هیوم و اسمیت نوشته نشده است، مسئلة اصلی خود عنوان کرده و میگوید: «یکی از دلایل محتمل آن، این است که زندگی آنها (مخصوصاً زندگی اسمیت) آنطور که باید مستندسازی نشده است.» اینجا مسئلة عمیقتری نیز در رابطه با چارچوب و دلمشغولیهای تفکر جدید وجود دارد که راسموسن تنها فرصت میکند اشارهای به آن داشته باشد: «آوردن دوستیها به زندگی دشوارتر از ایجاد دشمنی و درگیری است؛ درگیری از کاه، کوه میسازد، اما دوستی چنین نیست.» این کتاب به طرز مطبوعی از سوا کردن اختلافات این دو یا سر هم کردن اختلافات غیرواقعی اجتناب میورزد؛ در عوض به بررسی ضربآهنگهای نسبتاً پایدار یک دوستی بلندمدت بین دو چهرة برجسته میپردازد که به خاطر زندگیهای آرامشان درخور توجه هستند.
در مورد هیوم، این آرامش با مشاجراتی که از خداناباوری عیان او ناشی میشدند خدشهدار میشد. دوراندیشی نسبی اسمیت در مورد رکگویی نسنجیده در موضوع دین در کنار دیدگاه بردبارانهتر او در باب چنین موضوعاتی، او را از این مباحثات رها کرد و باعث شد خوانندگانی که دیدگاه نهفتهتر اسمیت درباره شکاکیت را درک نمیکردند او را تأیید نمایند. درحالیکه هیوم، خداناباور بیپروا، از تعیین یک دین رسمی در کشور حمایت میکرد، اسمیت خداباور عاقل و سنجیده، طرفدار جدایی کلیسا و دولت بود. راسموسن با قاطعیت استدلال میکند که در این مورد اسمیت «موضعی روشن در برابر هیوم اتخاذ میکند».
راسموسن کار دشوار توصیف رابطة هیوم و اسمیت را به شکلی استادانه به انجام میرساند. مهمترین قسمتهای کتاب در بخشهای هفتم و نهم یافت میشوند، بخشهایی که به ترتیب دوستی پرهیایوی هیوم با روسو و تأثیر هیوم بر «ثروت ملل» اسمیت را پوشش میدهند؛ آنچه به خصوص ارزنده و مفید است، بحث بر سر اثرات مثبت تجارت بر جنبههای اجتماعی است که از تفکرات هیوم نشئت گرفته و متعاقباً در نوشتارهای اقتصادی اسمیت ظاهر میشود. اینجا متوجه میشویم که خواندن و پاسخ دادن به کارهای یکدیگر، نقش سازندهای در پرورش تفکر آنها دربارة اقتصاد، اخلاق و زندگی سیاسی داشته است؛ بهعنوانمثال، راسموسن نشان میدهد که اسمیت و هیوم در مورد رابطة بین کار، ثروت و سعادت با یکدیگر اختلافنظر داشتند. ممکن است کسی بگوید این تفاوت در دیدگاههای متفاوت آنها در مورد اغراض نفسانی ریشه دارد.
از نظر اسمیت، در کتاب ثروت ملل، در ثروتمندان مالپرستی و بلندپروازی و در فقرا نفرت از کار و علاقه به راحتی و لذت بردن از لحظة حال است که موجب تصرف مال و دارایی میشود. این تعبیر ما را به یاد تبیین ماکیاوللی از علایق متفاوتی میاندازد که مردم و شهریاران را به عمل وامیدارد؛ اما هیوم به نفع ذات فراگیر و یکشکل مالپرستی بهعنوان نیرویی در تمام فعالیتهای انسانی استدلال میکند، ذاتی که تلویحاً تنوع اقتصادی تجاوزکارانه را نیز شامل میشود (راسموسن به بررسی این تنش نمیپردازد).
چند مسئله دیگر نیز بهطور مشابه مورد بیاعتنایی واقع شدهاند؛ بهعنوانمثال، با توجه به گفته هیوم که «من در اصول خود یک آمریکایی هستم»، کتاب بدون اینکه پراگماتیسم را یک اصل بهحساب آورد، ملاحظات پراگماتیک[۶] را در مقابل اصول اخلاقی قرار میدهد. ایکاش نظرات سقراط و ارسطو و نقش فضایل در دوستی مشروحتر بود تا بهتر بتوان آنها را با یکدیگر مقایسه کرد؛ توجه زیادی به این مسئله نشده است که مشخصاً چه چیزی در این دوستی جدید بوده است که تفکر مدرن را شکل داده است.
اگرچه این کتاب در اصل درباره اسمیت و هیوم نوشته شده است و تنها در موارد محدودی به روسو میپردازد، اما به نظر میرسد نویسنده بیش از همه مدیون روسو است، فیلسوفی که نویسنده رابطه فلسفی عمیقی با او دارد. اما راسموسن میگوید: «درحالیکه هیوم و اسمیت برای بیش از ۲۵ سال بهترین دوستان هم بودند، به نظر میرسد روسو از داشتن یک دوستی پایدار عاجز بوده است.» و در پرانتز این را نیز اضافه میکند: «بیانات معدودی در تاریخ فلسفه مشکوکتر از این مدعای روسو در اعترافات هستند که من برای دوستی زاده شدهام.»
بنابراین، این کتاب درباره نوعی دوستی است که متأسفانه روسوی نازکطبع، کلهشق و پارانویید هرگز قادر به داشتن آن نبوده است. لذت خواندن درباره نزدیکی دوستانه، معقول و نسبتاً آرام هیوم و اسمیت با خواندن حالت رقتانگیز فیلسوفی که حتی دوستی با خود را نیز نمیدانسته است خدشهدار میشود.
در آغاز تفکر در مورد تأثیر دوستی فلسفی بر تفکر مدرن، ممکن است فکر کنیم که چنین تفکری با گرایش پنهان خود به تفکر در مورد بیخویشتنی، بیهنجاری و عداوت تا چه حد از تنهایی و بیکسی تأثیر گرفته است. در مسیری که از آگوستین آغاز شده و به افکار روسو در مورد خود بیگانگی میرسد، تنهایی برای ما بهمثابه کسانی که میخواهند دیگری باشند اما نمیتوانند، پدیدار میشود؛ کسانی که خود را علیرغم آرزوها و خواستههایشان بین آنچه هستند و آنچه میتوانستند باشند سرگردان میبینند.