فرهنگ امروز/ فرهاد بیانی*:
از منظر جامعهشناختی مهمترین مکانیسمی که جوامع برای ایجاد و انتقال الگوهای ارزشی و هنجاری مورد تأییدشان به نسلهای مختلف به کار میگیرند «جامعهپذیری»[۱] است. هر جامعهای بهواسطۀ این فرایند سعی در ایجاد وفاق اجتماعی[۲] در میان کنشگرانش دارد. تعامل بسیار آشکار و نیرومندی میان جامعهپذیری، انتقال و استحکام الگوهای ارزشی و هنجاری، ایجاد و حفظ وفاق اجتماعی و در نهایت، حفظ نظم اجتماعی وجود دارد. تالکوت پارسونز[۳]، جامعهشناس آمریکایی، در کتاب مهمش «ساختار کنش اجتماعی[۴]» (۱۹۳۷) معتقد است هدف هر جامعه خلق و حفظ نظم اجتماعی است که این نظم تنها بهواسطۀ توافق عموم افراد در مورد الگوهای ارزشی امکانپذیر است.
نسلها و گروههای اجتماعی مختلف از طریق جامعهپذیری و انتقال ارزشها و هنجارهای اجتماعی با زیست اجتماعی مشروع و روشهای دستیابی به اهدافی که جامعه ترسیم کرده آشنا میشوند. در یک جمله میتوان چنین گفت: هرچه توسط جامعهپذیری بکاریم، در گروهها اجتماعی و نسلهای مختلف برداشت میکنیم. نقش رسانههای جمعی در این جامعهپذیری بر کسی پوشیده نیست، این پدیدۀ مدرن کمک فراوانی به مکانیسم جامعهپذیری میکند و با توسعۀ راههای ارتباطی و امکان برقراری تعامل میان انبوهی از جمعیت در بیزمانها و بیمکانها توانسته جامعهپذیری را سرعت بخشیده و دامنۀ فعالیتش را نیز بهطور فزایندهای گسترش دهد.
با این مقدمات میتوان این مطلب را استنتاج کرد که رسانههای جمعی بهواسطۀ فرایند جامعهپذیری نقش مهمی در خلق و انتقال الگوهای ارزشی و هنجاری به گروههای اجتماعی و نسلهای گوناگون جامعه دارند. از طرفی میدانیم که الگوهای ارزشی نامطلوب و ناهماهنگ با شرایط فرهنگی و اجتماعی نه تنها مفید نخواهد بود، بلکه میتواند پیامدهای مخربی داشته باشد. تلویزیون ایران بهعنوان مهمترین رسانۀ رسمی کشور نقش مهمی در جامعهپذیری افراد دارد؛ اما مسئله اینجاست که این رسانۀ نسبتاً قدرتمند، خواسته یا ناخواسته و آگاهانه یا ناآگاهانه، دست به تولید و نشر ساختارهای ارزشی و هنجاری میزند که نه تنها سبب تقویت وفاق و نظم اجتماعی نمیشود، بلکه شیوهای از زیست اجتماعی را ترویج میکند که نتایج نامطلوبی به همراه دارد. در این یادداشت به سه مورد از این الگوهای ارزشی که میتواند جریان جامعهپذیری را با چالش مواجه کند اشاره میکنم.
۱. کتمان واقعیت
بخش عمدهای از تولیدات تلویزیون مربوط به برنامههایی است که مشکلات و چالشهای اساسی و حتی سبک زندگی امروز جامعۀ ایران را بازنمایی نمیکند، بلکه میکوشد تصویر غیرواقعی از جامعه به نمایش گذارد؛ برای نمونه، مسابقه و شوی تلویزیونی «خانۀ ما»[۵] نمونۀ بسیار گویایی در این باره است. این برنامه به سراغ خانوادههایی میرود که ظاهراً پیش از این آشنایی با یکدیگر نداشتهاند و بهواسطۀ این برنامه با هم آشنا میشوند. طی این مسابقه خانوادهها میکوشند طی یک روز و با انتخاب یک شغل بیشترین سود را کسب کنند و خانوادهای که بیشترین سود را به دست آورد ۳۰ میلیون تومان جایزه میبرد.
این توضیح مختصر البته نمیتواند گویای تمام واقعیت باشد. این شوی تلویزیونی واقعیتهای مهمتری با خود دارد، ازجمله اینکه خانوادههایی که در این شوی تلویزیونی شرکت میکنند از وضعیت اقتصادی عمدتاً مطلوبی برخوردارند؛ این توانایی اقتصادی مطلوب را هم در ظواهر زندگیشان میتوان دریافت و هم از کیفیت و چگونگی پذیراییای که این خانوادهها در پایان هر مسابقه از یکدیگر انجام میدهند. در انتهای هر مسابقه و برای تکمیل این شو، خانوادهها یکدیگر را به یک مهمانی مفصل دعوت میکنند تا هم سلیقه و هم کیفیت پذیراییشان را به رخ یکدیگر بکشند و از آن مهمتر، قدرت اقتصادی و رفاه مادیشان را به رخ هزارها بینندهای بکشانند که عمدهشان پای در گِل دخلوخرجی که با هیچ منطقی به هم نزدیک نمیشوند، ماندهاند!
تلویزیون ازایندست تصویرسازیهای غیرواقعی کم ندارد. کم نیستند سریالهای تلویزیونی که تمام قصهشان در مورد مسائل و مشکلات خانوادههای ثروتمند و مرفهی است که بههیچوجه نمیتوانند نمایندۀ عموم جامعه باشند. اگر به مثال همین شوی تلویزیونی که بهخوبی مصرف متظاهرانه و زندگی بیدغدغه را نشان میدهد، برگردیم، باید گفت تلویزیون با به تصویر کشیدن این خانوادههای مرفه و دور از نگرانیها و مشکلات اقتصادی عموم جامعه میخواهد این مطلب را القا کند که خانوادههای ایرانی عمدتاً چنین هستند و ملالی نیست جز اینکه برای به رخ کشیدن خانم خانه باید به تدارک مفصل و مفصلتر سفره و وسایل پذیرایی بپردازیم!
در کنار این واقعیت لگدمالشده که تلویزیون با بیسلیقگی و بیرحمی محض به نمایش میگذارد، یک نگرانی عمده نیز وجود دارد؛ زمانی پیر بوردیو، جامعهشناس فرانسوی در کتاب درخشان «تمایز»[۶] (۱۹۷۹) گفته بود «نابرابری نهادیشده» وضعیتی است که در آن افراد جامعه بدون پرسش از اینکه چرا ثروت بهصورت عادلانهای توزیع نمیشود، فاصلۀ طبقاتی میان خود و ثروتمندان را میپذیرند و آن را ناشی از توانایی و لیاقت فردی و شخصی ثروتمندان تلقی میکنند و از واکاوی در مکانیسم ایجاد این نابرابریها غافل میمانند (این همان مسئلۀ مهمتر است). مخاطبان اینگونه برنامهها بیتوجه به چرایی فاصلههای طبقاتی به تعریف و تمجید از سلیقۀ فلان خانواده و دستپخت فلان خانم میپردازند. اما کار به اینجا ختم نمیشود و مسئلۀ دیگری را نیز با خود دارد و بهمراتب میتواند پیامدهای مخربتری برای نسلها و گروههای اجتماعی مختلف داشته باشد: «تورم توقعات».
۲. تورم توقعات
یکی دیگر از پیامدهای زیانبار ایندست شوها و برنامههای تلویزیونی تورم و فربه شدن توقعات و انتظارات مخاطبان از زندگی است. با دیدن وضعیت رفاهی و زندگی شرکتکنندگان در اینگونه برنامهها، مخاطبان به این باور نزدیک میشوند که استاندارد و الگوی زندگی باید مطابق با شرایط این خانوادهها باشد؛ همین امر سبب میشود تا سطح توقعات و انتظارات در میان گروههای اجتماعی مخاطب این برنامهها افزایش یابد. به تعبیر مارکس و انگلس در مانیفست حزب کمونیسم (۱۸۴۸)، جامعۀ امروز پس از تأمین نیاز به دنبال مأموریت مهمترش یعنی تولید نیاز برای مردم است. ایندست برنامهها نمونههای روشنی از اینگونه تلاشها برای تولید نیاز در مخاطبانشان هستند. با به تصویر کشیدن زندگیهای مرفه و سطح بالا گامی برای تولید نیازهای تازه و بیپایان در مردمی دارند که علیالعموم در رام کردن افسار اسب سرکش مخارج روزمره ناتوان و فرتوت گشتهاند.
بعید به نظر میرسد که بیشتر خانوادههای ایرانی بتوانند این سطح از انتظارات را تأمین کنند. این چالش در میان نسلها و گروههای اجتماعی مختلف به شیوههای متفاوتی خود را نشان میدهد. افزایش توقعات در میان فرزندان نسبت به والدین بهگونهای است که سبب میشود فشار و چالش عمده بر دوش والدین قرار گیرد و از آنها این توقع ایجاد شود که باید چنین سطحی از زندگی را برای فرزندانشان تأمین کنند؛ اما با توجه به اقتصاد بیمار و نحیف امروز ایران چنین امکانی برای آنها فراهم نیست. نتیجه اینکه باید یا بر شدت و تعداد شیفتهای کاری (اگر شغلی وجود داشته باشد) بیفزایند و یا سبب گسترش احساس ناکامی در میان فرزندان و والدین و تنشها و درگیریهای روانی و اجتماعی در خانوادهها شوند.
اما در میان نوجوانان و جوانان [این توقع/الگو] هم بهگونهای متفاوت خود را میتواند نشان دهد. این نوجوانان و جوانان والدین فردا خواهند بود، همین افراد زمانی که قصد تشکیل خانواده دارند چنین الگویی در زندگی را در ذهن میپرورانند و تصور میکنند، میتوانند به چنین سطحی از زندگی دست یابند. درحالیکه با شرایط فعلی ایران که همواره خرج بیش از دخل است و پسانداز هم یک رؤیایی تعبیرنشده است، لذا نمیتوان خوشبین بود که عموم زندگیهایی که در حال شکلگیریاند یا در آیندۀ نزدیک شکل خواهند گشت به این علایق و آرزوها بتوانند جامۀ عمل بپوشانند؛ نتیجه روشن است، حس ناکامی به خاطر عدم تناسب میان توانایی تأمین توقعات و تورم آنها.
۳. پول آسان
اصطلاح پول آسان[۷] از پدیدههای نسبتاً تازهای است که دوران جدید و گسترش تکنولوژی با خود آورده است. تکنولوژی تمام عرصهها ازجمله تجارت و اقتصاد را درنوردیده است. پول آسان بهسادگی به این معنی است که بدون تلاش و زحمت مشروع اجتماعی بتوان به پول قابل توجهی دست یافت، چیزی که هرگز منطقی نبوده و از نظر قانونی ممکن نیست. هر درآمدی باید با پشتوانۀ تلاش و کوشش کسب شود، درآمد بیشتر نیازمند تلاش بیشتر است، این قانونِ ساده اما مستحکم دوران بشری است؛ اما عدهای این قانون را نمیپذیرند و درآمد بیشتر را با آسودگی بیشتر میخواهند! در بیشتر موارد، این مسیر، مسیر قانونی یا از نظر اجتماعی مشروع نیست، به همین دلیل اصطلاح پول آسان عمدتاً با واژههایی نظیر غیرقانونی، پولشویی و کلاهبرداری همراه است.
اما تلویزیون چه نقشی در این باب دارد؟ اگر یک نگاه مجمل به برنامههای مسابقهمحور تلویزیون داشته باشیم به سهولت میتوان ردپای این باور (پول بیشتر با کوشش کمتر) را مشاهده کرد؛ برنامههایی که تمام تلاششان کاشتن این باور در ذهن مخاطب است که میتوان با پیشبینی یک بازی ورزشی، ارسال یک پیامک، پرداخت یک قبض، انجام یک تراکنش بانکی و یا نصب یک اپلیکیشن به جوایز نقدی و غیرنقدی هنگفتی دست یافت (همان پول آسان). برنامههایی مثل «۲۰۱۸» و «فصل داغ فوتبال» (ویژه جام جهانی ۲۰۱۸ روسیه)، برنامۀ خندوانه، قرعهکشیهایی مربوط به فروشگاههای زنجیرهای (مانند رفاه)، سامانههای پرداختی (#۷۸۰*، #۷۳۳* و غیره) و اپلیکیشن روبیکا و مواردی ازایندست که تقریباً بیشتر شبکههای تلویزیونی نمونههایی از این برنامهها را دارند.
در تمام این برنامهها تِم اصلی این مطلب است که با ارسال یک پیامک یا شمارهگیری یک عدد یا نصب یک اپلیکیشن مخاطب میتواند بدون هیچ تلاشی به یک پول درشت دست یابد، از یک ماشین (پژو ۲۰۶ آلبالویی!) گرفته تا مبلغی مثل ۳۰۰ میلیون تومان، ۵۰۰ میلیون تومان و غیره؛ یک قمارخانۀ ملی. رسانۀ ملی عملاً به یک کازینوی ملی تبدیل شده که این فرهنگ را در میان مخاطبان خصوصاً نوجوانان و جوانان ترویج میدهد که اگر شانس با شما یار باشد یکشبه بارتان را بستهاید! باری که پدران شما در تمام عمرشان و با دو شیفت و سه شیفت کار کردن تصورش را هم نمیکردند. در این شرایط چرا باید انتظار داشت که نسل نوجوان و جوان ایرانی بخواهد برای امرارمعاش تلاش شبانهروزی داشته باشد درحالیکه پول آسان در راه است، کافی است روبهروی تلویزیون لَم داده و با چاشنی شانس پیامکی را ارسال کرد؛ ارسال پیامک همان و پول آسان هم.
البته واضح است که میتوان بحث مفصلی نیز راجع به واقعیت، شفافیت و صحت این مبالغ و جایزهها هم مطرح کرد که موضوع این یادداشت نیست؛ وگرنه برای هر ذهن پرسشگری این سؤال پیش میآید: یک سامانۀ پرداخت چگونه میتواند جوایز میلیونی و گاه میلیاردی داشته باشد؟ دستمالکاغذی، پفک، چیپس، تخمه آفتابگردان، لپه و لوبیا چقدر سود دارد که هر هفته یا هر شب جوایز گرانقیمتی به برندگان داده میشود؟
باری، بحث ما بیشتر وجه فرهنگی قضیه است و اینکه کشورهای توسعهیافته تلاش میکنند فرهنگ کوشش و مبارزه برای دست یافتن به اهداف را در میان نسلهای مختلف ترویج دهند؛ اما در ایران، تلویزیون بهعنوان یکی از رسانههای نسبتاً قدرتمند جامعهپذیری در پی جا انداختن فرهنگ پول آسان و فرهنگ کازینویی است. همانگونه که در کازینوها بیشتر این شانس و تصادف است که یکی را بالانشین و یکی دیگر را به قعر میکشد، ایندست برنامهها نیز همواره مخاطب را امیدوار میکنند که این برنامه یا برنامههای بعدی، این قرعهکشی یا قرعهکشی آینده و این تراکنش یا تراکنش آتی میتواند شما را برنده کند و ره صدساله را یکشبه طی کنید. اینک پرسش مهمی که میتواند پیش آید این است: این جامعهپذیری همسو با کازینو و قمار و بخت و شانس میتواند مردمی کوشا و تلاشگر تربیت کند یا تودهای متکی به شانس، تصادف و قمار؟