فرهنگ امروز/ بهزاد عطارزاده:
اخیراً آقای محسن رنانی اتهاماتی موهوم مبنی بر «نژادپرستی ایرانیان» مطرح کردهاند. برخی صاحبنظران سالها میگفتند که فلانی را نباید جدی گرفت، ما به ژرفای این سخن چندان آگاه نبودیم؛ اما گفتههای موهنی که چندی است ایشان دربارۀ آموزش و فرهنگ مطرح کردهاند، میتواند قرینهای بر صحت ادعای منتقدان باشد. فردی که چنین بیپروا دربارۀ اموری که آشکارا بدانها جاهل است اظهارنظر میکند و دعوی اصلی آن تحقیر ملت و فرهنگ ایرانیان با انگ «نژادپرستی» و مانند آن است، چندان قابل اعتماد نیست، اگر نگوییم مشکوک به غرضورزی است. شگفت نیست که اظهارات اخیر ایشان، اگرچه میان اهلنظر به هیچ گرفته نمیشود، میان رجالۀ قومگرا و ایرانستیز مجازستان/فضای مجازی سخت مورد استقبال است.
در جای دیگری گفتیم که بلوائیان حرفهای -بعضاً مقرریبگیران مؤسسات خارجی- آگاهانه و از سر خصم با موجودیت ایران، اختلافات و عداوتهایی جعلی به ایرانیان و رابطه اقوام ایرانی نسبت میدهند که البته جای چندان شگفتی نیست، آنچه اسباب حیرت است تکرار چنین موهوماتی از طرف بعضی تحصیلکردگان ایرانی است؛ برای مثال، اقتصادخوانده همهچیزدانی که در پیامی به «همایش توسعۀ عدالت آموزشی» از «تخریب توسعه» در ایران بهواسطۀ «قتل زبان مادری» سخن میگوید. اینکه کی و کجا و به دست چه کسی یکچنین قتلی اتفاق افتاده موضوع بحث مدعی نیست، چراکه مهملبافی و داعیههای ایدئولوژیک نیازی به استناد به واقعیت ندارد، مهم نتیجهگیریای است که قرار است بر پایه مقدمات موهوم صادر شود. اقتصادخوانده مذکور پس از طرح آن اتهام کذب که هیچ پایه تاریخی ندارد، برای نتیجهگیری میگوید: «... چرا بر سر زبان مادری اقوام که میراث تمدنی و جزئی از ثروت هر جامعه است چنین میآوریم؟ قتل زبان مادری با نسلکشی و نژادپرستی تفاوتی ندارد. جامعهای که یک زبان را بر همۀ زبانهای مادری تحمیل میکند یک جامعۀ نژادپرست است که میخواهد یک زبان را که آن را زبان برتر میداند بر بقیه حاکم کند. فرقی نمیکند، شما چه بخواهید یک نژاد را نسبت به سایر نژادها برتری بدهید، چه یک زبان را چه یک مذهب را و چه یک ایدئولوژی را؛ همه به معنی نوعی نژادپرستی است» (نک: رنانی، محسن. «قتل زبان مادری و تخریب توسعه در ایران»، خبرگزاری عصر ایران. ۳۰/ ۹/ ۱۳۹۵).
فقره اخیر احتمالاً از بیمعناترین سخنرانیهایی است که از جانب فردی تحصیلکرده یا حتی عوام صادر شده است. در کذب کل دعوی فوق درباره ایران تردیدی نیست، سخن آنچنان دروغین است که عامیترین ایرانیان نیز که پدیدههای اجتماع را مستقیم و بدون عینک ظاهراً علمی «استاد دانشگاه» تجربه کردهاند، چیزی شبیه به آن ادعای آقای رنانی را هم ندیدهاند. اگر این اقتصادخوانده اصفهانی آنقدر از مراودات روزمره در ایران دور است که واقعیت زندگی ایرانیان را ندیده و به مشتی یاوه -لابد در فضای مجازی- اکتفا کرده است، کافی بود به مراد سیاسیاش و بسیاری از همکاران همتبار او نظر میانداخت و میدید چه بسیار سیاستمداران و صاحبمنصبان ایرانی هستند که «زبان مادریشان» غیر از زبان فارسی است و تحصیل به زبان ملی -که امری اصولی و معمول در هر کشوری است- خللی بر زندگی حرفهای آنان وارد نکرده است. ایرانیان ساکن در مناطقی که در آنجا به زبانهایی غیر از فارسی هم تکلم میشود، در خانه و محله و محیط کسبوکار و غیره، نزد پدر و مادر و دوستان و همکاران، زبان محلی و مادری خود را بهخوبی و قوت میآموزند و خردهفرهنگهای محلی را سینهبهسینه انتقال میدهند و همزمان در ساعات مدرسه، زبان مشترک و ملی تمام ایرانیان را که مهمترین ابزار آگاهی ملی این ملت کهنسال و ابزار ارتباطی مردم ایران است، میآموزند تا بتوانند در مناسبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور خود مشارکت کنند. ایران معاصر نه مانند برخی کشورهای اروپایی یا همسایه شمالغربی خود دست به یکسانسازی زبانی و فرهنگی زده است، نه گروهی را به بهانه «زبان» از گردونه جامعه و سیاست کنار گذاشته است. البته تمایز عقیدتی و ایدئولوژیکی و نزدیکی به منابع قدرت عوامل مهمی در سیاست کشور بودهاند که اگر نبودند، ناشایستگان به کسوت استادی دانشگاه دولتی و سیاستمداری و مدیری کشور نمینشستند. جماعتی به لباس شیر رفتهاند و دعوی سروری میکنند، چون زبان به سخن میگشایند، سِرّ باطنشان هویدا میشود. حکایت بیشه تهی از نرهشیر است این روزگار ما.
آقای محسن رنانی این بار در مطلبی تازه، یاوهگویی را یک پرده بالاتر برده، میگویند «ما [ایرانیان] گمان میکنیم نژاد برتریم و نژادهای دیگر از کشورهای دیگر حق اینکه شهروندی ما را بگیرند، ندارند. چون ما ملت برتریم و ملتهای دیگر را نسزد که عضو ما شوند!» استاد نگفتهاند کِی و کجا فکر نژادی در ایران وجود داشته که بعد بر پایه آن، ایرانیان گمان کنند که نژاد برترند. گویا ایشان استاد دانشگاهند و اگر نیاموختهاند که کلیگویی و تعمیم توهمات ذهنی یک فرد به یک جمع کثیر بیهیچ پشتوانۀ تجربی، جز «باد هوا» نمیتواند باشد، شاید چیزی دربارۀ ضرورت ارائه سند و مدرک و فاکت برای طرح ادعا شنیدهاند. آقای رنانی چهار متن یا سند سیاسی قابل قبول ایرانی (نه دعاوی افراد و محافل بیاهمیت، خاصه در فضای مجازی) نشان دهد که بشر را به طبقات نژادی تقسیم کرده و ایرانیان را در بالاترین طبقه قرار داده است، آنگاه میتوان ادعای (اتهام) ایشان را مورد بررسی قرار داد (کمتر از چهارتا هم پذیرفتنی است!).
باری، چون ایشان حرف بیپایه میزنند، ناگزیر موهوماتی برای ادعای خود میجویند و در ادامه سخنان موهن خود، در ادعایی بهغایت مضحک میگویند: «هیتلر درست میگفت که ایرانیها و نازیها [کذا] همخون هستند. نازیها نژادپرستیشان در اوایل قرن بیستم گل کرد و هزینهاش را یک بار تمام ملت آلمان داد و از پسِ آن تجربه، بالغ شدند و نژادپرستیشان تمام شد؛ ولی نژادپرستی ما هنوز تمام نشده است؛ آه که خدا میداند ما کی بالغ خواهیم شد» (پایان نقلقول). درستتر آن بود که آقای رنانی میگفتند: «آه که خدا میداند یاوهبافی چه کار سادهای است.»
اگر روش دانشمند همهچیزدان مبتنی بر اصلِ «کی به کیه (؟) حرف که باد هواست»، نبود، جستوجو میکرد و با نظری به طبقهبندیها و ردهبندیهای نژادی نزد نازیها یا مروری بر فصل یازدهم کتاب منحوس نبرد من، درمییافت که در طبقهبندی نژادی نازیها، مردم ژرمن و اروپای شمالی نژاد برتر هستند و حتی مردمان اروپای غربی را نمیرسد که دعوی برابری با آنها کنند، چه رسد که ایرانیان همطراز آلمانیها باشند. وانگهی، اگر برخی مقامات آلمان نازی -آنگاه که این کشور در دیپلماسی خود سیاست نزدیکی به ایران را پیش گرفته بود- برای مقاصد سیاسی، سخن از نزدیکی ایرانیان به نژاد برتر ژرمنی گفته باشند (در مورد آلفرد رُزنبرگ، ایدئولوگ متنفذ حزب نازی که منادی نزدیکی به ایران بود، آوردهاند که وی باور داشته ایرانیان کنونی هیچ ارتباطی به نژاد آریایی مورد نظر نازیها ندارند)، یا رادیو برلین برای برانگیختن احساسات ضداستعماری ایرانیان از «جبهه متحد» سخن به میان آورده باشد، چگونه ایران را که مخالف قوانین نژادپرستانه و سامیستیزانۀ آلمان بود (گفتهاند با این توجیه که جمعیت یهودیان ایران، ایرانی هستند و در شمول طبقهبندیهای نژادی نازیها قرار نمیگیرند)، سفارتخانهاش در فرانسه تحت اشغال آلمان نازی، شمار چشمگیری از یهودیان را با گذرنامۀ ایرانی از مهلکه نازیها نجات داد و چندهزار کودک یتیم لهستانی یهودی و غیریهودی آواره در جنگ جهانی دوم را در تهران و اصفهان مسکن داد، میتوان با آلمان نازی همسان گرفت؟
ایرانی که در روزگار کوروش بزرگ که کشور در اوج قدرت بود، جماعات در بند اسارت را رهاند و به باورهای اجتماعی و مذهبی حرمت گذاشت و 25 سده بعد، در روزگار ضعف خود و در میانه جنگ ابرقدرتها تا جایی که دستش رسید به انسانهای آواره و مغضوب در جنگ اروپاییان یاری رساند و در زمانی که مشغول دفع تهاجم نظامی همسایه واقعاً نژادپرستش بود، چندمیلیون آواره عراقی و افغانستانی را در خاک خود پناه داد، از نظر آقای رنانی مانند آلمان نازی است (جالب اینجاست که حتی وزیر خارجه دولت جمهوری اسلامی ایران در پاسخ به دعاوی پوچ نتانیاهو علیه ایران به همین واقعیت تاریخی نجات چندبارۀ یهودیان به دست ایرانیان استناد میکند، اما چشم آقای رنانی به روی واقعیات تاریخی بسته است)!
آقای رنانی میگویند «هیتلر درست میگفت که ایرانیها و نازیها [کذا] همخون هستند»؛ اولاً، کجا هیتلر چنین حرفی گفته است (در نبرد من اسمی از ایران نیامده است)؟ دوماً، اگر هم گفته، بر چه مبنایی آقای رنانی ادعای منتسب به هیتلر را درست میدانند؟ استاد در اتهاماتی که به ایرانیان میزنند خود را از استناد و ارائۀ شواهد بینیاز میبینند، اما شگفتا که به سخن هیتلر استناد میکنند! همانطور که گفتیم، آقای رنانی برای تحقیر ایرانیان با صفت نژادپرستی و تأیید اتهام موهوم مجبور است به موهومات پناه ببرند! به همین دلیل ادعایی سست را به هیتلر نسبت میدهند و در مغلطهای آشکار نتیجه میگیرند که ایرانیان هم مثل آلمان نازی نژادپرستند، بعد هم در یک قرینهسازی واهی میگویند آلمانیها نژادپرست بودند و «یک بار تمام ملت آلمان» هزینه داد و بهواسطۀ آن هزینه، «بالغ» شد. ما ایرانیان هم گویا بنا به اتهام آقای رنانی «نژادپرستیم» اما «بالغ» نشدهایم؛ لابد شق مغفول قرینهسازی آقای رنانی که همان «هزینه دادن» است باید محقق شود و «آهِ» رسولانه حضرت اُلمپمکان، خلدآشیان، محسن رنانی، دامن ما ایرانیان را بگیرد، بلکه «بالغ» شویم!
در سالهای اخیر، «اظهار فضلهای» توخالی مشابه و حتی تندتر از مورد اخیر نیز صادر شده است؛ خاصه در فضای نوظهور مجازی که میتوان به لطف جعل و «فتوشاپ» و انتشار انبوه حرف مفت، جعلیاتی را به زور تکرار فراوان جای حقیقت جا زد: از فلان مدرس دانشگاه که این روزها دغدغهای جز «مدیریت زبانی» کشور بر اساس ایدئولوژی قومگرایی و ستیز با هویت و وحدت ملی در پوشش «تکثر فرهنگی» ندارد تا پایگاههای اینترنتی رسانههای رسمی وابسته به دولتهای بریتانیا، ایالات متحده و جمهوری باکو و ... که چند سالی است داروی «حقوق بشر» در ایران را کثرت فرهنگی-قومی از راه تفکیک ملت ایران به گروههای زبانی و قومی مستقل تشخیص دادهاند؛ دارویی تقلبی که از بازار سیاه سیاست خریداری میشود (درباره تحلیل مستند و انتقادی برخی از این موهومات ایدئولوژیک میتوانید به تارنمای آذریها سری بزنید).
باری، ملالتهای این روزگار ملت ایران کم نیست که مُد شده است هرکه هرچه فریاد دارد سر ایران میکشد. نسلهایی که مسئول نابسامانی و تباهیهای این روزگار کشور هستند، به جای پذیرش مسئولیت نابودی روزافزون محیط زیست و منابع آب کشور، کشاندن اقتصاد ایران به مرز فروپاشی و فرهنگ و اخلاقیات سیاسی به هاویۀ ابتذال، بیداد در حق ملت و ویرانی سرمایههای ملی ایران و ... تیشه به ریشه این کشور میکوبند.