فرهنگ امروز:
در ۱۱ ژوئیه ۲۰۱۵، سرانجام مرگ، خانم پاتریشیا کرونه پژوهشگر متخصص در مطالعات قرون نخستین اسلامی را پس سالها دستوپنجه نرم کردن با سرطان، درربود. کرونه از ۱۹۹۷ تا ۲۰۱۴ استاد افتخاری بخش مطالعات تاریخی وابسته به مؤسسه مطالعات پیشرفتۀ دانشگاه پرینستون آمریکا بود. کرونه اصالتاً دانمارکی بود و برای یادگیری زبان فرانسه به پاریس رفت و از آنجا عازم لندن شد تا در «دانشکده سلطنتی»، تاریخ اروپا در قرون میانه و بهویژه روابط کلیسا با دولت را تدریس کند؛ سپس به دانشگاه سواس (SOAS) بریتانیا منتقل شد تا سفر خود را با مطالعات اسلامی، زبان عربی، زبان فارسی و زبان سریانی آغاز کند. او در ۱۹۷۴ از رسالۀ دکتری خود با عنوان «موالی در دورۀ امویه»، زیر نظر مستشرق مشهور، برنارد لویس، دفاع کرد.
در ۱۹۷۷ با همکاری مایکل کوکِ مستشرق، طرح پژوهشی مشهور خود «الهاجریه» [Hagarism / هاجرگرایی/ هاجریسم] را که برای سالها موضوع جدال و جنجالهای بسیار شد، به اتمام رساند. هدف کتاب «هاجریسم» واکاوی تاریخ صدر اسلام از خلال روایتهای معاصر زندگی پیامبر و مکتوبات موجود به زبانهای دیگری چون یونانی، سریانی، ارمنی، فارسی، آرامی و قبطی بود. کرونه و کوک تلاش کردند تمام روایتهای مرتبط با «ساختار» و «صورت» قدرت نظامی قبایل عرب را که منابع و مصادر به تصویر کشیده بودند، موضوع تحقیق و پژوهش جدی قرار دهند.
بعد از انتشار این کتاب (که منجر به بروز موجی بزرگ از جدال و کشمکش میان نویسندگان و پژوهشگران مطالعات اسلامی در غرب شد) به کرونه و کوک لقب «تجدیدنظرخواهها» یا «بازنگریستها» Revisionist داده شد؛ منظور از این لقب، پژوهشگرانی بودند که در پی بازخوانی مجدد «زمینه» و «تاریخ» پیش از ظهور اسلام بودند. در همان سال (۱۹۷۷) و پس از آنکه کرونه در دانشگاه آکسفورد مشغول شد، اقدام به انجام چندین طرح پژوهشی کرد که میتوان از «بردگان بر اسب: پیدایش دولت اسلامی»، «قانون اسلام و روم» و «تجارت مکه» نام برد. همۀ این پژوهشها از حیث کاوش در پیدایش دولت اسلامی، تحلیل نقش قبایل و فرهنگ قبیلهای در روزهای آغازین اسلام، تحلیل جنبههای تودرتو و شبکهای میان نظامهای تقنینی اسلامی، یهودی و رومی، دنباله و تکملۀ راه و روش کتاب «هاجریسم» بودند. بعد از آن، به همراه مارتین هیندز روی طرح پژوهشی جنجالی دیگری با عنوان «خلیفۀ خدا» متمرکز شد. در این کار، کرونه در پی سرچشمههای نخستین مفهوم «سلطۀ دینی» در اسلام است.
همچنین، او با همکاری «نوین دوستدار» مجموعهای از ۳۰ کتاب تحت عنوان «برسازندگان دنیای اسلام» منتشر کرد. در این کتابها زندگینامۀ جمعی از شخصیتهای تاریخی دنیای اسلام را به تصویر کشیده است.
بهرغم سنگینی لقب «تجدیدنظرخواه» (که منظور از آن متصف کردن برخی از پژوهشگرانی بود که در پی تشکیک در روایتهای سنتی اسلامی و منابع متداول آن بودند)، این لقب به خانم کرونه و به برخی از پژوهشگران غربی در دهههای ۷۰ و ۸۰ قرن گذشته، کسانی چون جان ونز برو در تحقیقاتش با عنوان «مطالعات قرآنی» در ۱۹۷۷ که اساس پیدایش «روش بازخوانی» هم به شمار میآید و مایکل کوک در کار مشترکش با کرونه، «هاجریسم» و پژوهشگر بریتانیایی کریستوفر ملچرت در تعدادی از پژوهشهایش که مرتبط با نقد روایات اسلامی هستند، اطلاق گردید.
دوست کرونه، جودیت هرین، در مقدمۀ کتابی که به افتخار خانم کرونه تحت عنوان «فرهنگها و بافتهای اسلامی» منتشر شده است، میگوید: «پژوهش او بر مطالعۀ عمیق مصادر در کمال بیطرفی و در نظر گرفتن میزان وثاقت آنها و شک کلی نسبت به تفاسیر رایج و نتایج برآمده از آنها، متمرکز بود. او پیوسته، آرا و نظرات همۀ متخصصان معاصر و متخصصان در تاریخ قرون میانه را از خلال شک عمیقی که خصیصۀ کارش بود، به چالش میکشید.»
کتابهای جان ونز برو، مایکل کوک و پاتریشیا کرونه اساس معرفتی جریان تجدیدنظرخواهی را تشکیل میدهد. جریانی که به دنبال برکندن زمینۀ تاریخی از نص قرآنی است و استدلال میکند قرآن در شکل متداول امروزی، ساختهپرداختۀ مسلمانان در اواخر قرن دوم هجری است. این جریان مبتنی است بر تشکیک در روایتهای اسلامی و تشکیک در هرآنچه در منابع و مصادر اسلامی رایج و شایع است و در همان حین، اعتماد بر منابع غیرکلاسیک سنتی و نیز منابع دیگری که به زبانهای غیرعربی نگاشته شدهاند. در کنار همۀ اینها، این روش در بنیانهای معرفتی خود در ذیل روش انتقادی تفکیکیای که پژوهشگران غربی در مطالعۀ نصوص انجیل از آن بهره میبرند، قرار میگیرد. این روش نزد پیشگامان آن و کسانی که از آنها پیروی کردند، منتهی به نشر وهمیات، هرجومرج و تشویش پیرامون استدلالهای تاریخی گردید. گو آنکه این همان چیزی است که استاد مطالعات اسلامی دانشگاه شیکاگو، فرد دونر، در توصیف واقع مطالعات قرآنی، از آن به بالا گرفتن هرجومرج روشی نام میبرد.
اوج نقد کوبندۀ این روش را از زبان پژوهشگر آلمانی متخصص در مطالعات عربی-اسلامی، خانم آنجلیکا نویفرث بشنویم: «وقتی "تراث" موضوعیت خود را از دست داد، حقیقت تاریخی در خصوص جایگاه مکه و مدینه هم متلاشی میشود و به دنبال آن نقش تاریخی پیامبر هم خدشهدار میگردد؛ بهاینترتیب، در این روش، قرآن به یک نص توصیفیای که برساختۀ متأخران و فاقد صحت تاریخی است، تبدیل میشود.» بدون شک این نظریه نه تنها نابخردانه است، بلکه مخالف منطق سلیم نیز هست و مخطوطات، نقوش و کتابهایی که اخیراً کشفشده است به شکلی ملموس «پیدایش قرآن در قرن هفتم میلادی» را به اثبات رسانده است (بنگرید به مقالۀ «قرآن جزئی از اروپا است؟» به قلم Angelika Neuwirth، منتشرشده در روزنامه Frankfurter Allgemeine، ۱۶ آوریل ۲۰۱۲).
به دنبال فروپاشی روش تاریخی-نقدی فیلولوژی [لغتشناسی] که حداقل یک قرن از ۱۸۳۳ تا ۱۹۳۳ بر پژوهشهای غربی حاکم بود و از سوی دانشمندان آلمانی متخصص در مطالعات قرآنی امثال آبراهام گایگر، تئودور نولدکه و کسانی که به آنها پیوستند بنا نهاده شده بود و نیز روش جریان «بازنگریستها» که مبتنی بر تشکیک در کلیۀ مرویات و زمینههای تاریخی بود و ثمرۀ آن فروریزی معرفت نقدی تاریخی شد، در بر دو لنگهاش برای جَوَالانِ جولان تخمینها و توهمات ذهنی باز ماند و چهبسا این همان چیزی است که فِرد دونر را بهسوی برساختن اصطلاح «توهمات فرهنگی» برای شناساندن این تخیلات بیدروپیکر و باریبههرجهت، سوق داد. بههرترتیب، این جریان با موجهای انتقادی سنگینی از سوی پژوهشگران غربی و مسلمان مواجه شد. به واقع مهمترین نقدها بر روش و رویکرد آنها -آنگونه که خانم نویفرث اشاره میکند- کشف تدریجی مخطوطات قرآنی بود که بعد از تأیید وثاقت آنها جای هیچگونه شک و شبههای بر درستی ادعای تدوین و جمعآوری قرآن در مدتی کوتاهی بعد از وفات پیامبر باقی نگذاشت.
کارهای پژوهشگر فرانسوی، فرانسیس دیروش، در تمرکز بر مخطوطات و پژوهشهایش در تاریخ مخطوطات نخستین خود، نقدی مهم بر روش بازنگریستها به شمار میآید. افزون بر این نقد، مستشرق بریتانیایی، روبرت سیرجنت، نقدی قوی مبتنی بر اسباب تاریخی و الزامات آن با تأکید بر اینکه شرایط تاریخی کلی و بر روی همگان باز هستند و برساختن آنها ممکن نیست، متوجه اصحاب این جریان کرده است؛ و شاید تأثیرگذارترین نقدها بر این جریان، نقدهایی است که خود پژوهشگران تجدیدنظرخواه مدتها بعد بر خود وارد ساختند؛ مانند نقد مایکل کوک در کتابش «امر به معروف و نهی از منکر» و نیز انتقادات کرونه در مقالۀ مشهورش با عنوان «حقیقتاً از محمد چه میدانیم» که البته تحول در رویکرد این دو پژوهشگر و سر باززدن از کاربست نظریۀ تجدیدنظرخواهی و ورود در مناقشاتی که برآمده از پسزمینههای درونی نصوص اسلامی است و به تبع آن خروج از مقولۀ «منابع کلاسیک دروغین»، با استقبال عمومی خوانندگان مسلمان و غیرمسلمان مواجه شد.
منبع: روزنامه الحیاة، السبت ۱۸ تموز (یولیو) ۲۰۱۵، الموافق، ۲ شوال ۱۴۳۶هـ/ العدد ۱۹۰۹۷
نویسنده: عصام عیدو (استاد مدعو دانشکده الهیات دانشگاه شیکاگو)
برگردان: سید جلال محمودی