فرهنگ امروز/ شهریار بهرامی:
این چند پیشنهاد شاید بتواند تا حدی به تدقیق مستند فوق کمک کند؛ همچنین توضیحاتی جهت آشنایی بیشتر سازندگان آن مستند با دورههایی از زندگی محمدعلی مرادی، بهویژه در مدتی که در برلین آلمان بود، به همراه آن پیشنهادها خواهد آمد. امید است این کوشش به سهم خود بتواند، هرچند اندک، در خنثی کردن خیالبافیها و افسانهپردازیها دربارۀ مرحوم محمدعلی مرادی که همزمان مغرضانه و غیرمغرضانه دنبال میشود، مثمر ثمر واقع شود.
در آغاز «مستند کوتاهی از زندگی مرحوم محمدعلی مرادی»، گفته میشود «در آذرماه ۱۳۳۸ در محلۀ خواجوی اصفهان به دنیا آمد»؛ درحالیکه شخص محمدعلی مرادی در دقیقۀ ۶ و ۴۰ ثانیۀ همان مستند میگوید: «تقریباً میشه ۶۵ سال تمام زندگیم را گذاشتم رو اینکه ...». در قدم اول، در مستند ناروشن میماند که محمدعلی مرادی در هنگام مرگ ۵۹ و یا ۶۵ سال داشته است؟! دقت و توجه به این نکته مهم است، چراکه بسیاری از توضیحات بعدی حداقل به لحاظ زمانی مورد سؤالهای بیشتری قرار میگیرند.
در قسمت دیگری از زندگینامۀ او گفته میشود: «او هنوز محصل دبیرستان بود که جای خود را در تیم ذوبآهن اصفهان باز کرد، همه را دریبل میزد بهجز عبدالعلی چنگیز.» در مستند نام دبیرستان برده نمیشود. با توجه به جایگاه مهمی که ظاهراً مرحوم محمدعلی مرادی در دورۀ نوجوانی در ورزش فوتبال کشوری کسب کرده و در سطحی ارتقا مییابد که همبازی یکی از ستارگان تیم ملی فوتبال ایران و بازیکن یکی از تیمهای دستهاول کشور میشود، شایسته است که آن موفقیت توسط سازندگان مستند با چند سند و عکس مشخص که سابقۀ او را در تیم ذوبآهن نشان بدهد، مستند شود؛ در واقع به جای نمایش دادن عکسهای بینامونشان از تیمهای فوتبال و بازیکنانی گمنام و یا عکس تکی عبدالعلی چنگیز، از آنها استفاده شود. همچنین از طریق ترتیب دادن مصاحبههایی با فوتبالیستهای سرشناس آن زمان ذوبآهن که قاعدتاً بسیاری از آنان هنوز در قید حیات هستند، آن گزارش کاملتر و به طور واقعی مستند گردد. امروزه تهیه چندین سند و مدرک و تعدادی عکس اختصاصی از مرادی در آن دوره، از آرشیو باشگاه مهم و ثروتمندی همچون ذوبآهن اصفهان، کار چندان دشواری نیست.
گویندۀ متن مستند در ادامه میگوید: «دیپلمش را در سال ۱۳۵۵ در رشتۀ ریاضی گرفت و در رشتۀ مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی آریامهر قبول شد»؛ و سپس در ادامه در کمال حیرت شنیده میشود: «رغبتی به ادامه تحصیل در این رشته را نداشت... ازاینرو به سربازی رفت و به سپاه دانش پیوست.»
در شرح این قسمت مهم از زندگی آن مرحوم، متأسفانه نه نامی از دبیرستان او که در آن دیپلم گرفته، برده میشود و نه مدرک و نشانهای دال بر تأیید قبولی او در دانشگاه و افتخاری که نصیب او شده، ارائه میشود. اشارهای هرچند مختصر به نام چند همکلاسی که با او دیپلم گرفته و یا با او همدانشکدهای بودند، نمیشود و حتی عکس و مدرک مشخص از دورۀ سپاه دانش او جز تصاویر و صحنههایی نامشخص، غیرمربوط و غیرشخصی به نمایش درنمیآید. تهیۀ چنین نمونههایی به کمک اعضا و امکانات خانوادگی او میتواند میسر باشد و برای تهیهکنندگان مستند مرحوم محمدعلی مرادی، دسترسی به لیست قبولی یا پذیرفتهشدگان دانشگاهها و «دانشگاه صنعتی آریامهر» در سال ۱۳۵۵ در همۀ آرشیوهای روزنامههای کتابخانههای داخل و خارج از کشور امری قابل انجام است.
در ادامه به سفر مرحوم مرادی به آلمان اشاره میشود: «در سال ۱۳۶۸ پس از آزادی از زندان ... برای آموختن فلسفه به آلمان رفت.» مرادی در فیلم مستند به زبان خود میگوید: «... ما رفتیم آلمان، آمدیم بریم، دیدیم باید بریم دبیرستان! من بیستونهسالگی رفتم آنجا (برلین) تا سیوسه-چهارسالگی شبانه رفتم. دبیرستان مدرک میخواست. آنجا رفتم کالج پتسدام و بعد رفتم دانشگاه برلین...»
نخست از زبان خود مرادی میشنویم که او حداقل پنج سال اول اقامتش در برلین را به دنبال دستیابی به «کالج»، یعنی مرحلۀ یکسالۀ پیشدانشگاهی بوده است. در اینجا جهت آگاهی تهیهکنندگان آن مستند توضیحی ارائه میشود که شاید به پیرایش آن گزارش در راستای تهیۀ یک مستند واقعی یاری رساند.
هرکس که در دهۀ ۹۰ میلادی سروکارش (با هدف تحصیل) به دانشگاههای آلمان و ازجمله برلین افتاده باشد، میداند که پذیرش ایرانیهای داوطلب ادامه تحصیل در دانشگاههای آلمان شروطی داشته است، ازجمله داشتن دیپلم ایران برای طی کردن دورۀ یکساله پیشدانشگاهی و یا کالج. هر فرد خارجی و ازجمله هر ایرانی داوطلب تحصیل در دانشگاههای آلمان، بدون داشتن مدرک دیپلم کشورش در سطح دبیرستان، اجازۀ ورود به کالج را نداشت، مگر آنکه دیپلم سیزدهسالۀ آن کشور را از طریق دبیرستان شبانه (البته برای بزرگسالان) دریافت کند. اگر فردی خارجی موفق میشد دیپلم سیزدهسالۀ آلمان را از دبیرستانی در آن کشور اخذ کند، دیگر نیازی به طی کردن دورۀ کالج نداشت و میتوانست همچون آلمانیها در دانشگاه ادامه تحصیل دهد.
با توضیح فوق باید تهیهکنندگان مستند یک بار دیگر با دقت به اظهارات درهم و ناروشن مرادی گوش کنند و از مجاری و طرق دیگر روشن سازند که او چرا به گفتۀ خودش فقط چهار تا پنج سال وقت گذرانده تا که وارد دورۀ پیشدانشگاهی کالج شود و اگر هم دیپلم دبیرستان آلمانی را پس از سه، چهار سال اخذ کرده، مجدداً چه نیازی به گذراندن دورۀ کالج پتسدام داشته است.
میتوان حداقل گوشهای از این معما را چنین توضیح داد: علی مرادی حدود حداقل چهار سال؟! و پس از آنکه موفق نمیشود از سد امتحان ورودی (Aufnahmeprüfung) پیشدانشگاهی و یا کالج دانشگاه آزاد برلین (FU) عبور کند، در جستوجوی راهی دیگر، متقاضی ورود به کالج سهلالورود دانشگاه تازهتأسیس پتسدام (Potsdam) میشود.
دانشگاه پتسدام پس از وحدت دو آلمان ایجاد شد و بهتدریج گسترش یافت و در سالهای آغازین در دهۀ ۹۰ میلادی برای جذب دانشجو، نه تنها سختگیری نمیکرد، بلکه ارفاقهای غیرمعمول در نظر میگرفت؛ بهاینترتیب، بخت یار محمدعلی مرادی شد و او با استفاده از چنین فرصتی موفق شد وارد کالج پتسدام شود. او تازه پس از طی آن دوره است که اجازۀ ورود به دانشگاه آزاد برلین را به دست میآورد؛ یعنی پس از گذشت پنج سال!
گویندۀ متن نقل میکند: «او پس از پایان تحصیلات دانشگاهی در سال ۱۳۸۶ بیدرنگ به ایران بازگشت و...» و سپس خود مرادی در دقیقۀ ۸ و ۳۵ ثانیه میگوید: «من پاس آلمانی هیچوقت نگرفتم، چرا؟ چون من ایرانیام. درسم تمام شد، آمدم اینجا.»
در این مورد باید گفت که محمدعلی مرادی در سال ۱۳۸۵ در برلین در بین دوستان خود اعلام کرد که لیسانس خود را اخذ کرده است؛ یعنی او پس از حدود دوازده سال موفق میشود دورۀ چهارسالۀ Magister (معادل لیسانس) را به اتمام رساند.
مرادی هیچگاه حاضر نشد مدرک تحصیلی خود را به کسی نشان دهد. «تز» و یا به قول آلمانیها «کار» پایان دورۀ تحصیلی او در مقطع لیسانس که قرار بوده برای دفاع به دانشگاه تحویل داده شود، بهمنظور تکمیل و تصحیح آن توسط دو مترجم ایرانی مقیم برلین رؤیت و به او پس داده میشود. بهجز آنها، یکی از دانشجویان دانشگاه آزاد برلین که حدوداً با او همدوره بوده است، بر این باور است که حتی همان تز دورۀ لیسانس بدون کمکهای جدی او نمیتوانست تهیه و آماده تحویل شود؛ بااینوجود، تاکنون برای کسی دسترسی به متن نهایی آن پایاننامه که رسماً به دانشگاه تحویل داده شده، میسر نشده است. شاید دوستان بسیار نزدیک آن مرحوم بتوانند با انتشار مدرک کالج و پایاننامه، در جهت رفع شبهۀ بسیاری از ایرانیان مقیم برلین در مورد مدرک لیسانس، قدمی بردارند.
او مدت کوتاهی پیش از بازگشت به ایران، خودش بر سر زبانها انداخته بود که میخواهد دربارۀ Ich فیشته دکترا بنویسد؛ البته آن هم زمانی بود که در توضیح Ich برای اولین بار به زبان فارسی، یکی از اندیشمندان مهم معاصر ایران سخن گفته و مرحوم مرادی تازه آن را شنیده بود. مرادی در برابر کسانی که از کموکیف امور تحصیل و دانشگاه مطلع بودند، از عدم امکان ادامه تحصیل و بیکاری و مشکلات اقتصادی صحبت میکرد. او بارها کوشید که با پیدا کردن کاری و یا ارائۀ صوری مدرکی مبنی بر استقلال اقتصادی (بهعنوان شرط لازم) برای دریافت پاسپورت آلمانی اقدام کند؛ امری که با همۀ تلاشهایش ممکن نشد. سرانجام او مجبور شد با شرایط روحی نهچندان مناسبی آلمان را به امید یافتن آلترناتیوی در ایران ترک کند.
پس آن جملۀ «من پاس آلمانی هیچوقت نگرفتم، چرا، چون من ایرانیام. درسم تمام شد، آمدم اینجا»، بیشتر به داستانپردازی سودجویانه شباهت داشت.
اما در مورد مدرک دکترا، نکتۀ مهمی که در آغاز باید به آن اشاره کرد، متأسفانه بهکارگیری و استفادۀ غیرقانونی محمدعلی مرادی از عنوان دکتر است. محمدعلی مرادی که تمامقد در دفاع از علم و فلسفه و دانشگاه حرف میزد، میباید در دفاع از حرمت علم به اصلها و ضابطههای کار علمی (اگر آموخته بود) پایبندی نشان میداد. سؤالبرانگیز است که چرا برخی از نزدیکان او بهویژه در ایران با وجود اعتراضهای مکرر، طی سالیان گذشته و همچنین علیرغم تکذیب بیسروصدا و کمرنگ و بسیار دیرهنگام شخص محمدعلی مرادی آن هم زیر فشارهای همهجانبه، باز هم اصرار دارند او را دکتر خطاب کنند؟! متأسفانه تا پایان عمر مرادی و حتی تا هنگام نوشتن این یادداشت، پیشوند دکتر باز هم در جلوی نام او در سایت شخصیاش که هماکنون توسط دوستان آن مرحوم اداره میشود، قرار دارد. این اصرار، پیش از درگذشت دردناک و تأسفبرانگیز مرادی، شاید حکایت از کمبودی میکرد که بهگونهای تلاش میشد با حجاب دکترا، پوشیده بماند؛ اما اصرار در بهکارگیری آن عنوان ساختگی و جعلی پس از درگذشت او سؤالبرانگیزتر است و شاید با این نیت دنبال میشود که گروههایی قصد آن دارند که با ساختن جایگاهی مصنوعی برای آن مرحوم، در این روزگار وانفسا، در حوزههایی معین از آن بهرهوری کنند.
اگر هنوز کسی به این واقعیت که محمدعلی مرادی فاقد مدرک دکتراست شک دارد، میتواند این سؤال را بهصورت سرگشاده از دوستان بسیار نزدیک او، چه آنانی که در «انجمن دوستداران اندیشه» برایش مراسم پاسداشت برگزار کردند و یا دوست قدیمی او که برای مراسم یادبود او پیام و اپیزودهایی ارسال کرده است، مطرح و پاسخی علنی دریافت کند.
جالب توجه است که مستندسازان زندگی مرحوم محمدعلی مرادی از بهکارگیری پیشوند دکتر خودداری کردهاند. همچنین دوستان بسیار نزدیک او یعنی متولی یا متولیان کنونی انجمن دوستداران اندیشه بهوضوح و زیرکانه از بهکارگیری عنوان دکتر برای او اجتناب ورزیدند. توضیح فوق و خودداری افراد و گروه نامبرده و مصاحبهشوندگان در فیلم مستند از بهکارگیری عنوان دکتر برای مرحوم مرادی، شاید برای جوانان اندکی (بهویژه در ایران) و همچنین برای ادارهکنندگان «سایت فلسفه» که با نظام علمی و دانشگاهی آلمان و وضعیت مشخص محمدعلی مرادی از نزدیک آشنا نبودند و نیستند، کفایت کند تا بپذیرند عنوان دکتر، جعلی و کذب محض بوده است. پس بهتر است ازاینپس نام مرحوم محمدعلی مرادی بدون عنوان دکتر که فینفسه عیب و ایرادی هم ندارد، نوشته شود و از بابت استفادۀ غیرحقوقی و غیراخلاقی از آن عنوان، از خوانندگان خود عذرخواهی کنند.
اگر این نکته (دروغ دکترا) بخواهد توسط متخصصان هیاهو و جنجال و پروندهساز در پردۀ ابهام بماند، آنگاه پیشنهاد ساده و غیرقابل مناقشۀ زیر مطرح میشود.
امروزه بدون صرف وقت آنچنانی و به کمک روشهای الکترونیک و از طریق استعلام از «دانشگاه آزاد برلین» میتوان به وجود و یا عدم وجود رسالۀ دکترا پی برد. کسانی که با مقررات علمی، حقوقی و اداری تحصیلات عالیه در دانشگاههای آلمان و حداقل برلین کمی آشنایی داشته و دارند، بهخوبی میدانند که رسالۀ دکترا میبایست پس از دفاع یا بهصورت الکترونیک و یا کتبی نه تنها انتشار علنی پیدا کند، بلکه باید تعداد معینی از نسخههای آن (حدود ده Exemplar) به کتابخانۀ دانشگاه مربوطه تحویل شود؛ از این نسخهها بدون توجه به سطح علمی رساله، تعدادی در کتابخانه همان دانشگاه نگهداری میشود و تعدادی نیز برای کتابخانههای دیگر در سطح کشور آلمان ارسال میشود. بدیهی است در صورت دیجیتال بودن رسالۀ دکترا، همان مراحل باید الکترونیک انجام گیرد، ازآنپس شخص مربوطه مجوز علمی و قانونی استفاده از عنوان دکترا را خواهد داشت. معنای حرف روشن است؛ در دنیای تکنولوژی و ارتباطات امروز دسترسی به رسالههای «دکترا» و یا حداقل اطلاع از وجود و موضوع آنها با فشار دکمهای بدون صرف وقت عملی است.
اینکه مرحوم محمدعلی مرادی علاقه وافری به استفاده از ترکیب «دانشآموختۀ فلسفه از دانشگاه برلین» داشت، شاید اکنون بهتر فهمیده شود. ما در اینجا قصد نداریم وارد چندوچون همان دانشآموختگی و چگونگی نوشته شدن پایاننامۀ لیسانس او شویم. دوستان نزدیک و قدیم مرحوم مرادی نیک میدانند که او در چه سطح، به زبان آلمانی و نوشتن آلمانی مسلط بود و عدهای از آنان، اگرچه به روی خود نمیآورند، اما بهخوبی میدانند که همان پایاننامۀ لیسانس او چگونه آماده شد تا چه رسد به مدارج و مدارک بالاتر دانشگاهی.
در مورد چگونگی تحصیل ازجمله در دانشکدههای فلسفه، در آن سالها و بهویژه دریافت مدرک وارد جزئیات نمیشویم. آشنایان به نظامهای آموزش عالی بهخوبی میدانند که در آلمان همچون سایر کشورها، صرف دریافت مدرک، الزاماً به معنای آموزش در سطحی با کیفیت بالا در زمینههای آموزشی نبوده و نیست.
شرکت در سمینارها و کلاسهای درس دانشگاه آن هم با سیستم آن زمان (دهۀ ۹۰ میلادی) دانشگاههای آلمان و برلین، در حد گرفتن مدرکی در سطح لیسانس، امری دشوار و خاص نبود و حتی امروز با تغییرات انجامشده هم ممکن است. برای آنکه دربارۀ درس و مدرک فلسفه در آلمان دچار توهم نشویم (آنگونه که محمدعلی مرادی آن را بزرگنمایی میکرد) لازم است گفته شود در سراسر آلمان در دانشکدههای فلسفه همزمان هزاران نفر فلسفه تحصیل میکنند و سالیانه صدها نفر در مقاطع لیسانس و فوقلیسانس و دکترا فارغالتحصیل میشوند و اگر بخت یار آنان باشد، در مؤسسات مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، دولتی و یا خصوصی بدون هیچ ادعایی مشغول کارهایی میشوند که عمدتاً ربطی مستقیم به رشتۀ تحصیلی آنان ندارد. اگر تکستارۀ مردم نگونبخت ایران، یعنی محمدعلی مرادی دانشآموختۀ فلسفه در برلین، حتی اندکی با نظام علمی دانشگاههای آلمان آشنا شده بود، خود و دیگران را گرفتار آنچنان توهماتی نمیکرد.
هیچیک از مشکلات و ناکامیها و دشواریهایی که مرادی با آنها مواجه شد، در نفس خود عیب و ایراد نبود، آنها زمانی عیب و ایراد و مهم میشوند که آن سنوات فراموش و جزو زمان دانشآموختگی فلسفه در برلین تلقی و زمینهساز توهم و موجب آسیبهای اجتماعی شوند.
تصاویر و صحنههایی بینامونشان و کلی که بر زمینۀ متن آن مستند کوتاه به نمایش گذاشته میشود، همراه با چاشنی فن بیان و کوشش برای ایجاد شور و حرارت ناشی از آن، نه تنها آن گزارش را مستند نمیکند و اعتباری بر آن نمیافزاید، بلکه آن را بیشتر به یک گزارش پرهیاهوی عوامپسند و تبلیغی و غیرمستند، بیپایهواساس و حتی سؤالبرانگیز نزدیک میکند.
متأسفانه به دلایل ناروشن، دورههای زندگی و تحصیل مرادی در آن مستند از طریق اسناد، منابع و حتی اشخاص دیگر تأیید نمیشود. دورههای مهمی از زندگی آن مرحوم که در آن مستند کوتاه معرفی شده، فقط یا به نقل از خود مرادی گفته شده و یا با عباراتی چون «گفته میشود» یا «یاد شده» و یا «نقل گردیده» آمده است.
توضیحاتی که در این یادداشت میآید، اگر هر عیب و نقصی داشته باشد، هم میتواند رفع و کاملتر شود و هم حداقل از این ویژگی برخوردار است که از زبان خود محمدعلی مرادی نیست، چراکه خاطرهگوییهایی از جنس آنچه در مستند کوتاه آمده، بدون تأیید آنها از طریق منابع دیگر، به کار هیچ مستندی نمیخورد مگر مستندسازان.
یادآوری بسیاری از واقعیتهای زندگی و تحصیل محمدعلی مرادی بهویژه طی حدود نزدیک به هیجده سال زندگی در آلمان که دهها ایرانی مقیم شهر برلین و ازجمله بسیاری از دوستان «تودهای» و یا قدیمی او نیز شاهد دور و نزدیک آن بودهاند، میتوانست بدون تردید با همۀ کمبودهایش به پیرایش و تکمیل و دقت آن گزارش غیرمستند یاری رساند.
بسیاری از دوستداران سابق «انجمن اندیشه» در برلین، ایرانیان و دوستان همدوره و همدانشگاهی مرادی و بسیاری از دوستان تودهای و قدیمی او که طی نزدیک به چهار دهه در ایران و برلین از نزدیک شاهد چگونگی مراحل زندگی و تحصیل او بودهاند، بهعنوان منابعی دیگر میتوانست به تدقیق و کاملتر شدن مستند کوتاه یاری رسانند. عدم استفادۀ مشخص و بانامونشان از چنین اطلاعاتی، به دور از کلیگوییها، در دنیای ارتباطات امروز بس سؤالبرانگیز است.
و اما دربارۀ فعالیت و زندگی محمدعلی مرادی در برلین که در فیلم مستند یکسره در قالب گذشته و سابقهای علمی عرضه میشود! چه میتوان گفت؟
از این مدتزمان همانگونه که خود در مقابل دوربین میگوید، پنج سال آن صرف طی کردن دورۀ یکساله کالج و دوازده سال آن برای دریافت لیسانس سپری میشود و حدود یک سال آخر در جستوجوی کار.
مرادی طی حدود هیجده سال زندگی در برلین، در هر مجلسی از هر رنگی حضور داشت؛ به همین دلیل تقریباً اکثریت قریببهاتفاق ایرانیان مقیم برلین او را میشناختند و شاهدند که بیشتر اوقات او صرف شرکت در محافل متعدد و رنگارنگ ایرانیان بدون توجه به موضوع و محتوای آنها میشد. مرادی در روابط نزدیک خود به این نکته اشاره کرده بود زمانی که پلیس او را در رابطه با حادثۀ «رستوران میکونوس» احضار کرده بود، در پی آن بوده که بداند او چرا همه جا حضور دارد. تکهکلام او آن بود که من در هر جمع ایرانی بدون توجه به افکار و افراد آن شرکت میکنم.
شاید بخشی از این کنجکاوی افراطی به ذهن درهم و آشفتۀ او برمیگشت. جالب آنکه او بعدها اگرچه با تفسیری سودجویانه و مغرضانه، اما بههرحال نکتۀ فوق را تأیید میکند. محمدعلی مرادی در جایی در توضیح احضارش توسط پلیس اگرچه اصل مطلب را نمیگوید، بر زبان و قلم جاری کرد که به خاطر دفاع از جواد طباطبایی و یا طرح دیدگاههای او در برلین توسط پلیس احضار شده است. دلیل احضار او توسط پلیس و در ارتباط با حادثۀ «رستوران میکونوس» همین رفتار و حضور کنجکاوانه و منحصربهفرد او در طی سالیان دراز در برلین بود و نه معرفی دیدگاههای طباطبایی. او در کنار سپری کردن وقت با سرگرمیهای فوق، گاهی هم با محافلی، برنامههای کتابخوانی جمعی داشت و نه تدریس فلسفه! تا چه رسد به آموزش فلسفه از متون آلمانی و یا نظرات فیلسوفانی چون کانت، فیشته، هگل و هایدگر. دوستان سابق اندیشه، در انجمن کنونی دوستداران اندیشه که همۀ آرشیوهای فعالیتهای نظری و فلسفی آن انجمن را بهصورت صوتی و کتبی در اختیار دارند، نمیتوانند حتی یک نمونه و یا مدرکی مبنی بر تدریس محمدعلی مرادی در طی سالها زندگی در برلین تا آخرین روز ارائه دهند. بخش عمدۀ وقت او طی آن سالها در برلین در روزمرگی شدید سپری شده بود.
مرادی به گفتۀ خودش مانند بسیاری دیگر از ایرانیان به دنبال انتشار نوشتهها و ترجمههایی در ایران در دورهای معین و به تأسی از نظریهپردازیهایی که بهویژه به دنبال بحران ناشی از انقلاب اسلامی که سراپای ایران و ایرانی را گرفته بود، در حد خود میکوشید بهصورت اقتدا و یا مقابلۀ لفظی با آن مباحث درگیر شود. به دلیل وقوع انقلاب اسلامی و سرنوشتی که بهویژه گروههای سیاسی پس از خروج اجباری از ایران پیدا کردند، بهسرعت محافلی در خارج از کشور ظاهر شد که عمدتاً از اعضای ناراضی سازمانها و احزاب شکستخوردۀ چپ تشکیل میشدند. وجه اشتراک همۀ آنان نوعی سرگردانی و آشوب ذهنی بود. بسیاری از این افراد و یا محافل حس میکردند که پاسخ خود را باید در کتاب و مطالعه بیابند و علی مرادی در این دوره به دلیل ویژگیهایش و داشتن وقت کافی، در محافلی محدود و معین نقشی فعال (هم سلبی و هم ایجابی) ایفا کرد. پریشانفکریاش نه تنها همیشه تنشزا بود، بلکه در حدی بود که حتی در برخی موارد منجر به زدوخوردهای فیزیکی او با افرادی شد که با آنان سروکار داشت.
در مورد خاص مرادی، اگر جز کمک به روشن شدن واقعیت هیچ مصلحت دیگری را در نظر نداشته باشیم، باید بگوییم نبوغ در او به عاملی آسیبزننده تبدیل گشت. آشوب ذهنی ناشی از نبوغ آموزشندیده و پرورشنیافته در او (به هر دلیل) نه تنها به عاملی مثبت تبدیل نشد که همچون سدی در همۀ مراحل زندگی در برابر او قد علم کرد. همین آشوب ذهنی بود که بر افکار و رفتار او چیره گشت و در آخر او را به گفتۀ خودش به یک «آنارشیست» و یا به گفتۀ دوستانش به «فیلسوف کف خیابان» بدل کرد؛ و نهایتاً بر زبان آورد که: «من اصلاً الف تا ی این جهان مدرن را باهاش مسئله دارم».
ادامه دارد ...