فرهنگ امروز/ بهزاد جامهبزرگ:
جنگ همان دنبالۀ سیاست با روش و ابزار دیگر است.
(کارل فون کلاوزویتس)
۱
اگر این جملۀ کلاوزویتس را که میگفت جنگ دنبالۀ سیاست با ابزار دیگر است، در نظر داشته باشیم، باید بگوییم که نسبت به این «دنبالۀ سیاست» کارنامۀ دانشگاه و آکادمیسینهای ما تقریباً مردود است. اگر بخواهیم در باب مفهوم جنگ درست بیندیشیم، برای این مهم نمیتوان بینیاز از ورود به محدودۀ سیاست، فلسفه، حقوق، تاریخ و الهیات باشیم. دایرۀ تحقیق و اندیشهورزی دربارۀ جنگ برخلاف تصور عوام و برخی خواص که صرفاً این مفهوم را در ذیل روبنای سیاست طبقهبندی میکنند، بسیار موسع و دارای ظرایف و پیچیدگیهای بسیاری است که اندیشیدن در باب آن، در غیاب توجه به هریک از زمینههای حقوقی، تاریخی، الهیاتی و فلسفی آن، فاقد فایده و اهمیت نظری است. کمااینکه شاید در دهههای اخیر صفحات بسیاری به مقولۀ جنگ و تاریخ جنگ در کلاسهای درس و مراکز پژوهشی و محافل آکادمیک اختصاص داده شده است که به دلیل بیتوجهی به زمینههای گفتهشده و تکبعدی دیدن مقولۀ جنگ، جز سیاه کردن صفحات و تلف کردن وقت سود دیگری برای تاریخ اندیشه در این سرزمین نداشته است. از نگاههای سطحی و تکبعدی به مقولۀ جنگ تا تأمل نظری جدی در این باره، تاکنون جز برخی تلاشهای معدود و انگشتشمار موجود در لابهلای برخی آثار اندیشۀ سیاسی چیز دیگری در یاد نداریم؛ این در حالی است که تاریخ اندیشه در غرب از سدههایی پیش از این تاکنون دربرگیرندۀ آثار متعدد و عمیق و پروژههای فکری دورانساز از حیث عمق، گستردگی و پیچیدگی بوده و هست.
صرفنظر از متفکران مهمی چون کارل فون کلاوزویتس که عمر خود را وقف نوشتن اثر شگرف خود با نام «در باب جنگ» کرد، یک بررسی ابتدایی ما را با انبوهی از آثار فیلسوفان، الهیدانان، حقوقدانان دربارۀ جنگ مواجه میکند. هوگو گروتیوس، فرانسیسکو ویتوریا، کریستیان وولف، فرانسیسکو سوارز، بالتازار آیالا، ساموئل راخل و ... تنها معدودی از این نامهای بزرگ هستند که با آثارشان تأثیر بسزایی در بالا بردن عیار اندیشۀ سیاسی و حقوقی و الهیاتی در غرب کردهاند. جدای از این موارد، جای اندیشیدن دربارۀ جنگ در دستگاه فکری فیلسوفان مهمی نظیر هگل، کانت، فیشته، پوفندورف، مارکس و ... خالی نبوده است؛ به تعبیری، تاریخ اندیشه در غرب نمیتوانسته است در فضای سیاسی و تاریخی پرتبوتاب اروپای سدههای متأخر آکنده از جنگ و لشکرکشی و ظهور قدرتهای بزرگ و کوچک، نسبت به مفهوم جنگ و جنگیدن و مشتقات آن از حیث نظری بیاعتنا باشد.
این در حالی است که طبیعتاً در ایران سدههای اخیر و پس از شکلگیری نخستین مواجههها با غرب تاکنون که همواره سایۀ جنگ بر سر این سرزمین وجود داشته، کمتر تأمل نظری متناسب با شرایط جدیدی که به آن وارد شدهایم از سوی هواداران سنت قدمایی و یا منورالفکران انجام شده است. پس از تأسیس دانشگاه در ایران نیز تا به امروز، دانشگاه بیش از اینکه علاقهمند باشد به مسائل تاریخی و مبتلابه جامعۀ ایرانی بیندیشد، بیشتر ترجیح داده است که در خلوت خود و بدون اینکه نسبتی با جامعۀ خود برقرار کند، از مُدهای فکری زمانه تبعیت کند. ازآنروست که میبینیم دستکم در دو دهۀ اخیر -که همواره بحث جنگ میتوانسته است در کانون توجه اندیشهورزان داخل و خارج از دانشگاه قرار گیرد- حقوقدانان و فیلسوفان و سیاستاندیشان دانشگاهی و غیردانشگاهی ما بیش از اینکه دربارۀ جنگ تأمل کنند، همّ خود را بر روی مقولاتی شامل «جامعۀ مدنی»، «دموکراسی»، «صلح»، «آزادی»، «حقوق شهروندی» و ... متمرکز کردهاند؛[۱] مقولاتی که در باب اهمیت آنها (خاصه آنکه دربرگیرندۀ تأملات جدی باشد) تردیدی نیست، به شرط آنکه اندیشیدن در باب این مفاهیم برآمده از نیاز نظری جامعه (همچون اندیشیدن در باب جنگ) باشد، نه تتبعات سطحی از روی هواوهوس و متأثر از جوزدگیهای سیاسی و زودگذر زمانه.
به هر تقدیر، چه خرسند باشیم چه ناراضی، «جنگ» مفهومی مهم و اساسی در دل اندیشۀ سیاسی است که نمیتوانیم به آن بیتوجه باشیم. نمیشود در اندیشۀ سیاسی وارد شد و گزینشی عمل کرد؛ برخی مفاهیم همواره در کانون توجه و تفسیر و تحلیل و ترجمه باشند و برخی مفاهیم به دلایل متعدد آشکار و پنهان (همانطور که ذکر برخی از آنها رفت) از دایرۀ توجه و تأمل خارج شود. جنگ در پیوند وثیق با تاریخ این سرزمین بوده و هست و نمیتوان در درون ایران سخن از اندیشۀ سیاسی گفت و نسبت به جنگ صاحب موضعی تئوریک نبود.
۲
جنگ مقولهای است که صرفاً نمیتوان آن را از منظر سیاست توضیح داد. همانطور که اشاره شد، اگر نگاه ما به جنگ فارغ از حقوق، الهیات، تاریخ، فلسفه و جامعهشناسی باشد و صرفاً محدود به روبنای سیاست شود، نمیتواند خروجی درخور و قابل اتکایی از حیث نظری داشته باشد. اندیشیدن به جنگ در یک منظومۀ فکری چندبعدی شکل میگیرد. برای تأملات نظری در باب جنگ، گریزی از سنجش نسبت دوگانههای «سیاست و جنگ»، «فلسفه و جنگ»، «الهیات و جنگ»، «حقوق و جنگ» ... و فهم تأثیرات متقابل این دوگانهها با یکدیگر نداریم.
شمارۀ حاضر فرهنگ امروز، ابتدا دربرگیرندۀ طرح گستردهای بود برای سنجش هریک از این دوگانهها در پروندههای جداگانه. بحرانهای موجود بر سر راه نشریات کاغذی که این روزها نفس این رسانهها را به شماره انداخته، عامل مهمی برای چشمپوشی از بخش مهمی از آن طرح گسترده دربارۀ جنگ بود. به هر صورت، آنچه در این شماره دربارۀ جنگ خواهید خواند دربرگیرندۀ دو پرونده با محوریت جنگ است. پروندۀ اول در قالب بخش اندیشه در نظر دارد به برخی تأملات نظری در تاریخ اندیشۀ سیاسی و فلسفه در تاریخ اندیشۀ غرب بپردازد. در این زمینه گرچه میشد بهواسطۀ اهمیت کلاوزویتس و ماکیاوللی بخش اعظم متون را به این دو اندیشمند مهم حوزۀ جنگ اختصاص داد، ولی تعمداً سمتوسوی پرونده را بهسوی نظریات و نظریهپردازان کمتر شناختهشده و کمتر دیدهشده در ایران متمایل کردیم تا از این طریق هم خوانندۀ مجله از خواندن مضامین تکراری آزرده نشود و هم اینکه طرح ایدهها و نامهای جدید افقی تازه در مقابل مخاطب علاقهمند بگشاید. در پروندۀ دوم تحت عنوان الهیات جنگ، همانطور که از عنوان آن برمیآید، تلاشی است که باید اقرار کرد که میتوانست بسیار مبسوطتر باشد، لکن در حد وسع و فضای موجود، مجله کوشش میکند نگاه دو دین اسلام و مسیحیت به مقولۀ جنگ را بررسی کند. امید است که این دو پرونده در کنار همۀ کاستیها مقبول افتد.
پینوشتها:
*عنوان این یادداشت برگرفته از عنوان کتاب Penser la guerre, Clausewitz ریمون آرون است.
[۱] البته شاید جامعۀ دانشگاهی و روشنفکری ما میپندارد که سخن گفتن از جنگ به معنای موضعگیری علیه صلح است و برای همین بسیار محتاطانه در این زمینه حرکت میکنند تا مبادا دچار هزینههای سیاسی و اجتماعی شوند؛ کمااینکه در جریان تولید محتوای این پرونده نیز برخی از همین چهرههای دانشگاهی و حتی حوزوی! ترجیح میدادند بیش از اینکه در باب جنگ اظهارنظر کنند دربارۀ صلح سخن بگویند.
** سرمقاله شماره ۲۴ ماهنامه فرهنگ امروز