فرهنگ امروز/ حسین عیدی زاده، منتقد: فیلم اول نرگس آبیار، «اشیا از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکترند» (۱۳۹۱) تمامی مشکلات یک فیلم اول بلند سینمایی را داشت؛ قصههایی تودرتو که هیچکدام تا انتها دنبال نمیشدند، شخصیتهایی کاریکاتوری (هنوز رضا کیانیان در نقش مترجم یادم هست که هیچ رفتارش، مخصوصا آنجا که داشت ترجمهی مترجمی تازهکار را تصحیح میکرد، به مترجمان نمیماند و بیشتر شبیه معلمی چشمانتظار حقوق آخر ماه بود) و کارگردانی که اشتباههای ابتدایی مثل توجه نکردن به راکورد زمانی و مکانی و خط فرضی. همه اینها باعث شد که نام آبیار با پایان همان جشنواره از یادم برود.
سال بعدش که «شیار ۱۴۳» در جشنواره بود و یادم آمد کارگردان قبلا چه ساخته – و در این فرصت مطلع شدن از حجم فعالیت ادبی و پیشینهی مستندسازی کارگردان – دودل بودم به دیدن فیلم بروم یا نه. رفتم! «شیار ۱۴۳» غافلگیرم کرد نه به عنوان تجربهای درجه یک بلکه اصلا انتظارش را نداشتم فیلمساز چنین جهشی کند. همان موقع یادداشتی برای خبرآنلاین درباره فیلم نوشتم و تحسینش کردم. امروز که به فیلم برمیگردم میبینم فیلم به خاطر بازی خوب مریلا زارعی که ترکیبی بود از کلیشه و نوآوری در ذهنم باقی نمانده، فیلم هنوز هم یک نمای احساسی دردناک و فوقالعاده دارد که فکر نکنم از یادم برود و در سینمای جنگ ما، مخصوصا در فیلمهایی که درباره حواشی جنگ و تاثیراتش ساخته شده، مثالزدنی نیست و آن پایان فیلم است، جایی که مادر بعد از سالها انتظار جسد فرزندش را در آغوش میکشد انگار فرزندش را درست در روزهای تازه به دنیا آمدن در آغوش گرفته. واقعیتش همین نما باعث شده بود و میشود کاستیهای متعددی را در فیلم فراموش کرد – مثلا دور تکرار فیلم در میانه آن که عملا درجا میزند و خسته کننده میشود. دو سال بعد از «شیار ۱۴۳» آبیار با «نفس» به فجر برگشت.
«نفس» جاهطلبانهترین فیلم کارنامه کمشمار آبیار است. فیلمی است که با جسارتی ستودنی ساخته شده، منظورم از جاهطلبی ترکیب فیلم و انیمیشن نیست و منظورم روایت رویدادهای تاریخی مختلف از زاویه دید یک کودک نیست و حتا منظورم تعریف یک قصه بزرگسالانه از زاویه دید یک بچه نیست. جسارت «نفس» در دست یافتن به نوعی فانتزی بود که در سینمای مملو از فیلم اجتماعی ما، جایش خالی است. «نفس» انگار روایتی ناتورالیستی از زندگی سخت یک خانواده دور از تمامی هیاهو و شلوغی دنیای پیرامونش در روزهای پرالتهاب انقلاب و جنگ بود که گوشه به گوشهاش ردی از جادو و فانتزی و خیال دیده میشد و سکانس معروف فیلم که دخترک راوی را در میان پنبهها نشان میدهد به نظرم مشتی نمونه خروار است. اما همهی فیلم به فانتزی آن خلاصه نمیشد، آبیار در این فیلم به توازنی میان روایت قصه و شیوه روایتش رسیده بود - هرچند هنوز گاهی زیادی دلبسته قصههای فرعی و بسط آنها میشود – و ظرافتی زنانه – نه از جنس شلوغکاری زنانه که اغلب با فمنیسم جابجا شده – در جای جای فیلمش دیده میشد که باعث میشدند در کنار بازیهای خوب فیلم (مخصوصا پانتهآ پناهیها) «نفس» را به تجربه قابل قبولی از روایت زنانه از تاریخ معاصر بدل کند و نمای پایانیاش، آن تاب بازی و انفجار و فوران چشمه شاید تلخترین پایان ممکن برای فیلم بود.
نرگس آبیار، فیلمسازی است که حالا کنجکاو هستم فیلم جدیدش «شبی که ماه کامل شد» را در جشنواره ببینم؛ شاید هنوز بهترین فیلمش را نساخته باشد و هنوز کم و کاستیهای متعددی در کارهایش ببینی، اما مسیر تجربه کردن و حرکت رو به جلویش آنقدر قابل احترام هست که باعث شود منتظر فیلم بعدیاش بمانی، هرچند حضور الناز شاکردوست در نقش اصلی و برچسب «اجتماعی عاشقانه» یادآور تلخی و رکود فیلم اول کارگردان است اما باید دید چه پیش میآید.
شبی که ماه کامل شد؛ تریلری دربارهی یک ماجرای واقعی است/ سریر خون
«شبی که ماه کامل شد» چهارمین فیلم نرگس آبیار است. او با ساخت «اشیا از آنچه میبینید به شما نزدیکترند» در سال ۹۱ وارد سینما شد و در این ۶ سال ساخت چهار فیلم کارنامه پرباری برای کارگردان زن در سینمای ایران به حساب میآید. زنی که تا پیش از ورود به سینما نزدیک به ۳۰ رمان و کتاب داستان را روانه بازار کرده بود و پیش از ساخت فیلم بلند، ۷ فیلم کوتاه و مستند را مقابل دوربین برد. تازهترین فیلمش «شبی که ماه کامل شد» نهتنها بدون حاشیه بلکه بدون انتشار هیچ خبری ساخته و آماده شد. گویا از ابتدا قرار نبود هیچ خبری درباره این فیلم با توجه به مضمون آن که میتواند حساسیتبرانگیز باشد، منتشر شود.
برخلاف فیلمهای دیگر این کارگردان که کلیدخوردنشان با حضور وزیر ارشاد وقت و رئیس سازمان سینمایی و مدیران دیگر همراه بود اما وضعیت این فیلم با دیگر آثار آبیار تفاوت زیادی دارد. او که تا به امروز فیلمهایی مادرانه و عاشقانه و لطیف میساخت، قرار بود سریالی را برای تلویزیون جلوی دوربین ببرد، فیلمنامه آن را هم نوشته بود و تقریبا برای شروع کار کامل شده بود اما سرنوشت چیز دیگری برای این کارگردان زن پرکار سالهای اخیر رقم زد. طرح اصلی این فیلمنامه را مرتضی اصفهانی، مشاور کارگردانانی مانند بهروز افخمی، محمدحسین مهدویان، کمال تبریزی و... به آبیار داد و این نویسنده و کارگردان که از این ایده و داستان آن هیجانزده شده بود، ساخت سریال را رها کرد و پیشتولید این فیلم آغاز شد. داستان این فیلم درباره دختری است که با وصلت با خانوادهی ریگی سرنوشت متفاوتی را برای خود رقم میزند؛ فیلمی به لحاظ تولید سخت و پیچیده با داستانی حساسیتبرانگیز و تلخ. تماشاگر پس از تماشای فیلم دچار بهت و حیرت میشود از اینکه یکی از زنان کارگردان سینمای ایران حاضر به ساخت چنین فیلمی شده است.
آن هم کارگردانی که تا پیش از این فیلمهای زنانه، مادرانه و عاشقانه میساخت و حتی داستانها و رمانهایش چنین مضامینی داشت. اما او با طرحی که اصفهانی به او پیشنهاد ساختش را داده بود، وارد فضای متفاوتی با دیگر فیلمهایش شد؛ فضایی پر از خشونت و قصهای تلخ و دردناک که عین آن در واقعیت هم اتفاق افتاده بود و اتفاقا همین هم کار را سختتر میکرد. زمان زیادی از داستانی که در فیلم به تصویر کشیده میشود، نمیگذرد و بیشتر افرادی که در این فیلم حضور دارند، هنوز در قید حیات هستند و با تماشای فیلم نظارهگر سختترین روزهای زندگی خود خواهند بود. همه اینها بود که کار را برای دستاندرکاران این پروژه سختتر میکرد. آنها کار سختی پیش رو داشتند و برای دوری از هر حاشیهای تصمیم گرفتند در سکوت کامل خبری فیلم را بسازند. تنها در اوایل پیشتولید قرار شد، هومن سیدی در این فیلم حضور داشته باشد که بعد از مدتی به دلیل به طول انجامیدن این مرحله، سیدی نتوانست گروه را همراهی کند و قرعه به نام هوتن شکیبا افتاد. پیشتولید این فیلم به دلیل انجام تحقیقات و پژوهش زیاد و انتخاب لوکیشنها کار طولانیمدت و سختی بود و به همین دلیل گروه تولید حتی در برآورد هزینههای فیلم هم دچار مشکلاتی شدند چراکه آنها هزینهها را براساس دلار زیر چهار هزار تومان برآورد کرده بودند و بعد ناچار شدند تولید فیلم را با دلار بیش از ۱۳ هزار تومان به پایان ببرند. در ابتدا محمد امامی در تامین سرمایه این فیلم مشارکت داشت که بعد از مدتی به دلیل مشکلاتی که برای او به وجود آمد، محمدحسین قاسمی، تهیهکننده این فیلم تمامی سهم امامی را خرید و فیلم توسط سرمایهگذاران دیگری ساخته شد.
نکات مهم: بازیها و تصویرها
بازیگری یکی از نقاط قوت این فیلم است. میتوان گفت همه بازیگران در نقش خود تا جایی که توان داشتند، خوب کار کردند. در میان بازیها نمیتوان به راحتی به هیچیک از بازیگران خرده گرفت. همه در جای خود درست کار کردند. حالا یک بازیگر توانایی و استعداد ویژهای دارد و دیگری نه. فرشته صدرعرفایی چنان در نقش خود درخشیده که در ابتدای فیلم به سختی میتوان او را بهجا آورد؛ با گریمی سنگین و لهجهای غلیظ. او آنچنان نقشش را خوب بازی میکند که به طور قطع میتوان او را یکی از دارندگان سیمرغ امسال دانست.
هوتن شکیبا نقش سختی را برعهده دارد با اوج و فرودهای حسی و هیجانی بسیار. او هم با پیشینه تئاتر و تجربیاتی که جلوی دوربین داشته، توانسته بازی قابلقبول و خوبی از خود ارائه دهد که در کارنامهاش ماندگار خواهد بود. الناز شاکردوست بعد از فیلم «خفگی» چهره متفاوتی از بازیگری خود ارائه داده و «شبی که ماه کامل شد» در ادامه راه تازهای است که پیش گرفته. او بعد از آسیبدیدگی ستون فقراتش در پشت صحنه فیلم «پیلوت» به کارگردانی ابراهیم ابراهیمیان و طی کردن دوران نقاهت به سختی وارد فیلمبرداری این فیلم شد و حضور در لوکیشنهای سخت به لحاظ موقعیت جغرافیایی و سختی فیلمبرداری این فیلم با دشواری زیاد تا پایان کار ایستاد و با وجود درد زیادی که به دلیل آسیبدیدگی تحمل میکرد اما کار را نیمهتمام نگذاشت.
امین میری، کارگردان و بازیگر تئاتر هم بازی خوبی از خود در نقش یک بلوچ ارائه داده و او را هم نمیتوان به راحتی بهجا آورد. اما شاهنقش این فیلم به دست بازیگری به نام آرمین رحیمیان افتاده که تجربه بازیگری در تئاتر را دارد. این نقش یکی از مهمترین و حساسیتبرانگیزترین نقشهای این فیلم است و او الحق و الانصاف چنان آن را بازی کرده که بهتر از آن قابل تصور نیست؛ نقشی مهم پر از فراز و نشیب و کاراکتری غریب که تا سالها تصویرش از یاد تماشاگر زدوده نخواهد شد. او با اولین حضورش در سینما برگ برندهای رو کرد و شانس هم با او همراه بود تا چنین نقشی به نام او خورده شود. رحیمیان با بازی در این نقش یکشبه راه صدساله رفت و بعد از این فیلم احتمالا پیشنهادات زیادی دریافت خواهد کرد. ناشناختهبودن چهرهاش هم به او در بازی در این نقش کمک زیادی کرد.
شانس جایزه: رقیب همه
«شبی که ماه کامل شد» فیلم غریبی در سینمای ایران است؛ فیلمی مهم، بحثبرانگیز و پر از حساسیتهای سیاسی و اجتماعی. همین که یک کارگردان زن چنین فیلمی را با این مضمون و ساختار مقابل دوربین برده قابلتوجه است؛ کاری که شاید بعضی از کارگردانان مرد هم توان پذیرش چنین کاری را نداشته باشند.
تمامی عوامل این فیلم دست به دست هم دادند تا نتیجه کار محصولی شگفتانگیز باشد. از فیلمبرداری سامان لطفیان با دوربین روی دست که فوقالعاده عمل کرده و در اولین تجربه سینمای داستانیاش حیرتانگیز است. او پیش از این در سینمای مستند فعالیت میکرد و فیلمبرداری مستند برگزیده «آتلان» را هم او انجام داده تا تدوین حمید نجفی که او هم فیلمهای مستند زیادی را تدوین کرده است. تدوین و فیلمبرداری نقش مهم و عمدهای در موفقیت «شبی که ماه کامل شد» ایفا میکنند و میتوان آنها را جزء نامزدهای جایزه جشنواره امسال تصور کرد. رویهمرفته چهارمین فیلم نرگس آبیار از همین حالا یکی از آثار ماندگار سینمای ایران است که نقش مهمی در رویکرد سیاسی و اجتماعی ایران هم برعهده دارد و از حالا میتوان آن را یکی از مهمترین فیلمهای جشنواره سیوهفتم فجر دانست.
روزنامه سازندگی
زاویه دید زنانه برای بیان خشونتی مردانه
پرویز جاهد
شبی که ماه کامل شد باعث میشود که نرگس آبیار، موقعیت ویژهای در میان سینماگران زن ایرانی پیدا کند چرا که او به سراغ موضوعی رفته که کمتر فیلمساز زنی در ایران برای بیان آن رغبت نشان میدهد: تروریسم.
او ماجرایی واقعی در مورد گروه تروریستی و تکفیری جندالله در جنوب غربی ایران را دستمایه فیلم پرهیجان و نفس گیر خود ساخته است. گروهی که بر اساس ایدئولوژی جهادی وهابی و ضد شیعی و نیز با انگیزههایی برخاسته از نفرت قومی، دست به عملیات تروریستی و کشتار بیرحمانه در منطقه سیستان و بلوچستان زده و آنجا را به آشوب کشیده است. آبیار با هوشیاری و با رویکردی زنانه، این موضوع نظامی و امنیتی را که میتوانست به فیلمی تبلیغاتی و مسأله ساز تبدیل شود به فیلمی انسانی و جذاب در مورد زنی که گرفتار این گروه خشن و تروریست میشود، تبدیل کرده است. او به جای روایت زندگی عبدالمالک ریگی، رهبر گروه جندالله، به سراغ فائزه، عروس خانواده عبدالمالک ریگی رفته و از دید او ماجرای خشونتهای برادران ریگی و ایدئولوژی خطرناک و مرگبار آنان را روایت کرده است. با این حال، او در شخصیتپردازی اعضای خانواده ریگی بویژه شخصیت عبدالحمید ریگی، شوهر فائزه و مادر آنان، بسیار محتاطانه و انسانی رفتار کرده است. آبیار، به جای تیپسازی و ساختن شخصیتی کلیشهای از شوهر فائزه و هیولا نشان دادن او، تصویری انسانی از او ترسیم کرده و سیر تحولی او از یک جوان عاشق و شاعرمسلک که تحمل دیدن منظره کشتن یک بزغاله را هم ندارد به تروریستی بیرحم را بخوبی نشان میدهد. استفاده از زاویه دید فائزه (اول شخص) تا حد زیادی دست آبیار را در روایت ماجرای ریگی بسته و او ناچار شده که در سکانسهای مربوط به عملیات نبرد تروریستها با ارتش ایران و نیز دستگیری و اعدام شهاب، برادر فائزه، این زاویه دید را رها کرده و زاویه دید دانای کل اختیار کند. به علاوه استفاده از دوربین روی دست سامان لطفیان و سوئیچ پنهای سریع او اگرچه خصلتی مستندگونه به فیلم آبیار داده، اما در برخی لحظهها بسیار آزاردهنده شده است. در یکی از سکانسها، فائزه به بهانه خرید گوشت و در واقع تلفن زدن به مادرش وارد کشتارگاهی در کویته میشود و دوربین از دید او، صحنههای سلاخی گوسفندان و فرود آمدن ضربههای ساطور بر لاشههای گوشت را نشان میدهد که تجسم بصری و نمادین خشونت و شقاوتی است که بوسیله مردان خانوادۀ ریگی صورت میگیرد. موسیقی مسعود سخاوت دوست نیز با بهرهگیری از تمها و ملودیهای منطقه جنوب غربی ایران، بخوبی با فضای فیلم همخوانی دارد. بازی هوتن شکیبا در نقش عبدالحمید ریگی و فرشته صدر عرفایی در نقش مادرش تحسین برانگیز است و قطعاً شایسته نامزدی دریافت سیمرغ. الناز شاکر دوست نیز در نقش فائزه، در مجموع خوب ظاهر شده، اما بازیاش در برخی صحنهها بویژه صحنه دعوای او با مادر ریگی و صحنه جیغ و داد او در سکانس نهایی در مقابل شوهرش بعد از پی بردن به جنایتهای او اغراقآمیز است.
«شبی که ماه کامل شد»، نه تنها نشان دهنده قابلیتهای کارگردانی نرگس آبیار و توانایی او در خلق یک فیلم عظیم (بیگ پروداکشن) نظامی-جنگی است بلکه بیانگر تواناییهای فنی و صنعتی سینمای ایران در بازسازی رویدادهای تاریخی پرهزینه و عظیم است.
منبع: روزنامه ایران
یک عاشقانه ناآرام
کیوان کثیریان
فیلم تازه نرگس آبیار-شبی که ماه کامل شد- یک عاشقانه است در دل خشونت افراطی. یک داستان پرتنش از یک ماجرای ملتهب معاصر. آبیار قصهاش را روان روایت میکند و توانسته به لحنی متناسب با ماهیت قصه دست یابد. فیلم پر از جزئیات مفید است، غافلگیریها و تعلیقهای حساب شده دارد، اطلاعات را سرصبر و به موقع منتقل میکند و با وجود زمان طولانی، ریتم مناسبی دارد و خستهکننده نیست.
پرداختن به ماجرای واقعی عبدالمالک ریگی و نزدیک شدن به فضای حاکم بر گروه تکفیریها جسورانه است، طرفه آنکه فیلم تا حد زیادی از خطر گرفتار شدن به دام شعارزدگی و یکسونگری جان سالم به در برده است.
شاید ورودی داستان اولیه و حکایت شکل گیری رابطه زن و مرد اصلی نیاز به پرداخت جزئینگرانهتری داشت تا شکل رابطه این دو که در ادامه داستان، بسیار به کار میآید، از سطح فاصله بگیرد و باورپذیرتر باشد.
صحنههای درگیری و نبرد مسلحانه فیلم گرچه خوب و پرکشش از آب درآمده، ولی میتوانست با جزئیات افزونتر و مکث بیشتر روی وجه اکشن ماجرا به نمایش درآید، چراکه درک خشونت بیمنطق و افراطی تکفیریها و قدرت بالای نظامی این گروه، پرداخت دقیقتری میطلبد.
شخصیت پردازی و تغییر تدریجی کاراکترها در گذر قصه، در غالب موارد، به درستی طراحی شده و باورکردنی از آب درآمده. ورود قصه به موقعیت بحرانی هم نرم و تدریجی اتفاق افتاده است.
بازی فرشته صدرعرفایی و هوتن شکیبا ستودنی است و آبیار هم نشان داد در کارگردانی، به مرز پختگی رسیده و فرصت خوبی برای نمایش تواناییهایش یافته است. این بهترین فیلم اوست و میشود امیدوار بود کارگردانی مسلط و قابل اتکا به سینمای ایران اضافه شدهاست.
منبع: سینماسینما
دستاوردی در سینمای ایران
صوفیا نصراللهی
نرگس آبیار پیشتر با فیلم «نفس» هم شگفتزدهمان کرده بود. این میزان از توانایی در به تصویر کشیدن درامهایی سنگین، عاطفی و تنیدن آنها با خشونت جاری اتفاقات واقعی در فیلم قبلی هم روی مخاطب تاثیر میگذاشت. حالا فیلم شبی که ماه کامل شد اثری به مراتب جسورانهتر از «نفس» است.
ساخت فیلمی در جغرافیایی ملتهب درباره سوژهای ملتهب که البته محورش یک درام عاشقانه شده است. فیلمی که خشونت و عشق، انسانیت و شقاوت در آن با مهارت بسیار به تصویر کشیده میشود. زمان فیلم البته کمی طولانی است و توصیه اکید دارم که فیلم را در ردیف اول و دوم سینما نبینید. کلوزآپها با حرکت شدید و مداوم دوربین خیلی زود آزاردهنده میشود گرچه در جهت مفهوم فیلم است. این حرکت دوربین آن حس اضطراب و محصور شدن در قفس ایدئولوژی جندالله را به صورت کامل به تماشاگر منتقل میکند. حس و حالی که تحمیلی نیست. کاملا منطبق بر اتمسفر و درام فیلم است.
فیلم «شبی که ماه کامل شد» براساس یک ماجرای واقعی ساخته شده است. جریان عشق عبدالحمید ریگی به همسرش فائزه. عبدالحمید ریگی که نفر دوم جندالله میشود. سیر و سلوک تبدیل شدن یک عاشق به یک قاتل. فیلم عجیبی است. در پروداکشن عظیم و در ساختار جسور و آوانگارد. رابطه میان زوج عاشق فیلم یکی از غریبترین زوجهای سینمای ایران را شکل میدهد. تلفیقی از عشق و تسلیم و خشم.
از آن طرف دو مادر هم داریم که رابطهشان با فرزندانشان بخش فرعی درام را شکل میدهد. فرقی ندارد که مادر ساده نگران شهریتر باشد یا مادری که زیر فشار سنت طایفهاش تسلیم پسرانش شده و با وجود مخالفت با آنها از ایران تا پاکستان کنارشان است.
همزیستی زنان و مردانی که چه از یک جنس و تبار باشند و چه نه، به یکدیگر عشق میورزند تا زمانی که پای ایدئولوژی سرکوبگر به میان میآید.
نگاه انسانی نرگس آبیار در فیلم تحسینبرانگیز است. اینکه چطور میتواند به احساساتش افسار بزند و از تروریستهایی ترسناک، تصویری ارائه بدهد که ابعاد انسانی آنها را از جمله عشقورزی، همسر بودن و پدر بودن در برمیگیرد. این وسط بازی بازیگران هم کمک کرده تا نرگس آبیار بتواند به مقصودش برسد. هوتن شکیبا به شکل شگفتانگیزی از مردی عادی و عاشق خانواده تبدیل به روحی سیاه و سرگردان میشود و باورپذیری کاراکتر عبدالحمید به دلیل بازی درخشان اوست. فرشته صدرعرفایی با سکوتی که در نیمه اول فیلم دارد و دیالوگهای اندکش در نیمه دوم فقط با نگاه و با چهرهای که نشان از سختی روزگار دارد، نفسگیر است. زنی که شرمنده رفتار پسرانش است و تسلیم تقدیر. پدرام شریفی و الناز شاکردوست به فیلم ابعاد انسانی و دوستداشتنی میبخشند و شبنم مقدمی که حضور فرعیاش محبت مادری را نمایش میدهد.
چهرههایی که هر کدام از آنها به دلیل کاراکتر یا لهجهشان میتوانستند کاریکاتوری از خشونت، دلبستگی یا شیطنت کودکانه از کار دربیایند اما حالا ابعادی عمیق و باورپذیر پیدا کردهاند.
و آن سکانس پایانی درخشان. وقتی مرد در چاه رنج خودش فرو میرود باید سیمرغ بلورین را برای هوتن شکیبا به ارمغان بیاورد.
فیلم از جایی که به پاکستان میرود ابعاد گستردهتری در تصویر و درام پیدا میکند. خشونت و سبعیت فیلم بیشتر میشود و میتوان آن را همپای فیلمهای هالیوودی ارزیابی کرد. ساختار فیلم «شبی که ماه کامل شد» به شدت یادآور «سی دقیقه نیمهشب» و شخصیتپردازی آن یادآور قهرمان «گنجه رنج» (هرت لاکر) است. نرگس آبیار نه به دلیل جنسیت که به خاطر شیوه نگاهش به فیلمسازی، درام، ساختار، میزانسن و کارگردانی کاترین بیگلوی سینمای ایران است. اگر بیگلو برای فیلمهایش نامزد و برنده جایزه اسکار میشود حالا کارگردانی داریم که میتوانیم بگوییم در همان قد و قوارههاست.
دیدن فیلم «شبی که ماه کامل شد» به دلیل ساختار و نوع کارگردانی و فیلمبرداری و درام نفسگیرش کار سادهای نیست. احتمالا برای اکران بهتر است که کوتاهتر هم بشود اما در همین شرایط هم برای سینمای ایران یک دستاورد محسوب میشود.
منبع: دیجی مگ
مطلوب و اثرگذار و شیرین
فریبا اشوئی
نرگس آبیار در این فیلم نیز مانند چند فیلم گذشته اش راوی قصهای از زنان این سرزمین است. فیلم، با ریتمی آرام وجذاب از نظربازیهای عاشقانه استارت میخورد. (پرده اول) پس از آن مخاطب درمیانه داستان زندگی این زوج با جغرافیا وآداب ورسوم ملت بلوچ آشنا میشود. همین جا عبور از داستانهای تکراری وآپارتمان نشینی ورنگارنگی زندگی شهرنشینی برای فیلم آبیار یک امتیاز محسوب میشود. تلاشی که بین فیلم سازان سینمای اجتماعی بدلایل متعدد ازجمله استقبال از پروژههای لوباجت وپرهیز از شناخت فرهنگ اقوام مختلف ونادیده انگاری قوم شناسی وپژوهش در نگارش فیلمنامه چندان مرسوم نبوده واین قاب ونگاه از سازنده شبی که ماه کامل شد، اثرش را از نمونههای مرسوم یک سر وگردن بالاتر کشیده است. پرده دوم روایت نگاهی به شرح زندگی وروابط این زوج با خانوادهها ومحیط پیرامونشان دارد.
سکانسهایی مطلوب، اثر گذار وشیرین از روابط خانوادگی که درلابه لای آن مخاطب فیلم بویژه مخاطب نسل جوان که درگیر فضای مجازی است وامروز از عمدهترین اقشارجامعه به لحاظ بیگانگی با فرهنگ عامه وشناخت آیینها وسنتهای رایج در کشور به حساب میآید، با این روابط وفرهنگ وآیین ها، آشنایی عینی و ملموس تری مییابد. اما پرده سوم روایت، ازاثر گذارترین پردههای فیلم است که به رغم طولانی بودن آن، مملو ازاوج وفرودهای ارزشمندی است که درام درآن سروشکل اساسی به خود میگیرد.
عبدلمالک ریگی و نهضت کور وانحرافی جندالله که به بهانه حمایت از حق وحقوق بلوچهای مقیم ایران که پیش ازاین فروان دراخبار و media درباره اش خوانده وشنیده ایم، پی رنگ فرعی روایت فیلم آبیار است که رفته رفته بر پی رنگ اصلی آن که رابطه عاشقانه یک زوج بوده قالب میگردد. چارچوب فکری، تشکیلاتی وعملیاتی این نهضت کور دررویارویی با زندگی فائزه و متلاشی شدن پایههای عشق، زندگی وباورهای او برمخاطب عیان میگردد.
تقابلی موثر وحرفهای که با تبحر درام وتسلط بر زبان فیلم به شیوایی و ظرافت ساخته وپرداخته میگردد. اگرچه فیلم از آلودگی به صحنههای خشونت بار وترسیم هیاهوی جنگ وکارزار پرهیز میکند، اما همین زاویه نگاه ناظر وتلنگرهای کوتاه از شکل مواجه این گروهک انحرافی که در تفکرات عبدالمجید (معروف به عبد المالک ریگی) برمخاطب عیان میگردد برای نگاه پرسشگر او کافی است. پرده سوم پر است از اوجهای دراماتیک وتاثیر گذار که قدم به قدم روایت را برای رسیدن به پایان تراژیک پیش میبرد.
نرگس آبیار با فیلم شبی که ماه کامل شد ثابت میکند که زبان فیلم را میشناسد وبر ابزار این هنر ارزشمند مسلط است. این را با مرور آثار وپُختگی وحرفهای شدن نگاهش میتوان بوضوح دریافت. الناز شاکردوست وهوتن شکیبا یکی از موفقترین نقشهای خود در عالم بازیگری را رقم زده اند که تاهمیشه در ارزیابی کارنامه حرفهای شان قابل ارجاع واستناد خواهد بود. قاب بندی وفیلمبرداری سامان لطفیان بر ارزشهای کارافزوده واین همه در کنار دکوپاژ (کارگردان) وتوالی موثر روایت به تجربه حمید نجفی (تدوین)، فیلم را به عنوان اثری دیدنی، جذاب وقابل تامل در جشنواره سی وهفتم فیلم فجر بدل ساخته است. گفتگوی بیشتر در مورد فیلم شبی که ماه کامل شد را باید به مجالی دیگر وهمزمان با اکران آن سپرد. با تاکید دوباره بر شایستگیهای فیلم ودست مریزاد به خالق آن (نرگس آبیار) برای دستیابی به ریتم مناسبتر وحفظ مخاطب تا پایان فیلم، توصیه به تدوین دوباره وکوتاه شدن آن، توصیه نابجایی تلقی نخواهد شد.
منبع: سینماسینما
کامل کردن ماه با دوربینی روی دست!
محمد صادق شایسته
در هر جای دنیا دست گذاشتن روی سوژههای ملتهب سیاسی-امنیتی برای سینماگران کار سختی است و در ایران با وجود خوانشهای فرامتنی از اثر این کار سختتر هم میشود. اما نرگس آبیار در فیلم «شبی که ماه کامل شد» با هوشمندی در انتخاب سوژه و مدل روایتش توانسته از گردنه سخت پرداختن به ماجرای گروه «جندالله» و برادران ریگی به سلامت رد شود. فیلم روایتی است مستندگونه از سرنوشت هولناک و غمانگیز فائزه منصوری همسر عبدالحمید ریگی و برادرش شهاب منصوری. طبیعتا سوژه آبیار میتوانست تبدیل به یک مرثیه پر اشک و آه شود و یک اصطلاحا فیلم «هندی» اساسی از آن درآید، اما با اینکه فیلم در
یک سری جاها دچار احساس گرایی غیرضروری میشود، اما آنقدر در صحنههای خشن و دلهرهآورش کوبنده است که میتوان این ایراد را خیلی به حساب نیاورد.
فیلم نرگس آبیار کاملا مخصوص پرده سینماست و این ویژگی بزرگ فیلم اوست. صحنههای تعقیب و گریزی در حد استانداردهای جهانی، استفاده دقیق و هدفمند از پتانسیل لوکیشنهای خارجی و البته بازسازی استاندارد وقایع تاریخی از مهمترین نکات برجسته فیلم است. زبان روایت «شبی که ماه کامل شد» برخلاف عموم آثاری از این دست که به دفعات از فیلمسازان موسوم به طیف «ارزشی ساز» دیدهایم، اصلا الکن، شعارزده، دم دستی و سفارشی نیست و این بزرگترین لطف سازندگان اثر است که قبل از هر چیز مخاطب را با یک فیلم سینمایی روبهرو میکنند. دقت در جزییات داستان بسیار بالاست و احتمالا از بدنه نهادهای امنیتی حاکمیت فرد یا افرادی بر نگارش فیلمنامه و ارایه اطلاعات مورد نیاز راهنما یا ناظر بودهاند. هوتن شکیبا در نقش عبدالحمید ریگی و الناز شاکردوست در نقش فائزه منصوری بازیهایی درست و البته لهجههای بسیار خوبی دارند، اما بدونشک درخشش اصلی در بین بازیگران متعلق به فرشته صدرعرفایی است که نقش «غمناز» مادر برادران ریگی را بازی میکند و فرو رفتنش در نقش حیرت انگیز است.
البته جدا از بحث اینکه فیلم با مدت زمان بالای ٢ ساعت و نیم کمی طولانی است و حتما برای اکران عمومی باید دستی به آن کشیده شود و نسخه کوتاهتری برای مخاطب عام روی پرده برود، اما شاید بزرگترین ایراد ظاهری فیلم آبیار اصرار عجیب او بر استفاده از دوربین روی دست در تقریبا تمام پلانها است که باعث شده تصاویر بیش از حد لرزان و اذیتکننده باشند.
درباره بخشهای مختلف «شبی که ماه کامل شد» مفصل باید صحبت کرد، اما در شرایطی که خیلی از کارگردانان مرد سینمای ایران توانایی یا جرأت رفتن به سمت ساخت چنین فیلمی را ندارند، نرگس آبیار جسورانه در سختترین مسیر کارنامه کاری خود تا امروز و حتی شاید تا سالها بعد قدم گذاشته و با نتیجهای فراتر از انتظارات آن را به پایان رسانده، پس حقش هست که بعد از یک خسته نباشید اساسی به تیم سازنده این فیلم گفت: «خانم آبیار دست مریزاد!»
بازتابهای مجازی ماجرای زن گرفتن حبیب لیسانسهها!
واکنشهای مردمی فیلم شبی که ماه کامل شد نیز مثل تمام فیلمهای بهاصطلاح استراتژیک و شعاری سینمای ایران یک دوقطبی عجیبوغریب است. دوقطبی بامزهای که در یکی از قطبها فیلم جدید نرگس آبیار «شاهکار» عنوان شده و در قطبی دیگر فیلمی مطلقا بیارزش.
کاربری درباره این فیلم به سیاق سیاست این روزگار که مدام عقبماندگیهای دوران گذشته باید به یاد آورده شود، نوشته: «در دوران پهلوی زن هنرمند خلاصه میشد به رقاصههای کاوارهای (کابارهای)، ولی در چهل سالگی انقلاب فیلمساز زن داریم که شبی که ماه کامل شد رو میسازه». کاربری دیگر نیز شبی که ماه کامل شد را «یک فیلم کامل و تکاندهنده با بازیهای درخشان هوتن شکیبا و الناز شاکردوست» نامیده. فیلمی که کارگردانش چند گام جلوتر از «نفس» رفته و فیلمی بسیار سخت را بسیار خوب ساخته. از این نظرات ستایشآمیز زیاد نوشته شده، بهخصوص با این مضمون که این فیلم اقتدار حکومت را به نمایش میگذارد. از این جمله است نظر این کاربر: «گوشهای از چهلسال شکست آمریکا (حامی تروریسم) را در این فیلم میتوان دید و باید گفت: فضای ایران برای تروریستها تا ابد ناامن است». اما مخالفان نیز بیکار ننشستهاند. کاربری نوشته: «زبالهای به اسم شبی که ماه کامل شد. یک فیلم طولانی بیهدف و بلاتکلیف. فیلم قبلی نرگس آبیار لااقل یک بازیگر خردسال داشت که رنج دیدنش رو کم میکرد، این یکی همونم نداشت. فیلم پر از پلانهای بیهوده است و قشنگ میشه یکساعت کوتاهتر بشه و هیچ اتفاقیم نیفته». یا: «شبی که ماه کامل شد، فیلمی با دور کند و کسل کننده. خیلی راحت میشه چهل، پنجاه دقیقه از فیلم رو بدون اینکه به روال داستان لطمهای بزنه رو حذف کرد، چون دیالوگهای تکراری در پلانها داریم. در سخت بودن ساختار فیلم و ساختنش شکی نیست». برخی نیز به بازیها ایراد گرفتهاند: «نمیدونم چی میشه که یک کارگردان خوب به این نتیجه میرسه که از الناز شاکردوست استفاده کنه و حضورش آنقدر روی فیلم تأثیر منفی بگذاره»؛
و البته یک شوخی بامزه با این فیلم: «تو لیسانسهها، یه چیزی میدونستن به این حبیب زن نمیدادن» ...
منبع: روزنامه شهروند