فرهنگ امروز/ جورج هربرت مید[۱] مترجم: امیر قاجارگر:
دو مبحث در کتاب فلسفه پول نوشته پروفسور زیمل وجود دارد که توجه اقتصاددانان را به خود جلب میکند؛ اولی مطالعات او در باب ارزش است و دومی سنجش آن با معیار پول. طرز تلقی نویسنده در درجه اول نه اقتصادی بلکه فلسفی است؛ یعنی نویسنده به جای محتوای ابژه اقتصادی به تحلیل فرم آن میپردازد. نقطه شروع این بحث در تقابل میان طبیعت عینی[۲] و اعتبار ارزش و طبیعت ذهنی[۳] میل و محرکی که میل از آن نشئت میگیرد نهفته است. جایی که ارزیابیای نباشد، ارزشی وجود ندارد، اما رابطه بیواسطه برآورده شدن میل و هوس یا فقدان برآورده شدن آن متضمن هیچگونه ارزیابی یا دستگاه ارزیابیای نیست؛ این موقعیت به موقعیت ادراک شبیه است. طبیعت و خصلت تجربه ما ذهنی باقی میماند درحالیکه کشش و انگیزه انجام آن را میتوان بهراحتی مورد بررسی قرار داده و بیان کرد.
ادراک تنها زمانی حاصل میشود که ما یک انگیزه را بر انگیزهای دیگر ترجیح داده و آن را انتخاب میکنیم. شخصی که از سر گرسنگی هر چیزی را که بتواند به چنگ آورد کورکورانه میخورد درک نسبتاً کمی از غذای خود دارد در مقایسه با غذاشناسی که بادقت مناسبترین غذا برای ذائقهاش را انتخاب میکند. در مقایسه و تدبیر این محرکها یا فرصتهای خارجی برای عمل، جهان عینیای به وجود میآید که از جهان ذهنی احساسات و انگیزهها متمایز است، این جهان نظم و قانون است که در آن «اشیا» به تنهایی و متمایز از احساسات میتوانند وجود داشته باشند؛ آنچه به آنها بهمثابه «اشیا» شخصیت میدهد، فارغ از احساسات و انگیزهها، نسبت آنها با یکدیگر است. اینگونه است که جهانهای عینی علوم فیزیکی و اخلاقی به وجود میآیند.
نویسنده معتقد است که چنین جهانی برای ارزشهای اقتصادی نیز وجود دارد. همانطور که ما وجود انرژیهای فیزیکی مستقل از احساس وزن داشتن را تأیید میکنیم و قبول داریم که خوب و بد ورای آرزوها و نفرت ماست، ارزشهای اقتصادیای نیز وجود دارند که صرفنظر از امیال و انگیزهها عینی هستند؛ و همانطور که در واقع این روابط چیزهای فیزیکی و اخلاقی با یکدیگر است که به آنها در جهانهایشان شکل میدهد، پس در مورد چیزهای اقتصادی نیز روابط درونی آنهاست که ارزششان را تعیین میکند؛ رابطه ضروری در این جهان اقتصادی مبادلهپذیری است. وقتی در میان محرکها به دنبال محرکی میگردیم که خواستههای ما را برطرف کند، برآورده شدن این خواستهها آنی و بیواسطه نیست، محرکها را بهصورت اشیا در نظر میآوریم و این فرایند فرایندی ادراکی است؛ اما وقتی میخواهیم به آن شیء برسیم یک چیز را برای چیزی دیگر قربانی میکنیم و این قربانی شکل مبادله به خود میگیرد؛ این فرایند، فرایندی اقتصادی و این شیء، شیئی اقتصادی است. از آنجا که برآورده شدن امیال ما آنی نیست، فاصلهای بین میل و چیزی که آن را برآورده میکند وجود دارد و این فاصله «کمیابی» است.
اکنون از آنجا که آنچه انرژی شیء فیزیکی را تعیین میکند شوق به بلند کردن یا وزن کردن یا نگاه کردن یا شنیدن نیست، بلکه روابط بین چیزها بهمثابه اشیاست؛ پس آنچه ارزش اشیا را تعیین میکند نه شوق به خوردن یا نوشیدن یا دوست داشتن یا به دست آوردن سود، بلکه روابط مبادلهپذیری است.
از این نتیجه میگیریم که مبادلهپذیری بر چیزی شبیه به ارزش مبتنی نیست، بلکه خود منبع آن ارزش است؛ در واقع، ما اساساً مبادلهپذیری را همچون چیزی شبیه به ارزش که بهطور عینی متعلق به چیزها باشد توصیف نمیکنیم، بلکه ارزش را صرفاً بهعنوان نامی برای مبادلهپذیری تصدیق میکنیم.
بنابراین، درحالیکه فایده یا سودمندی پیشفرض تمام فعالیتهای اقتصادی است، اما نمیتواند معیار ارزش تلقی شود. نه هزینه تولید و نه میزان سود هیچیک نمیتوانند بیش از شوق به گسترش انرژی معیار ارزش باشند. معیار ارزش باید در معادلات عینی بین چیزهایی یافت شود که در این جهان اقتصادی مبادله شدهاند؛ این از یک سو موضوع اصلی تحقیق در محاسبات روانشناختی و بیهوده سودگرایان و از سوی دیگر موضوع بحث اقتصاددانان مکتب اتریش است.
من در بیان این موقعیت از قیاس علوم فیزیکی استفاده کردهام، زیرا به نظر من شباهتی جذاب بین تمایل نظریه فیزیکی به تعریف اشیای خود بر اساس قوانین حرکتی و تلاش نظریه اقتصادی برای یافتن تعریفی از ارزش، نه در برآورده شدن امیال بلکه در قوانین مبادله در رخدادهای واقعی وجود دارد. پیامد منطقی چنین نظریهای در باب ارزش این است که سنجش ارزش باید از روابط اشیای اقتصادی مبادلهشونده ناشی شود؛ اگرچه نویسنده این نظریه را بهمثابه نظریهای ایدئال که هرگز محقق نشده است مطرح میکند.
اقتصادها تلاش میکنند تا به مرحله رشدی برسند که در آن اشیا بهوسیله یک مکانیزم خودکار، میزان ارزش خود را تعیین میکنند؛ بهعبارتدیگر، پول باید تنها سمبلی از رابطه بین یک کالا و کل کالاهای موجود در یک جامعه اقتصادی باشد؛ بنابراین هرگونه ارزیابی پولی صرفاً بیانگر این است که میزان پول پرداختشده برای یک کالا قسمتی از ثروت جامعه است.
موازنۀ بین ارزش یک کالا و ارزش کل پول موازنۀ بین دو عامل ساده نیست، بلکه یک تناسب است؛ یعنی تساوی دو جزء که ویژگی عامش مجموعه تمام کالاها از یکسو و جمع تمام پولها در یک جامعه اقتصادی مشخص از سوی دیگر است.
بنابراین تحت شرایط ایدئال ضرورتی وجود نخواهد داشت که پول ارزش ذاتی داشته باشد. پول تنها نمود رابطه بین ارزش کالاها خواهد بود. پول وضعیتی کاملاً نمادین خواهد داشت. اگرچه این سیر تکاملی تنها میتواند با رابطه بین یک جامعه کالایی و یک کالا با ارزش معیار معتبر آغاز شود. تاریخ نشان میدهد که در تمام این موارد زمانی که اشیا بهعنوان پول مورد استفاده قرار میگیرند به سمت از دست دادن ارزش ذاتی خود و نمادین شدن متمایل میشوند، این تمایل به شکلی شدید در مورد طلا قابل مشاهده است. شکست برای آموزش این شکل آرمانی نتیجه ناتوانی جامعه در کامل کردن معادله بین کالاهای مختلف و مجموع کالاهاست. در حضور چنین عدم قطعیتی افراد خودبهخود (مخصوصاً در دورههای وحشت) به معادله بین کالا و یک چیز ذاتاً ارزشمند بازمیگردند. اینکه پول همچنان ارزشی مستقل دارد گواه شکست ما در رسیدن به یک سازوکار اقتصادی ایدئال است؛ البته این بدان معنی نیست که ارزش پول حتی در چنین شرایطی توسط احساسات ذهنی تعیین میشود. محاسبه رسمی ارزش پول باید بر اساس فرایند تبادل صورت پذیرد، همانطور که در مورد کالاهای دیگر چنین است.
این مباحث بخش کوچکی از کتاب را به خود اختصاص میدهند. مطالب روانشناختی و تاریخی ارزشمند بسیاری در کتاب وجود دارد؛ اما هدف اصلی این رساله بررسی موشکافانه پول و استفاده آن از رابطه فرد با اجتماع است. هدف کتاب هدفی جامعهشناختی است، اما شیوه نگرش آن حوزههای اقتصادی و سیاسی بسیاری را پوشش میدهد. کتاب نه تنها مشروعیت بلکه ارزش اتخاذ رویکرد فلسفی به علوم اقتصادی را ثابت میکند.
ارجاعات:
[۱] GEORGE H. MEAD. دانشگاه شیکاگو
[۲] Objective character
[۳] Subjective character
*مشخصات کتاب:
فلسفۀ پول
گئورگ زیمل
مترجم: شهناز مسمیپرست
ناشر: بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
تعداد صفحه: ۷۰۸ صفحه
قیمت: ۷۹ هزار و ۵۰۰ تومان