هستی مندی و تاریخ مندی
منوچهر آشتیانی
ناشر: پگاه روزگار نو
تعداد صفحه: ۸۴ صفحه
فیمت: ۱۳ هزار تومان
این کتاب جدیدترین اثر مکتوب منوچهر آشتیانی است که در آن به صورت موجز به بررسی دو مسئله از اساسیترین مسائل فلسفی که بشر از ابتدای تاریخ فلسفه تاکنون با آن درگیر بوده است، پرداخته است: «انسان و تاریخیت وجود او». نویسنده به دور از هرگونه اطناب و شرح و حواشی زائد، این دو مسئله اساسی را با فراخوانی تاریخ فلسفه غرب و مقایسه مدام آن با فلسفه شرقی و دینی و نیز فلسفه اسلامی پی گرفته است.
بخش نخست این اثر (مسئله هستی انسان)، با این سوال آغاز میشود که «چرا و چگونه در این جهان پهناور و پیچیده موجودی به صورت انسان متفکر و علی الاصول اندیشمند به وجود آمده است و این تفکر چگونه سرانجام منتهی به شناخت، علوم، فلسفه، دیانات و یا حتی خرافات گردیده است؟»
برای یافتن پاسخ این مسئله اساسی، نویسنده به بازخوانی مسئله در تاریخ فلسفه غرب پرداخته و به پیروی از سنت فلسفی رایج از یونان باستان آغاز میکند. پس از طرح مقدماتی پیرامون شناختشناسی و بررسی نقطه آغازین دوستداری معرفت (فیلو- سوفوس) در تاریخ بشر، بحث از دوگانه صیرورت و ثبات هستی را نزد هراکلیتوس و پارمنیدس و به تبع آنها نزد سایر فلاسفه پیشاسقراطی از قبیل امپدوکلس، دموکریتوس و آناکساگوراس مطرح میکند و از آن برای روشن شدن پروبلماتیک ارسطو و افلاطون در هستی شناسی انسان بهره میگیرد.
در انتهای بخش نخست، نویسنده به صورت بسیار موجز و مختصر به معانی و تفاسیر گوناگون از هستی انسان در تاریخ تفکر غرب از عصر میتولوژی تا اگزیستانسیالیسم هایدگر و گادامر پرداخته و با مقایسهی مداوم این اندیشه با تفکر شرقی و دینی سرنخهای اساسی پاسخ به این مسئله دشوار فلسفی را نمایان نموده است.
پس از پایان بحث از هستی انسان در بخش ابتدایی کتاب، نویسنده در بخش دوم کتاب (مسئلهی زمان و تاریخیتانسان) این سوال را پیش روی خود میبیند که «این هستی چگونه صیرورت مییابد و زمانمند میشود و تاریخیت پیدا میکند؟» پیش از پرداختن به پاسخ این سوال باید توجه داشت که تاریخ تنها شرح وقایع و رویدادها نیست، بلک تاریخ در معنایی که در اینجا مورد نظر قرار گرفته است، حامل مفهوم و معنی حیات انسان نیز هست و بر این اساس پرسش از معنای «تاریخ» و «تاریخی» یکی از مهمترین مسائل فلسفی بوده و به همینخاطر پرسش از تاریخ انسان به نوعی پرسش از عمق هستی خود انسان نیز هست.
یکی از مسائل اساسی که نویسنده در بخش دوم کتاب به آن پرداخته است، موضوع تفسیر و روایت ادیان الهی (به ویژه مسیحیت) از تاریخ و تقابل آن با علم تاریخ به معنای مدرن آن است. از این رو نویسنده با ارجاع به آرای آگوستینقدیس و مقایسهی آن با آرای فلاسفهی مدرن غربی از قبیل ویکو، کانت، هگل، نیچه و دیگران میکوشد تا این تقابل را صورتبندی نماید. در این میان توجه نویسنده به روایت دیگر ادیان الهی (یهودیت و اسلام) و نیز برخی اندیشههای ایرانی (به ویژه زروانیسم) بر غنای بحث افزوده و حاوی بینشهای عمیقی برای دانشپژوهان است.
یکی از جدیترین نقاط تقابل روایت دینی و مدرن از تاریخ، بحث آغاز و فرجام تاریخ است. تاریخ دینی از خدا آغاز میشود. در تورات خداوند راجع به هستی خود میگوید «من هستیای هستم که هستم» و این نقطه آغاز تاریخ است. این کلام را میتوان مقایسه کرد با کلامی که قرنها بعد دکارت در طلیعهی مدرنیته آن را به نحو زیر چرخاند و اعلام کرد که: «میاندیشم پس هستم.» و از اینجا دکارت، تاریخ بشر را معادل تاریخ تفکر قرار داده و تفکر، نقطه آغاز تاریخ مدرن محسوب میشود.
در بحث فرجام تاریخ نیز موضوع از همین قبیل است. در نگاه ادیان الهی آینده تاریخ روشن است و پیشاپیش از سوی خداوند ترسیم شده است. اعتقاد به ظهور منجی و برپایی حکومت الهی روی زمین از سوی این ادیان به عنوان فرجام قطعی تاریخ معرفی شده است. در حالیکه چنین رویکردی به تاریخ از سوی یک مورخ مدرن (به خصوص پوزیتیویست) نمیتواند مورد پذیرش قرار بگیرد، چراکه این رویکرد باعث تعارض بین ضرورت و آزادی هستی انسانی و حکم نهایی الهی در تاریخ میگردد.
همچنین بخش مهمی از کتاب به فرآیند سکولار شدن قرائتهای دینی از تاریخ در مسیحیت و اسلام اختصاص دارد. نویسنده آورده است که: «متفکرانی مانند ویکو ولتر تاریخ را اینجهانی ساختند و طی این نوسان بین ساکرال )مقدس) و سکولار، تاریخ دیانت مآبانه به تاریخ فرهنگ تبدیل گردید.» این شروعی بر انقطاع انسان غربی از تاریخ دینی بوده و سرانجام در بزنگاه تاریخی انقلاب فرانسه و انقلاب صنعتی انگلستان، انسان غربی به کل نگاه تاریخی الاهیاتی-مسیحی را کنار گذاشته و در نوسان بین «دوران مشیت الهی و تقدیر تاریخی» به بیدینی پناه میبرد.