شناسهٔ خبر: 59662 - سرویس اندیشه

فقرا: یک دشمن تهدیدگر و اجتناب‏ناپذیر/ آنتونیو نگری؛

از طبقات خطرناک تا انبوه‌‏خلق

نگری ظرفیت کاری فقرا اینک امری است بالفعل، زیرا امروزه کل مجموعه روابط اجتماعی مولد است. باوجود این، کماکان فقرا به معنای واقعی کلمه دشمن به شمار می‏ روند یا یک بار دیگر به دشمن بدل شده ‏اند، زیرا برای تولید ضروری هستند، موجوداتی غنی از حیث ظرفیت تولیدی و گنجانده‏ شده در تولید اجتماعی. همه این موارد، دقیقا ذیل نام نیاز به اندراج [آنها در تولید]، فقرا را به امری خطرناک و خصومت‏برانگیز بدل می ‏سازد.

فرهنگ امروز/ آنتونیو نگری ترجمه: فواد حبیبی

 

چرخه‌ها و ضدچرخه‌های مکرر تاریخ اموری شگفت‏انگیزند. همه می‏دانند که تعریف «طبقات خطرناک» در طول تاریخ سرمایه ‏داری بسیار منعطف و متغیر بوده است. فقرا در دوران کارخانجات اولیه خطرناک بودند: انبوه‏ خلقِ کارگران مسکین و خانه‏ به‏ دوش حوزه کشاورزی و دهقانان بی‏ زمین مجبور بودند به سوی شهرها و کارخانجات روانه شوند. در عصر صنایع بزرگ این کارگران بودند که به «طبقه خطرناک» بدل شدند: آنها که دسته‏ جمعی در کارخانه جمع می‏شدند فشاری را تحمل می‌کردند که همه روابط اجتماعی را تحت‌تاثیر خود قرار داده بود؛ طبقه خطرناک مجبور بود راهی مسیر فقر، بیکاری و ارتش ذخیره صنعتی شود. امروزه فقرا بار دیگر دشمن به شمار می‏روند: در عصر پسافوردیسم، کارگر منعطف -یعنی، کارگر سیال و بی ‏ثبات و برخوردار از توانایی تولید [ارزش] اضافی شناختی و فکری- دشمن محسوب می‏شود و تو گویی فقر برایش کافی نباشد، به طرد شدن و کنارگذاری نیز تهدید می‏شود. جایگاه طبقات متوسطِ متزلزل، کارگر فکری تیلوریزه‏شده و نیروی کار غیرمادی به واسطه بدل شدن به ابزار توسعه صنعتی و بیگانه ‏شدن [هر چه بیشتر] از ارزش تنزل یافته است: این تقدیری است که بر وضعیت جدید فقر حاکم است. با وجود این، فقرا هرگز تا بدین اندازه در جایگاه عامل مولد قرار نداشته ‏اند. از آنجا که کار به امری مشارکتی بدل شده، یعنی به قسمی تحقق ‏بخشی مشترک انضمامی -و این مشترک بودن شرط محوری ضروری است برای تولید کالاها و خدمات- به نظر می‏رسد در تولید اجتماعی [ادامه] طرد و کنارگذاری [مطلق فقرا] ناممکن شده است. باوجود هزاران سازوکار طردی که علیه فقرا اعمال می‏شود، آنها تجلی‏ بخش قدرت عظیمی در حوزه حیات و تولیدند. آنچه از رهگذر فرم‏های قانونی و اقتصادی سرمایه طرد می‏شود، مع‏الوصف در مدارهای اجتماعی و زیست‏ سیاسی تولید جذب و درج می‏شود. بدین‏سان، فقرا، بیکاران، بی ‏خانمان‏ها و بی‏ مزدها پیش از هر چیز معرف وضعیتی متناقضند: آنها از وضعیت اجتماعی عمومی‏ای طرد شده‏ اند که طبق تصور اجتماع ارزش به حساب می‏آید. این همانا دلیل خطرناک بودن فقراست؛ جوهر «دشمن بودن» آنها در برابر فرم بالفعل استیلای سرمایه‏ داری. ایدئولوژی کار، به‏ رغم بحران کنونی‏اش، کماکان به ایجاد اثراتی منفی ادامه می دهد. طبقه کارگر در دوران کارخانجات بزرگ هیچگاه نظر مثبتی به فقرا نداشت: اگر، از یک سو، فقرا از فراشد تولید طرد می ‏شدند، از سوی دیگر، از هرگونه نقش معناداری در سازماندهی سیاسی نیز محروم بودند. جناح چپ طبقه کارگر، همانند سرمایه‏ داران، فقرا را خطرناک می‏دانست، نه ‏فقط چون فقرا می‏توانند در هیئت طفیلی‏ های اجتماعی نامولد (از قبیل دزدها، معتادها و غیره) ظاهر شوند، بلکه همچنین به این سبب که آنها به لحاظ سیاسی بی‏ ثبات و اساسا غیرعقلانی به نظر می‏رسیدند. در حقیقت، فاشیست‏ها و پوپولیسم ارتجاعی در زمان های مشخصی در تاریخ از فقرا به‏ مثابه مبنا و سلاحی اجتماعی علیه طبقه کارگر بهره برده و روی فقدان سازماندهی و کینه های ناشی از طردشدگی آنها حساب کرده ‏اند. جنبش طبقه کارگر فقرا را بخشی از دشمن تصور می کرد، عضوی تمام‏عیار از آن ارتش ذخیره صنعتی که می‏توانست به رابطه مزدی حمله‏ ور شود و اشتغال کارگران را به خطر بیندازد. هر چند کمونیست‏ها به ‏یقین اشرافیت کارگری را تقبیح می کنند، مادام که ایدئولوژی کار بر اذهان سوسیالیست‏ها هژمونی داشته باشد، بی‏ اعتمادی نسبت به فقرا از میان نمی‏رود. فقرا در دوران پسافوردیسم از چارچوب تصویر تحمیلی سرمایه ‏داری کارخانجات بزرگ و جنبش کارگری متعلق به آن مرحله از ترکیب‏بندی اجتماعی کار رهایی یافتند. امروزه هر اندازه کارگران، به شیوه های فراوان، به طور ایجابی دست‏اندرکار فعالیت مولد اجتماعی می‏شوند به همان اندازه نیز فقیرتر می شوند. تمایز بین کار مستقیما مولد و کار غیرمولد همواره، حتی در گفتار مارکسی آن، مورد تردید بوده است. با وجود این، از دید مارکس فقرا نه مولدند و نه نامولد: آنها خارج از مدار تولید قرار دارند، همان گونه که وحشی ‏ها بیرون از دایره تمدن قرار می گیرند، اما درست همان‏طور که امروزه وحشی‏ ها کاملا در بطن جهانی‏ شدن جا گرفته ‏اند، به همین طریق فقرا نیز به ‏تمامی مجددا وارد مدار تولید اجتماعی شده ‏اند. دیگر ظرفیت مولد فقرا امری نهفته نیست . ظرفیت کاری فقرا اینک امری است بالفعل، زیرا امروزه کل مجموعه روابط اجتماعی مولد است. باوجود این، کماکان فقرا به معنای واقعی کلمه دشمن به شمار می‏ روند یا یک بار دیگر به دشمن بدل شده‏ اند، زیرا برای تولید ضروری هستند، موجوداتی غنی از حیث ظرفیت تولیدی و گنجانده‏ شده در تولید اجتماعی. همه این موارد، دقیقا ذیل نام نیاز به اندراج [آنها در تولید]، فقرا را به امری خطرناک و خصومت‏برانگیز بدل می‏سازد. فقرا چنان‏که همواره دشمن جامعه به شمار رفته ‏اند باید علیه فقر بجنگند و بدین‏سان خودشان را در مقام دشمن خویش بازشناسی کنند. همانند کارگران که حین مبارزه علیه استثمار باید به نابودی خودشان نظر می کردند. لذا [پروژه] نابود کردن فقر باید خودش را در هیئت نابودی فقرا بازنمایی کند. اما نابود کردن فقر همچنین مبارزه‏ای است علیه آنهایی که به فقر همچون مبنایی برای ثروت خویش و توسعه سرمایه ‏داری سامان می‏بخشند. اگر صحیح باشد که فقرا در بافتار زیستی‏سیاسی [معاصر] گنجانده شده ‏اند، مبارزه علیه فقر مبارزه‏ای است موسس. فقر افشاگر محتوای برانداز مشارکت کلی و جهانشمول نیروی کار در تولید اجتماعی است. مبارزات فقرا در دوران صنایع بزرگ -با هر نتیجه‏ای- همواره مبارزاتی معطوف به مقاومت بوده است. امروزه با شمول [فراگیر] اجتماعی کار، مبارزات فقرا با مبارزات کارگران گره می‏خورد و لذا این دست پیکارها مبارزاتی موسس است. اما این مبارزات تنها زمانی موثر واقع می‏شود که موفق به ایجاد وقفه در سازوکارهای استثمار و سلسله‏ مراتبی ‏سازی نیروی کار جهانی شود. بدین سبب، درآمد شهروندی به راهنمای سیاسی موسس مبارزات فقرا بدل می‏شود؛ چراکه موجب ترکیب بازشناسی سیاسی شمول [فراگیر تولید اجتماعی] و پروژه مدیریت دموکراتیک جهانی ‏شدن می گردد. این‏گونه است که فقرا بدل به دشمنی واقعی می شوند.

روزنامه اعتماد