شناسهٔ خبر: 60113 - سرویس اندیشه

تحلیل مایکل سندل از گفتمان عمومی معاصر؛

اشتباه مرگبارِ ایمان به بازار

مایکل سندل سندل معقتد است که باید دربارۀ جامعه‌ای که بر اصل مدارا و تساهل استوار است، بیندیشیم؛ دربارۀ احترامی که برای تکثرگرایی قائلیم باید عمیق‌تر فکر کنیم. آیا یک گفتمان عمومی ارزش‌گذارانه، قدر و منزلت یک جامعه تکثرگرا را کاهش می‌دهد؟ او بر این نظر است که لزوماً این‌گونه نخواهد بود.


 

فرهنگ امروز/احسان یزدانی: سخنرانی دوسالانۀ کلاگ[1] که به نام فردریک[2] و مونی کلاگ نام‌گذاری شده، در سال 2015 میلادی در سالن کتابخانه کنگره آمریکا به سخنرانی مایکل سندل، فیلسوف سیاسی پرآوازۀ آمریکایی اختصاص داشت. این برنامه دوسالانه که در سال 2009 میلادی پایه‌گذاری شده، بر موضوعاتی در زمینۀ دانش نظری حقوق و سیاست متمرکز است. این رشته سخنرانی‌های دوسالانه در سه برنامه نخست خود شاهد سخنرانی اندیشمندان نامدار معاصر یعنی جوزف رَز، آمارتیا سن، و رونالد دورکین بود. مایکل سندل چهارمین ناطق این رشته از سخنرانی‌ها بوده است. متن زیر خلاصه‌ و اقتباسی است به زبان فارسی از سخنرانی سندل که در آن به تحلیل تأملبرانگیزی از وضعیت گفتمان عمومی معاصر دست می‌زند. تحلیل سندل که کم‌وبیش به زبانی غیرتخصصی ارائه شده، نگاهی انتقادی است به عوامل مهم، یا دست‌کم برخی از عوامل مهم شکل‌دهندۀ گفتمان عمومی معاصر در جهان و به طور خاص ایالات متحده آمریکا. وی در این رابطه از منظر خاص خود و از دریچۀ فلسفه، به‌ویژه فلسفه سیاسی، وضعیت گفتمان عمومی را به‌اختصار بررسی می‌کند و ضمن توصیف رگه‌های فکری موجود با طرح اجمالی استدلال‌ها و نگرش‌های بدیل، توصیه‌هایی برای بهبود شرایط عرضه می‌دارد.

*****

سندل با دعوت به این تأمل مهم بحث خود را آغاز می‌کند که اگر به دموکراسیهای سرتاسر جهان نگاهی بیندازیم، یک ناامیدی و دل‌سردی از عملکرد سیاست‌مداران، احزاب سیاسی و از ایده‌ها و طرح‌های بدیلی که عرضه می‌شود به‌وضوح قابل مشاهده است. این وضعیت را می‌توانیم ازجمله در قالب اعتراضات گوناگونی که هرروزه پدیدار می‌شود نیز ببینیم. او بر این باور است که در دموکراسی‌های متفاوت در سراسر جهان و در قلب این ناامیدی و دل‌سردی، یک ناخشنودی از مختصات و شرایط گفتمان سیاسی قابل تشخیص است. مردم ناامیدند و به‌حق هم ناامیدند، به این علت که احساس می‌کنند در گفتمان سیاسی یک خلأ یا نوعی فقدان یا یک کاستی اساسی وجود دارد؛ به‌عبارت‌دیگر، گفتمان سیاسی از ضروریات و ملزومات خود تهی است.

سندل با ذکر مثال‌هایی به بسط بیشتر این موضوع می‌پردازد و بیان می‌کند که این روزها گفتمان عمومی اغلب شامل سخنرانی‌های مدیران ارشد است که معمولاً کسی را برنمی‌انگیزاند؛ یا زمانی که انگیزه و شوق خاص و وافری وارد میدان می‌شود، شاهد مشاجرات و مناظره‌های تلویزیونی و رادیویی هستیم که نتیجه‌ای دربر ندارد؛ یا در صحن مجالس قانون‌گذاری می‌توانیم منازعات ایدئولوژیک را ببینیم. اما مردم در جست‌وجوی چیز بهتری هستند، نه تنها طالب یک گفتمان عمومی مترقی‌ترند، بلکه به نظر می‌رسد به دنبال نوعی از گفتمان عمومی هستند که از لحاظ اخلاقی غنی‌تر باشد. در این صورت، سؤال پیش روی ما این خواهد بود: چرا اکنون از داشتن چنین گفتمانی بی‌بهره‌ایم؟

 این فیلسوف سیاسی معاصر بر این نظر است که در پاسخ به این سؤال و در اصل به‌منظور یافتن چرایی خلأ موجود در گفتمان عمومی معاصر دو علت را می‌توان شناسایی کرد. یکی از این دو علت به چیزی مربوط است که احتمالاً آن را ایمان به موفقیت بازار می‌نامیم. او توضیح می‌دهد که در حدود تقریباً چهار دهه گذشته (از اوایل دهه 1980 میلادی تا به امروز) ما در چنگال نوعی ایمان به بازار گرفتار بوده‌ایم. منظور سندل پذیرش غیرانتقادی این پیش‌فرض است که سازوکار بازار برترین ابزار برای تعیین خیر عمومی و دست یافتن به آن است. او این ایمان به بازار را اشتباه و گمراه‌کننده می‌داند که باید موضوع تحلیل و استدلال عقلانی قرار گیرد. اما ضمناً این ایمان از دوام و استقامت شگفت‌انگیزی نیز برخوردار است. حتی پس از بحران مالی سال 2008، بسیاری از مردم بر این نظر، امید و انتظار بودند که این بحران پایانی خواهد بود بر ایمان بی‌قیدوشرط به نقش بازارها و توانایی آن‌ها در تعریف خیر عمومی؛ پایانی بر تمایل بازارها به نفوذ در عرصه‌هایی از زندگی که در اصل به قلمروی بازار متعلق و مربوط نیست؛ یعنی ورود به زندگی مدنی، روزنامه‌نگاری، حقوق. اما بحران مالی آمد و رفت و هنوز ما به‌رغم بحث در باب سیاست‌گذاری‌های نظارتی و تنظیم‌کننده، هنوز دربارۀ نقش پول و بازارها در یک جامعه خوب گفت‌وگو و تبادل نظر بیشتر و عمیق‌تری نداشته‌ایم. بنابراین سؤال این است که به‌رغم بحران مالی پیش‌آمده و پیامد آن، یعنی به زیر سؤال بردن ایمان به نقش بازار، توان پایداری این پیش‌فرض از کجا ناشی می‌شود؟

سندل بر این باور است که ایمان به بازارها یعنی تصور آن‌ها به‌عنوان ابزاری برای تعیین خیر عموم، یعنی فراتر از سازوکاری برای عرضه کالاها، یا رفاه یا افزایش تولید ناخالص ملی. این تمایل در سطحی عمیق‌تر بر این تلقی استوار است که بازارها برای تصمیم‌گیری دربارۀ سؤالات دشوارِ عرصۀ عمومی، ابزارهایی خنثی و بی‌طرفانه به نظر می‌رسند. بازارها سازوکارهایی به نظر می‌آیند که می‌توانند ما را از الزام به قبول دیدگاه‌های یکدیگر در مباحثات پرمناقشه و در بحث بر سر سؤالات بغرنج اخلاقی معاف کنند. هنگامی که دو نفر با رضایت یکدیگر معامله‌ای سر می‌دهند که چیزی بخرند یا بفروشند، از دید اقتصاددانان تمام آنچه در اینجا اهمیت دارد آن است که یک منفعت دو طرفه وجود دارد. هر دو طرف این معامله آزادند که انتخاب کنند و در حقیقت این تراکنش یک اقدام داوطلبانه است. هیچ‌کس نباید بپرسد آنچه را آن‌ها دادوستد کرده‌اند درست ارزش‌گذاری کرده‌اند یا خیر. هنگامی که آنچه معامله می‌شود یک هم‌زن برقی، یا ماشین یا تلویزیون یا حتی در سطح نظری پیوند یک عضو بدن مثل کلیه باشد، این قضیه می‌تواند صحیح باشد. آنچه در دیدگاه اقتصادیِ ناظر به راندمان و آزادی انتخاب حائز اهمیت است، اینکه دو طرف این دادوستد داوطلبانه به چنین کاری مبادرت ورزیده باشند.

بنابراین، از منظر این دیدگاه اقتصادی نیازی نیست که دیگران، یا به‌طورکلی شهروندان، دربارۀ این موضوع که آیا آنچه معامله شده بر مبنای ارزشی درست یا نادرست بوده داوری کنند. چیزی که ارزش دادوستد انجام‌شده را تعیین می‌کند تعامل داوطلبانه در میان افراد بالغی است که به آنچه انجام شده رضایت دارند. این ایده جذابیت خاصی دارد، به این دلیل که بی‌طرفانه و خنثی و غیرارزش‌گذارنه به نظر می‌رسد و به همین دلیل گویا ما را به‌عنوان یک جامعه سیاسی از سؤالات سخت دربارۀ چگونگی تعیین ارزش کالاها و چیزها و حتی علاوه بر آن، از بحث دربارۀ اینکه زندگی خود را با یکدیگر و در کنار یکدیگر بر طبق چه برداشت‌هایی از زندگی خوب باید سامان دهیم، رها می‌سازد.

علت نخست در ایجاد فقدان در گفتمان عمومی یعنی کشش به‌سوی نوعی ایمان به بازار به‌عنوان ابزاری به‌ظاهر بی‌طرف و خنثی، به منشأ یا علت دوم اشاره می‌کند. علت دوم چیزی نیست که اسم آن را ایمان بگذاریم، بلکه سندل آن را استدلال اصولی-اخلاقی می‌نامد، دیدگاهی دربارۀ اینکه خرد عمومی چه اموری را دربر می‌گیرد و چگونه عمل می‌کند. این موضع حاکی از این است که جامعۀ عادلانه جامعه‌ای است که در آن مردم آزادند برای خود اهداف مختلف و برداشت‌های گوناگونی از زندگی خوب برگزینند. بنابراین، قوانین پایه، یعنی ساختار قانونی بنیادینِ یک جامعۀ عادلانه، نباید برای توجیه خود برداشت به‌خصوصی از زندگی خوب یا فضیلت را تأیید کند و بر آن صحه گذارد یا بر آن مبتنی باشد. بر طبق این تلقیِ اخلاقی از خرد عمومی، قلمروی حقوق و مجموعه قوانین اجتماع نباید هیچ برداشت خاصی از فضیلت یا زندگی خوب را دربر گیرد.

سندل توضیح می‌دهد که از این منظر، یک جامعه عادلانه نمی‌کوشد تا شهروندان خود را منطبق با فضایل یا تمایلات مشخصی در ارتباط با زندگی خوب پرورش یا جهت دهد. این مسئله به هریک از شهروندان جامعه مربوط است تا برای خود هرآنچه را می‌پسندد، برگزیند و به‌این‌ترتیب در این چشم‌انداز پروژۀ ایجاد یک جامعه عادلانه یا پروژۀ تدوین قوانین، در حقیقت عبارت خواهد بود از ایجاد ساختار پایه‌ای برای حقوق فردی به شکلی که نسبت به اهداف افراد کاملاً بی‌طرف باشد تا در درون آن هر فرد بتواند اهداف خویش و همچنین برداشت خود را از زندگی خوب آزادانه انتخاب کند. سندل این‌گونه اندیشیدن دربارۀ جامعۀ عادلانه و مناسبات اجتماعی و تعابیر قانونیِ همراه آن را جمهوری آیین‌نامه‌ای[3] نام‌گذاری می‌کند. آیین‌نامه‌ای به این معنا که بر طبق این تلقی از حقوق و سیاست، دولت باید سعی کند تا با حفظ احترام به برداشت‌های گوناگونی که دربارۀ زندگی خوب وجود دارد، نسبت به آن‌ها بی‌طرف باشد. نباید با اتکا به برداشت مشخصی از فضیلت یا مبتنی بر تلقی خاصی از شیوۀ خوب ‌زیستن سعی نماید تا خصوصیات ویژه‌ای را که منجر به شخصیت خاصی در افراد می‌شود، بپروراند و آن‌ها را ترویج و گسترش دهد. نوع دیگری هم می‌توان به این جمهوری آیین‌نامه‌ای و به مقتضیاتی که برخی خرد عمومی لیبرال نام گذاشته‌اند نگاه کرد، اینکه غیرارزش‌گذارانه است؛ به این معنی که از شهروندان نمی‌خواهد تا دربارۀ شیوه‌های زندگی و فضیلتی که دیگر شهروندان از آن طرف‌داری می‌کنند یا دنبال می‌کنند، داوری کنند.

سندل بر این بارو است که این ایده به دو دلیل اشتباه است: اول اینکه با توجه به برداشت‌های گوناگون از زندگی خوب، ممکن نیست بتوانیم با مهم‌ترین سؤالات عمومی که در جامعه با آن‌ها روبه‌رو می‌شویم به شکلی واقعاً بی‌طرفانه برخورد کنیم؛ دوم اینکه حتی اگر این کار ممکن و شدنی باشد، برخی مواقع مطلوب نخواهد بود که به خنثی بودن و بی‌طرفی به این معنای خاص متوسل شویم، به این دلیل که هر اندازه که سؤالات بنیادی، اخلاقی و روحانی را در زندگی عمومی کنار بگذاریم، به همان میزان گفتمان عمومی را نیز تهی کرده‌ایم؛ این تهی کردن گفتمان عمومی منشأ ناامیدی و یأس فراوانی است که امروزه مشاهده می‌کنیم. سندل با ذکر مثال‌های مختلف تاریخی ازجمله در زمینه حقوق و سیاست نشان می‌دهد که اتخاذ موضعی خنثی اغلب امکان‌پذیر نیست و حتی زمانی هم که امکان‌پذیر باشد مناسب نیست که نسبت به برداشت‌های مخالف و گاه رقیب و یا بدیل از یک زندگی خوب، یعنی نسبت به اعتقادات روحانی و اخلاقی مختلف، موضعی خنثی داشته باشیم.

این استاد دانشگاه هاروارد در پایان تحلیل خود به یک نکتۀ مهم در ارتباط وضعیت گفتمان عمومی در چارچوب زندگی دموکراتیک نیز اشاره می‌کند. او توضیح می‌دهد که برخی بر این نظرند که اگر در عرصه عمومی به صورت آزاد به پرسش‌هایی در ارتباط با یک زندگی خوب پرداخته شود، نوعی تخطی مدنی رخ داده است؛ یعنی آنچه ممکن است عبور از مرزهای خِردِ عمومی لیبرال بگوییم. بر طبق این نظر، سیاست و حقوق نباید گرفتار مناقشات اخلاقی و دینی شوند، چراکه ورود به این مباحث راه را برای عدم توافق و شاید حتی فشار و اجبار و نهایتاً عدم مدارا باز کند. سندل معقتد است که بااین‌حال ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که کم‌وبیش در آن شهروندان دربارۀ معنی زندگی خوب، دربارۀ فضیلت‌هایی که باید پرورش یابد، دربارۀ اقدامات اجتماعی مهم ازجمله ازدواج، با هم اختلاف‌نظر دارند. در این رابطه برخی استدلال می‌کنند که چون دربارۀ پرسش‌های اخلاقی و دینی با یگدیگر توافق نظر نداریم، بنابراین امن‌تر و کمتر ستیزه‌جویانه و حتی شاید مداراآمیزتر خواهد بود اگر سعی کنیم گفتمان عمومی را بدون ارجاع به اختلاف‌نظرهای اخلاقی و دینی هدایت کنیم. اما سندل این استدلال را نادرست می‌داند. او معقتد است که باید دربارۀ جامعه‌ای که بر اصل مدارا و تساهل استوار است، بیندیشیم؛ دربارۀ احترامی که برای تکثرگرایی قائلیم باید عمیق‌تر فکر کنیم. آیا یک گفتمان عمومی ارزش‌گذارانه، قدر و منزلت یک جامعه تکثرگرا را کاهش می‌دهد؟ او بر این نظر است که لزوماً این‌گونه نخواهد بود.

سندل در همین رابطه لازم می‌بیند که میان دو فهم متفاوت از احترام متقابل میان شهروندانی که دربارۀ مسائل اخلاقی بغرنج اختلاف‌نظر دارند تمایز قائل شویم. یک فهم از احترام متقابل این‌گونه است که ما به دیگر شهروندان با کنار گذاشتن و نادیده انگاشتن اختلاف‌نظرهای اخلاقی‌مان احترام می‌گذاریم. این یک «احترام متقابل مبتنی بر اجتناب» است؛ اما این درست همان احترامی است که به تهی شدن گفتمان عمومی منجر شده است و تمایل ما را به پرهیز از صحبت و استدلال‌آوری دربارۀ مسائل اخلاقی و معنوی در عرصه عمومی تشدید می‌کند. این تمایلی است که ظرفیت‌های مدنی‌مان را برای بحث و استدلال دربارۀ مسائل اخلاقی در قلمروی عمومی تقلیل داده و حتی به خالی بودن کانون زندگی دموکراتیک منجر شده است؛ فقدانی که با نگرش‌های باریک‌بینانۀ ناشکیبا پر شده است. این چیزی است که در دموکراسی‌های همه جای جهان می‌توانیم ببینیم؛ جایی که سیاست از پرداختن به مسائل اخلاقی بزرگ طفره می‌رود.

سندل بر این نظر است که به جای احترام متقابل مبتنی بر اجتناب، آنچه نیاز داریم «احترام متقابل مبتنی بر تعامل» است. به جای اجتناب از صحبت دربارۀ اعتقادات اخلاقی‌ای که دیگر شهروندان ابراز می‌کنند، باید با آن‌ها و دربارۀ آن مسائل اخلاقی و برداشت‌هایشان از خوبی و نیکی وارد گفت‌وگو شویم. پرداختن به آنچه از مسائل اخلاقی محل اختلاف‌نظر ماست، می‌تواند نه یک مبنای ضعیف‌تر بلکه یک بنیاد قوی‌تری برای احترام متقابل ایجاد کند. به جای پرهیز از اعتقادات اخلاقی و دینی که دیگر شهروندان به حوزه حیات عمومی می‌آورند، باید به شکل مستقیم‌تری به آن‌ها پرداخت، حتی گاه با به چالش کشیدن آن‌ها؛ گاه با گوش دادن و یاد گرفتن از آن‌ها. سندل اذعان می‌کند که هیچ تضمینی وجود ندارد که این تأملات و تعاملات در عرصۀ عمومی دربارۀ مسائل سخت اخلاقی در هر مورد به توافق نظر بینجامد، یا حتی فهم بهتر دیدگاه اخلاقی و دینی طرف مقابل را نتیجه بدهد. همواره امکان دارد که دانستن بیشتر دربارۀ انگارۀ دینی یا اخلاقی به این منجر شود که ما آن را هرچه کمتر بپسندیم، اما چون این نامشخص و غیرقابل پیش‌بینی است باید آن را امتحان کنیم. سیاست تعامل اخلاقی و فکری نه تنها الهام‌بخش‌تر از سیاست اجتناب است، بلکه مبنایی نویدبخش‌تر برای یک جامعه عادلانه فراهم می‌کند.

ارجاعات:


[1] Kellogg Biennial Lecture

[2] فردریک کلاگ، پژوهشگر دانش نظری حقوق و فارغ‌التحصیل دانشگاه هاروارد است. او در حیطه نظریۀ اجتماعی از شاگردان تالکوت پارسونز بوده و ازجمله در سِمت‌های دادستان فدرال در آمریکا، وکیل حقوق مدنی و استاد دانشگاه در لهستان و برزیل فعالیت کرده است.

[3] Procedural republic