فرهنگ امروز/ رضا مختاری:
انقلاب مشروطه تنها در حوزۀ نهادسازی از وجه ایجابی برخوردار نبود، بلکه در این دوره، در حوزۀ تاریخ و ادبیات هم تحول مهمی رخ داد. اگر مردم در نهادهای جدید همچون مجلس شورا و انجمنهای بلدی دخیل و نقشآفرین شدند، در تاریخنگاری مشروطه هم از مردمانی سخن گفته شد یا مردمانی سخن گفتند که تا پیش از این از آنان چندان نشانی نبود. بیجهت نیست که عنوان یکی از مهمترین منابع این دوره، که جزء اولین نوشتهها دربارۀ تاریخ مشروطه است، متفاوت از عناوین کتابهای تاریخی پیش از خود است و با نام «تاریخ بیداری ایرانیان» از حصر و قصر طبقۀ خاصی خارج شده است. خاطرهنویسی هم هرچند در انحصار درباریان نبود و افرادی چون حاج سیاح محلاتی برمبنای میراث گذشتگان خاطرات زندگی و سفرهای خود را به رشتۀ تحریر درآورده بودند، اما معدود بودن چنین افرادی موجب شده بود این امر چونان استثنایی تلقی شود. در دورۀ مشروطه اما خاطرهنویسی در میان طیفها و طبقات گوناگون اجتماع رواج بسیار یافت. ذکر این نکته هم ضروری است که حتی کتابهای تاریخی این دوره، تلفیقی از تاریخنگاری و خاطرهنویسی هستند؛ بهطوریکه بخشهایی از کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» نوشتۀ ناظمالاسلام کرمانی، خاطرات او یا گزارش خاطرات دیگران است. حتی در کتاب «تاریخ مشروطۀ ایران» اثر سید احمد کسروی، که سالها پس از این حادثه نگاشته شده، بخش تبریز که حاصل مشاهدات و خاطرات نویسنده یا نقل روایات شفاهی دیگران است، از غنای بیشتری برخوردار است. خاطرهنویسی طیفهای گوناگون از این مزیت برخوردار است که شاهدان و بازیگران عرصۀ اجتماع و سیاست، هرکدام از زاویهای حوادث را روایت کردهاند و در این روایات، طبقه و طیف فکری خاصی را نمایندگی میکنند. در این میان، خاطرات نمایندگان مجلس از مهمترین خاطرات این دوره است که میتوان حوادث را از درون نهاد جدیدالولاده مجلس بررسی کرد.
از بین خاطراتی که از نمایندگان مجلس اول مشروطه منتشر شده، «روزنامۀ خاطرات شرفالدوله» از اهمیت بسزایی برخوردار است. میرزا ابراهیمخان کلانتری باغمیشه با لقب شرفالدوله، نمایندۀ طبقۀ اعیان تبریز در مجلس اول است. او از خانوادۀ کلانتران تبریز بود. کلانتران در شهرهای مختلف حلقۀ رابط میان جامعه و حکومت بودند. آنان بر امور مختلف شهر، بهویژه ارزاق، نظارت داشتند؛ مسئلهای که آنان را بههنگام قحط و غلای نان بهجهت آشوب مردمان، مورد سوءظن حکومت قرار میداد. سابقۀ نیکوی کلانتران موجب شد در قانون بلدیۀ دورۀ مشروطه، عنوان «کلانتر» برای رؤسای انجمنهای بلدی که بهطور همزمان ریاست بلدیه را برعهده داشتند، به کار رود. خانوادۀ کلانتر باغمیشه هم در تبریز وجهه و اعتبار والایی داشتند و از آنان آثار مهمی در عمران و آبادانی شهر به یادگار مانده است. اختلاف حکومت و کلانتر نیز در تبریز وجود داشت. اختلافی که میان این منصب با مقام مهم ولایتعهد و پیشکارش، خطرات فراوان در پی داشت. البته این اختلاف در دورۀ مشروطه میتوانست اعتبار و وجههای فزاینده بیاورد، بهویژه آنکه محمدعلی میرزای ولیعهد در این زمان به شاهی رسیده بود؛ شاهی که چندان مورد اقبال و اعتماد تبریزیان نبود. شرفالدوله با وجود آنکه از نمایندگان تبریز بود، با توجه به سابقۀ خانوادگی و طبقۀ اجتماعیاش، از دیگر نمایندگان شهر متفاوت بود. ازهمینرو نسبت به رفتارها و گفتارهای سیدحسن تقیزاده، دیگر نمایندۀ تبریز، انتقاد داشت و ترور علیاصغرخان امینالسلطان توسط عباسآقا صراف تبریزی را بهجهت القائاتی میدانست که «از راه غرضرانی» به ذهن قاتل وارد کرده بودند (ص۱۲۲).
شرفالدوله همچنین به میرزاجوادخان سعدالدوله نزدیک بود و حتی با وجود جدایی سعدالدوله از مجلس و ضدیتش با مشروطه، ارتباط خود را با او نگسست. به جهت همین ارتباط هم بود که به عضویت تشکیلات «جامع آدمیت»، به ریاست عباسقلی قزوینی، پدر فریدون آدمیت، درآمد. البته این نزدیکی و همچنین تفاوت نگاه با تقیزاده بهمعنای همراهی با مخالفان مشروطه، همچون شیخفضلالله نوری و میرزاحسن مجتهد تبریزی، نیست. او در موضعگیریهایش با احتشامالسلطنه قرابتهایی دارد. بر همین مبنا، منتقد اکثریت نمایندگان است و آنان را «جاهل و نادان» میداند (ص۹۶). بااینهمه مراوداتش با گروهها و طیفهای مختلف رجال سیاسی، خاطراتش را برجسته ساخته است.
خاطرات شرفالدوله نسبت به خاطرات برخی از نمایندگان مجلس اول همچون تقیزاده و احتشامالسلطنه، از این مزیت برخوردار است که بهصورت روزشمار نوشته شده و صاحب خاطرات اگر بهعللی از نگارش حوادث و خاطرات بعضی از روزها بازمانده، در روزهای بعد با نگارش خلاصهای از آنها، جبران کرده است. مسئلهای که موجب شده نویسنده نسبتبه حوادث، قضاوت پسینی نداشته باشد. گزارشهای او تنها از امور مهم نیست، که حتی دیدارهای شخصی و گفتوگوهای ردوبدلشده در آنها هم به سطور خاطراتش راه یافته است. گفتوگوهایی که تصویری ناب از اجتماع ایرانی و نگاه افراد گوناگون نسبتبه وقایع ارائه میکنند. شرفالدوله بهجهت آنکه نمایندۀ تبریز بود، اخبار این شهر را هم که به او میرسیده، در خاطراتش ذکر کرده است. در اینباره شایعات را نیز بیان مینماید و در بعضی موارد، از صحت موضوع در نتیجۀ پرسوجویش از طریق تلگراف از مطلعان خبر میدهد.
از دیگر نکات مهم «روزنامۀ خاطرات شرفالدوله»، روایت او از مذاکرات کمیسیونهای مجلس است؛ مذاکراتی که شاید در بحبوحۀ حوادث مهم آن زمان، بهویژه اختلاف مجلس و دربار، چندان محلی از اعراب در خاطرات رجال نداشته باشند، اما مباحثات مطروحه در این کمیسیونها، از دغدغهها و مسائل مجلس اول مشروطه روایت میکنند. همچنین بحثهای جنجالی بر سر تصویب اصول متمم قانون اساسی در خاطرات او آمده است که نکات مهمی را روشن مینماید. از جمله دربارۀ جلسۀ سری تصویب برخی از اصول قانون اساسی آورده است: «در سر محاکمات شرعیه و عرفیه، مباحثات زیادی شد و ناقص ماند» (ص۱۳۱). یا دربارۀ یک فصل از «نظامنامۀ قانون وزارت داخله»، درخصوص فصل مربوط به «وصایت»، به مخالفت احتشامالسلطنه، رئیس مجلس، با شرط «اجازۀ حاکم شرع» اشاره میکند؛ مخالفتی که موجب حذف این شرط شد (ص۱۴۸). البته در بیشتر مواقع، روایات از جزئیات کمی برخوردارند و اگر مجادلات با ذکر نام موافقان و مخالفان روایت میشدند، اطلاعات بیشتری در اختیار قرار میگرفت.
قرار گرفتن شرفالدوله در میانۀ موافقان تندرو و مخالفان سرسخت مشروطه، موجب شده است او در خاطراتش از تندرویها و ناشایندگیهای دو طرف بنویسد؛ بهطوریکه در ماجرای قتل اتابک، هم از «تعریف و تمجید و تقدیس عباسآقا صراف» انتقاد میکند و هم بدگوییهای آقاسیدعلی واعظ یزدی در تعرض به او تا حد تکفیرش را برنمیتابد (ص۱۵۱).
مهمترین فراز «روزنامۀ خاطرات شرفالدوله» شورش مخالفان مشروطه با زعامت شیخفضلالله نوری در میدان توپخانۀ تهران است. گزارش او از این شورش روایتی دستاول با جزئیات فراوان است (ص۱۶۷-۱۸۱). او در اینخصوص، از بیمبالاتیهای لوطیان، که در بیان فرادستان و منابع رسمی با عناوین «الواط و اشرار» نام برده میشدند، مواردی ذکر میکند. روایت او از انگ گزارش خبرنگار روزنامۀ تایمز مبراست و در اینباره چشمپوشی عالمان حاضر در میدان بر این رفتارها، انکارناپذیر. روایت شرفالدوله از شورش میدان توپخانه در میان منابع تاریخ مشروطه بینظیر است و ذکر حادثه در زمان وقوع، بدون استناد به روایت منابع دیگر است. اگرچه در بعضی مواقع، روایتش گزارش مشاهدات دیگران است، اما این گزارشها مربوط به همان زمان حادثه و عاری از روایات پسینی با حبوبغضهای بعدی است.
روایات و مشاهدات شرفالدوله از تهران دورۀ استبداد صغیر هم منحصربهفرد و خواندنی است. او در ذکر خشونتهای قزاقان، سعی میکند جانب انصاف را نگاه دارد و در جایی مینویسد: «اقوال و روایات در تلفات بسیار مختلف است» (ص۲۴۰). بااینهمه نمیتواند چشم بر خشونتها ببندد و گاهی نوشتههایش رنگ احساسات به خود میگیرد (ص۲۴۰-۲۴۳). همچنین در مواردی از تغییر موضع برخی از رجال مینویسد (ص۲۴۴و۲۵۳). خاطرات او اما میرساند با همۀ خشونتی که به کار رفت و همراهی یا سکوت اکثر رجال در قبال سرکوب مشروطه، جامعه همچنان با مشروطه همراه بود. با مقاومت ستارخان در تبریز، تهرانیان هم در همان ماه اول سرکوب، نشانههایی از مخالفت با دربار را نشان دادند. بهطوریکه عکس ستارخان را در عکاسخانهها میفروختند؛ تاآنجاکه مأموران آنها را تعطیل نمودند و بعضی از عکاسان را بازداشت و تنبیه کردند. اقدامی که نتیجهای در بر نداشت: «به مضمون الانسان حریص بما منع، هرقدر در این مورد سختگیری نمایند، مردم بیشتر مایل و حریص خواهند بود و هر تدبیری نمایند، نمیتوانند مردم را از میل قلبی منصرف نمایند. یکی نقل کرد ضعیفهای ده تومان داد عکس ستارخان را خرید و نگاهی کرد و رقت نمود و عکس را روی زمین گذاشت و سجده نمود و میبویید و میبوسید» (ص۲۷۰). یا مراسم محرم آن سال بهجهت دخالت دولتیها و نبود آزادی در برپایی مجلس عزا، بیرونق شده بود (ص۳۲۱). همچنین در گزارشی از واکنش لوطیان هوادار دربار به تحصن مشروطهخواهان در سفارت عثمانی مینویسد؛ واکنشی که همراه با فحاشی به متحصنین و اهانت به خلیفۀ دوم بهجهت پناه دادن عثمانیهای اهلسنت به متحصنین بود (ص۳۳۵). روایتهایی از این دست در «روزنامۀ خاطرات شرفالدوله» در دورۀ استبداد صغیر بسیار است و تصویری روشن و گویا از این دوره ارائه میکند؛ تصویری که نسبتبه کتابهای تاریخی و خاطرات دورۀ اول مشروطه، متمایز و متفاوت است.
اهمیت خاطرات شرفالدوله به توجه آن به اجتماع و طبقات گوناگون است. شاید شرفالدوله برمبنای منصب پیش از مشروطهاش (کلانتر) در اینباره دقتنظری ویژه داشت؛ دقتنظری که محققان تاریخ اجتماعی را به کار آید و آنان را مجاب میسازد از مباحث کلیشهای پا فراتر نهند.
*میرزا ابراهیمخان کلانتری باغمیشه، روزنامۀ خاطرات شرفالدوله، به کوشش یحیی ذکاء، فکر روز، تهران، ۱۳۷۷.