ملاحظات درباره دانشگاه
جواد طباطبایی
ناشر: مینوی خرد
تعداد صفحه:۴۵۰ صفحه
قیمت: ۸۵ هزار تومان
پیش از این انتشار هر کتاب تازه از جواد طباطبایی یک اتفاق بود. به این خاطر که آن کتابها به مثابه تکههای پازلی بودند که پروژه فکری-تالیفی او را متکاملتر میکردند. اما انتشار جدیدترین کتاب او با عنوان «ملاحظات درباره دانشگاه» در نوع خود یک اتفاق نادر بود! چرا که هزار نسخه چاپ نخست آن در همان هفته اول توزیع به فروش رفت و کتاب به سرعت در بازار نشر کشور نایاب شد. این نایابی در دورهای که تیراژ کتابهای فکری به ۵۰ نسخه (بله درست میخوانید: پنجاه نسخه) نیز رسیده است، یک شادامانی ویژه را با خود به همراه دارد. اما پرسش این است که چرا کتاب «ملاحظات درباره دانشگاه» در هفته اول توزیع در بازار نشر کشور نایاب شد؟ پیش از پاسخ دادن به این پرسش باید مجموعه پژوهشها و پروژههای طباطبایی را دستهیندی کرد.
جواد طباطبایی سه دسته تالیف در پروژه تالیفی خود دارد که میتوان از آنها به عنوان جستارها، تاملات و ملاحظات نام برد. در دسته جستارها کتابهای «درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» و «خواجه نظامالملک» قرار دارد. در دسته تاملات مهمترین پروژه فکری طباطبایی تحت عنوان کلی تاملی درباره ایران جای دارد که «دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران»، «مکتب تبریز» و «حکومت قانون» سه زاویه مهم این مثلث فکری به شمار میآیند. اما در کنار جستارها و تاملات که سویه ایجابی و جدی جواد طباطبایی در مواجهه با تاریخ اندیشه است، ملاحظات قرار دارد که سویه سلبی پروژه تالیفی طباطبایی است. کتابهای «ملاحظاتی در ترجمه متنهای اندیشه سیاسی جدید» و همچنین «ملاحظات درباره دانشگاه» که تازهترین اثر طباطبایی است، در این دسته جای دارند. کتابهای «زوال اندیشه سیاسی در ایران» و «ابنخلدون و علوم اجتماعی» که جایگاهی مبنایی در سلسله آثار طباطبایی دارند و در واقع متکفل توضیح نظریه طباطبایی در باب تاریخ اندیشه در اسلام و ایران هستند به مثابه دو کتاب مادر، بیرون از این سه دسته پروژه جای دارند و استقلال محتوایی از دیگر آثار این فیلسوف سیاسی ایران دارند. مجموعه پژوهشهای طباطبایی درباره تاریخ اندیشه سیاسی جدید در اروپا نیز بخش دیگری از تالیفات این متفکر معاصر به شمار میرود که فارسیترین متن و ایرانیترین روایت از تاریخ اندیشه غرب را در دسترس مخاطبان خود قرار میهد. خبر خوش آنکه تا پایان سال از رده جستارها کتابی درباره ملت و دولت منتشر خواهد شد که در واقع آلترناتیوی برای دو جلد از دفتر سوم تاملی درباره ایران محسوب خواهد شد. اما کتاب «ملاحظات درباره دانشگاه» شامل چه مباحثی است و چرا در بدو عرضه نایاب شده است؟
جواد طباطبایی یک چهره ژانوسی در تاریخ اندیشه معاصر ایران به شمار میرود. چهرهای که نیمی از آن یک فیلسوف آکادمیک و نیم دیگر آن یک روشنفکر نقاد را به ایرانیان نشان میدهد. طباطبایی با اخراج از دانشگاه تهران در اوایل دهه هفتاد، جایگاه آکادمیکی که دانشکده حقوق و علوم سیاسی این دانشگاه برایش فراهم آورده بود را ترک کرد و در کسوتی خودبنیاد به پیگیری طرحهای پژوهشی خود در باب ایران و غرب مشغول شد. او در این میان موقعیتی غیردولتی تحت عنوان پژوهشگر آزاد پیدا کرد که به او اجازه میداد تا فارغ از نفقههای دولتی و عمومی به نقد روشنفکرانه آنچه در حیطه فضای فکری کشور میگذرد نیز بپردازد. اینک در اواخر دهه نود طباطبایی دارای جایگاهی فراآکادمیک است که به او این توان را میدهد که به نقد فرمی و محتوایی دانشگاه از منظر علوم انسانی بپردازد. «ملاحظات درباره دانشگاه» حاصل این کوشش انتقادی است که در یک درآمد و چهارده فصل فراهم آمده است.
جواد طباطبایی در بخش درآمد که با عنوان «نکتههایی درباره انتحال» نامگذاری شده است، تمهیدی برای ورود به بحث اتخاذ میکند که نشاندهنده بیاعتباری وافر او به نهاد دانشگاه از منظری علمی در چهل سال اخیر است. طباطبایی در همان درآمد که بازنشر مقاله انتقادی او در واکنش به رسوایی علمی استادتمام گروه فلسفه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران است مینویسد: «از نظر من، مورد انتحال استادتمام دانشگاه تهران فاقد کوچکترین اهمیت است. برعکس؛ بحث بر سر نظام دانشگاهی است که اجازه داده است چنین افراد و گروههایی، که از تعهد آنان جز تفنن باقی نمانده، نظام دانشگاهی را به تیول خود تبدیل کنند! آنچه در فصلهای این دفتر میآورم مجموعهای از یادداشتهایی است که در سه چهار سال اخیر به مناسبتهای متفاوت نوشته و برخی از آنها را منتشر کردهام.» طباطبایی با این مقدمه دفتری را میگشاید که سراسر آن نقد بیرحمانه علیه متفکران و مترجمان و نویسندگان و استادانی است که در آثار و آراء خود اشتباهات فراوانی راه دادهاند. دفتری که پیش از این مفردات آن نیز در مجلاتی که طباطبایی به آنها مقاله میدهد منتشر شده بود. با این حال فصول اول و دوم کتاب حاضر نه تنها تا کنون در هیچ مجلهای بدینشکل منتشر نشده است، بلکه حاوی نقادانهترین مواجهه با وضع کنونی علوم انسانی در ایران از منظری ملیگرایانه است.
همانطور که گفته شد، فصل نخست با عنوان «دانشگاه ایرانشهر» و فصل دوم با عنوان «دانشگاه بومی و دانشگاه ایرانشهر؛ تحلیل یک مورد» بخشهای بدیع و مهم کتاب اخیر طباطبایی به شمار میرود. طباطبایی در فصل نخست مروری بر سیر تکوین دانشگاه در ایران، به انقلاب فرهنگی و تصرفات و مداخلات چهار دهه اخیر در دانشگاه اشاره میکند و در نهایت چنین نتیجهگیری میکند: «این وضع، این مداخلههای بیرویهای که در چند دهه اخیر مکرر شده است، در شرایطی چنین بحرانی در داخل و پرمخاطره در مناسبات خارجی نمیتواند ادامه پیدا کند. دانشگاه امری ملی است و ملک طلق هیچ گروه خاصی در کشور نیست که از هر جا بخواهند در آن درآیند. این دانشگاه ملی نیز ناظر بر حوزه مصالح عمومی کشور است و هیچ عملی برای کشور و حتی گروههای سیاسی-اجتماعی کشور بدعاقبتتر از تصرف در حسن جریان امور نیست.» طباطبایی در پانویس همین پاراگراف پایانی، مورد نجفقلی حبیبی را به مثابه یکی از تصرفات زیانآور در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران مثال میزند.
فصل دوم کتاب با عنوان «دانشگاه بومی و دانشگاه ایرانشهر» ناظر بر «تحلیل یک مورد» است و آن مورد هم شاگرد پیشین طباطبایی «داود فیرحی» است که اکنون استاد دانشگاه تهران است. این فصل شامل نقد و رد سخنان فیرحی در برنامهای تحت عنوان «نگاهی به آوردهها و بایستههای داود فیرحی در دانش سیاست» است که در آن فیرحی حمله سختی به اندیشه ایرانشهری ترتیب داده بود. جواد طباطبایی در بخشی از این فصل و با اشاره به اینکه دریافتهای نادرست فیحی از ماهیت نص و سنت در ایران و اروپا مینویسد: «به نظر من دیری است تا پرنده «تخیل ایرانی» بر بالای بام این استاد حوزه و دانشگاه لانه کرده است و با این خیالبافیهایی که من تنها به وجوهی از آن اشاره کردم بعید میدانم که کسانی بتوانند راهی باز کنند. کمابیش همه مقدماتی که فیرحی آورده یکسره نادرست، غیرعلمی و جعلیات و خیالبافیهای او فاقد هرگونه اهمیتی است. منظورم این است که دانش او نیز در حد علم بومی شده دانشگاه بومی است و اتلاف وقت و امکانات کشور برای بحثهایی که هیچ نتیجهای از آن برای کشور حاصل نخواهد شد، اما این توهم را نیز ایجاد خواهد کرد که در حال پیشرفت هستیم و فیلی هوا میکنیم.»
فصول دیگر این کتاب که شامل مقالاتی انتقادی است که پیش از این در نشریات سیاستنامه و فرهنگ امروز منتشر شده است، بدین شرح است: فصل سوم: خواهشا نظریهپردازی نکنید!، فصل چهارم: نمونهای از «بومیسازی» در علوم اجتماعی، فصل پنجم: «تولید» علم بومی و زبان ملی، فصل ششم: کوششهای بیسابقه برای نابودی فرهنگ ملی، فصل هفتم: «اندیشههای سیاسی قرن بیستم» در مسلخ «سمت»، فصل هشتم: نعش بیجان جان لاک در دست غسالان، فصل نهم: اندر مناقب هگل به روایت کریم مجتهدی، فصل دهم: سوء تفاهم با جهل، فصل یازدهم: دکان دو نبش در نشر بومی، فصل دوازدهم: ملاحظاتی درباره ترجمه اندیشه سیاسی، فصل سیزدهم: جهل دلیل نیست!، فصل چهاردهم: یک کلمه.
*حامد زارع/ سازندگی