فرهنگ امروز/ محسن آزموده: شاید نسل جوان امروز مقهور و مدهوش اینترنت و فضای مجازی و تکنولوژی جدید و سرگرمیهای متنوع، چندان حال و حوصله نداشته باشد که در میان کتابهای کهن فارسی و عربی کنکاش کند و درباره موضوعاتی چون تاریخ صدر اسلام و نزاعها و مشاجراتی که بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص) به وقوع پیوست یا درباره نخستین مواجهههای ایرانیان با اعراب و علل انحطاط ساسانیان و شکل و نحوه فتوحات اعراب و هزیمتهای ایرانیان در برابر قبایل عرب و ... مطالعه کند؛ اما واقعیت آن است که این مباحث، نه فقط کهنه و تاریخ مصرف گذشته نیستند، بلکه همچنان بر بسیاری از آنچه امروز در خاورمیانه و ایران به وقوع میپیوندند، اثر میگذارند و بدون فهم دقیق آنها نمیتوان تبیینی راست و درست از مناسبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امروز ارایه داد. رجوع به تاریخ صدر اسلام از یکسو و نحوه ورود آن به ایران از سوی دیگر از این حیث اهمیت و ضرورتی اساسی دارد، منتها باید این تاریخ توسط استادانی نگاشته شود که بتوانند با زبانی شیرین و شیوا و روان، این مباحث تخصصی را چنان بیان کنند که برای نسل جوان هم قابل فهم و جذاب باشد. کتاب «در کشاکش دین و دولت» آخرین اثر منتشر شده از محمدعلی موحد، چنین کتابی است. دکتر موحد در این کتاب که در واقع صورت منقح و تنظیم شده یادداشتهای چهل سال پیش ایشان است، با همان نثر دلکش و خواندنی، برخی از پیچیدهترین و در عین حال مهمترین و مناقشه برانگیزترین مباحث تاریخ صدر اسلام و ایران را مورد بحث قرار داده و در مواردی به اجتهاداتی دست زده که قطعا از دید محققان این حوزه، محل تامل است. به عبارت دقیقتر، «در کشاکش دین و دولت» مجموعهای از ایدهها و اندیشههای حقوقدانی تاریخدان و ادیب و عرفانشناس درباره تاریخ صدر اسلام، به زبانی روشن و گویاست و از این حیث اثری ارزنده و قابل اعتنا. به مناسبت انتشار این اثر با غلامرضا ظریفیان، پژوهشگر و استاد پیشین تاریخ اسلام دانشگاه تهران گفتوگویی صورت دادیم که از نظر میگذرد.
کتاب «در کشاکش دین و دولت» در ۹۶ سالگی دکتر محمد علی موحد منتشر شده و در همین فاصله زمانی کوتاه با اقبال فراوانی از سوی مخاطبان مواجه شده است. به نظر شما علت این اقبال فراوان به آثار ایشان چیست؟
دکتر محمدعلی موحد الحق و الانصاف هم عرفانپژوه برجستهای است، هم حقوقدان آگاه و هم تاریخنگاری متبحر. میتوان گفت کارهایی که در هر سه حوزه کرده، بهشدت قابل اعتناست و میتوان دیگران را تشویق کرد که این آثار را بخوانند. «خواب آشفته نفت»، کتاب چهار جلدی ایشان درباره نهضت ملی کردن صنعت نفت و دکتر مصدق اثری درخشان است و به عنوان یک منبع اصلی محسوب میشود و از زوایایی به مساله نفت و نهضت ملی نگریسته که کمتر مورد توجه سایر پژوهشگران بوده. یا وقتی وارد بحث عرفان شده و به تصحیح و معرفی شمس تبریزی و مثنوی معنوی میپردازد، نوع نگاه تازهای معرفی کرده است. در مورد تاریخ سدههای نخستین و میانه نیز چنین است. اثر حاضر نیز از این حیث حائز اهمیت و توجه است.
نکته حائز اهمیت این کتاب که به تاریخ صدراسلام از سویی و تاریخ ایران در سدههای نخست اسلامی از سوی دیگر میپردازد، از نظر شما چیست؟
از آنجا که دکتر موحد به این موضوع علاقهمند بوده، مساله را کاملا درک کرده است. او در این کتاب نشان میدهد که با منابع اصلی و تعارض آنها آشنایی دارد و غلوها و اغراقها را میداند و به مفصلبندیهای تاریخ آگاهی دارد. کتاب «کشاکش دین و دولت» اثری سخت موجز است، درباره این موضوع دست کم میتوان ده جلد نوشت. اما اهمیت این کتاب در آن است که در عین ایجاز سخنانی مهم میگوید. البته همین ایجاز در برخی موارد ابهاماتی ایجاد میکند.
اینکه پژوهشگر و نویسنده تراز اولی مثل دکتر موحد پس از سالها تحقیق در حوزههای متنوعی چون عرفان و حقوق و تاریخ معاصر و ادبیات، به تاریخ صدر اسلام و ایران در سدههای نخست دوره اسلامی میپردازد، این سوال را در ذهن ایجاد میکند که اهمیت پرداختن به تاریخ صدر اسلام چیست و به نظر شما هدفشان از نگارش این کتاب چیست؟
ما ایرانیها چند هویتی هستیم. بخشی از هویت ما را ایران و ایرانزمین و فرهنگ کهن ایرانی شکل میدهد که نسل به نسل تداوم یافته است، بخش دیگری از هویت ما را فرهنگ اسلامی شکل میدهد که با عمق وجود ما پیوند خورده است و بخش عظیمی از گفتار و کردار ما را متاثر ساخته. این بخش از هویت ما البته با بخش ایرانی عمیقا پیوند خورده، ضمن آنکه تعاطیها و نقاط مشترک میان این دو فراوان است. بخش دیگری از وجود ما ایرانیها معطوف به فرهنگ جدید است که با آن هم زندگیمان را سامان میدهیم. بر این اساس، از آنجا که ایران و اسلام و پیوند این دو، بخش عمدهای از هویت ما را شکل داده، این کتاب نیز اهمیت دارد. در تاریخ اسلام نیز همه تاویلها و تعبیرها به عصر تنزیل قرآن و صدر اسلام بازمیگردد. این دوره به خصوص تا انتهای خلافت امیرالمونین علی (ع) را به خودش اختصاص میدهد. در تاریخ اسلام، همه همواره به این دوران نگاه میکنند و بر اساس تبیین و تاویل و فهم خودشان از این دوره فهم خودشان از سایر مسائل را ارایه میکنند. بنابراین این دوره یعنی از ابتدای بعثت پیامبر(ص) تا سال ۴۱ هجری پایه و شالوده (foundation) فهم مسلمانان از تاریخ خودشان است. اتفاقات و حوادثی که در این دوره رخ داده و دکتر موحد نیز با دقت لازم به کلیدیترین آنها اشاره کرده، هویتساز، اندیشهساز، فرقهساز، فقهساز، کلامساز و ... هستند و همه آنچه بعدا در تاریخ اسلام رخ میدهد، تفسیر و تبیین این دوره است. این دوره همچنین جعبه سیاههایی دارد که اگر به درستی گشوده نشوند، شناخت دورههای بعد نیز با مشکل مواجه خواهد شد و تصویری کاریکاتوری از دورههای بعد به دست میآید. دکتر موحد در این کتاب با هوشمندی سراغ این جعبه سیاهها رفته و توانسته آنها را رمزگشایی کند.
منظورتان کدام جعبه سیاهها است؟
مهمترین و کلیدیترین نمونه این جعبه سیاهها، بحث فتوحات است. دکتر موحد تلاش کرده از ابعاد مختلف به این موضوع بنگرد و مثل کوهنوردان حرفهای که یک قله را از راههای مختلف صعود میکنند، به بحث فتوحات از ابعاد متفاوت نگریسته است.
در پرداختن به دورهای حساس و مهم که تاکنون آثار و نوشتههای انبوهی راجع به آن نوشته شده، فکر میکنید کار دکتر موحد از جهت منابع جدید است یا از نظر تحلیلهایی که ارایه کرده است؟
فهم تاریخ صدر اسلام نیازمند پژوهشگری است که چند رشتهای باشد و بتواند مطالعهای بینرشتهای صورت دهد. دکتر موحد از این حیث صاحب توانمندیهای ارزندهای است، زیرا هم با حقوق و عرفان و ادبیات آشنایی دارد و هم به کلام و تاریخ و تحولات سیاسی ورود دارد. این ویژگی موجب شکلگیری درک جدیدی در ایشان شده و میتواند با نگاه منشوری سراغ تاریخ اسلام برود. اولا ایشان سراغ منابع اصلی رفته است، ثانیا به این منابع اکتفا نکرده است و منابع جدید و مطالعات جدید با رویکردهای نو را نیز مد نظر قرار داده است. همچنین ایشان از مطالعات میانی مثل ابن خلدون نیز بهره گرفته و از فهم امثال او در تاریخ صدر اسلام یاری گرفته است. دکتر موحد همچنین از مطالعات مستشرقین مثل نولدکه، گلدزیهر، کریستین سن، گیب و مادلونگ و بارتولد و... نیز بهره گرفته است. همچنین سراغ مورخان خوب معاصر ایرانی مثل زریاب خویی، زرینکوب، تقیزاده، مدرسی طباطبایی و... نیز رفته است. کتاب حاضر از این حیث قابل توجه است که تجربه زیسته سه دوره یعنی منابع دسته اول، منابع مطالعات میانی و منابع مطالعات جدید را همراه داشته، اما مساله فقط در منابع نیست، بلکه در نوع پرسش است. دکتر موحد با فهم امروز سراغ دیروز رفته و پرسشهای مهم امروز را مطرح کرده است.
یکی از ویژگیهای تحلیلی کتاب که حتی در ذکر عناوین نیز رعایت شده، کوشش در جهت حفظ بیطرفی علمی و فاصله گرفتن تا سر حد امکان از گرایشها و علقههای دینی و مذهبی است. از این جهت کتاب را چطور دیدید؟
یکی از انحرافات که در فهم تاریخ اسلام رخ داده، خلط میان تاریخ و کلام است. ما خیلی وقتها با نگاه کلامی سراغ فهم تاریخی میرویم. طبیعی است که با نگاه کلامی، پیشفرضهایی داریم و تصمیماتی گرفتهایم. دکتر موحد با آنکه یک ایرانی شیعه است، اما با نگاه کلامی سراغ تاریخ نرفته و یافتههای خوبی را عرضه داشته است. ایشان با نگاه مورخانه و با منطق تاریخی سراغ وقایع رفته و توانسته شکافها و زاویه دیدها و نوع نگرشها را به خوبی رصد کند. البته برخی مورخان اهل سنت نیز با همین نگاه سراغ تاریخ اسلام رفتهاند و توانستهاند نقطه افتراقها و نقاطی را که تبدیل به شکاف تاریخی شده، به خوبی پیدا کنند. مثلا یکی از کسانی که در این زمینه موفق بوده ابوالعلاء مودودی است، او وقتی مساله سلطنت را با تعبیر ملوکیت ریشهیابی میکند، آن را از دوره بنیامیه شروع نمیکند با آنکه خودش یک سنی آگاه است و با مباحث کلامی آشنایی دارد بلکه آغاز ملوکیت را دوره عثمان میداند. دکتر موحد نیز این ویژگی را دارد، یعنی از آنجا که با منطق تاریخی سراغ تاریخ رفته، سعی کرده تا جایی که امکان دارد بیطرف باشد و نگاه کلامی ندارد. البته این تعبیر که ما مورخ کاملا بیطرف داریم، علمی نیست. به هر حال هر کس با پرسشها و منظر خودش تاریخ را تحلیل میکند و به تفاوت و تمایز میان خلفا میپردازد، یعنی به خوبی به تمایز میان جناب ابوبکر با جناب عمر و جناب عثمان و حضرت علی(ع) اشاره میکند.
یکی از نکات مهم کتاب، نثر روان و بیان شیوای آن است که باعث شده مخاطبان غیرتخصصی تاریخ نیز از مطالعه آن استفاده کنند. آیا این شیوه بیان نقطه قوت کتاب است یا باعث میشود که مباحث تخصصی به صورت عامیانه مطرح شوند؟
به نظر من این یکی از نقاط قوت کتاب است. دکتر موحد عضو پیوسته فرهنگستان ادب است و در آثار دیگرش حتی آثار عرفانی نیز این بیان و نثر شیوا و روان را حفظ کرده است. با آنکه مفاهیم عرفانی سخت پیچیده است، دکتر موحد به عمق مفاهیم راه یافته و با تسلطی که به زبان فارسی دارد، آنها را با سادهترین عبارت و به تعبیر قرآنی به «بیان للناس» بیان میکند. یکی از موضوعات پیچیده در تاریخ، فهم مسائل اقتصادی است. دکتر موحد در بحث فتوحات، موضوع غنیمت و تاثیر آن در تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را به زبانی قابل فهم بیان و کلیدواژههای اقتصادی چون خراج و فی و جزیه و قراردادهای اقتصادی را با عباراتی ساده و در عین حال غنی رمزگشایی و به زبان سلیس فارسی بیان میکند.
شما بحث فتوحات را کلیدیترین بحث کتاب حاضر میدانید. چرا معتقدید که فتوحات چنین اهمیت دارد؟
فتوحات چنان که گفتم جعبه سیاه فهم تاریخ اسلام است. فتوحات در بستر تاریخی رخ داد و اعراب به سمت ایران و روم آمدند و دو امپراتوری بزرگ را مغلوب ساختند. این فتوحات قدرت اقتصادی و سیاسی فراوانی به اعراب اعطا کرد. این در حالی است که این واقعه کمتر مورد کالبدشکافی دقیق قرار گرفته است. در حالی که فتوحات بزرگترین انحراف معیار از دوره پایه یعنی دوره تنزیل (عصر نبوت) است. البته در این زمینه برخی پژوهشگران کار کردهاند. نکته کلیدی آن است که اسلام ما ایرانیها از فتوحات حاصل نمیشود. اگر فتوحات عامل مسلمان شدن ما ایرانیها شده بود، همان اتفاقی میافتاد که در آندلس رخ داد. تغییر دیانتی که با شمشیر حاصل شود، نمیتواند بقا داشته باشد، زیرا وقتی قدرت سیاسی رفع شود، آن اندیشه جدید نیز خود بهخود حذف میشود. اسلام از مسیر دیگری وارد ایران شده و در یک بستر تاریخی به وقوع پیوسته است.
این مسیر کدام است؟
این مسیر از پیامبر(ص) و امیرالمومنین علی(ع) و برخی صحابه آغاز شده و از جزیره العرب و یمن و کوفه به سمت ایران مرکزی یعنی قم میگذرد و سپس به خراسان رفته است. بنابراین مسیر اسلام با مسیر فتوحات متفاوت است. پیامبر اسلام (ص) ۱۳ سال آغاز بعثت را در مکه بودند و عده اندکی مسلمان شدند و با ایشان به مدینه مهاجرت کردند. در مدینه نیز پیامبر (ص) تا سال هشتم هجرت، درگیر جنگهایی بودند که عمدتا به ایشان تحمیل شد. یعنی پیامبر (ص) ناگزیر بود برای دفاع از دولتشهری که در مدینهالنبی تاسیس کرده بود، با دشمنان اسلام بجنگد. ایشان از سال هشتم هجری به بعد توانست مستقر شود. فاصله سال هشتم هجری تا رحلت ایشان در سال یازدهم هجری بسیار اندک است، هر چند در این فاصله نیز شاهدیم که غزوات سنگینی بر پیامبر(ص) تحمیل میشود، همچنین پیامبر(ص) از ناحیه بیرون مرزهای جزیره العرب نیز احساس نگرانی میکند و مثلا جنگ تبوک رخ میدهد. حتی پیامبر (ص) تا لحظه رحلت نگران تهدیدهای بیرونی است و سپاه اسامه را تدارک میبیند تا این دولتشهری که تاسیس کرده، دچار بحران نشود. بنابراین مسلمانان حتی به اعتبار سوره نصر، عمدتا در سالهای هشتم و نهم هجری به اسلام گرویدند. البته نود درصد این افراد نیز با ظاهر اسلام آشنا شدند و بیشتر آنها حتی سواد نداشتند و بلد نبودند که قرآن بخوانند. اینکه میبینید در سالهای دوازدهم و سیزدهم هجری با پدیده ارتداد روبهرو میشویم، به همین دلیل است. البته جنگهای «رده» و پدیده ارتداد خودش موضوع قابل بحثی است و به نظر من موضوع ارتداد پدیدهای برساخته برای توجیه فتوحات است. اینکه میبینید حتی سیره پیامبر (ص) که صد سال بعد تدوین میشود، با مغازی (غزوات) آغاز میشود، فرصتهایی برای توجیه فتوحات است، در حالی که اصلا مبانی مغازی و غزوات پیامبر (ص) با فتوحات کاملا متفاوت است. فتوحات از اواخر خلیفه اول و بعدا در کل دوره خلیفه دوم ساماندهی شد و مسلمانانی که درک صحیح و عمیقی از اسلام و قرآن نداشتند، به سمت ایران و حیره رفتند. دکتر موحد در این کتاب به خوبی به آسیبهای این اقدام اشاره میکند. البته دکتر موحد در کتاب به علل فروپاشی ساسانیان نیز اشاره میکند که ما ایرانیها از اواخر دوره انوشیروان دچار انحطاط میشویم. یعنی ساسانیان بنا به همان تعبیر ویلدورانت، پیش از آنکه از بیرون ضربه بخورد، از درون دچار اضمحلال شده بودند. به هر حال عربها به سمت ایران و عده قلیلی از آنها به هدف بسط و گسترش اسلام آمدند؛ به عبارت دیگر چنان که کتاب به خوبی نشان میدهد، اساس فتوحات غنیمت بود. غنیمت میدان بازی را از صحابه اولیه خارج و کار را به کسانی واگذار کرد که اساسا با اسلام در تعارض و ستیز بودند و از این فرصت استفاده کردند و خودشان را مجاهدان اسلام معرفی میکردند و همه صحابه واقعی را کنار زدند. به همین دلیل شاهدیم وقتی این ثروتهای عظیم برای جامعهای که از نظر فرهنگی آمادگی مواجهه با تمدنهای پیچیده را نداشت، به جای آنکه دین و توحید تقویت شود، تنازعات عظیم پدید آورد. خلیفه دوم و خلیفه سوم ترور شدند، امیرالمومنین علی(ع) شهید شدند و امام حسن(ع) نیز ناگزیر شد که کار را واگذار کند. بنابراین بنیامیه حاصل فتوحات هستند.
البته شما خیلی نگرش منفی به فتوحات دارید، اما برخی پژوهشگران که با نگاه انتقادی و غیرجانبدارانه به تاریخ گسترش اسلام مینگرند، میگویند که اگر این فتوحات و ثمرات این غنایم نبود، اسلام اینچنین گسترش پیدا نمیکرد.
اینجا بحث فرهنگ مطرح است. نیاز به فرهنگ مستلزم زمینهها و ظرفیتهاست. مسیحیت با جنگ و فتح به جاهای مختلف منتقل نشد. فرهنگ جایی میرود که آن را طلب کنند و نیازش احساس شود. در ایران آن روز نیز از آنجا که زرتشتیگری پاسخگوی جامعه نبود، در معرض فرهنگ جدید قرار گرفت. برخی تمدنشناسان و پژوهشگران معتقدند به این دلیل که ساحت ایرانی، همیشه یک ساحت معنوی بوده، اگر اسلام جایگزین اندیشه زرتشتیگری نمیشد، امکان داشت که فرهنگ مسیحی جایگزین آن شود. جنگهای صلیبی مربوط به قرنها بعد از آن است. البته قدرت در برخی عرصهها میتواند انتقالدهنده یک فرهنگ باشد، اما اساسا ایمان یک امر آگاهانه و آزادانه و عادلانه و اخلاقی و مهربانانه است. بر همین اساس ایمان توسعه پیدا میکند. به گسترش اسلام در مدینه توجه کنید. پیامبر(ص) برای انتقال اندیشهاش به مدینه که با مردم یثرب جنگ نکرد، در حالی که پیامبر(ص) در مکه بود و خودش مکی بود و او را به عنوان یک فرد معتبر و امین میشناختند. اما کسانی که در مکه به پیامبر(ص) گرویدند، بسیار اندک بودند. اما همان پیامبر(ص) هنوز به مدینه نرفته، بخش زیادی از مردم آنجا مسلمان شدند. میفرماید: فُتِحتِ المدینةُ بالقُرآن. مدنیها به دلیل ایمان به قرآن گرایش پیدا کردند. یعنی احساس نیاز به فرهنگی داشتند که میتواند آنها را نجات بدهد. در فتوحات اسلام دعوت و اسلام حقیقت به اسلام قدرت بدل شد. البته در اسلام حقیقت هم به قدرت توجه میشود، اما اصالت با حقیقت است و شاخصهای قدرت را نیز حقیقت و دعوت تعیین میکند. ما میبینیم که در اسلام قدرتی که بنیامیه نقش اصلیاش را ایفا میکردند، این قدرت است که برای دعوت و حتی الهیات شاخص تعیین میکند. یعنی یک الهیات ویژه اموی درست کردند که متفاوت با الهیات نبوی و علوی است. دلیل مستند نیز آن است که نهایتا این نوع نگاه مسیر را عوض کرد و بنیامیه سر کار آمدند و سپس بنیعباس و بنیعثمان به قدرت رسیدند. در واقع کارگزاران و کنشگران اسلام تداوم اندیشه نبوی و علوی نبودند، حتی اندیشه صحابه اولیه را تداوم نبخشیدند و کنشگران اسلامی عمدتا بنیامیه و بنیعباس و دیگران بودند. بنابراین فتوحات که در این کتاب به ابعاد مختلف آن توجه شده از دیدگاه من یکی از جعبههای سیاه اساسی است. البته در تحقیقات جدید نیز به مساله فتوحات توجه میشود، اگرچه کار مستقل در این زمینه صورت نگرفته است. اما نومعتزلیانی مثل عابد الجابری و مرحوم دکتر آیینهوند و دکتر زرگرینژاد و دکتر شهیدی به بخشهایی از این مساله توجه کردهاند. به نظر من اساس انحراف جامعه اسلامی که از درونش اشرافیت جدید پدید آمد و فاصله طبقاتی شدید به وجود آمد و بنی امیه سر کار آمدند و عاشورا را پدید آوردند، بحث فتوحات است. یکی از نکات مهم دیگر کتاب بحث خارجیگری است. اندیشه خوارج تولید فتوحات است. بعد میبینیم کسانی در مقابل امام حسین (ع) قرار گرفتند که یا خودشان نقش موثر در فتوحات ایفا کردند یا فرزندان سرداران اصلی فتوحات بودند. ایرانیان نیز با درک درست بنیامیه را کنار زدند و سراغ اسلام حقیقت رفتند، هر چند بعدا جریان عباسیان از این اقدام ایرانیان سوءاستفاده کردند. دکتر موحد نیز با فهم عمیق اسلام حقیقت به نقد جدی فتوحات میپردازد.
به بحث خارجیگری اشاره کردید که به خصوص امروز با توجه به قدرت گرفتن جریانات سلفی اهمیت زیادی پیدا کرده است. دکتر موحد در تکمله پایانی کتاب به خوبی اشاره کردهاند که ریشه گروههای سلفی کنونی را میتوان در خارجیگری صدر اسلام یافت.
دکتر موحد به دو نکته اشاره میکند که به نظرم هر دو حائز اهمیت است. نخست بحث قراء است. اصلا این قاریان چه کسانی بودند زیرا نقش اصلی در تحولات بعد از رحلت پیامبر (ص) و خصوصا در دوره فتوحات را قاریان ایفا میکردند که برخاسته از جنگهای ارتداد بودند و بعدها تداوم یافتند. حتی در عاشورا شاهدیم که بخشی از این قرا در تقابل با امام حسین (ع) هستند یا در دوره امیرالمومنین (ع) نقشهای کلیدی ایفا میکنند. بحث دیگر خارجیان است. در واقع خوارج تداوم اندیشه بادیه در برابر اندیشه مدنی پیامبر(ص) هستند. در تعبیر جاهلیت، چنانکه ایزوتسو با درک عمیش نشان میدهد، در واقع جهل در برابر عدل و حلم است. جاهلیت متکی بر بادیه همه کنش خودش را در شمشیر و خشونت و چکاک شمشیرها و درگیریها جستوجو میکرد. جاهلیت به تعبیر اوریانا فالاچی جنگ و دیگر هیچ است. با پیامبر (ص) نیز اینچنین بر خورد کردند. اینکه در کارنامه پیامبر (ص) بیشتر از ۸۰- ۷۰ غزوه است به این دلیل است که اعراب مسالهشان را با جنگ حل میکردند. پیامبر (ص) وقتی به مدینه آمد و خواست یک جامعه مدنی ایجاد کند، با قریشی مواجه شد که فقط بلد بود مسالهاش را با جنگ حل کند. بنابراین آن نگاه بادیهای را بر سر پیامبر (ص) خراب و جنگهای پی در پی را با پیامبر (ص) شروع کرد. خوارج در فتوحات تولید شدند. یعنی خوارج تداوم بادیه هستند، اما کسانی بودند که وقتی چشم به جهان گشودند، جنگ دیدند و در جنگ بزرگ شدند و دین را در جنگ فهمیدند. حضرت علی(ع) مانع فتوحات شد و خوارج که عادت کرده بودند دین را در خشونت ببینند، وقتی امیرالمومنین مقابل ایشان ایستاد، شمشیرشان را به درون آوردند و مساله را از بیرون به درون آوردند. بنابراین خوارج همین نگاه سطحینگر و ناتورالیستی و طبیعتگرا و احساسی را در فهم دین نیز به کار بستند و تداوم همین اندیشه است که سلفیهای ظاهرگرا و نومینالیست را تولید میکند و به حداقلها بسنده میکنند. وهابیت تداوم همین نگاه است، ظرفیت فهم باطن دین را ندارد و به ظاهر آن بسنده میکند. از دل همین نگاه داعش و طالبان پدید میآید. در عربستان تا به امروز یک فیلسوف یا عارف یا فقیه بزرگ نداریم که از دل این بادیه بیرون آمده باشد. بنابراین خارجیگری و سلفیگری جدید تداوم همان نگاه بادیه است که خودش را در فهم دین بازتولید میکند و سراغ باطن دین نمیرود و به ظواهر آن بسنده و آن را بسیار ساده میکند. بسیاری از اروپاییانی که داعشی شدند، با خواندن دو صفحه به اسلام گرویدند، آنها فکر میکردند که یا غنیمت به دست میآورند یا اگر خشونتشان باعث کشتهشدنشان شد، رستگار میشوند و در دامن رسولالله (ص) محشور میشوند. نگاه بادیه ظرفیت فهم عمیق را ندارد و به همین دلیل است که برگشت به بادیه بعد از هجرت از گناهان کبیره بود. بنابراین بادیه الگوهای خودش را بازتولید میکند و خوارج تداوم جریان بادیه هستند که در اسلام متولد شدند و این جریان تا به امروز طالبان و القاعده و النصره و داعش و ... را بازتولید کرد.
دکتر موحد به نسل مورخان استخواندار پیشین ایرانی مثل عباس زریاب خویی و سید جعفر شهیدی و محمد جواد مشکور و عبدالحسین زرینکوب و عباس اقبال آشتیانی و سعید نفیسی و رشید یاسمی و ... تعلق دارد. آیا ما بعد از انقلاب مورخانی در این حد و اندازه تربیت کردهایم؟
البته الان هم مورخان و تاریخپژوهان برجستهای هستند، اما در مقایسه کم هستند. امروز هم شاهد پژوهشگرانی چون مرحوم صادق آیینهوند، غلامحسین زرگرینژاد، رسول جعفریان، داود فیرحی، حسن حضرتی، محمد علی اکبری، مفتخری، اسفندیاری، هاشم آقاجری، منصور صفت گل و ... هستیم که با فهم جدید و اندوختههای نظری تازه، میکوشند پنجرههای نوینی به تاریخ اسلام بگشایند. یکی از مشکلاتی که در دانش تاریخ داریم، این است که نسل کنونی بر خلاف نسل قدیم، کمتر سراغ منابع اصلی میرود، نسل قدیم هم با نظریهها و الگوهای نظری جدید بیگانه بود. کسانی حرف جدید زدهاند که هم مدلها و نظریههای جدید را میشناسند و هم به منابع اصلی آشنایی دارند و زبان عربی میدانند و به خوبی به منابع اصلی مراجعه میکنند. متاسفانه دانشگاههای ما به سمت انبوهسازی رفته و البته مسائلی چون اشتغال هم هست، در نتیجه این سیطره کمیت به قول گنون، ما را از فهم عمیق گذشته و بهرهگیری از نظریههای جدید، باز داشته است. به طور کلی خیلی نسبت به وضعیت کنونی تاریخنگاری خودمان ناامید نیستیم، اما در عین حال نگران هم هستم.
روزنامه اعتماد