فرهنگ امروز/ عباسعلی منصوری**:
مقدمه
ذاتی و طبیعی بودن بسط تاریخی دین
قبض(کاهش) و بسط( افزایش) گستره تعالیم و آموزه های ادیان در طول تاریخ آنچنان عینی و محسوس است که نیاز چندانی نیست در باب وجود و عدم این پدیده بحث شود زیرا حداقل هر نسل در طول حیات خود بخشی از این قبض و بسط را شاهد بوده و تجربه می کند. آنچه ممکن است محل تردید واقع شود این امر است که آیا قبض و بسط تاریخی ادیان یک امر عارضی و اتفاقی و انحرافی است که می توان مانع آن شد یا اینکه قبض و بسط ذاتی پدیده دین است. به نظر نگارنده قبض و بسط دین در طول تاریخ ذاتی دین است هرچند ما می توانیم در باب کم و کیف این قبض و بسط ها تمهیدات بیاندیشیم اما از اصل آن به هیچ وجه گریزی نیست. زیرا از یک طرف دین با متن همراه است و متن بسته به زیست جهان خواننده و مخاطب آن می تواند معانی متفاوت بردارد و از طرف دیگر دین ناظر به مسائل اخلاقی و انسانی است و همچنانکه آقای کدیور به خوبی اشاره نموده اند: مسائل انسانی ، به ویژه در حوزه اجتماعی و عرف جوامع انسانی ، به شدت امری متغییر است و بسیاری از مسائل که در قرون گذشته عادلانه ، عقلانی و به هنجار محسوب می شد، امروز ظالمانه ، ناهنجار و برخلاف سیره عقلا به حساب می آید. مسائل حقوق بین الملل بیش از مباحث حقوق عمومی ، و مباحث حقوق عمومی بیش از حقوق جزایی و کیفری و مسائل حقوق کیفری بیشتر از مباحث حقوق مدنی مشمول این تغییرات و تحولات جداً عمیق می شوند.
اتفاقا دین اسلام بخاطر سویه های اجتماعی برخی از تعالیم آن، نه تنها از این قبض و بسط در امان نیست بلکه استعداد بیشتری برای قبض و بسط های تاریخی دارد.به تعبیر آقای کدیور اسلام به زلالی باران است و با جریان یافتن در بستر تاریخ و سرزمین های مختلف ، رنگ و طعم و بوی عرف های گوناگون را به خود گرفته است که البته در این میان ، عرف و رویه زمان و مکان عصر تنزیل بیشترین سهم را به خود اختصاص داده است .این قبض و بسط های تاریخی دین گاه آنچنان شدید است که به تعبیر حضرت امیر در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه دین تبدیل به یک پوستین وارونه می شود. و یا به تعبیر برخی روایات تغییر و انحراف دین در طول تاریخ آنچنان است که هنگامی که منجی ظهور کند سنت های پیشین را از بین برده و اسلام را از نو آغاز می کند و گویی دین تازه ای می آورد به گونه ای که برخی از علمای دین با او به مخالفت بر می خیزند.
شاخص های دینداری به مثابه سنجه ای برای کشف قبض و بسط های تاریخی دین
به همان میزان که قبض(کاهش) و بسط( افزایش) ادیان در طور تاریخ امری عینی و محسوس و تقریبا بدیهی است، تشخیص پیرایه های تاریخی و ناظر به زمان و مکان دین از تعالیم اساسی و فراز مانی و فرامکانی دین دشوار و خطیر است. تعالیم و مناسک دینی که بنا به اقتضائات یک دوره تاریخی خاص وارد دایره دین و دینداری می شوند سپس در یک بازه زمانی طولانی در فرهنگ دینی یک قوم نهادینه می شوند و آنچنان با عواطف ایشان پیوند می خورد و آنچنان در هندسه معرفتی ایشان جا پیدا می کند که جدا کردن آن تعالیم یا مناسک گاه تا سر حد امتناع می رسد.
با تمسک به شاخص ها و معیار های دینداری( که راه فهم خود این شاخص ها عبارت است از: توجه به متون موثق دینی، سیره عملی شارعان و صالحان و تفکر نقدی و تحلیل و داوری های قوه عاقله) می توان و به تعالیم ثابت و فرازمانی و فرامکانی آن دسترسی پیدا نموده و به روح و غایت دین نزدیک شد و بسیاری از پیرایه های زمانمند و مکان مند تاریخی دین را کنار زد یعنی به کمک این شاخص ها می توان دین و دینداری را از آن دسته از احکامی که مصلحتشان منقضی شده و تنها قالب و ظاهر و صورتشان باقی مانده و دیگر وصول به اهداف و غایات متعالی دین را تأمین نمی کنند، نجات داد.
تحلیل و بازشناسی شاخص های دینداری علاوه بر کمک به تشخیص تعالیم و آموز ها های فرعی و زمانمند دین، سبب می شود که روح دین و دینداری در جامعه دینی مسخ نشود.چه آنکه به تعبیر آقای رضا بابایی فراموش کردن شاخص های دینداری سبب می شود که جامعه دینی ظلم ،دروغ، ریا، بی انصافی،فقر بی تدبیری، مسولیت ناپذیری و.... را تاب بیاورد ولی بی مبالاتی در فرعی از فروع دین و ظواهر را هرگز. فراموش کردن شاخص های دینداری سبب می شود که فرد و جامعه دینی نماز بخوانند ،روزه بگیرند ،خمس و زکات بدهند ،حسینیه و مسجد بسازند ،عزاداری کنند، شمایل مذهبی داشته باشند و......... اما از روح و حقیقت دین بیگانه باشند.
شاخص های دینداری را می توان به دو دسته تقسیم نمود: ۱- شاخص های نظری( مربوط به فهم وجوه معرفتی و نظری دین) ۲- شاخص های عملی( مربوط به فهم وجوه عملی و اخلاقی دین)
شاخص های نظری
تلقی معنوی و غایت گرایانه از دین
اگر در تلقی ما از دین سویه های هویت بخشی دین یا سویه های مناسکی دین و یا سویه های فقهی و ظاهری دین رنگ و نقش بیشتری داشته باشند نه تنها فهم و تشخیص پیرایه های تاریخی دین دشوار می شود بلکه این نوع تلقی ها اساسا خود زمینه ساز انباشت روز افزون پیرایه های تاریخی دین نیز هستند.
تلقی نجات بخش در این راستا تلقی معنوی و غایت گرایانه است. تلقی معنوی و غایت گرایانه از دین هم انباشت پیرایه های تاریخی دین را کاهش می دهد و هم به ما امکان فهم پیرایه های تاریخی دین را می دهد. تلقی معنوی از اسلام همچنان که اهل نظر اشاره نموده اند یعنی توجه جدی به اهداف و غایات متعالی دین . یعنی اینکه احکام و قالب های عملی را برتر از اهداف و غایات دین ندانیم و یقین بدانیم که احکام مطلوب ، بالعرض و غایات ، مطلوب بالذات هستند. یعنی بدانیم که احکام و تعالیم شرعی راه تحصیل غایات متعالی دین هستند و هر راهی تا زمانی اعتبار دارد که ما را به مقصد برساند و اگر به یقین (نه به ظن و گمان ) محرز شد که طریقی دیگر طریقیت ندارد و واصل به مقصد نیست ، در این صورت از اعتبار ساقط می شود و طریق تازه ای برای وصول به آن مقصد عالی پیش بینی می شود.
در تلقی معنوی از دین ،گوهر و اصلِ دین و مهمترین ارمغان دین به زندگی آدمی، به دست دادن روزنه و دریچهای است به سوی بالاها، به سوی چیزی فرای تجارب هر روزه و مکرّر. در تلقی معنوی از دین نه چند و چونهای کلامی و ذهنی و نه اَشکال، قَوالب و مناسک دینی، هیچیک لباب و گوهر دین به شمار نمیروند بلکه آنچه «اصل» دین است، جُستن راهی برای تعالی و فرارَفتن روح از مرزهای ماده و تن و دستیابی به «دیدهای جانبین» است
عدم مخالفت احکام و تعالیم دین با چهار معیار (۱.عقل ستیز نبودن ۲. غیر اخلاقی نبودن ۳.عادلانه بودن۴.کارآمد بودن)
برای فهم اینکه چه حکمی حکم دینی است و یا اساسا چه امری را می توان به دین نسبت داد، روش های سنتی در استنباط احکام دینی کفایت نمی کند و یک باور، حکم و منسک و عبادت هنگامی دینی است که با چهار معیار گفته شده ناسازگار نباشد. هر زمان حکمی با یکی از معیارهای فوق ناسازگار باشد آن حکم نمی تواند دینی باشد.
یکی از کارکرد های مهم چهار معیار فوق این است که این معیارها سبب می شود که خوانش دینداران از دین، یک خوانش انسانی باشد یعنی انسان و حرمت و حریم ذاتی او حفظ شود. و اقدامات غیر اخلاقی به نام دین بر هیچ فرد یا گروهی اعمال نشود. و دین زمینه ساز خشونت ها و ترور های غیر اخلاقی نشود. بلکه دین راهی برای ایجاد صلح و دوستی و مفاهمه در میان نوع بشر شود.
کاستن از بار کارکرد های هویتی دین و دینداری
ادیان در آغاز ظهور خود اگر تاکیدی بر جنبه های هویتی و تمایز بخش می کنند بخاطر شرایط زمانه و تلاش برای بسط پیامشان است. اتفاقا در همان هنگام هم انبیا تلاش فراوان دارند که مردم دین را به هویت فرو نکاهند لذا حتی المقدور از تمایز بخشی و دشمنی ورزی نهی می کنند.
وقتی نقش هویتی دین پر رنگ باشد، بسته به اینکه چه عواملی این هویت را تهدید می کنند و یا چه عواملی می توانند این هویت را تحکیم بخشند، دین دچار قبض و بسط های مداوم می شود. دیندارانی که سهم اصلیشان از دیانت، یافتن و نگهداشتِ هویت دینی است، غالباً دین خود را معروض خطرها و دشمنیها میبینند و نیرو و انرژی بسیاری را صرف مبارزه با شُبُهات و مخالفان میکنند. در دینداری هویتاندیشانه از هر آنچه با اقتضائات هویتی شما ناهمخوان باشد، احساس خطر می شود و گیرندههای فرد دیندار عمدتاً نقش نگهبانان یک قلعه را ایفا میکنند. نگهبانانی که بیش از هر چیز به بیرون قلعه توجه دارند. روشن است که هنگامی که توجه دینداران به بیرون باشد و دائم دین را با لحاظ کردن فاکتورهای بیرونی بفهمند، این فاکتورهای بیرونی دین را دستخوش قبض و بسط ها خواهد کرد.
اما اگر در دین فهمی و دینداری نقش هویتی دین کم رنگ شود و دینداری به معنای وقف کردنِ خود به خدا و دل سپردن به محبت فهم شود، آن حساسیت ها و احساس خطرها خود به خود بی وجه خواهد شد و اشتغال به خدا مایهی فراغت فرد دیندار از دشمنی و جدال با دیگران میشود. و دین بیشتر از اینکه برای فرد یک عامل هویت بخش باشد یک عامل رهایی بخش و معنابخش خواهد شد.
اهمیت دادن به نگرش تاریخی به فهم دین
نگاه تاریخی به دین برای دینداری و ایمان یک تیغ دو لبه است. هم می تواند شور و یقین دینی را کاهش دهد و هم می تواند مانع تعصب ها و کج فهمی ها شود. اما از این تیغ دو لبه گریزی نیست علی الخصوص هنگامی که بتوان برای آن بعد تخریبی آن چاره ای( همچون نگرش عرفانی به دین و توجه حداقلی به بنیادهای تاریخی دین) اندیشید.
نگرش تاریخی به دین به این معنا که بپذیریم که دین یک امر انسانی(مرتبط با انسان) است نه یک پدیده طبیعی و عینی، سبب می شود که در فهم دین ساده انگاری نکنیم و بپذیریم دین کنونی ما همان چیزی نیست که در عصر نزول و آغازین آن بوده است. نگرش تاریخی وسواس و احتیاط ما را در فهم دین دو چندان می کند و همین احتیاط و سواس در فهم دین سبب می شود که اولا روند بسط تاریخی دینی کاهش یابد ثانیا فهم قبض و بسط های دین راحت تر می شود.
شاخص های عملی
تاکید بر احوال دینی به جای تاکید بر باورها و اعتقادات و کارکردهای هویتی دین
معمولا دین را به سه بخش یا بعد (۱- اعتقادات و باورها۲- اخلاق۳-فقه و احکام) تقسیم می کنند. دینداری هم چیزی جز زندگی بر اساس این سه عنصر نیست. یعنی فرد دیندار کسی است که دارای اعتقادات مشخصی است ،سعی در کسب فضائل اخلاقی دارد و عامل به احکام و قواعدی است که آن دین از او طلب می کند.
اما هرچند دینداری وامدار تمسک به هر سه عنصر است ولی این سه عنصر در عرض هم نبوده و ارزش آنها یکسان نیست. در آیات و روایات و در انتظاری که بشر از دین دارد عنصر اخلاق و معنای بخشی و رهایی بخشی دین در صدر قرار می گیرد هر چند خاصیت تاریخ این است که غالبا دو عنصر دیگر را در صد می نشاند و دائم آنها را فربه می کند.اما در واقع ر آن عنصری که در صدر بوده و جان دین است، داشتن احوال دینی( اخلاق و تجربه های دینی) است نه عقیده بستن به یک نظام مشخص اعتقادی یا انجام مداوم مناسکی مشخص.یعنی این اعتقادات دینی و عبادات نیستند که در نهایت تعیین کننده اند بلکه اعمال و سلوک درونی فرد است که در نهایت تعیین کننده است. و برتری شخص مومن و دیندار بر غیر مومن بخاطر کمیت یا کیفیت تعداد گزار هایی نیست که او باور دارد
با این رویکرد به دین بالتبع تلاش و سرمایه گزاری و نهاد سازی برای تبلیغ گزاره ای و زبانی عقاید دینی جایگاه و اهمیت کمتر می یابد و جای خود را به راهکاری می دهد که حضرت امیر دعوتگر به آن است یعنی «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم» (دعوت گر مردم باشد اما نه با زبان هایتان). و
با این رویکرد آنچه سبب حیات و بقای دین می شود فربه کردن روز افزون علوم دینی نیست. بلکه تکثیر انسان هایی است که صاحب احوال دینی هستند. لذا اهمیت دادن به بخش اخلاق و احوال دینی خود به خود سبب می شود که جریان بسط تاریخی دین بسیار کند شود. ضمن اینکه این نوع دینداری سبب می شود که فهم هویت بخشانه از دین- که خود یکی از علل قبض و بسط های تاریخی دین بود- به حداقل ممکن برسد زیرا با این رویکرد مرز ها و تمایز ها کم رنگ می شود و معنای دیندار و مومن متفاوت خواهد شد و همینکه فردی احوال دینی را حاصل کند، دیندار است و دیگر چندان مهم نیست که خود را متدین بنامد یا نه
غلبه محبت و شفقت و همگرایی بر واگرایی
گرچه در طول تاریخ دین منشا جنگ ها و نزاع های فراوان شده است. و معمولال یکی از لوازم منفی ادیان را دیگر ستیزی و ایجاد اختلاف و تقسیم بین انسان ها می دانند. اما توجه به تعالیم و سیره اولیاء و موسسان دین نشان می دهد که ایشان تاکید ویژه بر محبت و شفقت به دیگری به عنوان یک امر عبادی و اخلاقی داشته اند. اگر به تاسی از اولیاء دین نوع دینداری ما به گونه ای باشد اولا خیرخواهی در ذهن و روان ما غلبه داشته باشد ثانیا حتی المقدور از قضاوت کردن دیگران پرهیز کرده و مدارا و تسامح ازخّلق های دینی ما شود و ثالثا بپذیریم که دینداری امری مشکک و ذو مراتب است؛ عرصه بسط روز افزون دین در مقام نظر و آموزه هانیز تنگ تر و دشوارتر خواهد شد.
غلبه ایمان و ویژگی های دورن زاد آن بر مناسک و اعمال بیرونی
علاوه بر اینکه احوال از باورها مهمتر است. در میان اعمال دینی هم امور در یک حد نیستند.در میان اعمال دینی آنچه بیش از همه مهم است فضائل اخلاقی و ویژگی های درون زاد ایمان است نه انجام منظم و با اصرار منساک و اعمال بیرونی دین. اگر در دینداری،مناسک و اعمال بیرونی و جوارحی دین ارزش و اولویت بیشتری از فضائل درونی داشته باشند ، زمینه برای بسط مداوم شریعت و مناسک دین فراهم تر می شود و بالعکس
*در این یاداشت به صورت مستقیم و غیر مستقیم از متن هایی از صدیق قطبی و محسن کدیور (به ویژه مقاله از اسلام تاریخی به اسلام معنوی) و از کتاب دیانت و عقلانیت آقای رضا بابایی بهره گرفته ام.
**عضو هیات علمی گروه فلسفه اسلامی دانشگاه رازی