فرهنگ امروز/ احسان تاجیک:
ماکیاوللی مهم ترین نظریه پرداز و موسس دولت قانونی است ، که قانون را یگانه مرجع تمام معتقدات اخلاقی یک ملت می داند ، و این ارزش های اخلاقی در باور ماکیاوللی در تعارض با اخلاق دینی مسیحیت قرون وسطی دارد ، چرا که ماکیاوللی دولت را مجموعه مستقل از اعتقادات مذهبی ، اخلاق و آموزه های مسیحیت می دانست و قانون را به عنوان اصل برخاسته از اخلاق در جامعه که توسط دولت اجرا می شود ، معیار اصلی به حساب می آورد. قانون در باور سیاسی ماکیاوللی جهت ایجاد نظم و امنیت در جامعه توسط دولت است که پایداری حکومت را در پی دارد . وی زمامداران محتاط را توصیه به خودداری از تجاوز به اموال و نوامیس رعایا می کند ، زیرا به عقیده ماکیاوللی این نکته مردم را به سهولت تحریک به مقاومت در برابر زمامدار می نماید و بر این اعتقاد ماکیاوللی می گوید : « چنان چه در حکومت عده بیشتری سهیم باشند ، آن حکومت پایدارتر است » . البته این سخن با حرف دیگر ماکیاوللی در طرح استبداد شدید و اینکه « حکومت باید بطور مطلق در دست یک نفر باشد » در تضاد است ، اما شاید بتوان منظور وی را در بحث شرکت افرادی دانست که به منظور مشورت از طرف زمامدار تعیین می شود و در عین مطیع بودن اراده زمامدار بودن ، به عنوان منتخبان وی – و در ظاهر نمایندگی مردم - در پارلمان های قرون وسطی حضور داشتند . ماکیاوللی در الگوی سیاسی حکومت مورد نظر خود ، از حکومت سلطنتی در قالب قدرت مطلقه پیروی می کند ، چنان که می گوید :« تنها راه برقراری نظم ، تاسیس یک حکومت سلطنتی است زیرا آن جا که جسد جامعه مردم کاملا فاسد گردیده است ، بطوری که قوانین برای جلوگیری از مردم فاقد قدرت است ، ایجاد یک قدرت اعظم لازم می آید تا با سطوت سلطانی و قدرت مطلقه کامل از مطامع متجاوز از حد و از فساد مقتدرین جلوگیری نماید » . با این نگاه ، می توان ماکیاوللی را دشمن طبقه اشراف دانست که منافع این طبقه را با طبقه متوسط در تضاد می بیند و می گوید :« این آقایان محترمی ( جنتلمن هائی ) که بر روی توده اموال خود عمر خویش را به بطالت و تنبلی میگذرانند ، بدون آن که هیچ نوع خدمت مفید انجام دهند در هر کجا که باشند ، دشمنان تمام حکومت های کشوری هستند.» ( تاریخ فلسفه سیاسی ، همان منبع ، ص449 ) . ماکیاوللی علاوه بر طبقه اشراف نسبت به قشر سربازان روزمزد یا تفنگچیان اجیر نفرت دارد و در مورد آنان می نویسد :« این دستجات روزمزد باندهایی هستند که از عده ای اراذل و اوباش تشکیل یافته و حاضر اند ، برای هر کس که با آنها بیشتر پول دهد ، شمشیر زنند و نسبت به احدی وفادار نبوده ، غالبا ضرر و خطر ایشان برای اربابشان بیشتر است تا برای دشمنان اربابشان . این سربازان حرفه ای قادرند ایتالیا را نابود کنند ، در برابر دستجات سربازان وفادار فرانسوی عدم لیاقت و عدم صلاحیت خود را ثابت کرده اند » . (همان منبع ، ص۴۴۹) ، ماکیاوللی طرح تشکیل سپاه ملی را مطرح می کند و جهت حفظ وحدت و ایجاد نظم در ایتالیا و جلوگیری از حملات بیگانگان ، انجام وظیفه نسبت به کشور ، مقدم بر تمام دیگر وظایف خود می داند و وحدت ایتالیا را تحت حکومت مطلقه یک سلطان مقتدر برای تشکیل حکومت متمرکز و حفظ تمامیت ارضی ایتالیا مفید می داند و این مبنا را دریچه امید جهت صلح در ایتالیا می داند. این نگاه در سپهر اندیشه ماکیاوللی گویای آن است که از فلسفه سیاسی وی ، جمهوری خواهی بدست نمی آید . بیش از هر چیز مخاطبین ماکیاوللی در کتاب گفتارها، خطاب به دو شهریار است ( و با ترجیح روم به اسپارت نشان می دهد « جمهوری که مانند اسپارت نظم داده شده باشد نمی تواند دولت خود را به مدت طولانی حفظ کند » ، ماکیاوللی روم را به اسپارت ترجیح می دهد ، رومی که تمامی رژیم آن وقف توسعه طلبی و ترویج شکوه و فتوحات بود ؛ او ترجیح خود را با گفتن این توجیه می کند اگر که می خواهیم « جمعیت خود را افزایش دهیم و مسلح کنیم تا بتوانیم امپراطوری عظیمی بنا کنیم » نیازمند یک رژیم توسعه طلب هستیم » . ماکیاوللی جمهوری خواهی را تأیید می کند نه برای اینکه حکومت را از دست شهریاران خارج سازد و آن را به صاحبان به حق آن بازگرداند » . ( رسول نمازی ، ماکیاوللی بدون ماکیاولیسم ، قلمیاران ، شماره ۱۷ ،۱۳) ، بلکه جمهوری که در نگاه ماکیاوللی شکل دارد ، جمهوری بی تهایت شهریاران فضیلت مند است که برای توسعه و نظم دولت دنبال می شود که روم باستان عظمت بی مانند و قدرت پیدا کند و مردم با مشارکت در رژیم روم - شهروند سربازان یا ارتش ملی احساس کنند سهمی در کشورگشایی شهر خود و توسعه امپریالیستی خویش دارند . از درون جمهوری خواهی ماکیاوللی ، ابزاری در جهت کسب ثروت ، توسعه قدرت و سلطه می توان یافت که هدف وسیله را توجیه می کند.
مهم ترین اصل نظری در مباحث ماکیاوللی ، توجیه شدن وسیله توسط هدف است و این نکته را می توان کلیدی ترین نظریه در اندیشه وی دانست ، که این فلسفه به نام ماکیاوللی در اکثر کشورهای مختلف از جمله ایران شناخته می شود . ماکیاوللی در ایران با ترجمه دو کتاب مهم خود « شهریار » و « گفتارها » شناخته شد . در ابتدا محمود محمود (۱۲۶۱-۱۳۴۴ خورشیدی) با ترجمه کتاب شهریار در سال ۱۳۱۱ و با آسمانی خواندن کتاب شهریار در عالم سیاست ، شهریار را مهم ترین اثری دانست . همچنان آتش جدال بر سر ماکیاوللی خاموشی ندارد. ترجمه شهریار مبنای اولین آشنایی ایرانیان با تفکرات سیاسی ماکیاولی بود وبعد ها این کتاب با ترجمه داریوش آشوری به جامعه فرهنگی - دانشگاهی ایران معرفی شد . دیگر اثر مهم تر ماکیاوللی تحت عنوان « گفتارها» توسط محمد حسن لطفی ، نظریات سیاسی ماکیاوللی در جامعه سیاسی ایران شناخته شد و بسط یافت. ماکیاوللی در ایران بیش از آن از نگاه متفکری سیاسی بر اساس رخداد بزرگ فلسفه اروپا در عصر رنسانس شناخته شود ، به عنوان متفکری روباه صفت و مکار همراه با دینداری ریاکارانه و پیمان شکنی معرفی شده است ؛ این در صورتی است که ماکیاوللی در مادون اهداف گفتارها و نوشته های خود در دو کتاب مهم خویش به سیاست از منظری صرفا رئالیستی و مدرن نگریسته است ، به طوری که فرانسیس بیکن در ستایش از ماکیاوللی می گوید: « ما به کسانی مانند ماکیاوللی مدیونیم که جهان سیاست و رهبران آن را ، آن طوری که هست به ما نشان می دهند ، نه آن طوری که باید باشد . در اثار ماکیاوللی و امثال آن ، ما آن چه را که انسان ها انجام می دهند ، مشاهده می کنیم ؛ نه آن چه را که باید انجام دهند.» با توجه به این تعبیرات ، به ماکیاوللی در ایران از دید صرفا علمی و دانشگاهی نگاه عمیق و توجه دقیق نشد بلکه بر اساس نگاه های صرفا سطحی و سیاسی کاری و ایدئولوژی زده توسط جریانات مارکسیستی و مذهبی در رویکردهای روشنفکری و مذهبی ، ماکیاوللی طرد گردید و به حاشیه رفت . تا قبل از دهه نود خورشیدی در ایران ، فلسفه سیاسی ماکیاوللی در قالب ایدئولوژی های ماکیاولیستی خلاصه می گردید. در دهه ۹۰ خورشیدی فلسفه سیاسی ماکیاوللی به دور از تفسیر ایدئولوژیک توسط جواد طباطبایی ، بار دیگر در فضای فکری فرهنگی ایران مطرح شد . رویکرد جدید ایشان به فلسفه سیاسی ماکیاوللی ، فضای یخ زده و توهم ایدئولوژیک نسبت به ماکیاوللی را در هم شکست و کانون توجهات فکری سیاسی به ماکیاوللی به عنوان « پدر سیاست مدرن » ، توجه اهالی اندیشه و فرهنگ را به سوی ماکیاوللی و آثارش سوق داد. جواد طباطبایی با تدریس اندیشه سیاسی ماکیاوللی و نوشتن کتاب « تأملی در ترجمه متن های اندیشه سیاسی جدید مورد شهریار ماکیاوللی » به نقد علمی ترجمه محمود محمود و داریوش آشوری از کتاب شهریار ماکیاوللی پرداخت و با انتشار این کتاب مهم به این نکته پرداخت که : (( با تصرف های ادبی در زبان فارسی کنونی نمی توان اندیشه جدید را فهمید . بر عکس ، کسی که با اندیشه جدید آشنایی داشته باشد ، می تواند آن را با همین زبان فارسی سره کنونی بیان کند. بدیهی است که به هیچ وجه منظورم این نیست که همه اندیشه جدید را میتوان به زبان فارسی بیان کرد ، اما برای تصرف در زبان فارسی باید نسخه اندیشه را فهمید ، نه اینکه فارسی پیرایی و سره نویسی را اصل قرار داد . » ( جواد طباطبایی، مورد شهریار ماکیاوللی ، ۱۳۹۵، ص ۱۱). در نقد طباطبایی به ترجمه محمود محمود از کتاب شهریار ماکیاوللی ، در جای دیگری جواد طباطبایی می نویسد : « رساله شهریار ماکیاوللی از نخستین متن های اساسی اندیشه سیاسی جدید بود که به فارسی ترجمه شد. آن نخستین ترجمه از زبان انگلیسی به فارسی برگردانده شده بود و مترجم آن ، که اهل اندیشه سیاسی نبود ، به ملاحظاتی سیاسی آن را به فارسی برگردانده بود . محمود محمود توضیح نداده است که کدام ترجمه انگلیسی اساس کار او بوده ، اما با توجه به پژوهش های سال های بیست و سی سده بیستم در انگلستان می توان حدس زد که آن ترجمه انگلیسی چندان معتبر نبوده و مترجم نیز آشنایی چندانی با اندیشه سیاسی ماکیاوللی نداشته است. بدیهی است که آن ترجمه گام نخست آشنایی با اندیشه سیاسی جدید بود و پیش از آن نیز رساله ای به اهمیت شهریار در تاریخ اندیشه سیاسی به زبان فارسی برگردانده نشده بود.»( جواد طباطبایی ، مورد شهریار ، ص ۲۸ ).
سخن آخر:
نیکولو ماکیاوللی فیلسوف بزرگ سیاسی عصر رنسانس در اروپاست که مفاهیم سیاست مدرن از ابداعات فلسفی اوست . بدون درک مفهوم سیاست و کار سیاسی و فلسفه قدرت سیاسی از آموزه های ماکیاوللی نمی توان امر سیاسی را از امر قدسی و خصوصی تمیز داد و بی شک فلسفه سیاسی ماکیاوللی بر اساس دولت و حاکمیت مدرن شکل گرفته است ، که اخلاق مدنی بر اساس همبستگی میان حاکم و مردم بوجود می آید . این اخلاق مدنی در اجرای قانون توسط دولت قانون محور و جامعه قانون محور تبلور می یابد . این تعبیرات از فلسفه سیاسی ماکیاوللی نشان می دهد ، آموزه های فلسفی سیاسی ماکیاوللی ، وی را از اندیشه سیاسی قرون وسطی و اندیشه سیاسی افلاطونی و ارسطویی جدا کرده است . ماکیاوللی به عنوان فیلسوف سیاسی مدرن نقش بزرگی در تحولات فکری سیاسی عصر رنسانس داشته که دامنه نفوذ فلسفی سیاسی وی از گذشته تا به امروز در تمام کشورهای دنیا به ویژه ایران تاثیرات مهمی گذاشته است.