فرهنگ امروز/ قباد منصوربخت:
کشور ما امروز با مجموعهای از مسائل ریز و درشت روبروست که تمامی عرصههای زندگی عمومی و خصوصی و مادی و معنوی ما را تحت سیطره مستقیم خود قرار داده است. این مسائل مختص جامعه ما نیستند و جز یک کشور آسیایی (ژاپن) تمامی جوامع و کشورهای ماورای اروپای غربی و امریکای شمالی با آن به شدت درگیرند. این درگیری البته در جهان موسوم به جهان دوم در دوره جنگ سرد از شدت کمتری نسبت به جهان سوم برخوردار است. منشا این مشکلات و مسائل در کجاست؟ این مسائل و مشکلات حاصل مواجهه تمدنهای قدیم با تمدن جدید و انتشار تمدن جدید به ماورا، اروپا به شمار میآیند. البته این به این معنا نیست که جوامع مذکور و از جمله جامعه ما تا پیش از رویارویی مذکور هیچ مشکل و معضلی نداشتند و بهشت برین بودند. برعکس ما مشکلات ریز و درشت بسیاری داشتیم که بسیاری از آنان از آغاز تاریخ به وجود آمدند، حل نشدند، مزمن شدند و در سراسر تاریخ جامعه و سرزمین ما را تحت فشار قرار دادند. مراد این است که با ظهور و انتشار تمدن جدید ما با مشکلات و معضلات بسیار عظیمتری روبهرو شدیم که در پیوند با مشکلات و معضلات قدیم فروپاشی تمدن قدیم را هدف اصلی خود قرار دادند. جامعه و سرزمین ما با مجموعهای از مسائل عملی روبهرو شدند که موجودیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ما را در معرض تهدید و نابودی قرار دادند. طبعا ایرانیان به دفاع از خود پرداخته و به صورتهای مختلف واکنش نشان دادند. این واکنشها از آغاز تاریخ معاصر ما آغاز میشوند و تا امروز ادامه مییابند. به عبارت دیگر تاریخ معاصر ما چیزی جز پاسخ به مشکلات و معضلات به وجود آمده در فراگرد مواجهه با تمدن جدید نیست. صرف نظر از اینکه حاصل این پاسخها چیست و ما اکنون درکدام جایگاه و مرحله از حل مسائل مزبور قرار داریم، به دو نکته مهم باید توجه داشت؛ نخست اینکه چنان که همگان به خوبی میدانند کشور طی دو قرن اخیر و با طی دو دهه از قرن سوم هنوز در حل اساسی و ریشهای مشکلات و معضلات ناشی از مواجهه با تمدن جدید ناکام مانده است، دوم اینکه اقدامات انجام گرفته چیزی جز تحقق اندیشه صاحبان آن نیست. از این منظر تاریخ بشر تاریخ ظهور اندیشههایی است که در مواجهه با مشکلات و مسائل و در جهت حل آنها به وجود آمدهاند. تاریخ معاصر هم از این قاعده مستثنی نیست. حل نشدن مسائل یا ریشه در مشکلات اندیشه دارد یا در اقدام و عمل غلط و رویگردانی از اندیشه. صرف نظر از جزییات و راهکارهای اندیشههای به ظهور آمده میتوان آنها را از حیث اصول و مبانی به موارد زیر تقسیم کرد.
۱- تحسین صورت درک از مشکلات و اندیشه ناظر به درک حسی است که به صورت طبیعی در جریان مواجهه انسان با امور ظهور میکند و عمدتا از حیث درک در مرتبه درک هست و نیست متوقف میماند و از راهحلهای موجود و پیشینی فراتر نمیرود. این نحوه درک طبیعی و اندیشه و راهحل و راهکار ناظر به آن همان درک و اندیشهای است که در بین توده مردم در جریان است.
۲- صورت دوم درک و اندیشه درک حرفهای است. در این صورت از درک افراد نه فقط به عنوان ناظر و منفعل یا مصرفکننده کالا، بلکه به عنوان کسانی که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم با تولید کالا و مصنوعات سروکار دارند و کم و بیش از عهده درک نسبت میان محصولات و مصنوعات تمدن جدید و با قرینههای آنها در تمدن جدید در حد تجربه منفعل و روزمره برآمدهاند.
۳- درک و تفکر ایدئولوژیک به آشنایی بیشتر ایرانیان با جوامع اروپایی و آگاهی از شرایط و نظامهای سیاسی اروپایی، آگاهی از ایدئولوژیهای اروپایی از جمله ایدئولوژیهای سیاسی اروپایی را به دنبال داشت. بر پایه این صورت از درک و تفکر جامعه به بخشها و گروهها و یا طبقاتی تقسیم میشد که نحوه روابط و مناسبات جاری میان آنها، مشکلات و معضلات موجود، اعم از کنونی یا تاریخی را به وجود آورده بود و موجبات ترقی یا عقبماندگی و یا برخورداری و محرومیت و ثروت و فقر گروههای مختلف را فراهم ساخته بود. ایدئولوژی بسته به تفسیری که از جامعه و تاریخ ارائه میداد، آیین پیکار با شرایط موجود و نیل به شرایط مطلوب را به پیروان خویش عرضه میکرد.
۴- صورت چهارم درک و اندیشه جدید در قالب شناخت و تفکر کارشناسی به وجود آمد. این صورت از درک و اندیشه و اندیشه از سه مورد قبلی قدمت کمتری دارد. زیرا مبنی بر تحصیلات عالیه است و بدون تحصیلات دانشگاهی امکان بروز و ظهور ندارد. به همین علت نیز پس از تاسیس دانشگاه در ایران به تدریج جای خود را در عرصههای مختلف باز کرد. البته درک و تفکر کارشناسی، طیف گستردهای از کارشناس تا کارشناس ارشد و پژوهشگر تا عضو هیات علمی را شامل میشود که در این مختصر مجال پرداختن به آن نیست. مراد این است که کارشناسان در مراتب و درجات مختلفی جای میگیرند و بسته به کم و کیف مشکل و مساله و سهولت و صلابت با آن مواجه میشوند. آنچه در ظاهر امر به نظر میرسد این است که درک شناخت و تفکر کارشناسی، کاملترین و دقیقترین و قابل اعتمادترین صورت تشخیص مسائل ناشی از مواجهه با تمدن جدید به شمار میآیند اما متاسفانه با نگاهی اجمالی به ۲۲ دهه مواجهه با چهرهها و وجوه مختلف تمدن جدید به وضوح میتوان دید که تمامی صورتهای معرفی شده از درک و تفکر، نگاهی ناقص و محدود و بیتوجه به بنیانهای تمدن جدید و الزامات و اقتضائات آن داشتهاند. همین امر البته باعث شده که فهمی ناقص و غلط از تمدن جدید در ذهن عام و خاص شکل بگیرد و با وجود تحمل هزینههای فراوان مادی و معنوی، کشور همچنان در اقیانوس مسائل مذکور غوطهور باشد.
۵- بیتوجهی به بنیادهای فکری تمدن جدید و تقلیل تمدن جدید به صرف کالاها و مصنوعات ماشینی و نظامهای سیاسی جدید در بدترین حالت و علوم و تکنولوژی و ایدئولوژیهای سیاسی در بهترین حالت، اصلیترین عامل و مانع حل مشکلات مزبور و تاسیس تمدن جدید شده است. به عبارت دیگر بیتوجهی به تفکر بنیادین و مبانی تمدن و فرهنگ جدید، موجب شده است که تمدن جدید در تمام دورههای تاریخی به صورت ناقص در ایران تاسیس و ساری و جاری شود. این صورت و موجود ناقص البته چیزی جز فرزندان خلف اندیشه ناقص و بیبنیاد نیستند. این نقص از وجود بحرانی اساسی در تاریخ اندیشه در دوران معاصر حکایت میکند. به همین دلیل تعداد متفکران بنیاداندیش در دوران معاصر به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسند. در این مقال مختصر مجال پرداختن به چگونگی ظهور این نحوه از تفکر و آغازگر و ادامهدهندگان آن نیست. اما به اقتضای حوصله این نوشته، اشاره میشود که سیدعباس معارف به تعبیری آخرین حلقه این سلسله محدود بود که با چشم پوشیدن از زندگی شخصی و استغراق در مسائل ناشی از تمدن جدید، خود را وقف شناسایی و حل مسائل مذکور از مجرای تفکر بنیادین ساخته بود. اگر چه این نحوه تفکر در ابتدا صرفا به مبانی فکری و نظری تمدن جدید توجه داشت اما به مرور به خود تمدن جدید و جنبههای مختلف آن توجه نشان داد. عباس معارف از حیث توجه به ظاهر و باطن تمدن جدید این نحوه تفکر را به اوج رساند و تلاش کرد تا نقایص انحا و اقسام تفکرات پیشین را مرتفع سازد. مراد این است که معارف نه غرق تفکر فلسفی صرف بود و صرفا به مبانی فلسفی و نظری تمدن جدید توجه داشت و نه اسیر صرف ایدئولوژی بود که بیتوجه به بنیادهای تمدن جدید، عملگرایی محض را برای حل مسائل جامعه کافی بداند و نه داشتن کارشناسی را دانش مطلق میانگاشت و از اندیشه کارشناسی انتظار معجزه داشت. معارف البته با پشتوانه عظیم و عمیقی که از فقه داشت و تسلطی که در حقوق، اقتصاد و علوم سیاسی و تاریخ کسب کرده بود و در نهایت دانش فلسفی گسترده و ژرفاندیشی عرفانی به چهرهای بیبدیل تبدیل شده بود که شاید نتوان در تاریخ معاصر همانندی برایش جستوجو کرد. معارف تعلقات ایدئولوژیک را با دانش کارشناسی و فقه و فلسفه و عرفان جمع کرده بود و از این رو با اتکای به تفکر و فرهنگ قدیم ایران و شناخت تفکر و فرهنگ و تمدن جدید در پی حل مسائل متعدد برآمده از تمدن جدید در ایران بود. معارف و جریانی فکریای که او به آن تعلق داشت افقی جدید در عرصه تفکر جدید در ایران گشودند و این خاماندیشی که میتوان گذشته را یکسره کنار زد و اکنون غرب را یکسره در اختیار گرفت را مطلقا بیاعتبار ساختند. به عبارت دیگر راه جدیدی را پیش روی ایرانیان گشودند که با توهمات و تخیلات به وجود آمده در دوران جدید هیچ تناسبی نداشت. اینکه این راه چقدر برای ایرانیان شناخته شده است، البته پاسخ رضایتبخشی ندارد اما اعتراض و رویگردانی از آن هم مطلقا ممکن نیست و راه نجات ایران بدون هیچ تردیدی در طرح مجدد پرسش از چیستی تمدن جدید و چگونگی تاسیس آن است. به عبارت دیگر بدون توجه به الزامات و اقتضای آن تمدن جدید، تاسیس کامل آن ممکن نیست. در اینجا میتوان پرسید که آیا جریان تفکر بنیاداندیش و معارف، اندیشیدن درباره تمدن جدید و مسائل آن را به غایت و نهایت رساندند و امروز تنها مشکل پیش روی ما اقدام و عمل است؟ چنین تصوری قطعا اغراق و غلو است و دور از عقل و اندیشه حقیقی است. قطعا معارف نیز نتوانست بسیاری از مسائل را حل کند زیرا مسائل دوران جدید چندان گسترده و البته دشوارند که حل همه آنها و البته حل بنیادین آنها کار یک نفر نیست. مهم نیست که معارف دید همهجانبه و بنیادین به مساله تمدن جدید داشت و با تمام وجود سادهاندیشی و توهم را به چالش کشید. معارف در ابتدای پختگی فکری و ثمردهی مغلوب اجل شد و در شرایطی که جامعه ایران سخت به او نیاز داشت، ما را ترک کرد و روی به نقاب خاک کشید. از این تقدیر گریزی نیست. اما آنچه میراث فکری معارف است که راه جدیدی را که آغاز شده بود هموارتر ساخت راهی که البته جز با تفکر بنیادین و پرسش از مساله اصلی پیموده نمیشود.
روزنامه اعتماد