فرهنگ امروز/علی کاکادزفولی: امیر امیری سال گذشته نمایش "ملاقات با مرد دوزخی" را به روی صحنه برد و اثر تازه اش "مجلس قتل رئیس جمهور" را از 22 دی ماه جاری در تماشاخانه مهرگان، به روی صحنه ی اجرا برده است. او معتقد است که در نمایش اخیراش تلاش کرده تا پدیده های زمان حاضر مانند تزویر و ریاکاری و پدیده نقابداریِ نقابدارانِ سیاست و ترور در جهان را در یک درام داستانی در چند پرده با تنوع زمانی و مکانی روایت کند. او می گوید از آنجا که طرح داستانی اش با اثر جنایت و مکافات داستایوفسکی تشابه داشت، لذا تلاش کرده است تا در تدوین قصه از اثر داستایوفسکی نیز اقتباس نماید. با او پیرامون نمایش "مجلس قتل رئیس جمهور"، به گفت و گو نشسته ایم.
طی مصاحبه با رادیو نمایش اشاره کرده بودید که نمایشنامه مجلس قتل رئیس جمهور، اقتباسی از رمان جنایت و مکافات اثر داستایوفسکی است. از آنجا که میان خاستگاه سرزمینی و فرهنگی این رمان با نمایشنامه ی شما تفاوت کلی به نظر می رسد، ایده ی محتوایی و خط اقتباسی شما از این اثر برای خلق نمایشنامه تان چگونه بود؟
مسئله مکافات عمل و جنایت و مکافات در ادبیات کهنِ فرهنگ ها و بوم های مختلف همواره مورد توجه بوده است؛ گویا اندیشدن به مکافات عمل یک نوع طرح واره ذهنی است که از ناخودآگاه جمعی بشر نشات گرفته و بشر از عالمی دیگر با خودش به این جهان آورده است. از یک طرف ادیان الهی به مکافات پس از مرگ توجه ویژه دارند و از طرف دیگر مکاتب فلسفی و اخلاقی به مکافات این جهانی می پردازند. گویا جهان بر مداری می چرخد که همواره هر عملی را عکس العملی است، از همان جنس و در همان نت موسیقایی، شاید در چند فاصله بالاتر.
اما در باب نحوه اقتباس از آثار فاخر ادبیات جهان باید یک نکته را متذکر شوم؛ وقتی نویسنده ای قلم به دست می گیرد، همه آنچه از تجارب زیستی ذهنی و عینی دارد، در پس زمینه ذهنی وی هست. یکی از این تجارب زیستی، آثار ارجمند و مهم ادبیات جهان هستند. خواه، ناخواه نویسنده همراه این آثار زیسته است و آنها را به خاطرات خود تبدیل کرده است. لذا بیشتر اوقات ممکن است نویسنده ای متوجه اقتباس خود نباشد. در مورد شباهت متن اخیر به " جنایت و مکافات"، اثر ارجمند داستایوفسکی نیز همین منوال وجود داشت، تا اینکه بخشی از متن نگاشته شد و حقیر در نیمه راه متوجه این امر شدم و بالطبع سعی کردم با التفات ذهنی راه را ادامه بدهم. بخصوص اینکه جنایتکار "مجلس قتل رئیس جمهور" نیز مانند جنایتکار آن اثر ارزشمند، گرایش کمونیستی دارد و از حیث تفکر اجتماعی در یک دسته جای می گیرد و انگیزه ها ظاهراً یکی است، با این تفاوت که در مجلس قتل رئیس جمهور، کمی انگیزه های قاتل مبهم است و از طرف دیگر ما به ازای بیرونی دارد و لذا نمی شد به اندازه کافی به قاتل نزدیک شد.
شما در جریان روایت قصه، به پدیده چندچهره ای بودن، تزویر، ریاکاری و نقاب زدن در مقابل دنیای واقعیت خصوصاً در روایت برهه ای از تاریخ معاصر ایران پرداخته اید. منطق ذهنی شما در ترکیب و پیوند این مفاهیم در یک نمایش رئالیستی-سورئالیستی چه بود؟
ببنید؛ تزویر و ریا در هر یک از مکاتب فکری به نحوی هم منفور و هم رایج است؛ هر جا ارزش یا مجموعه ارزش هایی به سکه رایج تبدیل می شود، فرد یا گروهی با جعل آن ارزشها سعی در رسیدن به منافع خود خواهند داشت. جعل ارزش ها همان تزویر است، چه این جعل در حوزه مکاتب اخلاقی و دینی باشد و چه در مکاتب مادی جدید مانند دموکراسی و لیبرالیسم. در نمایش مجلس قتل رئیس جمهور، هر دو نوع تزویر چه در جوامع سنتی و چه در جوامع مدرن و در نسبت این همانی، نمایش داده می شود. در حقیقت نقابِ تزویر، نقابی واحد است که در موقعیت های زمانی و مکانی متفاوت و در میان جامعه سنتی و مدرن به یک شکل جلوه می کند. امروزه پدیده نقاب داران در همه جهان، پدیده ای آزار دهنده است. دغدغه من، چه در این اثر و چه در اثر پیشین ام؛ "ملاقات با مرد دوزخی"، پدیده نقاب و دورویی بود. اولی در بستر یک جامعه سنتی صدر اسلام و دومی در بستر جوامع مدرنِ متعدد و البته جامعه تازه انقلاب کرده ایران در دهه شصت. از طرف دیگر هنرمند در نسبت خودش با مسائل و موضوعات است که سعی در شهود دارد. من هم سعی کردم نسبت خودم را با اهل نقاب و اهل نفاق به روی کاغذ و سپس به روی صحنه ببرم. شاید ترس من از اینکه زمانی ممکن است روزگار برای من هم نقابی بسازد، باعث شده است که در اثر اخیر اینقدر پر رنگ و اغراق شده درباره نقاب حرف بزنم. به هر حال بخش مهمی از آثار هنری، حدیث نفس است و گریزی هم از این ماجرا نیست.
مفهوم پرسونا و پنهان کردن خود واقعی از جامعه و محیط پیرامون، در جایجای روایت داستان این اثر دیده می شود میان این مفهوم کلیدی در روان شناسی مدرن با ابهامات قصه تان مانند پدیده جاسوسی و رخدادهای امنیتی خصوصاً پیرامون شخصیت مرد نقابدارِ داستان چه نسبت منطقی و باورپذیر برقرار کردید؟
همانگونه که گفتم؛ طرح اولیه قصه ناخودگاه بود. بنده می خواستم قصه ای را که سالها برایم همواره سرشار از ابهام بود، به نمایشنامه تبدیل کنم. برای این امر سراغ فرمی رفتم که با ابهام و ایهام عجین بود. یعنی تابلوهای نمایشیِ در هم تنیده که در عین حال، یک قصه واحد را با فراز و فرودهای مختص به خود روایت می کند. در میانه راه، متوجه شدم که همه شخصیت های قصه فرعی است، به جز یک شخصیت انتزاعی یعنی همان دورویی. لذا این شخصیت انتزاعی را به عینیت نزدیکتر کردم که البته این عینیت بعد از شروع تمرینات و در مقام کارگردانی بیشتر برایم قابل دست یابی شد. پرسونا یا نمادی که ما از خود می سازیم تا به جامعه بنمایانیم، کمی عام تر از نقابی است که به مثابه تزویر در نمایش اخیر به نقش آفرینی می پردازد. شاید پرسونا برای "یونگ"، در مواجهه با انسان های نقاب دار انتزاع شده باشد اما در مقام نظریه پردازی، وی چیزی عام تر از نقاب تزویر را بیان می کند، اما وجه مشترک نقاب تزویر با پرسونا در حقیقت نفس یا "ego" ضعیف است، اما آیا در جاسوس ها و چهره های امنیتی هم می شود نقاب داری را به ضعف "ego" نسبت داد؟
به نظر حقیر، پدیده جاسوسی که پدیده ای کهن است و از دیرباز در جنگ ها و تعارضات سیاسی و نظامی بروز و ظهور داشته است، می تواند پدیده ای شیطانی باشد. یعنی مدلی که یک تفکر شیطانی و ضد اخلاقی از ضعف های بشری آن را اقتباس و مدل سازی کرده است. بی شک اگر نفوس ضعیف در جوامع نخستین نبودند، پدیده جاسوسی ابداع نمی شد. لذا هر چند نقاب جاسوسی و امنیتی لزوماً معادل "پرسونا" نیست اما نسبت قدرتمندی با آن دارد. بنابراین در نمایش اخیر نگاهی نزدیک و شاید روانشناسانه به پدیده نقاب داشته ام و سعی کرده ام نه از وجه امنیتی بلکه از زاویه انسانی به این پدیده نگاه کنم. اینکه آیا یک انسان نقابدار می تواند عاشق بشود؟ می تواند به اعضای خانواده اش عشق بورزد یا نه؟! این ها سوالاتی است که نمایش "مجلس قتل رئیس جمهور" مطرح می کند.
به نظر می رسد با توجه به تم داستانی و آنچه در این نمایش رخ می دهد، نام این اثر کمی حساسیت برانگیز باشد! علت انتخاب این نام برای این نمایش چه بود؟
نام ها بسیار مهم هستند. نام ها وجه مثالی حقایق و موجودات اند. هر چیزی که وجود دارد، اعم از شی، اندیشه، انرژی و ... نامی در عالم مثال دارد که حقیقت آن را آشکار می کند. گاهی به این می اندیشم که آیا ابتدا موجودات خلق شده اند یا نام ها!؟ نظر خود من این است که ابتدا نام ها خلق می شوند و موجودات، جلوات آن نام ها هستند. سالها پیش به این فکر بودم که برای یکی از وقایع تاریخ معاصر، نمایش نامه ای بنویسم. مدتها "پلات" هایی را در ذهنم طراحی کردم ولی نشد. مهمترینِ آنها این بود که بتوانم همه آن واقعه را در یک مجلس روایت کنم. لذا این اسم طراحی شد ولی در طی دو سالی که طرح در ذهنم رشد کرده و تبدیل به نمایشنامه شد، حاصل اش مجالسی شد که کمی با ما به ازای ایرانی واژه، قرابت ظاهری ندارد. بطور خلاصه می توانم بگویم برای روایت یک داستان مبهمِ 38 ساله، چند مجلس را در فرهنگ و جغرافیای متفاوت انتخاب کرده ام و اما مجلس اصلی نمایش، یک مجلس واحد به معنی تام و تمام کلمه است که روایتی طنز از یک رخداد کلاسیک ایرانی است.