فرهنگ امروز/ الکساندر واسیلینف ترجمه سید امیرحسین اصغری
بحث در مورد رابطه زمان و تاریخ به شکل وثیقی با مسأله مهم پدیدارشناسانه حضور و شهود اولیه مربوط است. این پدیدارشناسی، دیدگاه کربن را در مورد عالم شکل میدهد. بر اساس نظر کربن، نمیتوان به تحلیل زمان و مکان از آن حیث که وجود مستقلی دارند پرداخت، بلکه باید آنها را از طریق تحقیق در نحوه حضور و شهود، تحلیل کرد که از همین طریق نیز ظاهر شدهاند. در این رابطه میتوانیم تأثیر قوی هایدگر را بر کربن مشاهده کنیم، خصوصاً در مورد «تاریخیّت»، که یکی از مهمترین صفات وجود آدمی، یا به تعبیر هایدگر «دازاین» است، این تأثیر مشهود است. فهم هایدگر از زمانیّات برای کربن بسیار مهم و اساسی است . کربن پذیرفته است که تاریخ ظاهری حوادث بشری، تنها به این دلیل امکانحضور مییابد که ترکیبی عمیق و مخفی در «دازاین» وجود دارد. کربن این نظر را برای تمایز میان «تاریخیت حقیقی» و «تاریخیت روزمرگی» به کار گرفته است. با وجود آنکه کربن پس از دست یافتن به معنویّت ایرانی ـ اسلامی، در عوالمی معنوی وارد شد که با عالم هایدگر به کلی متفاوت بود، همچنان تا پایان زندگانی خود احترام زیادی برای هایدگر قائل بود؛ چراکه وی یکی از بزرگترین راهنمایان فکری وی پیش از جنگ جهانی دوم بود:
«باید بگویم که منشأ کار من در تحلیلهای بینظیر هایدگر است. تحلیلی که ریشههای هستیشناختی علوم تاریخی را نشان میدهد و روشن میسازد که نوعی تاریخیت وجود دارد که اصیلتر و اوّلیتر از آن چیزی است که آن را به نام تاریخ عمومی یا به عبارت دیگر تاریخ حوادث بیرونی یا تاریخ به معنی متعارف و معمولی آن میخوانیم».
کربن یقین داشت که «معنای تاریخ» را نمیتوان از حوادث تاریخی به دست آورد. در حقیقت نظر کربن، تکرار نظر حکمای الهی به شمار میآید که معتقد بودند، هرچه در زمین پدید میآید، یعنی در ظاهر، همان چیزی است که در آسمان، یعنی باطن و غیب پدید میآید. البتّه کربن ما را به فرار از تاریخ دعوت نمیکند، بلکه بالعکس وی ما را به سوی «نبرد معنوی» در بالاترین مقام فرامیخواند تا از طریق آن به ریشههای وجودی و باطنی و سرّی تاریخ دست یابیم. در ادامه به تفصیل این مطلب را بررسی خواهیم کرد.
کربن در ترسیم صحنه نبرد معنوی، از مفهوم اسلامی جهاد اکبر الهام گرفته است که در طریق معنوی حکمت الهی و عرفان اسلامی و خصوصاً در تشیّع، امری اساسی است. بر مبنای نظر کربن تنزّل دادن مقام انسان و داخل کردن وی در تاریخ، امری صحیح به شمار نمیآید، بلکه بالعکس کربن مقام و دور انسان را در مقام وجودی اعلای خود، در جایگاه انسان آسمانی میبیند. بدین دلیل هر انسان منفردی دعوت شده است تا از قیود و علیّت تاریخی خارج شود و به بُعد باطنی خویش بازگردد:
«طبق نظر غالب در روزگار ما، انسان «در تاریخ» واقع شده است؛ این دیدگاه عبارت است از دیدگاه تاریخ بیرونی و ظاهری که زیر نفوذ سراب علّیّت تاریخی است و خود تاریخ آن [علّیت] را آورده است. در مقابل این نظر، یک دیدگاه بنیادی قرار دارد که بدون آن، دیدگاه تاریخ بیرونی (پدیدههای تاریخی)، فاقد هرگونه اساسی خواهند بود. مطابق این نظر بنیادی، تاریخ «در انسان» واقع است».
کربن چنین فهمی را نزد حکما و عرفای مسلمان نیز به تفصیل به دست آورده است؛ یعنی کسانی که زمان و بعد عمودی نفس را با یکدیگر مرتبط دانستهاند. بر این اساس کربن معتقد است که تغییر نگرش نسبت به انسان و زمان و تاریخ بسیار ضروری است. این دیدگاه چیزی نیست که در غرب پذیرفته شده و رایج باشد، بلکه دیدگاهی است که اغلب عرفا و حکمای متألّه و متحقّق اسلامی ابراز داشتهاند:
«دیدگاه تاریخی ما که تکاملی و خطّی است، حاصل یک ترکیب ذهنیِ تکبعدی است. این دیدگاه میکوشد تا علل درونی این تکبعدی بودن را توضیح دهد و [امور را] به واسطه تقلیل از یک سطح به همان سطح، تفسیر میکند؛ این دیدگاه در یک زمان و مکان همگن که حوادث را در آن جای میدهد، سیر میکند. دیدگاه مؤلّفان ما، [حکما و عرفای مسلمان] چیز دیگری است؛ در دیدگاه آنها سطوح تصویری متعدّدی پیشفرض گرفته میشود».
همانطور که وجود انسانی دارای ابعاد متعدد است، همچنین زمان و تاریخ نیز دارای بعد واحدی نبوده و دارای ابعاد متعدد هستند. بر این اساس در نظر کربن به همانمیزان که میتوان از احوال نفس سخن گفت، میتوان از انواع زمان و در نتیجه از جوانب مختلف «تاریخ» سخن گفت، که با ابعاد ماورایی نفس متناسب هستند.
یکی از اساسیترین مسائلی که روبهروی کربن قرار دارد، حلّ این معماست که آیا تاریخ همان چیزی است که مردم را شکل میدهد و یا آنکه انسانها تاریخ را میسازند؟ آنچه مسلم است، انسان تنها زمانی به حل این معما نائل میشود که به تولّد روحانی جدیدی دست یابد. هنگامی که این تولد رخ دهد، دیگر سنّت با تاریخ در تضاد نخواهد بود:
«با این کار، این سنّت، تاریخِ هریک از آنان میشود؛ چراکه هریک از آنان، تاریخ این سنّت است و به واسطه هریک از آنان است که سنّت، تاریخ خودش را میسازد، کسانی که این سنّت را رد میکنند تا به نوبه خود تاریخ خویش را بنا کنند، نیز از همین حقّ برخوردارند... برای سنّت به مثابه احیای دائمی، تاریخ بیرونی چیزی بیش از نتیجه یا ظهور یا رمز مرئی یک تاریخ درونی نیست که به واسطه تصمیمات انسان درونی که از چنگ هرگونه حکم اجتماعی میگریزد، بنا میشود».
تعداد کمی از محقّقان معاصر غربی، با همان قاطعیت کربن در مورد نقش اصلی انسان باطنی یا آنچه در سنت عرفان اسلامی، انسان نورانی نامیده میشود - که با تصمیمات خود مسیر تاریخ را پدید میآورد- صحبت کردهاند. البتّه در آینده خواهیم دید که کربن میان تاریخ دنیایی و تاریخ قدسی نفس که ارتباط غیر منقطعی با تاریخ ماورایی دارد، تمایز ایجاد کرده است.
همچنین کربن، خصوصاً به نحو واضحی، معنای زمان ارضی و تاریخ ارضی را در نظر اسماعیلیه بیان کرده است. در نظر کربن، همین زمان ارضی و تاریخ ارضی برای آدم روحانی، «ازلیّت متأخّر» به شمار میآید؛ ازلیّت متأخّری که همه بشریت باید به آن بازگردند. نظر اسماعیلیه در حقیقت به شکلی استثنایی، بسیار عمیق و اصیل است. از طرف دیگر، دیدگاه اسماعیلیه تشابههای زیادی با مفهوم مسیحی توبه و قیامت بشری دارد که به یاری مسیح صورت میگیرد. میتوان نشان داد که شخصیت امام در اسلام شیعی، معادل شخصیت مسیح است. همچنین میتوان گفت که هنگامی که از زمان ارضی یا تاریخ ارضی سخن میگوییم، در حقیقت به نحو رمزی، میان آسمان و زمین انفصال در نظر گرفته میشود، درحالیکه هر دو در «آنِ ازلی» دارای وحدت تامّ هستند. اما بدان سان که اشاره کردیم، «تأخّر از ازلیّت» منجر به تمایز میان آسمان و زمین شده است و باید دانست که تصوّر این تمایز در حقیقت الهی امکانپذیر نیست. بر این اساس هر زمان و تاریخی، چیزی جز تنزّل از حالت اولیه از «آنِ ازلی» نیست که در آن حالت هیچ فاصلهای وجود نداشته است. این حالت پیش از ازلیّت، همان وحدت تامّ میان خداوندی است که در غیب مطلق قرار دارد و خدایی که تجلّی کرده است ، یا آنچه امام ازلی نامیده میشود. امام ازلی به طور همزمان، صورت خداوند و صورت عالم محسوب است:
«نظام فکری اسماعیلیه، به «صورت» دایره است؛ (دایره به همان صورتی که نزد گشتالتیها است). وارد شدن در یک نقطه به معنای التزام به دور زدن برای فهم است... این نظام یک توالی دوری از انکشافاتی است که تاریخ بشر را میسازد؛ یعنی تاریخی را پدید میآورد که به هفت مدت یا هزاره تقسیم میشود و هر مدّت با یک پیامبر آغاز میشود، ».
سهم بزرگ کربن در این بحث آن است که وی به روشی بینظیر در تحلیلات خود کشف کرده است که وظیفه اساسی و اصلی امام که در سنتهای معنوی دیگر، مثلاً در آئین مزدیسنان، «سوشیانت» یا در آئین بودا، «بودا مایتریا» نامیده میشود، این است که انسان را از دامهای تاریخیت و زمان خطی و تکبعدی خارج سازد و وی را به فهم چندبعدی کامل در مورد زمان و مکان و تاریخ برساند. کربن تصریح میکند که در این بحث، سخن از معنایی ماورای تاریخ و ازلی مطرح است که از میان نمیرود.
«این معنا که بیوقفه طی اعصار در حال تحقق است و صحنهای از جریان مستمرّ فراتاریخی را مشخص میکند، به معنای اشتقاقی این اصطلاح، معنایی نهفته و درونی و باطنی است. عقلانیت معنوی که ادراک این معنای معنوی دائمی و همواره نو را بدیهی گرفته است، در مورد انسان، شکلی از زمانمندی مناسب را متعیّن میکند که دیگر زمانمندی تجربی تقویمی - که حوادث را در گذشته، وضع و استوار میکند- نیست. حادثه همواره حتمی باقی میماند... در واقع، این معنای حتمی با خود امامشناسی و در نسبتهای مکشوف ناشده آن با نظریه تکوین عالم، نظریه تکوین انسان و معاد و غیره، مرتبط است».