فرهنگ امروز/ امیر سلطانزاده
هر بار که به سالگرد زادروز لنین میرسیم، موجی از نقد و تمجیدها در مورد او منتشر میشود. از اسطورهای که مسیر قرن بیستم را رقم زد تا شیطانی که باعث مرگ و فقر میلیونها نفر شد. اما به واقع لنین کیست؟ چطور باید لنین را بشناسیم؟ آیا لنین همان کسی است که رسانههای دنیای سرمایهداری از او ساخته اند یا اسطوریای بیبدیل است که تکرار آن امکان پذیر نیست.
ولادیمیر ایلیچ اولیانوف معروف به لنین در ۲۲ آوریل چشم به جهان گشود. یکصد و پنجاهمین سالگرد تولد او هم گذشت. تولد او با یکسال اختلاف، همزمان با کمون پاریس، نخستین حکومت مدرن سوسیالیستی بود. کسی که چه او را دوست بداریم و چه از متنفر باشیم، نظریهپرداز اصلی حکومتهای سوسیالیستی در قرن بیستم بود. او بنیانگذار بزرگترین کشور سوسیالیستی تاریخ بشریت است و محال است از سوسیالیسم سخنی بگویید و مخاطب شما به هر روی موضعی در برابر اتحاد جماهیر شوروی بیان نکند. به عبارت دیگر شوروی بزرگترین دستاورد انقلابی بود که لنین آن را رقم زد. اگر چه نباید در این راه او را یکهتاز بدانیم و ارزش تلاشهای یار شفیق او تروتسکی را نادیده بگیریم، اما بی شک کاریزما، دانش و رهبری لنین دلیل اصلی وقوع انقلاب ۱۷ اکتبر بود. قطعا بدون لنین قرن بستم شکل دیگری به خود میگرفت. سیاستمداری باهوش که از مدتها قبل خود را با درد طبقه فرودست همداستان میدید. سالها تبعید و زندگی در کشورهای فئودالی و سرمایهداری، درک خوبی از شرایط بغرنج زندگی کارگران و مردم استثمار زده در ذهنش ایجاد کرده بود. لنین که سالها زندگی خود را صرف مطالعه کتابهای مارکس و مارکسیستهای پیشرو کرده بود، درد را در ساختار و نظام اقتصادی حاکم میدید. از نگاه او هیچ تلاشی بدون تغییر اساسی به ثمر نمینشست. نهایتا ولادیمیر ایلیچ اولیانوف به این نتیجه رسید که باید منتقدان و مبارزان علیه ساختار سرمایهداری حاکم را گرد هم آورد، آن را سازماندهی و جهانی کند. قدرت سازماندهی او بی نظیر بود. دست کم در این مورد منتقدان و مخالفان او نیز با اصل موضوع هم رای هستند. او که از کودکی حزب سوسیال دموکرات آلمان را به مثابه الگو مینگریست، دست به کار شد. شاید بتوان گفت حزب کمونیست، مهمترین میراث سیاسی اوست. اگرچه پیشتر برخی احزاب با تفکراتی سوسیالیستی شکل گرفته بودند، اما هیچ کدام این چنین جاهطلب و برنامهریزی شده برای تسخیر کل قدرت قدم بر نداشتند. هیچ کدام برای مدیریت سوسیالیستی کشور برنامه نداشتند. و در واقع، هیچ کدام رهبری مانند لنین نداشتند. کسی که میدانست چطور باید در میان شکاف بین دولت تزاری روسیه و سایر دول اروپایی بازی کند. چطور تزار را محکوم کند، علیه او بتازد و افکار نخبگان را بسیج کند. شاید بزرگترین اشتباه تزار تبعید وی بود. لنین در دوران تبعید فرصت کافی یافت تا بر روی آثار مارکس، پلخانف و کاوتستکی بیشتر تمرکز کرد .او در همین دوران، نخسین کتاب خود با نام «رشد سرمایهداری در روسیه» را نوشت.
دوران حکومت لنین به نسبت سایر رهبران انقلاب در سراسر تاریخ، کوتاه بود. او که قصد داشت جهانی سوسیالیستی بسازد، عمر کافی برای تحقق آرمانهایش نیافت. اما میراثی عظیم از خود به یادگار گذاشت. میراثی که با اندکی دقت، همچنان در میان برخی دولتهای اروپایی و احزاب چپرا رگههایی از آن را مشاهده میکنیم.
در دورانی که هژمونی انگلستان در جهان در اوج خود قرار داشت و استعمار امری طبیعی تلقی می شد، لنین آرزوی آزادی کارگران و بردگان را میکرد. چپاول منابع طبیعی توسط کشورهای سرمایهداری را دلیل فقر فراگیر در جهان میدانست. او معتقد بود انباشت ثروت ناشی از استثمار کارگران در مستعمرهها و چپاول ثروت طبیعی آنها، دلیل اصلی پیشرفت غرب است. همین تحلیل را در درون جوامع مختلف نیز داشت. در جایی که کارگران باید روز تا شب کار کنند تا نانی برای شب به دست آورند، لنین سرمایهداران را همچون انگلی میدید که تنها ثمره تلاش دیگران را بدون زحمت استفاده میکنند.. او دشمن همین افراد بود. او با این طبقه از جامعه سر ناسازگاری داشت. تفکری که نهایتا در دنیای امروز به شکلی تعدیل شده و عقیم، در برخی کشورهای دولت رفاه قابل مشاهده است. اگرچه ابزار تغییر کرده و دیگر قرار نیست با زور دارایی اقلیت سرمایهدار، به نفع طبقه محروم مصادره شود.
بیشترین انتقادات به لنین، خفقان و حکومت پلیسی است که وی پس از به قدرت رسیدن بر پا کرد. اگرچه نباید زمان شرایط انقلابی را نادیده گرفت، اما دستکم به استانداردهای امروز، مقوله آزادی در نگاه لنین اولویت نداشته است. او در نوامبر ۱۹۰۵ در روزنامه «زندگی جدید» چنین مینویسد: « در جامعه مبتنی بر قدرت پول، در جامعه ای که توده های مردم کارگر در آن دچار فقر شده و تعداد انگشت شماری از افراد، ثروتمندان انگلی هستند، هیچ "آزادی" واقعی وجود ندارد.» او شرط رفاه عمومی را بر آزادی ارجح میدانست و معتقد بود آزادی مورد تبلیغ غرب، ابزاری است که جهت تحمیق افکار عمومی استفاده می شود. وی در همان بخش ادامه میدهد:« آقای نویسنده از ناشر بورژوایی خود آزاد هستید؟ آیا شما از جامعه بورژوایی که از شما پورنو در رمان ها و عکس های مبتذل، فحشا به صورت مواد تکمیل کننده "هنر مقدس" خواسته است، آزاد هستید؟ زندگی کردن در جامعه و آزاد شدن از مقررات و ضوابط جامعه محال است. آزادی نویسنده، هنرمند، بازیگر بورژوایی، فقط یک وابستگی پنهانی به یک کیسه پولی، رشوه دادن و بردگی است.»
یکی دیگر از نقدهایی که به لنین وارد است، عدم اعتنای او به مقوله آزادی است. بر خلاف مارکس که به شدت به آزادی بیان و سایر صور آزادی احترام میگذاشت و آن را نتیجه مبارزات طبقه فرودست میدانست، لنین تصور میکرد آزادی بیان ابزاری در دست سرمایهداری است تا باعث تحمیق افکار عمومی شود تا شرایط تداوم چپاول را فراهم کند. شاید اگر لنین میپذیرفت که رسانهها، روشنفکران و منتقدان حق نقد و بررسی عملکرد او را داشته باشند، دوران پسالنین به استالین ختم نمیشد. شوروی پا بر جا بود و نظام کمونیسم بین الملل گستردهتر و قدرتمندتر شده بود. فراموش نکنیم کارل مارکس به عنوان الگوی اصلی نخستین رهبر اتحاد جماهیر شوروی، در مورد نقد گفته است:« نقد، گلهای خیالی زنجیرها را]هنوز[ از آن روی برنچیده است تا انسان ]بتواند[ این زنجیرها را بدون خیال پردازی یا تسلی تاب آورد، شاید که زنجیر را پاره کند و گلهای زنده برچیند.» رزا لوگزامبورگ به عنوان یکی از بزرگترین مارکسیستهای تاریخ در نقد ایده لنین مینویسد:« اگر آزادی برای مخالفان سیاسی یا دگراندیشان نباشد، هیچ ارزشی ندارد.» به هر روی به نظر میرسد تلاش عدالتجویانه او در تقابل با آزادی قرار گرفت. دوگانهای که امروز نیز همچنان باقی است و دغدغه اصلی بسیاری از روشنفکران ایرانی نیز هست. البته در اروپا تلاش شد تا به نحوی بین آزادی فردی و عدالت ارتباطی بر قرار شود، موضوعی که در نهایت به یک تعادل نسبی رسید. اگرچه راه درازی تا تحقق آزادی و رفاه باقی است.
یکی دیگر از یادگارهای لنین، نگاه او به امپریالیسم جهانی است. موضعی که جهانخواران را دشمن مردم زحمتکش میداند و تا همین امروز نیز هوادارانی سرسخت دارد. بر اساس نگاه او کشورهای کاپیتالیستی با چپاول منابع طبیعی سایر کشورها و به کارگیری کارگران به ارزانترین شکل ممکن، به انباشت سرمایه میپردازند. دههها استعمار غربیها و استثمار، باعث شکل گیری قدرتی شد که امروز آن را غرب سرمایه دار می دانیم. این ایده همچنان هوادار دارد. هنوز هم بسیاری غرب را متهم میکنند تا با استفاده از روشهای گوناگون از جمله نیروی نظامی و دخالت در مدیریت کشورهای ضعیف، به انتقال ثروت آنها می پردازند. در جدیدترین مدل استعمار، کشورهای دارای منابع طبیعی به بازار مصرف کشورهای سرمایه دار تبدیل می شوند و گاهی از کارگران ارزان و کم توقع آنها به صورت استثماری برای تولید بیشتر استفاده می شود. اینجا دقیقا همان نقطهای است که نگاه انترناسیونال لنین به مقوله امپریالیسم مجددا احیا می شود. او در کتاب امپریالیسم، بالاترین مرحله سرمایه داری مینویسد:« انحصار، الیگارشی، کوشش برای احراز سیادت بجای کوشش برای نیل به آزادی، استثمار تعداد روزافزونی از دول کوچک و ضعیف از طرف عده قلیلی از غنیترین یا نیرومندترین ملتها - همه اینها موجب پیدایش آن علائم مشخصه امپریالیسم است.»
دیگر اثر ماندگار لنین در ساحت سیاست، حزب کمونیست است. فارق از نگاه کمونیستی، مقوله حزب به عنوان ابزاری قدرتمند برای گردهمآوری نظرات گوناگون، از مهمترین کارکردهای حزب است. مسئلهای که چپنو در روزگار مدرن نیز همچنان بر آن تاکید دارد. اگرچه احزاب چپ و سوسیال دموکرات فعلی در بسیاری مسائل با رویکرد لنین اختلاف نظر دارند، اما روش استفاده او از حزب را برای پیشبرد اهداف خود، همچنان ادامه میدهند. اگرچه در برخی جوامع مانند ایران، همچنان با تفکری واپسگرایانه، عدم تعلق حزبی را مزیت تلقی میکنند.
حضور لنین در قدرت برای ایرانی ها نیز بسیار پر اهمیت بود. شاید مهمترین اثر انقلاب ۱۹۱۷ بر زندگی ایرانیها، خروج نیروهای نظامی روسیه از شمال کشور است. در حالی که تا پیش از حضور حزب کمونیست در روسیه، بخشهای مهمی از ایران جدا شده و به روسیه پیوسته بود، با به قدرت رسیدن لنین ارتش این کشور از ایران خارج شد و تمامیت ارضی ما به رسمیت شناخته شد. در ادامه نیز بسیاری از روشنفکران ایران با الهام گرفتن از مبارزات او علیه زورمندان و زرداران، تلاش کردند مبارزات سیاسی خود را سازماندهی کنند. شاید بتوان اولین حزب متشکل و سازمان یافته ایران را الگو گرفته از حزب کمونیست شوروی دانست. همین موضوع باعث شد تا راه سنت ترجمه و ورود بسیاری از کتابها و اندیشههای غربی به کشور باز شود. از دیگر تاثیرات لنین در ایران، شکلگیری تفکر سکولاریسم در ابعاد گسترده است. در حالی که بسیاری از محصلان ایران در اروپا تحصیل کرده بودند، اما هیچ کدام مانند مارکسیستها در برابر مذهب رسمی به عنوان ابزاری در دست حکومت ایستادگی نکردند. او در سوسیالیسم و مذهب مینویسد:« مذهب نباید ربطی به دولت داشته باشد و نهادهای مذهبی نباید هیچ ارتباطی با قدرت دولتی داشته باشند. همه باید کاملاً در ابراز هر مذهبی که دوست دارند آزاد باشند و یا در داشتن هیچ مذهبی، یعنی آتِئیست بودن که تمام سوسیالیستها، بنا به قاعده، هستند. تبعیض بین شهروندان بر اساس عقاید مذهبیشان بکلی غیرقابل تحمل است. شکی نیست که حتی نفس اشاره به مذهب شهروندان در اسناد رسمی باید حذف شود.» همین نگاه باعث شد تا در برخی از متفکران مسلمان، تلاشی پیوسته برای پیوند سوسیالیسم و مذهب ایجاد شود.
نام لنین با اتحاد جماهیر شوروی، سوسیالیسم و انقلاب گره خورده است. آنچه در بالا ذکر شد بخشی از دستاوردها و انتقاداتی است که این مرد تاثیرگذار قرن بیستم را متمایز میکند. وجود اندیشه لنین باعث شد یا له و یا علیه وی موضع گیریهایی شود که منجر به اثراتی ماندگار در زندگی میلیونها نفر در تاریخ شود. همانقدر که از او میراث ماندگار باقی مانده، بسیاری از ایدههای وی نیز نسخ شده است.
به هر روی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان بزرگترین دستاورد سیاسی لنین آنقدر ارزشمند است که حتی ولادیمیر پوتین نمیتواند ارزش آن را نادیده بگیرد. پوتین که قدرت خود وامدار پایان بخش اتحاد جماهیر شوروی، یعنی بوریس یلتسین است، فروپاشی شوروی را بزرگترین فاجعه ژئوپلتیک قرن بیستم میداند.