فرهنگ امروز/ رضا مهریزی:
صدر سخن :
به رویدادهای تاریخی از دو منظر و چشم انداز می توان نگریست ؛ نخست : چشم انداز توبیخی یا دیگرانه است و دوم : چشم انداز توجیهی یا خویشتنانه .
منظور از منظر توبیخی و دیگرانه این است که تحلیلگر تاریخ ، وقایع و رخدادهای تاریخی را بدون در نظر گرفتن ویژگی های زمانی و مکانی و نیز ظرفیت ضعیف و محدود و ذات پلید انسانها که کنشگران تاریخند تحلیل می کند و با عینکی نقادانه و ناهمدلانه به نظاره می نشیند . و عیب ایشان را می یابد و می نگارد .
حسن این تحلیل ناهمدلانه و توبیخی ، این است که با پرتو فشانی بر روی ضعف ها و خطاهای گذشتگان و توبیخ نمودن ایشان ، به اکنونیان و آیندگان مدد می رساند تا دیگر ایشان مرتکب اشتباهات مشابه نشوند . البته این عیب را دارد که ممکن است با سستی و پَستی هستی انسان و فتور فطری آدمی بی رحمانه برخورد کند و کارنامه انسان را به عنوان موجودی ایده آل و بری از لغزش و لرزش بررسی نماید .
اما در چشم انداز دوم ، که توجیهی یا خویشتنانه است ، تحلیلگر تاریخ خود را جای کنشگران تاریخی می گذارد و به قول معروف پیش از ایراد گرفتن از راه رفتن افراد با کفش ایشان راه پوید ؛ لذا در این منظر تحلیلگر تاریخ می کوشد همدلانه و از طریق درک شرایط اشخاص تاریخی ، اعمال ایشان را توجیه کند . حسن این تحلیل ، همدلی با گذشتگان است ولی عیب آن مسدود کردن راه نقد و عبرت گرفتن از پیشینیان است .
البته به نظر می رسد این هر دو منظر بدون دیگری ناقص است و مورخ باید با بهره جستن از هر دو منظر ، به سوی کشف حقیقت گام بردارد .
اصل سخن :
در مورد تاریخ ایران ، به ویژه تاریخ معاصر ، آنچه به چشم می رسد این است که به وقایع تاریخی بیشتر از منظر دیگرانه یا توبیخی نگریسته شده است و همواره کار گذشتگان ، از دید توبیخی و ناهمدلانه دیده و داوری شده است . گفتیم این نحوه دیدن حسن هایی دارد ولی ممکن است کار مورخ را که تقرب به حقیقت است دچار اختلال کند . بنابراین ضرورت دارد در کنار نگاه توبیخی و دیگرانه ، نگاه توجیهی یا خویشتنانه نیز داشته باشیم . تا با مدد این دو دیده به حقیقت نزدیک تر شویم .
در این نوشتار کوتاه ، می کوشیم از منظر توجیهی به دو واقعه تاریخ ایران ، که بیشتر از چشم انداز توبیخی بدانها نگریسته شده ، بنگریم : یکی یونان دوستی اشکانیان و دودیگر : غرب دوستی مشروطه خواهان .
در خصوص مورد اول ، یعنی یونان دوستی اشکانیان ، بایسته است بگوییم مساله یونان دوستی ایشان به حدی جدی قلمداد شده است که یکی از شرق شناسان غربی ، کلمان هوار ، در کتاب خود با نام " ایران و تمدن ایرانی " ، هنگام سخن راندن از اشکانیان ، ایشان را تحت عنوان " ایران زیر نفوذ تمدن هلنی " می آورد . ( هوار ، ۱۳۸۴ : ۱۱۹ ) . البته این دید چه بسا برخاسته از نفرت و عداوت شدیدی باشد که ساسانیان نسبت به اشکانیان داشتند و این امر را در تاریخ طنین انداز کرده اند . ساسان نیای بزرگ شاهان ساسانی ، روزگاری چنین آرزو کرده بود : « اگر روزی ملک به من رسد ، من روی زمین از اشکانیان پاک کنم ». ( بیانی ، ۱۳۸۶ : صص ۱۱ و ۱۲ ) . همگان دیدند که چون دولت به سلاله ساسان رسید این آرزو را صورت تحقق بخشیدند و کاری کردند که کمترین اثر از اشکانیان ، این دراز روزگارترین سلسله ایران ، به جا نماند . و در نتیجه میان عوام و خواص این سلسله بدنام و کم اهمیت جلوه کرد . البته در میان مورخین هستند کسانی که صرفا به توبیخ این سلسله نپرداختند بلکه با نگاهی همدلانه و توجیهی بدان نگریستند . برای مثال ، گیرشمن در کتاب " ایران از آغاز تا اسلام " با دیدی توجیهی می گوید : « نخستین پادشاهان پارت از مهرداد اول به بعد در مسکوکات خویش ، خود را " یونان دوست " ( PHILHELLNES ) می خواندند . آیا حقیقتا آنان از این فرهنگ خارجی بسیار مطلع و در آن منغمر بودند ؟ دلایلی هست که در این باب تولید شک می کند و موجب می شود باور کنیم که این امر در نظر پارتیان یکی از اقدامات سیاسی بود که وضع ایران بر ایشان تحمیل می کرد . آنان نمی توانستند راهی دیگر انتخاب کنند . ایران – که پارتیان آن را از دست یونانیان آزاد کرده بودند – از فرهنگ غربی بسیار متاثر بود و یونانیت – که ملک را به پارتیان واگذاشت – آثار عمیقی در این تمدن که منظره ای جدید ، یونانی – ایرانی می گیرد ، به جای گذاشت . از دست بدویانی که از سوی استپ ها آمده بودند ، چه کاری ساخته بود ؟» ( گیرشمن ، ۱۳۸۳ : ۳۰۷ ) . البته گیرشمن در خصوص بدوی بودن اشکانیان کمی کم لطفی کرده است ولی اساس سخنش صحیح و صواب است . وی تحلیلش را چنین ادامه می دهد : « رفتار خیرخواهانه پارتیان نسبت به میراث یونانیت در ایران ، اهمیتی عظیم در مقدرات و توسعه تمدن ایرانی داشته است . این امر باعث شد که کشور از واژگونی و تحولات شدید برکنار ماند و در حالیکه مملکت را به راه تکامل تدریجی سوق داد ، موجب گردید که به مرور زمان و به تدریج و تانی عنصر خارجی مستهلک شود و در نتیجه فرهنگ ملی که جلوه عالی آن در تمدن ساسانی مشهود است ، پدید آید ». ( همان : ۳۰۹ ) . مشاهده کردیم که گیرشمن با نگاهی توجیهی و خویشتنانه ، به جای انگِ ننگِ خیانت و بی وطن بودن ، زدن به اشکانیان ، چگونه دلایل کار آنها را توضیح داده و توجیه می کند .
اما مساله دوم مبحث ما ، غرب دوستی مشروطه خواهان است . در اینجا بدون اینکه بخواهیم نام روشنفکر و یا عالم دینی مشروطه خواهی را ذکر کنیم ، می کوشیم خصایص اسم غالب بر عصر مشروطه را توصیف نماییم .
همه می دانیم که خصوصا پس از انقلاب اسلامی تحلیل گران تاریخ بر روشنفکران و سایر طرفداران مشروطه انگ و برچسب پیرو و مقلد کورکورانه از غرب بودن ، می زنند و نهضت مشروطه را متاثر از اندیشه های غربی قلمداد می کنند و بدین وسیله ایشان را شایسته نکوهش و سرزنش می شمرند.
حتی عده ای از اندیشمندان در حیرتند که چطور انقلاب مشروطه غرب گرا و انقلاب اسلامی غرب ستیز می باشد . « از منظر نظریه های موجود درباره تحولات اروپا ، به هیچ وجه روشن نیست که چرا و چگونه انقلاب نخست { مشروطه } ملهم از ارزش های اجتماعی و سیاسی غرب بود ، حال آنکه انقلاب دوم – که هفتاد سال پس از اولی رخ داد – آشکارا سر ستیز با غرب داشت ». ( همایون کاتوزیان ، ۱۳۸۰ : ۴۱ ) .
به هر روی مقصود نخست آنکه همگان از دوست و دشمن همداستانند که انقلاب مشروطه انقلابی " غرب دوست " بود ( شبیه یونان دوستی اشکانیان ) و ما نیز قصد نداریم مشروطه خواهان را از صفت غرب خواهی مبرا کنیم بلکه می کوشیم در کنار این منظر توبیخی و دیگرانه ، از نگاه توجیهی و خویشتنانه نیز بهره گیریم .
در واقع معتقدیم اگر بسیاری از ما مخالفان دو آتشه مشروطه و هواخواهان پرشور انقلاب اسلامی نیز در دوران مشروطه بودیم ، چاره ای جز آنچه مشروطه خواهان کردند نداشتیم . در واقع ما بر آنیم چه بی انصاف و یا چه بی اطلاع اند آنان که می گویند : « تسلیم در برابر فرهنگ بیگانه ، طی همین صد سال به طور استثنایی اتفاق افتاد . کشوری که توانست با وجود شمشیر خون آلود مغول ، مغول های وحشی را در فرهنگ خود حل کند ، در عصر جدید وقتی غرب در آن پا گذاشت بی آنکه یک تیر شلیک شود ، تسلیم شد و این عقده ای است که برخی حاملان اولیه اندیشه ترقی به غرب پیدا کردند » . ( نجفی ، ۱۳۷۸ : ۲۳۰ ) .
آیا براستی تسلیم در برابر فرهنگ های بیگانه تنها در دوران معاصر رخ داده است ؟! و پذیرش آن امری استثنایی در تاریخ ایران بوده است ؟! آیا پذیرش بخش هایی از فرهنگ یونانی جزیی از تاریخ ما نیست ؟ آیا پذیرش دین مبین اسلام – که در هر حال دینی غیر ایرانی بوده است – پاره ای از تاریخ هویت ما نیست ؟ ( نگارنده مقاله ای نگاشته با عنوان " یونان زدگی ، عرب زدگی و غرب زدگی " که در ۹/۹/ ۱۳۸۹ در روزنامه شرق منتشر شد این مقاله را به تاثیر و تاسی از رساله کوچک دکتر علی اکبر ولایتی با عنوان " بحران های تاریخی هویت ایرانی " نوشته ام و علاقه مندان می توانند بدان مراجعه نمایند ).
در هر حال باید التفات و انصاف داشت که اگر نبود تسلیم ما در برابر فرهنگ بیگانه ولی پیشرو اسلام ، همچنان در ورطه نظام کاستی ساسانی غوطه ور بودیم .و نیز اگر فرهنگ و تمدن اجنبی غرب نبود ، بی اغراق ما غرق مشکلات معیشتی و زندگی سخت و استبداد زده عصر قاجار دست و پا زنان در زندگی کارآموزی مرگ می کردیم .
به هر روی گمان نمی رود هیچ فرد عاقل و اندیشمندی با بهره جستن از حسن ها و مزایای فرهنگ های دیگر – حال هر اسمی روی آن بگذاریم – مخالفتی داشته باشد.
از سویی مقایسه کردن نویسنده محترم ، غربیان را ، با مغولان که به تعبیر خود ایشان وحشیانی بودند ، درست نیست . چرا که درست یا غلط غرب از پشتوانه محکم فکری و فلسفی و علمی برخوردار است .
به هر روی اگر بخواهیم از منظر توجیهی و خویشتنانه ، عملکرد مشروطه خواهان ، اعم از روشنفکران و علما ، را تحلیل کنیم باید بگوییم که شرایط شوریده و آشفته اواسط عصر قاجار ، که در فقر و فلاکت مردم در داخل و شکست های حقارت بار از روس و انگلیس و از دست دادن پاره های تن میهن ، در خارج ، متجلی بود ؛ چاره ای جز پناه بردن به اندیشه هایی که می توانست التیامی بر آلام بیشمار مردم باشد ، گریز ناپذیر بود . البته این پناه بردن به اندیشه های غربی در مشروطه خود مقدمه ای شد برای آفرینش اندیشه بومی در انقلاب اسلامی .
مشاهده می کنیم با این تحلیل ، می توان توضیح داد چرا انقلاب اول غربی می شود و انقلاب دوم ضد غربی . در واقع وضعیت ایران سنت زده قاجاری در حکم " تز " یا " بَر " است و مدرنیته غربی وارداتی که ضد آن است در حکم " آنتی تز " یا " پاد بَر " است و انقلاب اسلامی که ترکیبی از سنت و مدرنیته است ، می شود " سنتز " یا " هم بَر " . به دیگر بیان باید غرب دوستی مشروطه خواهان را همانند یونان دوستی اشکانیان امری از سر ناچاری و اضطرار و یا فرمایشی و دستوری دانست که خود در حکم مقدمه و تمهیدی برای ارتقا به وضعیت بهتر و پیشرفته تر بود ، نه ناشی از خود باختگی و وادادگی فرهنگی و هویتی .
حاصل سخن :
در اینجا ، از فرصت استفاده می کنیم و این مطلب چه بسا بی ربط را بیان می کنیم که علاوه بر دیدگاه بالا راجع به انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی و تعبیر کردن از آنها به عنوان انقلاب های متضاد دو دیدگاه دیگر نیز وجود دارد که به اختصار بیان می کنیم .
۱) دیدگاه نخست : از این دیدگاه ، تمدن ایرانی به دلیل موقعیت خاص سرزمینیاش که در چهارراه تمدنها قرار دارد، و به همین علت همواره در معرض مهاجرتها و نیز تهاجمها قرار داشته است. مورد بررسی قرار می گیرد . از این منظر سرزمین از دو بعد دارای اهمیّت است ؛ اول : وضعیت درونی که مشتمل بر عوارض جغرافیایی است که در شکلدهی به شیوه معیشت مردمان نقشی اساسی دارد. دوم، موقعیت بیرونی آن سرزمین است که در چه وضعیتی نسبت به دیگر تمدنها و ملتها قرار دارد این بُعد به اعتقاد ما دست کم به اندازه بُعد نخست دارای اهمیّت است. ما تمدن ایرانی را تمدن واکنش دو مرحلهای نامیدیم. شاید این اصطلاح را درباره تمدنهای دیگر نیز بتوان بکار برد یعنی تمدنها در نسبتی که با یکدیگر برقرار میکنند به کنش و واکنش نسبت به هم میپردازند البته این مساله احتیاج به تحقیق و اثبات دارد که از حوصله بحث ما خارج است و در این مجال تنها به اثبات دعوی خود در خصوص تمدن ایرانی میپردازیم.
از بامداد تاریخ ایران یعنی زمانی که اقوام آریایی در ایران تازه ساکن شده بودند میتوانیم به نظاره این واکنش دو مرحلهای بنشینیم ( این واکنش های دو مرحله ای تا بحال ۵ مورد بودند و چه بسا در آینده بیشتر شوند) .
قبایل آریایی در شمال غربی ایران همچنان پراکنده و نامتحد بودند که دستخوش تهاجمات نظامی دولت آشور میشوند در طول این تهاجمات است که قبایل مادی تصمیم به اتحاد حول دیااکو می گیرند .
در واقع این اتحاد، واکنشی بود نسبت به تهاجمات آشوریان این اتحاد به تشکیل حکومتی منجر شد که چندی بعد با همْدستی حکومت بابل، طومار دولت آَشور را در هم پیچید و آنرا از صفحه روزگار برای همیشه محو کرد. و در واقع دولت ماد تمهیدی می شود برای دولت و تمدن ایران هخامنشی که تکمیل و اوج شکوه کار مادهاست
هجوم دوم که حمله اسکندر است : واکنش اول دولت اشکانی است که تمهیدی می شود برای دولت ساسانی که دولت تکمیلی است .
هجوم سوم که هجوم عربهای مسلمان بود باید یکی از پیچیدهترین هجومهای تاریخ ایران دانست این هجوم گسترده و عمیق ایرانیان را به دوقرن تفکّر- وامیدارد.
که نتیجه این تفکّر به ترک دین گذشته، ولی حفظ و تقویت زبانفارسی و سنن نیک ایرانی میانجامد. پس از این، ایرانیان میکوشند تا به احیای تمدن خود بپردازند، واکنش اول برای احیای هویت تمدنی در دو دولت طاهری و صفاری رخ میدهد، و واکنش دوم که در تداوم و مکمل واکنش اول میباشد در دولتهای سامانی و آلبویه به ظهور میرسد و از آنجا که تهاجم عربهای مسلمان بیشتر صبغه دینی و فرهنگی دارد این دولتها هم بیشتر از لحاظ فرهنگی اوج میگیرند.
هجمه و حمله چهارم که بر ایران صورت گرفت، تهاجم زردپوستان آسیای مرکزی به ایران بوده است.
این تهاجم که طی چندین مرتبه صورت گرفت، ابتدا صرفاً صبغه نظامی داشت اما کم کم به تهاجمی فکری نیز بدل شد زیرا آنان برای دریافت مجوز ورود به عالم اسلام چارهای جز کسب تایید خلفای بغداد نداشتند و این کار سبب گرایش آنان به مذهب تسنّن شد. این زردپوستان سنی مذهب که به تدریج در دو سوی ایران سکنی گزیده بودند، از دو سمت، حیات تاریخی ملت ایران را تهدید میکردند.
در برابر این تهاجم نیز تمدن ایرانی، واکنشی دومرحلهای از خود نشان میدهد.
واکنش تمهیدی در دوره قرا قویونلوهای شیعه و آققوینلوهای ایرانی مآب و واکنش تکمیلی در دوره صفویه بروز میکند. دوره صفویه یکی از متعالیترین جلوههای تمدن ایرانی محسوب میشود این دولت، نقشبسزایی در حفظ هویت تمدنی ایران داشته است و از آنجا که تهاجم زردپوستان صبغه مذهبی و نظامی داشت این واکنش تمدن ایرانی هم صبغه مذهبی- نظامی داشت.
هجوم پنجم که هجوم بیشتر فرهنگی است و آن هجوم تمدن غربی است که انقلاب مشروطه را انقلاب تمهیدی و انقلاب اسلامی را انقلاب تکمیلی باید دانست . ( تفصیل و تشریح بیشتر این مطلب را در مقاله " تاملی در سیر جامعه ایران در تاریخ و نیروی پیش برنده آن " ، بیان کردیم ).
۲) دیدگاه دوم : نظرگاه دیگری که در خصوص انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی و البته نهضت ملی شدن نفت وجود دارد این است که : انقلاب مشروطه انقلابیِ تک وجهی و بیشتر ضد استبدادی بود و لذا شکست خورد و نهضت نفت نیز تک وجهی و بیشتر ضد استعماری بود و لذا آنهم شکست خورد . ولی انقلاب اسلامی جامع این دو نهضت ظاهرا شکست خورده بود ؛ یعنی هم نهضت و انقلابی ضد استبدادی در درجه اول و ضد استعماری در درجه دوم بود ( از تسخیر لانه جاسوسی که مظهر استعمار بود با عنوان انقلاب دوم یاد می شود ) . به هر حال انقلاب اسلامی در بادی امر هم ضد استبدادی بود و هم ضد استعماری و بدین ترتیب موفقیتهای ارزشمندی به دست آورد ؛ اما متاسفانه در ادامه مسیر ، دچار اعوجاج و انحراف شد و وجه ضد استعماری آن بر وجه ضد استبدادیش غلبه یافت و این خود انحرافی بزرگ در انقلاب اسلامی می باشد که اگر اصلاح نشود متاسفانه عواقب و عوارض بدی برای ملت و انقلاب و کشور به دنبال خواهد داشت و ما امیدواریم ان شاء الله اصلاح شود و هر دو وجه ضد استبداد داخلی و ضد استعمار خارجی باز هم ، هم پای هم در حرکتها و سیاستها لحاظ شود و رای و نظر اکثریت ملت به عنوان تعیین گر مقدرات اصلی کشور تلقی شود نه اینکه جنبه تزیینی و یا بیعتی داشته باشد ( البته نظر ملت تا جایی جریان دارد که بر خلاف نصوص مسلم و بنیادین دین و قرآن نباشد ). البته جدا جای دارد برای حفظ پایایی و پویایی جامعه ، مسئولان و مردم فرهنگ نقد کردن خود و عیب گیری از خویشتن و ایراد یابی از اسم مسلط عصر خود را بپذیرند و هیچ کس خود را فراتر از نقد و عیب و نقص نداند و جا دارد فرهنگ افقی گفتگو که مبتنی بر " من و تو " است نهادینه شود و بجای فرهنگ عمودی " ایشان و من " بنشیند ( البته به استثنای اصول ایمانی و اخلاقی مسلم اسلامی که خدا عمودی دستور داده است ) . .
در هر حال بهتر است از این بحث های نه چندان مرتبط به بحث اصلی خود مراجعت کنیم و جستار خود را با نقل سخنانی از دکتر داوری اردکانی به پایان بریم : « ما اکنون اگر گذشتگان خود را ملامت کنیم که چرا از غرب پیروی کردند ، این ملامت حاکی از غفلت و بی خبری از تاریخ غرب و تاریخ گذشته خود ماست . ما راه دیگری نداشتیم که اختیار بکنیم . تاریخ ما به مرحله ای رسیده بود که نمی توانست در مقابل تاریخ غربی موجودیت مستقلی داشته باشد ، بلکه می بایست ماده ای برای قبول صورت تاریخی غربی شود ». ( به نقل از طباطبایی ، ۱۳۷۴ : ۱۲ ) .
منابع :
۱-بیانی ، شیرین ( ۱۳۸۶ ) شامگاه اشکانیان و بامداد ساسانیان . تهران : انتشارات دانشگاه تهران .
۲-طباطبایی ، جواد ( ۱۳۷۴ ) ابن خلدون و علوم اجتماعی . تهران : نشر طرح نو
۳-گیرشمن ، رومن ( ۱۳۸۳ ) ایران از آغاز تا اسلام . ترجمه محمد معین . تهران : انتشارات معین .
۴-نجفی ، موسی ( ۱۳۷۸ ) مقدمه تحلیلی تاریخ تحولات سیاسی ایران . تهران : نشر منیر .
۵-همایون کاتوزیان ، محمد علی ( ۱۳۸۰ ) " به سوی نظریه عمومی انقلاب ها در ایران " در کتاب " تضاد دولت و ملت : نظریه تاریخ و سیاست در ایران " . ترجمه علیرضا طیب . تهران : نشر نی .
۶- هوار ، کلمان ( ۱۳۸۴ ) ایران و تمدن ایرانی . ترجمه حسن انوشه . تهران : انتشارات امیر کبیر .