فرهنگ امروز: متن زیر بخش دوم مصاحبه مفصلی است با بهروز فرنو، محقق، کارشناس فرهنگی و عضو هیئت مدیره بنیاد حکمی و فلسفی فردید که در آن به نسبت میان مشکلات روز و مسائل زمانه با آشفتگی تفکر و کلام پرداخته است.
- در ادامه سوالهای قبل، خوب تفکر و فرهنگ و تمدن جدید با اشاراتی که به ماهیت خودبنیاد آن، دارید، مسلم در جوامع غربی غلبه کاملتر و سابقه بیشتر دارد، پس چرا برخی مشکلات مثل فساد اجرایی و اداری در جوامع شرقی یا کمتر توسعه یافته، بیشتر بروز دارد و چرا حتی در کشور ما به رغم وقوع انقلاب و دفاعی که از موازین اسلامی میشود یا تاکیدی که به تقوا و اخلاص هست، بعضاً مشکل فساد مدیریتی بزرگتر از جوامع غربی است یا بیشتر سر و صدا دارد و به نظر میآید؟
- اول اینکه در جوامع توسعه یافته، به جهت طول مدت توسعه نظام اجتماعی مدرن، ناهنجاریهای تحقق نظم نوین، نسبت به گذشته یا فقدان تجربه، شرایط و امکانات، برطرف و نظم جدید کامل محقق شده است و با بسط گسترش هرچه بیشتر وسایل و وسایط ارتباط جمعی و فضای مجازی و تسلط کمپانیهای بزرگ بر آنها، اداره افکار عمومی و رفع و رجوع مشکلات برای مستکبران عالم، به وجهی، آسانتر شده است. لذا ظاهراً همه چیز مرتب و منظم به نظر میآید. یعنی تقریباً آنچه در قوه مدرنیته بود، به فعلیت در آمده است. به علاوه که امکانات تاراج شده از جوامع استعمار شده و در حال توسعه هم صرف توسعه و تحقق مدرنیته در جوامع توسعه یافته شده است. اما بحران و مشکل بزرگ آنجا است که آنچه تحقق پیدا کرده خود مشکلات جدیدی از قبیل استثمار ملل محروم، اختلاف شدید طبقاتی و از هم پاشیدگی خانواده، خشونت در منازعات، بیبندوباری وغیره را سبب شده که به عنوان عارض ذاتی مدرنیته، ایدهآل های جوامع مدرن را، در نزد اهل بصیرت، زیر سوال میبرد و ناخودآگاه یاس اجتماعی ایجاد کرده است. اما در جوامع شرقی و در حال توسعه، مشکل مضاعف است؛ چون از یک طرف تطبیق مناسبات بعضاً مسخ شده گذشته با الزامات جدید دشوار است و از طرف دیگر خود الزامات جدید توسعه به معنای مدرن، با ملاحظات استعماری و زیست محیطی، دیگر اعتبار کافی، برای اجرای بی قید و شرط، ندارد.
البته مشکلات و مسائل جوامع در حال توسعه، مثل ما، را از وجه علل فاعلی و قابلی آن مسائل، نیز میتوان مورد بحث قرار داد. به این ترتیب که به طور عموم، علت فاعلی مشکلات این جوامع، به مسائل جهانی و مناسبات استکباری حاکم بر آن بر میگردد و علل قابلی به فقدان خودآگاهی این جوامع نسبت به وضع جهانی و در نتیجه، عدم اهتمام به اقتضای این خودآگاهی، نسبت به چاره جویی تعارضات است.
در مجموع این عالمی است که دنیای مابعد مدرن خوانده میشود. خودآگاهی و فهم این اوضاع، شرط مقابله با عوارض آن و یافتن راه درست مواجهه با مشکلات امروز کشور است. نکتهای که باید به آن افزود، الزامات مقاصد و شعارهای انقلاب اسلامی از قبیل ایثار، تقوا و مجاهدت خالصانه، است که مغایرت کامل با انگارهها و حجب حاکم بر زمانه وانفسای کنونی دارد. حالا اگر برای تحقق مقاصد انقلاب، درک درستی از این تعارضات نباشد و به اقتضای این درک اهتمام نشود یا تاکیدات صرفاً به ظواهر رجوع داشته باشد، تعارضات بارزتر از جوامع دیگر جلوه میکند. تفصیل مطلب را در ادامه بحث عرض خواهم کرد. فقط اینجا این مطلب را تاکید میکنم که صرف مواضع سیاسی یا اقتصادی بعضاً روزمره سطحی و متناقض، چه از این جناح یا آن جناح، چه از این گروه یا آن گروه، ، امکان مواجهه کامل و درست با مسئلهای مثل فساد را که از مسخ مبانی اجتماعی گذشته و بحران اجتماعی و جهانی تفکر جدید و فرهنگ و تمدن کنونی، نشات گرفته است، نخواهد داشت. بخصوص اگر از مبانی نظری و موجبات تاریخی آن غفلت شده باشد. دعوی اسلام، ایمان، تقوا، ولایت، اجتهاد، عدالت، آزادی، علم، معرفت، هنر، صنعت، اصولگرایی، اصلاح طلبی و هر فضیلت دیگر، درعصر مابعد مدرن از دوران آخرالزمانی غیبت کبری، تا محل تامّل جدّی برای تذکّر به حجاب آخرالزمان و مکر لیل و نهار، به معنای قرآنی لفظ، نباشد و قرین با جهاد اصغر و اکبر، برای تزکیه از خودبنیادی و دیگر عادات طاغوتی، در جمیع مناسبات اجتماعی نگردد، توفیق چندانی در تحقق مقاصد انقلاب نخواهد داشت و چه بسا که اثری جز فساد بر آن مترتب نگردد.
- با این توضیح، به نظر شما، آن چه مرحوم فردید و متفکران مورد استناد او، در مباحث، سخنرانیها و درسگفتارهای خود راجع به احوال خودبنیاد جدید و بحران امروز عالم و وضع آخرالزمانی آن تذکّر دادهاند، صرف تلقّی کلّی فیلسوفانی بدبین و عارف مسلک نیست که فکر کنیم نسبتی با مسائل روز ندارد و در اجرای برنامهها و سیاستها میتوان به آسانی از کنار آن گذشت؟
- بله نه تنها نمیتوان از کنار آن گذشت، بلکه این گونه تذکّرات شرط گذشتن از حجب و درک درست اوضاع و احوال عالم است. بدی، سیاهی و مخاطرات آخرالزمانی کنونی را چنان که هست، دیدن، در عین حال از صرف توجه به خود فردی و گروهی، دست شستن و سرانجام دل به عنایت حضرت حق بستن، بدبینی نیست؛ بلکه تذکّری است که امروز بدون آن، گذشتن از حجب و قدم برداشتن در صراط مستقیم، دشوار خواهد بود. لذا همواره حتی در امور اجرایی، باید آن را مد نظر قرار داد. نه صرفاً از این جهت که بنده شنونده مباحث و همراهان آن مرحوم، به استاد فردید و مباحث او یا نظر متفکران مورد استناد او، تعلق خاطر داریم، بلکه صحبت بر سر ضرورت طرح پرسش حکمی، نسبت به احوال بحرانی عالم و مواجهه خودآگاه با مشکلات کنونی است؛ بحرانی که افق وسیع و نظر عمیق حکمی امثال آن مرحوم میتواند دستگیر ما در گذشت از حجب و انگارههای زمانه و گام برداشتن به سوی تذکّر وتفکر شود. همان تذکّری که نتیجه تامل و تحقیق مرحوم استاد در معارف قدیم و جدید و صرافت حکمی در تاریخ تفکر و وضع فلسفه در عالم کنونی بود.
- خوب شاید نسبت زبان و زمان و حتّی تفکرات کلّی حکمی و فلسفی با مشکلات و مسائل روز روشن نیست!
- ملاحظه بفرمایید، در فرهنگ عمومی، استنباطی مشترک و عامیانه از مفاهیم و معانی الفاظ و ظاهر اصطلاحات هست که ما همه با توسل به آن، حتی به رغم اغلاط مصطلح زبانی، ارتباط اجتماعی و امور روزمره خود را در حد مقدورات اداره میکنیم؛ بدون آن که اغلب از معانی دقیق یا سابقه کلمات و اصطلاحات، پرسشی جدّی کرده باشیم و بی آن که تامل کنیم، در پشت این ظاهر بینی، کلام و تفکر ما به چه حجبی مبتلا است و چه انگارههایی بر نظر ما غالب آمده است. در این مورد بحثی نیست؛ اما این استنباط عام و مشترک و مستور با حجب و بعضاً آمیخته با اغلاط مصطلح، برای مواجهه با مشکلات عمیق و مسائل اساسی زمانه، کافی نیست. بخصوص که در سنوات اخیر ورود ناقص تفکر و فرهنگ مدرن و رواج ترجمههای بیدقت و تحتاللفظی، نه تنها فهم درست فلسفه، معارف و علوم جدید و روز غربی را دشوار کرده، بلکه با تداول اصطلاحات بی ریشه، نسبت ما را هم با فرهنگ و ادبیات فارسی و عربی دوره گذشته، مخدوش کرده است. این دقیقاً همان مسئلهای است که متفکر فقید، مرحوم فردید، آن را غربزدگی مضاعف و مرکب زبان، تفکر و فرهنگ عمومی، در زمانه کنونی، نامیده است. -البته غرب و غربزدگی در فرمایش استاد که وجه امروزی فلک زدگی است، به معنای سیطره تفکر خودبنیاد و موضوعیت نفسانی بر عالم کنونی است که گرچه از مغرب زمین و اروپا آغاز شد، ولی بعد به سراسر جهان گسترش یافت. اکنون تفکر و فرهنگ خود بنیاد جدید، صورت حوالت تاریخی جهانی و حجاب و ابتلای غالب در عصر آخرالزمان را پیدا کرده است. لذا با درک عوامانه از این اصطلاح، یعنی صرف تقلید از عادات و احوال ملل غربی، به کلی متفاوت است.- همچنین وقتی که ما در زمان انقلاب اسلامی هرچه بیشتر مواجه با عوارض استکباری مناسبات حاکم بر سیاست جهانی و نیزعادات طاغوتی گذشته هستیم، مشکلات این غفلت، چند برابر میشود و دقّتی مضاعف را طلب میکند. بنا بر این اگر ما در تحقیقات دانشگاهی، مطالعات کارشناسی و اجرایی، حتی ملاحظات حوزوی و فقهی، تنها ظواهر و تلقّی عام و روزمره از امور و سطح مفاهیم و معانی را در نظر داشته باشیم و نتوانیم از مشکلات به سوی طرح مسائل کلّی و حکمی حرکت کنیم، باید بدانیم که تذکّری نسبت به ماهیت تفکر و فرهنگ در این عالم آشفته حاصل نمیکنیم و نسبت به درک اصولی مسائل، توفیق چندانی نخواهیم داشت. لذا در حل مشکلات نیز راه به جایی نخواهیم برد. چنانچه وقتی مشکلی مثل فساد یا بحران اقتصادی و تورم ناگهانی قیمتها، در این دولت و آن دولت، این جناح و آن جناح، این قوه و آن قوه، حتی این رژیم و آن رژیم، به نسبتی بوده است، باید بپذیریم که مشکل عمیقتر از آن است که در بدو امر و ظاهر مطلب، تصور میشود. یعنی وقتی نظرگاهها و دیدگاههای گوناگون به رغم تفاوت، اختلاف و فرصت تجربه در مجالس و اجرا در دولتهای مختلف، امکان حل مسائل را حتّی به اندازه مقدورات کنونی، پیدا نکردهاند و افقی روشن هم برای کاهش مشکل، جز تدابیر تکراری نه چندان موثر، ارائه نمیکنند، باید پذیرفت که مسئله درست طرح نشده و مبانی آن، اعم از مفاهیم، معانی و سابقه موضوع، دقیق و روشن نبوده است که بتوان بر اساس آن، راهی برای حلّ مشکل جست. حالا درست است که با تفکر حکمی و عمل به مقتضای آن هم نمیشود به آسانی و به صرف اهتمام بشری، مشکلات این عصر و زمان را حل کرد و مواجهه با بسیاری از مشکلات، همتی بلند و مجاهدتی جدّی، تا زمان ظهور و با توکل کامل به حضرت حق و امید به عنایت او را اقتضاء میکند؛ اما به هر حال پرسش حکمی و طرح درست مسئله، خود نیمی از راه حل است و میتواند مسیر حرکت درست و مشکلات راه را مشخص کند. حد اقل با چنین توجه و فکر و ذکری، امید واهی به این جناح و آن جناح، این گروه و آن گروه، این ادعا و آن ادعا یا این برنامه و آن برنامه مع الفارق از شرایط و احوال، نخواهیم بست و بر سر حل مشکلات اختلاف و دعوی ظاهری نخواهیم کرد یا با سادهانگاری و اعتماد بیجا به افراد و گروهها، زمینه فساد را گستردهتر نخواهیم کرد. در عین حال که لزوم دقّت و اهتمام مضاعف، با توکل به حضرت حق و امید به عنایت او، را بیشتر درک خواهیم کرد.
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات/ مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی
کار خود گر به کرم باز گذاری حافظ/ ای بسا عیش که با بخت خدا داده کنی
- کلام اخیر آقای دکتر رضا داوری مبنی بر آن که ما مشکل بسیار داریم، امّا مسئله نداریم، ناظر به همین مورد، عدم طرح حکمی مسائل است که شما هم، در مطالب قبل، اشاره کردید؟
- بله دقیقاً، ببینید این قول مشخص میکند که عادت عمومی عدم دقّت نسبت به عمق مشکلات و عدم طرح مسئله به معنای حکمی، به عنوان حجاب غالب فرهنگ کنونی، صرف تلقّی بنده نوعی نیست و استاد صاحب نظر حکمت و فلسفه و عضو با سابقه شورای انقلاب فرهنگی، آقای دکتر داوری نیز همین معنی را، با کلامی دقیقتر و موجز، تاکید میکنند.
- ممکن است این شبهه برای کسانی مطرح شود که آیا حضور و عضویت ایشان در شورای انقلاب فرهنگی نمیتوانست رافع چنین مشکلاتی باشد؟
- تجربه خود من از همکاری و حضور در نهادها و سازمانهای مختلف فرهنگی، حتی دوایر تحقیقاتی، این است که وقتی صرافت فکری و تذکّر عمومی نسبت به عمق حکمی مسائل، چنان که باید، نباشد و یا به یک معنی وقت آن صرافت فرا نرسیده باشد، دشوار خواهد بود که به صرف عنایت یکی دو نفر، در یک شورا یا یک نهاد و حتی سازمانی فرهنگی تحقیقاتی، بتوان به سادگی آن صرافت را تعقیب و ایجاد کرد؛ چون معمولاً در این نهادها و سازمانها، مصوبات و تصمیمات اجرایی روزمره و بعضاً مجادلات صنفی و گروهی، مجالی برای تاملات حکمی و نظری، باقی نمیگذارد.
- سمت دیگر آقای دکتر داوری ریاست فرهنگستان علوم در یکی دو دهه اخیر بوده است. سمتی که بعضاً با توجه به مباحث مرحوم فردید یا جمله معروف هیدگر "علم فکر نمیکند" و ارادت ایشان به این گونه افکار، موجب بحث و نقد مخالفان شده است. حالا با توجه به اشاراتی که خود شما راجع به علم و صنعت و قهر و غلبه آن بر انسان و عالم کنونی داشتید، بفرمایید که نسبت به علم و صنعت و نیاز روز کشور، اصولاً چگونه میتوان با موضوع مواجه شد که تعارضی پیش نیاید ونقدی به تاملات این گونه وارد نباشد؟
- عقل معاش و بر اساس آن علم به پدیدارها و ظواهر حیات و نیز متعاقب آن بکارگیری فنون و صنعت برای امرار معاش، شرط اولیه و لازمه حیات آدمی در این عالم است و مسلم زندگی، در این جهان، بدون آن ممکن نیست. اما پرسش اول این است که این شرط لازم، آیا شرط کافی هم هست؟ دوم اینکه حالا با قطع نظر از حیات معنوی و اخروی، امروز که همین حیات دنیوی هم بر اثر آلودگیهای زیستمحیطی و مناسبات استکباری، به خطر افتاده است، چه باید کرد؟ علم، صنعت و عقل معاش که در حدّ خود و در جای خود، نه تنها ایرادی ندارد، بلکه از لوازم زندگی در این جهان است. اما وقتی مسئله این میشود که آدمی در پی آشنای دیرین دنیابینی و دنیاداری و در سایه خدایگانی خویش و خود پرستی، هر معشوق و مطلوب دیگری را از یاد میبرد، مسلم است که کارش به اتراف و افراط میکشد؛ اتراف و استکبار که به منازعات، جنگ و خشونت انجامیده و افراط در اسراف، تبذیر، حرص، طمع، شهوت و تنآسانی که به بیماریهای زندگی شهری و آلودگیهای زیست محیطی منجر شده است. اینجا دیگر ازعقل سلیم ومشترک و علم به ظاهر جزئیات و امور پدیدار، که برای بسط قدرت بشری و امکان دخل و تصرف هر چه بیشتر در طبیعت، توسعه یافته، کار چندانی ساخته نیست. چون تحول در اعتقادات و راه رسم زندگی احتیاج به عقل معاد و درک کلی و علم حکمی دارد. پس عقل معاش و علم به ظواهر حیات دنیا، شرط لازم هست، اما شرط کافی نیست. مثل اینکه شیخ اجل سعدی این بیت را در اوصاف بشر امروز آورده است:
همی میردت عیسی از لاغری / تو در بند آنی که خر پروری
- خوب در مورد شرایط کنونی کشور و نیاز به علم و صنعت چه باید کرد؟
- نسبت امروز ما با علم، صنعت و تکنولوژی هم بالطبع باید تابع درکی باشد که از اوضاع عالم و احوال انقلاب داریم. در این که ما امروز در مقابل اقتصاد و سیاست تکنولوژیک و قهرآمیز قدرتهای جهانی، نیازمند هر چه بیشتر علم، صنعت و تکنولوژی هستیم، هیچ بحثی نیست؛ اما در وضع مابعد مدرن و شرایط خاص کشور و انقلاب چند مسئله اساسی را باید همواره در نظر داشته باشیم.
اول این که نباید فراموش کنیم که ما با شعار و اعتقاد به این باور که "خون بر شمشیر پیروز است"، توفیق آن را پیدا کردیم که رژیم ستمشاهی را از پای در آوریم و در مقابل ارتش تا دندان مسلح صدام ایستادگی کنیم. البته امروز به همّت اهل علم و ابتکار، امکانات دفاعی، تسلیحاتی و صنعتی بسیار بهتری داریم که باید قدر آن را بدانیم؛ لیکن نباید فراموش کنیم که در مقابل امکانات کثیر و مجهز استکبار جهانی، همواره تکیه ما بر ایمان، اخلاص و مجاهدت جوانانی بوده است که به حق، عنایت الهی و امداد غیبی را رمز پیروزی خود میدانستند. لذا ضمن اهتمام به توسعه علم، صنعت، فنون زراعی و تشکیلات دفاعی، همواره ضروری است که بتوانیم روحیه و وحدت ایمانی جوانان و مدافعان انقلاب را حفظ کنیم و مراتب ایمان، اخلاص، فتوّت و اتقان را در مناسبات اجرایی اعم از سیاسی، اقتصادی و نظامی، بیش از پیش بر قرار کنیم. آنچه سرمایه اصلی و امتیاز سرداران بیستاره و درجه، در دوران دفاع مقدس بود. تاکید امام خمینی(ره) به آن که نیروهای مسلح نباید وارد مرافعات حزبی و جناحی شوند، دقیقاً به منظور حفظ این سرمایه و وحدت ایمانی بوده است.
دوم اینکه وقتی ما در اوضاع و احوال مابعد مدرن، نسبت به شیانگاری افراد و سوءاستفاده ابزاری از کارگر و کارمند در مناسبات صنعتی و تجاری جوامع مدرن، خودآگاهی داریم، لازم است که تا جای ممکن در مناسبات مدیریت و قوانین کار تجدید نظر کنیم تا عدالت، شایسته گزینی و شایسته سالاری را بر اساس همان اخلاص و وحدت ایمانی، نه تنها در شعار و ملاحظات ظاهری و گزینشهای مبتنی بر جانماز آب کشیدن، بلکه در عمل و فارغ از ملاحظات جناحی و گروهی، محقق کنیم و مانع فرار مغزها و مهاجرت جوانان با استعدادی چون دانشمند فقید مریم میرزاخانی شویم.
سوم اینکه در وضع مابعد مدرن و مشکلات و مخاطرات روزافزون زیست محیطی، هر چه بیشتر لازم میآید که ملاحظات مقتضی را در نظر داشته باشیم و اگر غیر از این باشد، با شرایط شکننده و مشکلاتی که داریم، بیم فاجعههای زیستمحیطی وحشتناک میرود.
چهارم اینکه در جوامع مدرن با حاکمیت مناسبات سرمایه داری در شئون صنعتی و تجاری، چه بسا بسیاری از ابتکارات فنّی و اکتشافات علمی که خلاف منافع اقلیّت یا صاحبان قدرت و سرمایه بوده است، کتمان شده باشد یا حمایت لازم از آنها نشده باشد. در وضع انقلابی و حرکت به سوی مقاصد اسلامی، در نظر داشتن آثار اجتماعی و ملی هر کشف و ابتکار، مسلم باید مقدم بر استفاده مادّی اشخاص و موسسات باشد.
آخر این که مسائل نسبت امروز ما با علم و تکنولوژی و دیگر مسائل موضوع بحث، تنها آن نکاتی نیست که در کل به نظر حقیر میرسد و شمهای از آن را برشمردم؛ چه مسلم مسائل و نکاتی حائز اهمیت هست که در تحقیق و تامل تخصصی، با لحاظ تجربه عملی، روشن خواهد شد. اما قصدم از مطرح کردن این موارد، باز تذکر این معنی است که مشکلات و مسائل امروز ما در روزگار بحران جهانی و دوره مابعد مدرن، جدّیتر و عمیقتر از آن چیزی است که در بدو امر به نظر میآید.
- راجع به فرهنگستان علوم و ریاست آن و اختلاف نظری که راجع به آن مطرح شد، چه میتوان گفت؟
- بله راجع به سمتی مثل ریاست فرهنگستان علوم در این مرز و بوم، فارغ از وجوه تشریفاتی یا انتخابی و انتصابی، اگر بپرسید که شخصی مثل آقای دکتر داوری با نگاه حکمی و فلسفی به مسائل زمانه و واجد تامل در سیر تفکر و فرهنگ، شایسته ریاست چنین موسسهای است یا آقای عبدلکریم سروش منتقد، با تخصص فلسفههای علمی و مباحث تحلیلی انتقادی و شناخت شناسی؟ بنده به استناد آنچه قبلاً عرض کردم پاسخ خواهم داد: آقای دکتر داوری و باز اضافه کنم نه به صرف ارادت من به ایشان، یا عضویت افتخاری ایشان در هیئت علمی بنیاد فردید، بلکه به جهت مسائل کلّی و حکمی مترتب بر نسبت امروز ما با علوم، این را تاکید میکنم. همچنین اگر با ریاست کسی چون آقای سروش مخالفم، نه تنها به خاطر شخص ایشان یا اختلافات فی مابین است، بلکه اساساً فلسفههای علمی و مباحث شناخت شناسی حوزههای کانتی و نوکانتی مورد تاکید ایشان را با توجه به عدم امکان تامل حکمی و ماهوی، واجد صلاحیت برای تشخیص و درک مسائل کلّی و پرسش از ماهیت علم و تکنولوژی و نسبت آن با اصالت دنیا و سیطره عقل معاش، در عالم جدید و بحران آن، نمیدانم. چه اگر منطق و روش سیانتیستیک حوزه های کانتی و نوکانتی حاکم بر جوامع مدرن غربی که سابقه آن به قرن هجدهم بر میگردد و دفاع آنها از وضع موجود طی دو سه قرن اخیر همواره ادامه داشته است، امکان حلّ مشکلات عالم مدرن را داشت که مسئله حل شده بود و حوزه تحقیق و روشهای بعدی دیالکتیک و هرمنوتیک اعتبار پیدا نمیکرد. همچنین اگر مسائل جوامع مدرن به صرف تحلیلهای اعتباری و نسبی حاکم بر آن، حل شده بود یا راه حلّ بحرانهای سیاسی، اجتماعی و زیستمحیطی روشن بود که اصلاً مشکل استعمار و لزوم مقابله با آن در عالم پیش نمیآمد و مردم این مرز و بوم اهتمام به انقلاب اسلامی نمیکردند و امروز این تاملات و پرسش و پاسخ را نداشتیم. لذا اگر آقای دکتر داوری با سابقه تاملاتی که عرض کردم برای ریاست فرهنگستان علوم برگزیده شدند، باتوجه به مسائل پیش روی انقلاب در نسبت با علم و صنعت، کاملاً به جا است. حالا این که کلیّات مورد توجه خود را بتوانند تعقیب و محقق کنند یا خیر، همان طور که عرض کردم، بستگی به اوضاع، احوال، وقت و صرافت عمومی نسبت به وظیفه این نهادها و سازمانها پیدا میکند. اما در خصوص آقای سروش که خود مدافع وضع موجود جهانی و مخالف انقلاب و تذکّر حکمی نسبت به وضع موجود و حرکت در مسیر تحولات کلّی و اساسی برای وضع مطلوب است، این پرسش کاملاً به جا است که چرا ایشان مدّتی قابل توجه، عضویت شورای انقلاب فرهنگی را علی رغم مخالفتش با انقلاب و انقلاب فرهنگی، پذیرفته بود؟
ادامه دارد ...