فرهنگ امروز/ محمد زارع شیرین کندی:
اسماعیل خویی فلسفه خواند ، شعر گفت، فعالیت کرد، کتاب و مقاله ترجمه و تالیف کرد و در لندن در گذشت . سبب پرداختن من به شخصیت فرهنگی او ، فلسفه خواندن و شعر گفتن اش است .از آنجا که من بی می ناب فلسفه و شعر زیستن نتوانم، لاجرم با فلسفه ورزی و شاعری اسماعیل خویی هم سر و کار دارم. کسانی از اهل فلسفه که چاپ نخست ترجمه کتاب مستطاب نیچه، " چنین گفت زرتشت" ، را دیده اند، می دانند که آن چاپ دو مترجم داشت: داریوش آشوری و اسماعیل خویی. البته در چاپ های بعدی نام اسماعیل خویی ، به دلایلی نامعلوم ، حذف گردید. من با اسم اسماعیل خویی از این طریق آشنا شدم . بعدها کتابی یافتم تحت عنوان " حافظ" اثر محمود هومن ، ویراسته اسماعیل خویی ، چاپ ۱۳۵۷. این کتاب ارزشمند اما مجهول القدر دیدگان مرا به چهره حافظِ مورد علاقه ام ، حافظِ " فیلسوف" ، گشود. هومن در این کتاب تفسیری سخت مستدل و مستند از جنبه " فلسفی " شعر حافظ ارائه کرده است . این که فلسفه شناسی باریک اندیش و دقیق النظر همچون محمود هومن به چنین رایی نائل گشته بود و شاگردش اسماعیل خویی نیز آن را تایید و ویراسته و آراسته بود ، برای دانشجوی فلسفه ای چون من امری بود بسی خردپسند و دلپذیر و البته با اهمیت و ستودنی . هومن بر مبنای پاره ای از ابیات خیامی حافظ ، او را فیلسوفی دانسته است شکاک و پرسنده و دیرباور؛ فیلسوفی که " وجود معمایی ما " و " دایره مینایی" و " زبان سوسن " و " چرخ " و " صنع" و " جهان و کار جهان" جملگی برایش مسائلی اندیشیدنی اند .مراد از فلسفه حافظ هرگز متافیزیک استدلالی و گزاره ای و منطقی نیست زیرا در نظر حافظ معمای هستی و " راز دهر" با براهین این متافیزیک گشودنی نیست. هومن "رندی " حافظ را با " آزادگی " نیچه قیاس می کند و می گوید "رند یا آزاده پس از سکونت در همه شهرهای اندیشه و پس از شنیدن همه خبرها برآن می شود که جان انسان از پی بردن به حقیقت در هر زمینه ای ناتوان است" . نظر نیچه و گوته درباره حافظ را اولین بار در همین کتاب دیدم و خواندم . خویی قطعاتی از آثار کانت و هیدگر را درباب ماهیت شعر به فارسی روان و مفهوم ترجمه کرده و در کتاب " از شعر گفتن" منتشر نموده است. این کتاب علاوه بر آن دو ترجمه مشتمل است بر موضوعاتی مختلف و متنوع و مباحثی درخور درباره چیستی شعر. دیگر اثر مهم خویی در این باب " شعر چیست؟"است که گفتگویی بلند و مبسوط با محمود هومن، با توضیحات خوب خویی، است. به نظر می رسد مهمترین ویژگی و بنیادی ترین مشخصه شخصیت فکری خویی آن است که او همزمان شعر می گفت و از شعر می پرسید. شعر سرودن و از شعر پرسیدن کاری است بسی دشوار و متناقض نما. شعر شاعری که با نظرورزی فلسفی از ذات شعر می پرسد از سرچشمه خرد و دانایی می جوشد. کمتر شاعری می تواند در لحظاتی خود را کنار بکشد ، از بیرون نگاه فلسفی به شعر بیفکند و درباره شعر فلسفی بیندیشد. زیرا شاعران عمدتا مستغرق در شعرند و پرسیدن از شعر به خاطرشان خطور نمی کند و اگر هم بکند بازگشت به عالم شعر برایشان مشکل می گردد. شاعری دیگر است و فلسفه ورزی درباره شعر دیگر. شاعری می تواند از عهده دو کار مذکور برآید که سالهایی از عمر را با فلسفه زیسته باشد و فلسفه با جان وروانش عجین شده باشدو خویی از همین اندک شماران معاصر است .گاه در اشعار او نیز مضامین فلسفی نهفته است. اگرچه او وارد متن سیاست شد و اشعار و آثار کاملا سیاسی پدید آورد اما تا آخر عمر از فلسفه خسته نشد. شاگرد مبرز محمود هومن که می رفت جای استاد را در فلسفه بگیرد مسیر دیگر برگزید و تا ته آن رفت. شعر سیاسی او در تند و تیزی یادآور شعر شاعران سیاسی پیشین است، شعر ملک الشعرای بهار، ایرج ، میرزاده عشقی ، عارف قزوینی ، فرخی یزدی و غیره است. او عاشق و شیفته مارکس و نیچه و هیدگر و اخوان ثالث و مولوی و امیر پرویز پویان ، این جمع نامتجانس ، بود . کسی که می توانست شاعر - فیلسوفی موفق گردد به حزب و دسته سیاسی پیوست و تمام استعداد و توش و توان و دانش اش را در آن راه مصروف نمود . سیاست عرصه خطیری است که انسان دوست دارد اهل شعر و فلسفه واردش نشوند. شاعران ، بخصوص، اصحاب سیاسی خوبی نمی توانند بشوند. کسی نمی گوید چرا شاعر شعر سیاسی گفت بلکه می گوید شاعر چرا دار و دسته خاصی را در سیاست انتخاب کرد. شاعران در زمانه نیاز و عسرت کارهای مهمتری دارند که باید به سرانجام برسانند. آنان شامه تیزی دارند و دردهای زمانه را زود درمی یابند و از اینرو بهتر می توانند وصف حال مردمان خود را در شعر به بیان در آورند. به هر حال، خویی اینک از این عالم رفته است باید دید که غربال عادل( شاید هم ناعادل!) روزگار چه کارها و آثاری از او را نگه خواهد داشت. این که آیا اسماعیل خویی در حد و حدود شاعران سیاسی گذشته ایران نامی ماندگار خواهد بود یا نه، آینده معلوم و روشن خواهد کرد.
او خود به دادگری و عدل و انصاف روزگار سخت باور داشت و می گفت " تاریخ داناترین و دادگرترین داور است".