فرهنگ امروز: متن زیر بخش چهارم مصاحبه مفصلی است با بهروز فرنو، محقق، کارشناس فرهنگی و عضو هیئت مدیره بنیاد حکمی و فلسفی فردید که در آن به نسبت میان مشکلات روز و مسائل زمانه با آشفتگی تفکر و کلام پرداخته است.
در پرسش و پاسخهای گذشته، گفتگو از مشکلات اقتصادی، سیاسی روز کشور آغاز و به بحران و تعارضات کلّی در اوضاع زمانه و مسائل حکمی عالم جدید رسید؛ یعنی پرسش از بحران کنونی عالم و وجوه آخرالزمانی آن و بحث از تناسب مسائل با آشفتگی تفکر و کلام، در جهان و ایران.از آنجا که گفت و شنود گذشته، قبل از اعلام نتیجه احراز صلاحیت نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری اخیر و پیش از آغاز رقابت و مناظرههای انتخاباتی، انجام شده بود، به لحاظ مسائل سیاسی، بحثی از مشکلات انتخابات و آغاز کار دولت کنونی، در آن نبود؛ فقط اجمالاً اشاراتی به اختلاف دیدگاه احزاب و جناحها شد و شما، به لحاظ حکمی، به عمیقتر بودن مسائل کنونی از مشکلاتی که اغلب در ظاهر امور سیاسی و اجرایی مطرح میشود و محلّ اختلاف است، تاکید کردید. حالا بعد از مباحثی که در جریان مناظرههای انتخاباتی و رای اعتماد مجلس به دولت جدید، مطرح شد و آنچه در فضای مطبوعاتی و مجازی راجع به نخستین اقدامات دولت جدید، عنوان شده است، بفرمایید که مسائل مورد بحث و محلّ مرافعه را چطور دیدید و فکر میکنید که هر یک از جناحهای پیروز یا ناکام در انتخابات اخیر، در مواجهه با مشکلات پیش روی، جای دارد به چه نکاتی دقّت کنند؟ نکاتی که به تعبیر شما، در توجه صرف به ظاهر امر، مغفول مانده است؟ همچنین آنچه به عنوان وجهه نظر میانداری، با توجه به تامّلات حکمی مرحوم فردید، مطرح کردید که میتواند تبیین کننده مسائل اساسی و رافع اختلافات باشد، بفرمایید که چیست؟
- با استعانت از حضرت حق، قبل از پاسخ مستقیم به پرسشهای شما، چند نکته را لازم میدانم که برای روشن شدن وجوه این گفتگو و پاسخها، مجدد متذکر شوم یا توضیح دهم:
*اول این که سعی حقیر در این مقال، همواره مبتنی بر سیری تفسیری یا هرمنوتیک، برای رفتن از جزء و ظاهر به کل و باطن و از آنجا ملاحظه ماهوی احوال، علل و موجبات کلّی و باطنی امور و سپس بازگشت به موارد ظاهری و جزئی و تبیین مشکلات بر اساس این سیر حکمی، به برهان لمّی و برهان انّی، است؛ البته به اندازه بضاعت. روشن است که در این سیر، نسبت به اقتضای هر مطلب، لحاظ مراتب علم به مقدمات و ظواهر یا آگاهی، در وهله اول، منطق و روش درست تفسیر مطالب یا هرمنوتیک در کلام و فلسفه یا خودآگاهی، در وهله دوم، و نهایت، عرفان و معرفت حضوری یا دلآگاهی، در وهله سوم، در جای خود، لازم میآید و به اندازه بضاعت باید به آن مراتب توجّه شود. همچنین در مقام این پرسش و سیر حکمی است که تذکرات مرحوم فردید، نسبت به ادوار تفکر و زبان، بخصوص راجع به عصر جدید یا آشفتگی کنونی افکار، اصطلاحات، الفاظ و معانی در عالم مدرن و مابعد مدرن، حائز اهمیّت اساسی است. چرا که در احوال آخرالزمانی و غلبه حجاب خودبنیادی و غرب و غربزدگی بر عالم کنونی، بدون این تامّل حکمی و تذکر به مبانی تفکر و زبان، پرداختن به مشکلات اقتصادی و سیاسی امروز کشور، به نحو اصولی میسر نیست. یعنی به صرف توجه به علوم انسانی، با روشهای معمول تحصلی یا تحلیلی در عالم جدید یا صرف توجه به علوم قدیم، مثل فقه، بخصوص به وجه اخباری و ظاهری آن در علوم نقلی و با روش معمول آن علوم در گذشته و در شرایط ماقبل مدرن، نمیتوان راهی وافی به مقصود جست.
به عبارت دیگر، علّت تاکید به بحث حکمی و سعی در جست و جوی هر چه عمیقتر در سابقه تفکر و زبان، آن بوده است که اگر صرف لحاظ جزئیات و ظواهر سیاسی و اقتصادی، در محافل قدیم یا علوم جدید، بنابر تلقّی این جناح و آن جناح، در این دولت و آن دولت، این مجلس و آن مجلس، این روزنامه و آن رسانه، به وضوح مسائل یا حلّ مشکلات اساسی، انجامیده بود، یا حد اقل، اساس مشکلات عالم، کشور و طریق حرکت در مواجهه با آن، به نحو بارزی روشن و مسجّل بود، این همه آشفتگی و تعارض بین شعارها و مقاصد انقلاب و آنچه تحقق پیدا کرده است، ملاحظه نمیشد و اختلافات به نحو روزافزون در حال گسترش نبود. لاجرم امروز و اینجا در این عالم بحرانی و آخرالزمانی مابعد مدرن و سرزمینی که کانون تعارضات است،چارهای جز اتخاذ تامّلات عمیقتر نیست و تا وقتی چنین تامّلی راجع به سیر تفکر و وضع زبان و کلام نشود، نمیتوان راهی برای گذشت از حجب و آشفتگیها جست. گر چه همّت مردم این سرزمین، برای برون رفت از مناسبات استکباری و استعماری، در سال ۵۷ ،طی مجاهدات آن ایّام، به پیروزی رسیده است، لیکن تداوم انقلاب و تعقیب مقاصد عالیه آن، در مقابل تهاجمات استکباری، اعم از فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، به عنوان علل فاعلی، حجب و غفلت از عمق مسائل در داخل، به عنوان علل قابلی، در میان اضطرار آخرالزمانی مشکلات کنونی، راهی جز تذکّر و تفکر عمیق، باقی نمیگذارد. نیز برای تداوم مقاومت و اتفاق و اتحاد اجتماعی لازم، چارهای جز پی گرفتن طریقی اساسیتر از آنچه قبلاً به آن اهتمام کردهایم، پیش روی ما نیست.
*دوم، ممکن است ابهامی در کار آید که شیوه بحث در این گفتگو، بخصوص آنچه به تذکرات مرحوم فردید استناد میشود، با حکمت،فلسفه و علوم اسلامی قدیم، چه نسبتی دارد؟ مسلم اینجا اهم توجه معطوف به علم تفسیر و تفسیر حکمی و عرفانی است؛ با این تفاوت که تفسیر، در دنیای کنونی، به معنای جستجوی نسبت اوضاع آخرالزمانی عالم با حقیقت مطاوی قرآن کریم، متون، ودایع، ماثر اسلامی و ادبیات اصیل فارسی است. البته در وضع کنونی تفکر، باز جست حقایق قرآنی و تعالیم اسلامی، مستلزم گذشت از حجب تفکر و تذکر به سابقه الفاظ و معانی است. یعنی امروز اگر معنای لفظ فلسفه را از معنای «سوفیا» در یونان قبل از سقراط، افلاطون و ارسطو تا معنای «فلسفه» و متافیزیک مابعد آنان و تا تاثیر آن در اقسام الهیات مسیحی و اسلامی در قرون وسطی و فرهنگ و تمدن اسلامی، تعقیب کنیم و بعدنسبت به تفسیر از فلسفه، حداقل در سه حوزه مهم جدید الف- تحصلی، تحلیلی و انتقادی، ب- دیالکتیک، و ج- هرمنوتیک، دقت کنیم و نیز سرانجام تاثیر هر حوزه در اصطلاحات روز و مصطلح کشور را که بعضاً غلط هم ترجمه شده است، در نظر آوریم، ملاحظه خواهیم کرد که نه تنها لفظ فلسفه در ادوار تفکر، معانی متفاوت و گاه متضاد دارد و خود مستلزم تامّل و تحقیق است، بلکه مقایسه و انطباق کلمه «حکمت» قرآنی با معانی مختلف فلسفه و حتی اقسام تفاسیر نقلی، عقلی و ذوقی در عالم اسلام، نیز موضوع تحقیقی مفصّلتر و پژوهشی هرمنوتیکی است. البته همه این تامّلات در اوضاع و احوالی است که متفکّر صاحب نظری چون مارتین هیدگر، در سیر فلسفه به معنای متافیزیکی و حصولی مصطلح در غرب، متذکّر پایان «فلسفه» و وظیفهای کلّیتر و عمیقتر برای «تفکّر» میشود. معنایی که چه بسا بی نسبت با مفهوم و معنای «حکمت» در زبان و فرهنگ ما نباشد. اینها همه پرسشهایی است که از سالها پیش مرحوم فردید را بر آن داشته بود، تحقیقات مفصّلی را راجع به ادوار تفکر، حکمت، فلسفه و نیز ریشههای اصیل کلمات و تحولات الفاظ و معانی آغاز کند. سعیی که بنیاد فردید هنوز موفق به توضیح اهمیّت آن، چنان که باید و شاید، نشده است. خود این عدم توفیق، موید کلام دیگری از هیدگر است که در آغاز درسگفتار «چیست آنچه خوانندش تفکر؟» آورده است: «پرسش برانگیزتر از این چیزی نیست، که در زمانه پرسش برانگیز کنونی، ما هنوز فکر نمیکنیم.»
*سوم، مسلّم، آیات قرآن کریم، بخصوص معانی و تفاسیر محکمات آن، اخبار موثق نبی
اکرم(ص) و ائمه هدی(ع) و ماثر معارف اسلامی، از مبانی و مستندات بحث است و تفاسیر متشابهات و تطبیق مسائل کنونی آخرالزمانی با آن مبانی، از مسائل محلّ بحث و تامّل خواهد بود. بنابراین حقیقت حکمت، تفقّه، ولایت و مصادیق حقیقی هر یک از معارف اسلامی یا علوم تشریعی و بعد علوم تکوینی، در اوضاع و احوال بحرانی و آشفنه کنونی از عصر غیبت و دوره آخرالزمان، خود عملاً مسئله و موضوع پرسش، تحقیق و تامل است تا انشاءالله امکان تفکر و اقدام در صراط مستقیم و جمع شریعت، طریقت، حقیقت یا علمالیقین، عینالیقین و حقّالیقین، معارف اسلامی در مسیر مصیر ظهور، به تعبیر مرحوم فردید، هر چه بیشتر، فراهم آید.
*چهارم، خودبنیادی و مدرنیته، حوالت تاریخی عالم و آدم در عصر جدید است. اگر به صرف تعالیم قدیم و الهیات مسیحی یا اسلامی، در ادوار میانی تاریخ، راه هدایت گشوده شده بود که بشر گرفتار ابتلائات آخرالزمانی عالم جدید، یعنی خودبنیادی و بشرانگاری، نمیشد. لذا در دوره مابعد مدرن و عصر انقلاب اسلامی، تکلیف تاریخی، اسلامی و انقلابی ما، باز جست حقیقت معارف اسلامی و علوم تشریعی و تکوینی برای گذر از مدرنیته و سیر از تعالیم لیبرال و سوسیال در طریق مجاهدت نظری و عملی برای تفکر و اجتهادی حکمی برای مقاومتی آمادهگر در طریق ظهور منجی است. انشاءالله.
* پنجم آن که اگر متفکری همچون مرحوم فردید، که در بیست و هفتمین سال درگذشت او (۷۳٫۵٫۲۵) جای دارد یادش را گرامی داریم، در حیرت از اشراط و ملاحم آخرالزمان و بحران چپ و راست یا قدیم و جدید، در عالم کنونی، ما را به تحقیق و تامل دعوت میکند، نه آنکه اهل توجه به همّت و عمل در قبال مشکلات روز نبود، بلکه نگران گز نکرده پاره کردن و بیگدار به آب زدنها، در میان آشفتگی کلام و تفکر، بود. البته مسلم مواجهه با هر مشکلی وضع کوتاه مدت و بلند مدت دارد؛ اما مشروط به آن که وضع ظاهر مشکل، کنه آن را که به مثابه حقیقت و کلیّت فیل در اتاق تاریک است، از نظر پنهان نکند. متاسفانه این ایّام، اگر یادی هم از مرحوم استاد میشود، حتی توسط مدعیانی چون میرسپاسی یا آشوری، به جای توجه به لبّ حکمی مطلب و دقتهای فلسفی نسبت به گزارش و تفاسیر خودآگاه مرحوم استاد و طرح درست متنازعٌفیه یا تحریر درست محلّ نزاع، در حوزههای قدیم و جدید حکمت و فلسفه، که اغلب در اذهان عموم خلط شده است، به خاطرات شخصی، حواشی و گلهگزاریهای جزئی و عوامانه، بسنده میشود.
*ششم، در موارد سوءتفاهم کلام و تفکر، بخصوص در مسائل کنونی داخلی، ممکن است این سوال مطرح شود که چرا اغلب به نظر مرحوم فردید استناد میشود؟ پاسخ آن است که نه تنها طرح آنچه عمدتاً در این گفت و گو محل بحث است، متعاقب تذکّرات مرحوم فردید برای حقیر مطرح شده است، بلکه تا جایی که بنده تحقیق کردهام، مقدمات بحث، اعم از اشراف تفصیلی به حکمت و فلسفه قدیم و جدید و نیز تاریخ تحولات الفاظ و معانی کلمات، در اهم زبانهای قدیم و جدید، در روزگار کنونی در داخل کشور، جز در تحقیقات و تاملات مرحوم فردید فراهم نیامده است، که بتوان در مسائل مورد بحث، به دقّت نظر دیگران هم چندان استناد کرد. اصولاً اینجا بحث از صرف استناد نقلی به اشخاص، افراد و گروهها در میان نیست، بلکه صحبت از تامّل و تفکر حکمی در مسائل زمانه است که بالطبع برای طرح درست و عمیق مسئله، اقتضای اشراف به قدیم و جدید و وضع تفکر و زبان هم در میان میآید.
*هفتم، عمق مشکل را دیدن و تحقیق، تامل، عزم و اهتمامی متناسب با آن داشتن، یاس به دنبال نخواهد داشت؛ بلکه تغافل از عمق مسائل و نسنجیده عمل کردن است که دیر یا زود مایوس کننده خواهد بود.
نه من ز بیعملی در جهان ملولم و بس ملالت علما هم ز علم بی عمل است
یعنی نه تنها اهل تفکر و حیرت، به مانند حافظ لسان الغیب، از عدم امکان دست زدن به عملی کارساز و وافی به مقصود، به رغم سعی در بحران آخرالزمان، ملالت خاطر و حیرت، به معنی شریف لفظ، پیدا میکنند، بلکه علمای ظاهربین هم که فکر میکنند راه نجات را یافتهاند، عملاً با مشکل فقدان ثمر اعمال ظاهری خود، مواجه هستند. لذا دچار ملالت خاطر، به معنای مذموم، یعنی سردرگمی، تعارض و یاس میشوند.
برسر آنم که گر ز دست بر آید دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اغیار دیو چو بیرون رود فرشته در آید
یا به عبارت دیگر:
دلم ملال گرفت از جهان و هر چه در اوست درون خاطر من کس نگنجد الّا دوست
*هشتم، تکلیف حقیر برای طرح مسئله به اندازه وسع و بضاعت مزجات خود است و اگر کسانی بهتر میتوانند که حقّ مطلب را ادا کنند، شایسته است که ملاحظات را کنار بگذارند و در این برهه حساس، آنچه گفتنی است بگویند.
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
دردم نهفته به ز طبیبان مدّعی باشد که از خزانه غیبش دوا کنند
*نهم این که آن کس که به لطف دوستان از این جناح و آن جناح، از همه مشاغل و محافل کنار گذاشته شده است و نه جایی در مجامع قدیم دارد و نه رویی در محافل جدید، جز سخن گفتن از مشکلات و مسائل و آشفتگی امور چه میتواند بکند؟ به قول شیخ عطّار:
نه در مسجد گذارندم که رند است نه در میخانه کین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است بجوئید ای عزیزان این کدام است
از مرحوم عباس معارف، قولی به یاد دارم که میگفت: "ما معمولاً بنده دولت معزولیم. چه آن کس که بر مرکب مراد سوار است، اغلب سراغی از تحقیق، تامل، طرح مسئله و اهل آن نمیگیرد." حالا در سنوات اخیر معمول شده که جناح مغلوب هم اغلب از علت ناکامی خود پرسشی نمیکند و از اهل پرسش و طرح مسئله، سراغی نمیگیرد؛ چه برسد به جناح پیروز.
*دهم، حالا بعد از انتخابات، زمان آن است که بپرسیم بعد شش دوره که قوه مجریه و مجلس، بین اصلاحطلبان، اصولگرایان و کارگزاران به نوبت دست به دست شده است، برای خروج از دور باطل و حرکت در طریق تحول اساسی، نسبت به بحران اقتصادی و تورم وحشتناک قیمتها، چه باید کرد؟ جناحهای غالب و مغلوب، در خصوص مشکلات اصلی کشور، چه اندیشیدهاند؟ آیا صرف توجه به آداب طهارت و زیارت و دعوت به تقوا در نمازهای جمعه، یا یک دست شدن مجلس، دولت و سایر قوا، مشکل فساد را در دوایر، ادارهها و نهادهای مختلف، آن هم در انقلابی که یکی از شعارها و وظایف اصلی آن مقابله با فساد است، رفع میکند؟ حالا اگر مجلس، دولت و سایر قوا یکدست بشوند، مشکلات اساسی کشور مثل تحریمها، کرونا، خشکسالی،فرونشست زمین ها، بحران اقتصادی، فساد،... حل خواهد شد؟
برخی از روحانیون یا افراد و گروههای مذهبی و هیئتی، اهمّ قصد مردم نسبت به مشارکت در انقلاب، را اصلاح و تغییر مناسبات ظاهری، مثل رعایت حجاب، ملاحظات شرعی در ورزش و موسیقی و روابط جوانها، می دانند. لذا از نظر آنان وظیفه اصلی نظام اسلامی اصلاح همین ظواهر شرعی است! اما مطلب غیر از این است؛ چه اگر اهم اعتراض مردم در انقلاب به ظواهر بود، انقلاب میبایست در زمان کشف حجاب رضاخانی بروز میکرد، نه در زمان محمدرضا که نه تنها رعایت وجوه فردی شریعت آزاد بود، بلکه اگر این عبادات با سیاست و انتقاد از حکومت وقت همراه نمیشد، حتی تشویق و تبلیغ هم میشد. اصولاً مقاصد اصلی عموم مردم از مشارکت در انقلاب، طبق شعارهای اصلی انقلاب، استقلال کشور از بیگانه، آزادی مشارکت در امور اجتماعی و عدالت و مبارزه با فساد با ایجاد نظامی اسلامی بوده است. لذا در طریق حلّ مشکلات اساسی، سوال این است که آیا پرداختن به ظواهر و لزوم رعایت حجاب یا حتی شعارهای سیاسی و اقتصادی مقطعی کافی است و تنظیم برنامههای نه چندان هماهنگ کوتاه و بلند مدت، وافی به مقصود است؟ آیا در مبانی نظری مسائل زمانه، نباید فکری بشود؟ راجع به بحرانهای زیست محیطی، آلودگی هوا، خشکسالی و فرونشست زمین نباید اقدام جدی و درنگی عمیق کرد؟
*یازدهم، اگر در پاسخها، سعی به دقّت در عمق اختلافات و پرداختن به کنه تعارضات میشود، مسلم منظور نه تشدید اختلافات است و نه افزایش تعارضات؛ چه این سخن درست است که ما همه در یک کشتی نشستهایم و اختلاف یا آشفتگی امور آن در امواج طوفانی، خدای نکرده، موجب سرگردانی همگان خواهد شد. اما این موجب نمیشود از شکافهای عمیق و پوسیدگی جدارههای کشتی که مانع حرکت درست و مخلّ امنیت در این ورطه آخرالزمان است و جان همه سرنشینان را تهدید میکند، سخنی به میان نیاوریم؛ چه کتمان یا غفلت از کنه مسائل، نه تنها دردی را دوا نمیکند، بلکه در نهایت ممکن است که کار مشکلات، اختلافات و تعارضات را به بحرانهای جدّیتر و غیر قابل حل، بکشاند. برطرف کردن شکافها و رفع نواقص عمقی هم با مرمت ظاهری ممکن نیست و دقّّتی کامل و تاملی عمیق، را اقتضاء دارد.
*دوازدهم، بحث از بحران خارجی و داخلی به قصد عالم نمایی و منفیبافی نیست. چه همانطور که قبلاً هم عرض کردم، ما در زمانه وانفسایی زندگی میکنیم که عارف و عامی به مشکلات و وجوه بحرانی و آخرالزمانی مسائل آن اذعان دارند و این نکات چیزی نیست که به مصداق آیه شریفه "ظهر الفساد فی البرّ و البحر بما کسبت ایدی الناس" از کسی پنهان باشد. فقط اینجا، در این مقال، قصد بردن توجه عموم از ظاهر مشکلات به کنه مسائل است.
مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
چنان که در همین ایام یورو نیوز، گزارشی از مقاله نشریه علمی Sustainbility منتشر کرد که حاصل پژوهش جمعی از محققین بینالمللی راجع به فروپاشی اجتماعی و مخاطرات زیست محیطی ممالک مختلف دنیا در وضعیت کنونی بود. در این تحقیق هشدار داده شده است که ارتباطات گسترده، تنش اجتماعی و اقتصادی، مصرف روزافزون انرژی، تخریب محیط زیست و رواج بیماریهای فراگیری چون کرونا، عالم کنونی را با فروپاشی اجتماعی و تمدنی مواجه کرده است. همچنین در روزهای گرم تابستان، متعاقب حوادث مختلف، به خصوص آتش سوزیهای گسترده جنگلها در نقاط مختلف جهان، سازمان ملل اعلام وضعیت قرمز زیست محیطی کرده بود. در همین اوضاع است که مسئله تغییرات اقلیمی و مخاطرات آن و فرصت تاریخی روی به اتمام برای جبران آلودگیها، نقل محافل و مجامع جهانی است. نیز در پی تعارضات سیاسی و نظامی بین آمریکا، چین و روسیه یا بین قدرتهای منطقهای، اقوالی حاکی از نگرانی از جنگ اتمی یا جنگ جهانی سوم هم به گوش میخورد. بحرانهای سیاسی، اقتصادی و درگیریهای منطقهای ناشی از مناسبات استعماری و استکباری حاکم بر جهان، همچنین تحریمها، بحران اقتصادی، تورم طاقت فرسای قیمتها و اختلافات روزافزون طبقاتی در داخل کشور هم که احتیاج به تذکر و تکرار ندارد.
*سیزدهم، این درست است که استکبار، در دنیای مدرن، تاریخی چند قرنه دارد و تاریخ استعمار و استثمار و صورت جدید آن امپریالیسم، چیزی نیست که تنها در ذهن انقلابیون دنیا باشد؛ بلکه واقعیتی تاریخی با جنایاتی وسیع و کودتاها و دخالتهای بسیار سیاسی و اقتصادی است که در سرزمین ما با معاهدههای ننگین گلستان، ترکمانچای، هرات، رویتر و انحصار تنباکو آغاز و با قراردادهای انحصاری نفت و کودتاهای ۹۹ و ۳۲ تکمیل شده است و مقاومتهای مختلف از نوع اعتراض به انحصار تنباکو گرفته تا انقلاب اسلامی را رقم زده است. هماکنون نیز به رغم آن که تشکیلات سازمان ملل، انپیتی و منع گسترش سلاحهای اتمی در وهله اول برای محدودیت قدرتهای بزرگ اتمی بخصوص آمریکا، بکار برنده آن در جنگ دوم جهانی، علیه مناطق مسکونی هیروشیما و ناکازاکی، و جلوگیری از تبدیل جنگ سرد گذشته به جنگ اتمی یا جنگ جهانی سوم، ایجاد شده بود، با فشار قدرتهای غربی فقط برای نظارت و محدودیت برنامههای اتمی کشورهای مستقل، مثل ایران، اقدام میکند. عجیب این است که اسرائیل با برنامه اتمی نظامی اصلاً الزامی به عضویت انپیتی یا محدودیت برنامه اتمی خود ندارد! ولی ایران حتی از ایجاد تاسیساتی تحقیقاتی و صلح آمیز منع میشود که نه بالفعل، بلکه حتّی بالقوه هم، امکان ساخت سلاح اتمی نداشته باشد؛ این تبعیض نه تنها بعد از انقلاب در رفتار دول غربی ملاحظه میشود بلکه حتی مقامات مسئول برنامهها و تاسیسات اتمی صلح آمیز در رژیم سابق هم به رغم وابستگی به غرب، از امساک مقامات غربی نسبت به انتقال دانش، فنون و تاسیسات اتمی به داخل کشور و تبعیض در این خصوص، گله داشتند. همه این مطالب کاملاً درست است، اما گاه مشکل از این تصور پیدا میشود که مقاومت و مقابله با سیاستهای استکباری آمریکا و پایگاه منطقهای آن اسرائیل، در منطقه فقط مربوط به محور مقاومت شیعی یا در داخل کشور مربوط به اصولگرایان یا نیروهای سپاه پاسداران میشود و بقیه نیروها اعم از اهل تسنن در منطقه یا سایر مردم، گروهها، جناحها، وظیفه و مسئولیتی در قبال این مقاومت ندارند! به این ترتیب مسئولیتها نیز باید در انحصار نیروهایی باشد که تصور می کنند که وضع و اقتضائات این مقابله و مقاومت را کامل در یافتهاند و نیازی به همفکری و همراهی دیگران ندارند! حال آن که در تاریخ مبارزه با استعمار، امپریالیسم و صهیونیسم، واقعیت این است که چه در جهان و چه در ایران نهضتهای متاثر از منورالفکری لیبرال و روشنفکری سوسیال، هر چند ناکام، تقدم تاریخی دارند. مثلاً در فلسطین، چند دهه قبل از آغاز و پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان آزادی بخش فلسطین و گروههای چپ فلسطینی، در چارچوب جنگ سرد، فعّالیتی بارز داشتند؛ یا در ایران، از مشروطه تا نهضت ملی شدن نفت، تقریباً افکار منورالفکری بر نهضت غالب بود و در یکی دو دهه بعد از کودتا هم افکار روشنفکرانه سوسیال طرفداران بسیاری در ایران داشت. درست است که با بروز بیش از پیش بحران مدرنیته، تعارضات، ناکامیها و افول افکار جدید، اذهان متوجه حرکت در طریق وصول به اصالت های فرهنگی و اسلامی شد و با غلبه نهضت اسلامی و شیعی بر رقبا، بخصوص بعد پیروزی انقلاب اسلامی، در منطقه هم افکار مذهبی غلبه پیدا کرد و رهبری و هدایت نهضتهای ضد استعماری را عهدهدار شد؛ اما به هیچ وجه منورالفکران و روشنفکرانی که اکنون به لزوم مقابله و مقاومت در برابر آمریکا و اسرائیل خدشه میکنند، نمی توانند انکار کنند که خود، لزوم مقابله جدّی و حتّی مسلحانه با امپریالیزم و صهیونیسم را در ایران و جهان تئوریزه کردهاند. حال ممکن است گفته شود که آن مواضع مربوط به ادبیات و فضای جنگ سرد بوده است و اکنون وقت آن گذشته است؛ در پاسخ عرض من این است که بله اتحاد سوسیالیستی شوروی و پیمان ورشو، دیگر در کار نیست، اما پیمان ناتو، سرمایهداری جهانی به رهبری امپریالیستی آمریکا و پایگاه منطقهای آن اسرائیل و ارتجاع عرب، که به جای خود هستند و فعلاً علیه کلیه کشورهای مستقل و دول انقلابی، توطئه می کنند. خوب در این میان وظیفه افراد وگروههای خواهان استقلال و عدالت و آنان که از گذشته مقابله با سیاستهای استعماری بخصوص از نوع غربی و کاپیتالیستی را لازم می دانستند، چه میشود؟ البته متوجه هستم که اغلب نگاه انحصاری نیروهای سنتی اصولگرا و تاکید آنها به خلوص نیروها در این میان، یا فقدان توجه به مشکلات اقتصادی عموم طبقات مردم در این مقاومت، نیز به این مغالطه میافزاید.
در کل، این درست است که در بحران مدرنیته، بازجست اصالتها، میبایست کانون توجهات باشد، اما باید توجه داشت که این بازجست همواره با خودآگاهی حکمی ،نسبت به ادوار تفکر، امکانپذیر میشود. لذا آنچه به عنوان تفکرات سلفی، اخباری و انحصاری به عنوان بازگشت به گذشته در منطقه و کشور شایع است، نسبت چندانی با آن اصالتها و وجه حکمی بازجست آن ندارد و نخواهد داشت. چه اگر صرف ظواهر حاکم بر بیش از ده قرن قرون وسطای مسیحی یا فرهنگ و تمدن اسلامی، به همان صورت سابق، امکان تداوم داشت که دوره الحادی جدید و فرهنگ سکولار و لائیک بر عالم مدرن غالب نمیشد! امروز مسلم است که مقابله با سیاستهای استکبار جهانی و وجه منطقهای آن،مستلزم برانگیختن و همراهی عموم افکار است. افکاری که وجه خودبنیاد آن در دوره مابعدمدرن متزلزل شده است و به نسبت دوران جدید امکان توجه به اصالتها فراهم شده است؛ کما اینکه عامل موفقیت انقلاب اسلامی نیز همین احوال بوده است. لذا نه تنها یک صنف و یک جناح یا یک مذهب، کار چندانی در این مقاومت از پیش نخواهد برد، بلکه در کل، عموم جهانیان باید بدانند که با این حرص و طمع نظام استکباری، بخصوص اگر کار به کف خشونتطلبانی چون ترامپ یا نتانیاهو گذاشته شود، نه تنها عدالت، معنویت و آخرتی برای عموم جهانیان نخواهد بود، بلکه دنیای آنان نیز به سرعت هرچه تمامتر در معرض تخریب و ویرانی قرار میگیرد و هر روز بیش از پیش به سوی نابودی خواهد رفت. چون منافع آنی جهان سرمایهداری حتّی جایی برای منافع دنیوی درازمدت همان جوامع غربی نیز باقی نگذاشته است. بنابر این نه تنها همکاری این جناح و آن جناح، سنتی و روشنفکر، اهل تشیع و تسنن در این مقاومت لازم است، بلکه عموم دوستاران و فعّالان جلوگیری از تخریب محیط زیست و بحران جهانی کمبود آب و غذا، نیز لاجرم در این مقاومت سهیم هستند و همکاری و همراهی آنان نیز لازم میآید.
*چهاردهم، در همین ایّام و در فاصله زمانی مصاحبههای سه قسمت اول تا کنون، بنده شخصاً بیماری کرونا را در سطح در گیری ۴۵ در صد ریه، در موج پنجم همهگیری بیماری، تجربه کردم و مصائب درگیری خانوادگی با این بیماری را از نزدیک شاهد بودم. اما آنچه باعث شد در اینجا به آن تذکر دهم آشفتگی مناسبات اجتماعی، علمی و پزشکی ما است که به رغم فداکاریهای کادر پزشکی، مانع درمان منسجم گروهی یا پیشگیری از موج های جدید همهگیری و افزایش آمار ابتلاء و فوتی، در دورههای شدت همهگیری است. در مورد مقابله با بیماری و همهگیری که مسئله تحقیقات حکمی در میان نیست؛ اما آشفتگی در شئون و مناسبات مختلف، باعث شده است که در موارد تجربی و مشاهدات بالینی هم، تحقیقات، صورتی منظم و ثبت و ضبط شده، به خصوص با ترتیب متمرکز نداشته باشد. لذا عملاً بعد گذشت بیش از بیست ماه از مشاهدات ابتلاء و فراگیری کرونا، به جز سعی پزشکان دلسوز متکّّی به تجربیات شخصی، در عمل شاهد بسیاری از مشکلات ناشی از فقدان ترتیب منظم و اقدام مشترک در مقابل کرونا هستیم. به این ترتیب که آشفتگی، اعم از عدم ثبت و ضبط نحوه فراگیری سویههای مختلف بیماری و ورود امواج آن به هر سازمان، بخش یا محله از یک شهر و عدم هشدار به موقع به ساکنان، کاملاً مشهود است. همچنین عدم ارائه جدول مشخصی از اثر بخشی و یا عوارض محدود واکسنها نسبت به هر گروه سنّی، عدم ثبت و ضبط تجربیات موفق درمانی یا لزوم بکارگیری انواع ویتامینها یا اجتناب از تجویز آنها در مراحل خاص از بیماری، فقدان آمادگی بیمارستانها در پیک تشدید فراگیری، عدم هماهنگی خدمات بیمارستانی، بخصوص در بخش آیسییو کرونا که امکان حضور همراه بیمار نیست، عدم هماهنگی کامل بیمهها اعم از پایه و تکمیلی با بیمارستانها و مراکز درمانی برای جبران هزینه های بیمار، عدم تنظیم و مشخص بودن تاثیر داروهای گیاهی و درمانهای سنتی،عدم تمرکز روی بهترین واکسنهای تولید داخل، فارغ از ملاحظات صنفی و گروهی، همه نشانههایی از این آشفتگی است. البته خدمات فداکارانه اغلب پزشکان، کادر پرستاری و تولید داخلی برخی واکسنها و داروهای نسبتاً موثر، در داخل کشور، مثل رمدسیور، و امکان جبران قسمتی از هزینههای زیاد درمان در بیمههای تکمیلی، نیز به جای خود جای تقدیر و توجه دارد.
*پانزدهم، وقتی ما به عنوان ملّتی انقلابی در مقابل استکبار جهانی، صحبت از مقاومت در میدان نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگ و رسانه میکنیم، آیا این مقاومت به رغم اتاقهای فکری استکباری، صهیونیستی و فراماسونری، نیاز به مبانی نظری و مباحث حکمی متقن،ندارد و مقابله با القائات آنها مستلزم طرح دقیق مسائل زمانه نیست؟ یا برای مقاومتی خودآگاه در مقابل محافل فکری استکباری و رفع غفلتها و اختلافات، نیاز به طرح عمیقتر مسائل نیست؟ هماهنگی و میانداری در عرصههای مختلف، مستلزم فکر و ذکر و ارتقای تفکر، کلام و فرهنگ عمومی نیست؟ اصولاً در چنین مقاومتی توجیه و همراهی عموم افکار لازم نمیآید؟ یا با این همه آشفتگی در معانی حقیقی و مجازی کلمات، به تصریح صاحبنظری چون فردید، زمان رسیدگی دقیق به کلمات و اصطلاحات، فرا نرسیده است؟
این درست است که با توفیق پیروزی انقلاب و امید بستن مستضعفان و مبارزان با استعمار، در کل عالم به این انقلاب، تکلیفی تاریخی به دوش این ملت گذاشته شده است، اما درک اوضاع تاریخی کنونی، مقتضیات و وجوه آخرالزمانی یا اضطراری آن که فشار مشکلات را برگرده طبقات محروم نهاده است، بخصوص از سوی مسئولان و خواص جامعه، نیز لازمه توفیق و اصلاح برنامهها و اتفاق نظر در این عرصه است. اتفاق نظری که امکان تداوم و توفیق انقلاب را فراهم میآورد.
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت آری به اتّفاق جهان میتوان گرفت
*شانزدهم، در مباحث فکری و فرهنگی که علی القاعده باید، به جهت غنای سابقه، نقطه قوّت ما باشد، به جهت، فاصله از مبانی متقن گذشته، مسخ فرهنگ عمومی قدیم، آشفتگی در ترجمه و ورود ظواهر افکار و فرهنگ جدید و بسنده کردن به شعارهای متداول در مسائل هر روزینه، دست بر قضا، مشکل کم نیست. لذا همان طور که از ابتدای این گفت و گو به آن تاکید کردهام، انشاءالله اگر در ادامه بحث به مصادیق مشکل در واحدهای مختلف تحقیقات فرهنگی رسیدیم، به جهت سابقه شغلی و ملاحظه مسائل از نزدیک، به تفصیل، مصادیق سوءتفاهم در کلام، تفکر و در نتیجه عدم تشخیص دقیق مسائل را، در این واحدها، ذکر خواهم کرد و با اشاره به مصادیق بارز سوءتفاهم، آثار آن را در تعارضات سیاسی و اقتصادی، توضیح خواهم داد و روشن خواهم کرد که مشکل صرفاً از این مدیر و آن مدیر و مسئله پیر و جوان نیست؛ بلکه عدم توجه به کنه مسائل و از آنجا آشفتگی کلام و تفکر، مسئله اصلی فرهنگی ما است. لذا اگر همه مدیران هم از فارغالتحصیلان مدرسه حقّانی یا دانشگاه امام صادق(ع) انتخاب شوند یا از آستان قدس و حوزه مشهد، به تهران منتقل شوند، سوال این است که بدون تحقیقات و تاملاتی که عرض شد، چه گلی میتوانند بر سر این ملت و انقلاب بزنند؟
*هفدهم، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، در دور قبل شورا، در همین اواخر، فرموده بودند: «مشکل آنجاست که مصوبات شورا برای تحولات فرهنگی، ابزارمندی لازم را برای اجرا ندارد!» سوال من این است که اصولا در این زمانه آشفتگی و بحران، آیا در مورد مفاهیم و معانی مندرج در اسناد بالا دستی و مصوبات شورا، تامل و تحقیق مقتضی و لازم، انجام شده است که حالا فقط نگران اجراء و ابزارمندی در قانون و مقررات باشیم؟
از نحوه مواجهه شوراها و نهادهای فرهنگی پیداست که اصل بر روشن بودن مقاصد و مفاهیم و معانی آن گذاشته شده است و مشکلات تنها معطوف به روشهای اجرایی دانسته میشود. حال آن که در این زمانه وانفسا، نسبت ما با هر مفهوم و معنای به ظاهر روشن هم، در حقیقت، جای تحقیق و تامل جدّی دارد.
*هجدهم، از مسائل دیگر مرتبت با بحث و مورد اختلاف جناح ها، که درست طرح نشده است، مسئله تحول در علوم انسانی است. ملاحظه بفرمایید: آنچه ما امروز به عنوان علوم انسانی می شناسیم و در دانشگاههای دنیا تدریس میشود، سابقهای بیش از دو سه قرن اخیر ندارد. اگر چه که برخی از این علوم، مثل فلسفه، تاریخ، جغرافیا و ... صورتهایی در ادوار گذشته نیز داشتهاند، امّا آن صورتها که اغلب وجه تاملات آفاقی و انفسی، متناسب با تفکر و آیینهای گذشته داشتند، از حیث مبانی، موضوع، مسائل و روشها، وجهی به کلی متفاوت از صورت جدید این علوم داشته است. یعنی وقتی ما از علوم انسانی گفتکو میکنیم، منظور علومی است که در عصر جدید با مبانی خودبنیاد اینجهانی، تحصلی و بر اساس علوم دقیقه یا پایه، استوار شدهاند. حالا اگر در عالم مابعد مدرن با روشهای دیالکتیک یا هرمنوتیک انتقاداتی به روشهای کلاسیک تحصلی وارد شده است، باید دید که تا چه حد، نظرگاههای انتقادی نسبت به اصول و روش این علوم، در طریق گذشت از مبانی خود بنیاد آن، سیر کرده است. البته بیان این حقایق به معنی آن نیست که میتوان به راحتی از این علوم یا مبانی آن دست شست یا آن را به سادگی در جهت مقاصد اسلامی متحول کرد، بلکه مسئله در وهله اول تحقیق و تامّل در مبانی بشرانگار و خودبنیاد این علوم است و بعد لحاظ وضع بحرانی آن در عالم مابعد مدرن. تا اینکه مقدمات گذشت از آن علوم و شئون مختلف اجتماعی به تعین در آمده از این علوم در عالم جدید و دنیای کنونی، فراهم آید. البته مسئله تنها این نیست که با روش استقرایی مشاهده، آزمایش، و فراهم کردن آمار و اطلاعات در علوم انسانی جدید، اجکام این علوم قطعیتی نازل، احتمالی و نسبی دارند، بلکه بحث از درک دنیایی آدم، به عنوان خدایگان عالم خاکی، است که در عصر جدید تعیّن پیدا کرده است و در عالم جدید متناسب با تفکرات خود بنیاد مدرن، از نو، در این علوم، بازتعریف شده است.
ملاحظه بفرمایید: از وقتی که پرسش از ماهیت غرب، غربزدگی، مدرنیته، علوم جدید و علوم انسانی، برای مرحوم فردید مطرح شد، به عنوان متفکر و فیلسوف معاصر صاحب نظری که اشراف تفصیلی به قدیم و جدید داشت، طی تحقیقات مفصل و بر اساس تصریح منورالفکران، روشنفکران و عموم متفکران جدید، جز اومانیسم به معنای بشرانگاری و خودبنیادی، ماهیت و فصل ممیزی دیگری برای تفکر جدید و عالم جدید، برای او و دیگر اصحاب نظر، احراز نشد. لذا آنچه به عنوان تفکر و فرهنگ لائیک و سکولار در علوم انسانی جدید، برخلاف مبانی الهی گذشته به تعین در آمده و به فرهنگ و تمدن مدرن صورت بخشیده است، جز مبنای بشر انگار و خودبنیاد، اساس دیگری نمیتواند داشته باشد. اساس و مبنایی که در دوره مابعد مدرن کنونی خود در بحران است و بزرگترین دلیل این بحران، اوضاع آشفته آخرالزمانی عالم است که از آغاز بحث پیوسته به آن تاکید شده است. در این بحثی نیست که عالم جدید و علوم انسانی تعین یافته در آن، اعم از اقتصاد، سیاست، روانشناسی، علوم اجتماعی،... در تار و پود زندگی کنونی ما تنیده شده است و ما با آن زندگی میکنیم، در حالی که مبانی آن به تزلزل درآمده است. پس اولین قدم در مسئله تحول در علوم انسانی فهم عالم جدید و ماهیت خودبنیاد آن و نسبت علوم انسانی و بحران آن، با این مبانی است. همچنین تا وقتی رسیدگی دقیقی به این مبانی و مفاهیم، معانی و اصطلاحات هر حوزه علوم انسانی در نسبت با آن نشده است، امکان تحول جدی در این علوم پیش نخواهد آمد. یعنی وقتی مسئله درست طرح نشود، مسلم امکان حرکت درست در مسیر رسیدن به پاسخ آن نیست. حالا اگر دستاندرکاران ستاد تحوّل در علوم انسانی، خود به این مسائل توجه نکنند و عنایتی به تذکرات مرحوم فردید در باب اشتباهات ترجمه در اصطلاحات علوم انسانی نداشته باشند، البته که امکان اشراف کامل به مطلب را پیدا نمیکنند و انتظار تحول جدّی در علوم انسانی از آنان نمیتوان داشت. مثلاً حجةالاسلام غلامی، از دستاندرکاران ستاد، اگر به اشتباه فاحش برخی مترجمان اولیه علوم انسانی در ترجمه اصل اساسی علومDeterminism) ) که (موحبیّت) و (اصل جهت کافی) معنا دارد، به (جبر)، علی رغم تذکرات مرحوم فردید، دقّت نکند، البته که ماهیت علوم انسانی و تفکر مدرن، برای او روشن نمیشود که بتواند راه تحولی جدّی و ماهوی را بر اساس درک آن، مطرح کند. ملاحظه کنید از اوایل ترجمه متون علوم انسانی، روشنفکری چون عبدالحسین نوشین که خود مدافع آثار چپ و سوسیال در علوم اجتماعی بود، چون آشنایی جدّی با اصطلاحات فلسفی نداشته است و تفاوت قول به اصل موجبیت و جبر را نمیدانسته است، هر جا به اصل موجبیت یا دترمینیسم رسیده آن را به جبر ترجمه کرده است. از آنجا اصطلاحاتی چون جبر علمی، جبر اجتماعی، جبر تاریخی، ... در متون علوم انسانی به غلط رواج پیدا کرده است. عنایت بفرمایید اصل موجبیت یا اصل جهت کافی، اصل علیّت، اصل هوهویت، اصل متحدالشکل بودن طبیعت، ...اصول عام و پیش فرضهای منطق یا روش معرفت علمی و بعضاً فلسفی هستند و با مسئله کلامی جبر و اختیار، گر چه بی نسبت نیستند ولی یکی هم نیستند. به این ترتیب که از گذشته اغلب مذاهب کلامی و فلسفی در عین قائل بودن به علیّت و موجبیّت به اختیار انسان هم مطابق نظر خود قائل بودند. چنانچه در اسلام و تشیع متکلم بزرگی چون خواجه نصیر، به اثبات اختیار انسان در عین پذیرش اصول علیّت و موجبیّت، پرداخته است. اصولاً در کلام و فلسفه، حتّی در عالم اسلام، اغلب مذاهب معقول، اصول علیّت و موجبیّت را پذیرفتهاند و هر کدام بنا به نظر خود به نحوی اختیار انسان را با قول به این اصول تطبیق و توجیه کردهاند؛ در میان مذاهب شک و لاادری و در جهان اسلام و مذاهب اخباری و سلفی است که گروههای معدودی از پذیرش اصول علیّت یا موجبیّت سر باز زدهاند؛ مثل برخی فرق مُرجعه. اما در عصر جدید که اغلب قریب به اتفاق افکار مدرن حتی قائلان به اصالت طبیعت، به انسان به عنوان تنها موجود ذی شعور و خودآگاه این عالم نگریستهاند و همه موجبات را به این خودآگاهی علمی انسان بردهاند و از اینجا جز عقل سلیم، اراده و اختیار بشر چیزی را منشا اثر جدّی نمیگیرند و نمیدانند، دیگر اطلاق جبر به تاریخ و علوم اجتماعی جدید، چه وجهی میتواند داشته باشد؟ بلکه این معنای اومانیسم و اصالت انسان یا خودبنیادی است که در تفسیر و انتقاد از این علوم باید به آن توجه بشود. یعنی در عالم جدید که همه چیز به اختیار و اراده نفسانی بشر مدرن باز میگردد، اکنون مسئله آن است که این انسان قادر عالم، چطور از پس حلّ مشکلات زیست محیطی که خود در عالم جدید ایجاد کرده است، برنمیآید!؟ به این ترتیب که با علوم انسانی در حوزههای سیانتیستیک یا اصالت فرد و منورالفکری لیبرال، اغلب، علل و موجبات امور، به اراده نفسانی خود افراد برده میشود و در حوزههای اصالت جمع یا سوسیال نیز، موجبات، اغلب به اختیار جمعی و اراده روشنفکرانه و خودآگاه اجتماعی تحلیل و افکار به اراده آزاد و اختیار جمعی، ختم میشود. بنابر این، اشکال علوم اجتماعی، تاریخ و در کل علوم انسانی جدید در مسئله «جبر» نیست که مدافع و منتقد به اشتباه به آن استناد کردهاند، بلکه در بشرانگاری، خودبنیادی و موضوعیت نفسانی و اختیار تام و تمام انسان، حتی به معنای اباحی و الحادی آن است. آنچه به عنوان مبانی فکری عالمی است که این علوم در آن تعیّن یافته و اکنون در وضع مابعد مدرن دچار بحران شده است. لذا اولین قدم، خودآگاهی و تذکر نسبت به این حقایق است و بعد با تمسک به حقیقت معارف و ماثر اسلامی و انقلابی، میتوان سعی در گذشت از بحران لائیسیته و سکولاریته در امور این عالم و تفسیر نظریههای علوم انسانی داشت.
حالا جالب است، جنابان غلامی و خسروپناه، نه تنها به این تذکرات مرحوم فردید عنایت کافی نکردهاند، بلکه با اتّکا به همان تلقّی غلط (جبر) بجای (موجبیت)، خود تاملات مرحوم فردید در خصوص مبانی و ادوار تفکر را جبری دانستهاند و به حساب تارخانگاری و فلسفههای تاریخی چپ و راست گذاشتهاند. حال آنکه مرحوم فردید از وقتی مسئله غرب و غربزدگی برایش مطرح شد، همواره در طریق گذشت از خودبنیادی و تفکر جدید اعم از اصالت فرد یا لیبرالیسم و اصالت جمع یا سوسیالیسم، تامل و تفکر کرده است. همچنین چنان که خود بارها تذکر داده است شیوه و طریق تفکر او نسبت به ادوار تفکر و تاریخ عالم، گذشت از هیستوریسم یا اصالت خبر و توجه به صرف علم و آگاهی به ظواهر تاریخی و کثرات و جزئیات به معنای مذاهب راست و پلورال و نیز گذشت از هیستوریسیسم، خودآگاهی به معنای فلسفههای تاریخی چپ و توتال، برای رسیدن به حکمت تاریخ و نهایت دلآگاهی تاریخی و درک ادوار تفکر انسانی در مقام مظهریت اسماء جمالی و جلالی الهی ونیز مسئله آخرالزمان و ظهور، در تلقی لاجبر و لا تفویض مذهب تشیع است.
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود وین شاهد بازاری وآن پرده نشین باشد
وقتی سخن از انسان، ادوار تفکر و آخرالزمان است، سخن از جبر فرشتگی و شیطانی یا پرده نشینی که نیست، سخن از اختیار مظهریت اسماء جلال و جمال، بیم و امید و هدایت و ضلالت انسان است.
اصولاً در وضع و احوالی که پرسش از حقیقت و ماهیت افکار جدید غرب، در جامعه ما نادر بوده است و سعی جدّی برای خروج از عالم پندار مدرن و دیدار حقایق آن، با مرحوم فردید آغاز شده است، چطور ممکن است که بدون توجه به تذکرات حکمی او و اجتناب از اشتباهات رایج در ترجمه و تفسیر متون فلسفه غرب، بتوان راجع به مبانی افکار جدید و اصطلاحات آن، نظری دقیق و اصولی داشت؟ وقتی ما برای فهم درست و عمیق تفکرات چپ و راست در عالم جدید و نقد اصولی آن، مرهون تامّلات مرحوم فردید هستیم، چطور ممکن است که او را متهم به نظری کنیم که خود حقیقت آن را به درستی نمیدانیم. این مصداق بارز کشیدن تصویر (مار) در مقابل نوشتن کلمه (مار) در جمع بیسوادان یا قیاس فیل و خرطوم آن با ناودان، در اتاق تاریک است.
ادامه دارد ...