101 سال از کودتای سوم اسفند 1299 میگذرد، کودتایی که در آن رضاخان به صحنه سیاست آمد و به مرور با حذف سیدضیاء قدرت گرفت آنقدر که ابتدا بازی جمهوریخواهی را پیش کشید و پس از ناموفق بودن در میدان جمهوری به سوی تغییر سلسله قاجار قدم برداشت و با مهرههایی که در کنارش بودند، سلسله پهلوی را به صحنه آورد. درباره کودتا کتابهای زیادی تالیف و ترجمه شده است که هر کدام از کتابها با استناد به بخشی از اسناد به چاپ رسیدند، اسنادی که گوشهای از روایت کودتا را در خود دارند، اما پس از صد سال هنوز همه اسناد در دسترس نیستند چه داخلی چه خارجی. با این همه امروز وجوه بیشتری از کودتا روشن شده است، اما باز هم برای روشن شدن گوشههای تاریک آن نیاز به اسناد دیگری است. یکی از کتابهایی که از حیث اسناد بسیار غنیتر از کتابهایی است که تا کنون چاپ شدند، کتاب «رضانام تا رضاخان» است به بهانه سالگرد کودتای سوم اسفند 1299 با هدایتالله بهبودی به گفتوگو نشستیم.
آیا با نوشتن کتاب «رضانام تا رضاخان» پرونده اسناد داخلی درباره کودتای سوم اسفند 1299 بسته شد؟ به عبارتی شما در این کتاب تمام اسناد داخلی را رویت کردید؟
پیش از نوشتن کتاب، در بخش تحقیق و بررسی برای دریافت اسناد، به اغلب مراکز اسنادی داخلی مراجعه کردیم تا سندهای مرتبط با کودتای سوم اسفند 1299 را بگیریم. از جمله بایگانی اسناد وزارت خارجه، سازمان اسناد ملی ایران و اسناد وزارت جنگ وقت تا هر نوع سندی که بتوانیم دریافت کنیم. ضمن اینکه به برخی مراکز همچون اسناد ریاست جمهوری مراجعه کردیم، اما از آنجا پاسخی دریافت نکردیم. برای همین نمیتوانیم بگوییم در این بخش سندها را دیدهایم. البته سراغ بایگانی ارتش نیز رفتیم اندکی از اسناد را توانستیم بگیریم. نمیدانیم هنوز در ارتش درباره کودتا اسناد دیگری وجود دارد یا خیر؟ در مجموع تا جایی که میتوانستیم از مراکز داخلی پرسوجو کردیم. به نظرم پژوهشهایی که درباره شخص رضاخان، بعدا سردارسپه و در نهایت رضاشاه صورت گرفته، عمدتا مبتنی بر اسناد وزارت خارجه انگلیس است. به هر حال دو مساله درباره اسناد انگلیسی کودتا وجود دارد؛ نخست هر فردی که این اسناد را مطالعه و بررسی کند، متوجه میشود بخشی از آنها را در معرض نگاه پژوهشگران قرار ندادند. اگرچه نمیتوانم به صراحت بگویم چه تعداد از اسناد اما به طور مشخص دسترسی به بخشی از آنها ممکن نیست.
حتی زمانی که به صورت مجازی به آرشیو وزارت خارجه بریتانیا دسترسی پیدا کردیم متوجه شدیم که در برخی از اسناد بخشهایی از متن سند با رنگ سیاه حذف شده است! به عبارتی قابل رویت نیست. بنابراین باید بگویم کسی نمیتواند ادعا کند که به همه اسناد انگلیسی کودتا دسترسی پیدا کرده است. نکته دیگر، هر پژوهشگری کهبخواهد اسناد مربوط
پژوهشهایی که درباره شخص رضاخان، بعدا سردارسپه و در نهایت رضاشاه صورت گرفته، عمدتا مبتنی بر اسناد وزارت خارجه انگلیس است. به هر حال دو مساله درباره اسناد انگلیسی کودتا وجود دارد؛ نخست هر فردی که این اسناد را مطالعه و بررسی کند، متوجه میشود بخشی از آنها را در معرض نگاه پژوهشگران قرار ندادند
به رضاخان، سردارسپه و رضاشاه را در هر دورهای مطالعه، و کودتا را از لابهلای این اسناد روایت کند به یک نتیجه واحد میرسد. بنابراین متوجه میشوید همان حرفی را که سیروس غنی در کتاب «برآمد رضاخان: برافتادن قاجارها و نقش انگلیسیها» مطرح کرده است همان حرف را صادق زیباکلام نیز در کتاب «رضاشاه» میزند. علتش این است که سراغ اسناد و مدارک دیگر درباره کودتا نرفتند. همان موقع سفارت آمریکا در ایران دائما گزارش به وزارت خارجهاش فرستاد. از طرفی روسیه، درست است که درگیر انقلاب است، اما گزارشهای قابل اعتنایی در این دوره دارد که باید آنها را دید. در عین حال سفارت فرانسه هم گزارشهای جالبی دارد. اخیرا خاطرات ژرژ دوکرو، وابسته نظامی فرانسه با عنوان «نگاه فرانسوی به کودتای سوم اسفند» منتشر شده که بخشی از آن به وقایع زمان کودتا ارتباط دارد. به نظرم همه این روایات و اسناد باید دیده شود تا بعد از آن بتوانیم درباره جزئیات کودتا سخن بگوییم. مدارکی وجود دارد که از سالها پیش به آن استناد میشود، یکی وصیتنامه اردشیر جی که پس از انقلاب به چاپ رسید.
دیگری خاطرات آیرونساید است که تا حدی میتواند پاسخگوی باشد و به اصطلاح تشنگی محقق را تا اندازهای برطرف کند، اما برای دستیابی به روایتی با جزئیات بیشتر کودتا ناچار هستیم اسناد سفارتخانههای دیگر را هم ببینیم. هر چند به نظرم روایتهای داخلی بسیار مهم است که شامل روزنوشتها و خودنگارهایی است که توسط عدهای از رجال دولتی یا ناظر و شاهد وقایع آن زمان به نگارش درآمده است که حتما باید به آنها مراجعه کرد. در این میان روزنامههای آن دوره، هر چند نمیتوانستند به همه جزئیات دسترسی پیدا بکنند، اما باز هم منابع قابل اعتنایی به شمار میآیند که باید دیده شوند. علاوه بر اینها همانطور که ابتدا اشاره کردم به اسناد مراکز آرشیوی و مرتبط با موضوع نیز باید دسترسی پیدا کنیم تا بتوانیم گزارشی صحیح از کودتای سوم اسفند ارائه دهیم که این مهم نیز بدون دیدن همه اسناد و مدارکی که مرور کردیم، امکانپذیر نخواهد بود. من تا اندازهای مدعی هستم در تحقیق و تالیف کتاب «رضانام تا رضاخان» با کمک ناشر و گروه محققی که به من یاری دادند توانستیم به بخش عمدهای از اسناد و مدارک دست پیدا کنیم. قصد ندارم بگویم حرف تازهای داریم اما حداقل خیالمان راحت است تا جایی که توان داشتیم اسناد و مدارک را دیدیم و روایتی که در کتاب از کودتای سوم اسفند آمده است روایت نسبتا جامع و کاملی است، اگرچه شاید در این میان سندی هم باشد که ما آن را ندیدیم و امروز، فردا یا سال دیگر چاپ شود و روایت کتاب ما را نقد کند. این موضوع طبیعی و اصلا کار تاریخ همین است. همیشه منتظر رو شدن اسناد و مدارک تاریخی هستیم.
در چند کتاب که درباره کودتا نوشته شده از جمله «خواب آشفته نفت» چند روایت داخلی از کودتا وجود داشت به طوری که احساس میشد روی دادن کودتا قابل پیشبینی یا حداقل برخی نخبگان سیاسی از آن خبر داشتند، به نظر شما میشد وقوع کودتا را پیشبینی کرد؟
خیر. من معتقد به این مساله نیستم. شاید عدهای از حرکت قزاقها به سمت تهران باخبر شده باشند، اما احتمال کودتا را نمیدادند. چنانکه شخص اول کشور، احمدشاه از کودتا خبر نداشت. هر چند انگلیسیها میگویند ایشان را تا حدودی در جریان گذاشته بودیم اما شاه قاجار هم پیشبینی
آنچه در روایتهای مختلف میخوانیم خبرهایی از رفت و آمد دولتمردان به قزوین یا برخی افراد سیاسی دیگر است که مرتبط با سفارت انگلیس بودند و با آنها ارتباط داشتند. در این اندازه بود. اما اینکه قرار بود قیامی علیه قانون اساسی وقت صورت بگیرد و افراد جدیدی بر سر کار بیایند، کسی چنین پیشبینی نکرد
نمیکرد که عدهای بیایند و دولت را عوض کنند و یک نخستوزیر جدید به نام سیدضیاء بر سر کار بیاورند! چنین جزئیاتی در کلام هیچکدام از روایتهای پیش از کودتا نیامده است. آنچه در روایتهای مختلف میخوانیم خبرهایی از رفت و آمد دولتمردان به قزوین یا برخی افراد سیاسی دیگر است که مرتبط با سفارت انگلیس بودند و با آنها ارتباط داشتند. در این اندازه بود. اما اینکه قرار بود قیامی علیه قانون اساسی وقت صورت بگیرد و افراد جدیدی بر سر کار بیایند، کسی چنین پیشبینی نکرد. چون مساله به این شکل نبود که تنها فردی برود و فرد دیگری بیاید، بلکه حرکتی صورت گرفت که در آن علیه قانون اساسی مشروطه قیام کردند و خلاف رویه جاری انتصابِ حاکمان و وزرای سیاسی پیش رفتند و کودتا را صورت دادند. بنابراین به نظرم کودتا قابل پیشبینی نبود.
برخی مطالب روزنامههای داخلی در اسفند 1299 را که نگاه میکنیم مطالبی درباره کودتا مینویسند که موجب واکنش رضاخان میشود به طوری که در دو مکتوب «حکم میکنم» و هر گونه اظهارنظر درباره کودتا خواهان رجوع به شخص خودش میشود، این رویکرد نشانه این است که میخواهد جای پای خودش را محکم کند و بازیگر فعال و پررنگ بعد از کودتا باشد؟
بله، رضاخان چنین شخصیتی داشت، هر چند گزینه نخست نظامی برای همراهی با سیدضیاء نبود. همچنان که در کتاب هم به این موضوع اشاره شده ابتدا به دنبال افراد شناسنامهدار، دانشکده دیده و عنواندار برای گزینه نظامی کودتا بودند. با افرادی هم صحبت کردند که آنها نپذیرفتند علیه پادشاه اقدامی بکنند اما رضاخان که سابقه ارتباط با سفارتخانههای مختلف از جمله انگلیس را داشت و استعداد کنشهای دفعی را. قبل از شرکت در کودتای سوم اسفند، دو حرکت دفعی علیه قزاقخانه انجام داده بود که یکی منجر به روی کار آمدن استاروسلسکی به عنوان فرمانده قزاقخانه شد و دیگری حرکتی که برکناری استاروسلسکی را در پی داشت. همچنین اقداماتی که میخواست به کمک سفارت آلمان برای تغییراتی در نظام سیاسی ایران به وجود بیاورد. لذا حرکاتی از این دست باعث شد او را در کودتا جای دهند که پس از روی کار آمدن زمینه را برای رشد خودش بسیار مناسب دید و همانطور که اشاره کردم استعداد بالا رفتن از نردبان قدرت را داشت. لذا به سرعت پلههای دستیابی به قدرت را بالا رفت و خیلی زود توانست وزارت جنگ را از چنگ وزیر سیدضیاء دربیاورد و خود به جایش بنشیند و آن را تبدیل به یک حزب سیاسی کرد. این یکی از مهمترین کارهایی بود که در سال 1301 برای نزدیک شدن به قدرت انجام داد و با تکیه بر همین حزب سیاسی توانست به ریاستالوزرایی برسد و با کمک همین حزب توانست قانون اساسی را تغییر بدهد و قاجاریه را به پهلوی تغییر دهد.
چرا نام کتاب را «رضانام تا رضاخان» گذاشتید؟
در اصطلاح آن زمان به اشخاص ناشناس پسوند نام میدادند مانند حسیننام یا محمدنام. در واقع کسانی که چندان شناخته نشده بودند؛ رضانام به دلیل اینکه شخصیت ناشناسی بود و از همان زمانی که وارد قزاقخانه شد تا زمانی که لقب خانی گرفت و تا وقتی که مدارج را طی کرد، هر چند افراد شبیه به او خیلی سریعتر ارتقای درجه در قزاقخانه پیدا کردند اما او چون مدرسه نرفته و دوره ندیده بود، خیلی دیر و طی بیست سال توانست به رتبه میرپنجی برسد. در این سیر که یک فرد گمنام به لقب خان یا میرپنجی میرسد که نام کتاب برگرفته از همین سیر است یعنی روایتی از زندگی او از ناشناخته بودن تا کودتا.