فرهنگ امروز/محمد زارع شیرین کندی: رضا براهنی نویسنده موشکاف ، شاعر مبارز و مترجم و منتقد سرشناس روزگار ما در پنجم فروردین ۱۴۰۱ درگذشت . از میان آثار او ، " رازهای سرزمین من " و " طلا در مس " و برخی اشعار منحصر به فردش از جمله منظومه بلند " اسماعیل " و " خطاب به پروانه ها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم " برایم جذاب و تازه و مهم و تحسین انگیز بودند . براهنی سال های سال با نگارش نقد برای شعر شاعران معاصر در مجله های مشهور و معتبر آن روز ، هم شاعران و هم طرفداران کثیرشان را رنجاند . او با به آذین و کسرایی و ابتهاج هیچگاه آشتی نکرد و از همین رو ابتهاج در " پیر پرنیان اندیش ، از او بسی بد گفت . براهنی از دوستان نزدیک جلال آل احمد و غلامحسین ساعدی و قائل به هنر متعهد بود . براهنی نیز مانند آنان قلم را صرفا از برای مبارزه و مجاهده به دست گرفته بود و فراموش نکنیم که زمانه زمانه غلبه چپ و سیاست و سارتر و کامو و فانون و چگوارا و ایده جهان سوم و استثمار و غیره بود. من ستایش های اغراق آمیز براهنی را از " غربزدگی " آل احمد که بعدها خواندم هرگز نپسندیدم . او مانند همه چپ های آرمانگرا که جز به فروپاشی سلطنت نمی اندیشیدند چشم به انقلاب مردم دوخته بود و چون زمزمه های انقلاب در کشورش آهسته آهسته به گوش رسید رادیکال تر شد و قدری از آینده نگری و واقع بینی دور . او پس از انقلاب نوشته هایی در تایید و تصدیق انقلاب نوشت اما زود دربافت که آرمان ها و ارزش های آغازین انقلاب در واقعیت جربان تاریخ دگرگون می شوند و گاه به عکس خود بدل . خلاقیت و نوآوری براهنی در دهه های چهل و پنجاه قابل قیاس با دهه های پسین نیست نه در رمان و نه در نقد ادبی . شاید تنها در شعر بود که مراحل پخته تر و تازه تری را آزمود . براهنی مردی بود که با ادبیات و شعر و تفکر چندین قوم و ملت آشنا بود و می توانست با چند زبان افکار و منویات اش را بیان کند . به نظر می رسد که" رازهای سرزمین من " هنوز هم کشف و آشکار نشده اند و هنوز هم باید از آن رازها نوشت و فاش شان کرد . براهنی ، شاید ، یک وجه را در یک برهه دید اما هزاران وجه دبگر آن سرزمین نادیده و نانوشته باقی مانده است . پرسش آن است که چرا براهنی چهل سال از "رازهای سرزمین" اش نگفت یا کم گفت ؟ آیا او دیگر شده بود یا زمانه یا سرزمین یا هر سه؟