فرهنگ امروز: الهام عبادتی،کتاب «هایدگر و پدیدارشناسی پزشکی» مقالاتی از فردریک اسونوس و دیگران به گردآوری و ترجمه ناصر مومنی از سوی نشر لوگوس منتشر شده است. فردریک اسونوس استاد دانشگاه سودنتورش سوییس است. حوزه کاری او فلسفه پزشکی، اخلاق زیستی، علوم انسانی پزشکی و انسانشناسی فلسفی است. او آثار زیادی را با رویکرد عمدتا پدیدارشناسانه خلق کرده است. او با رویکرد پدیدارشناسانه و هرمنوتیکی و البته خوانشی از فلسفه مارتین هایدگر به علوم پزشکی میپردازد. قطعا عمدهترین بحث او تمایز میان بیماری (disease) و ناخوشی (illness) با بهکارگیری اصطلاحات Homelike و unhomlike است. در بخشی از مقدمه مترجم میخوانیم: «اسونوس باتوجه به هایدگر و تعریف وی از انسان همچون در -جهان- بودن و تافته و بافتهایی از روابط معنایی با جهان، تلاش دارد تا بیماری و ناخوشی را به احوالی از بودن و نبودن در جهان تاویل کند. بیماری صرفا عیب و کژکاری بیولوژیک نیست؛ چراکه انسان صرفا موجودی بیولوژیک نیست. او تلاش دارد تا با عطف توجه به فلسفههای هایدگر و گادامر ملاقات میان پزشک و بیمار را نوعی مواجه معرفی نماید که نیازمند تفسیر است. در این بین پزشک باید علاوه بر تخصص و تسلط بر حوزه کاری و دانش خود (تسلط فنی و تکنیکی) به نوعی مهارت هم مجهز باشد. مهارت خواندن گزارش و شرح بیمار، تفسیر آن و البته و صدالبته برقراری پیوند وضعیت و گزارش بیمار با «جهان». پزشکی باید هر چه بیشتر انسانی شود؛ انسان در معنای موجود که در جهان است. پزشک و پزشکی باید هر نوع بیماری و ناخوشی را در پرتو تاثیری که در این وضعیت بنیادین آدمی ایجاد میکند ملاحظه نماید. فرد بیمار یا ناخوش احوال در نتیجه وضعیت بیماری یا ناخوشیاش انقطاعی را در -جهان- بودنش احساس میکند. «نوعا، وقتی دچار ناخوشی میشوم که ارگانیسم بیولوژیکی من بیمار شده باشد، اما همچنین امکان دارد که بدون اینکه هیچ بیماری مشخصی وجود داشته باشد ناخوش احوال باشم.» در این حالت پیوندهای ما با جهان سست یا چهبسا گسسته میشود. به قول سارتر «اگر سردرد داشته باشم، تفکر و تمرکز برایم دشوار میشود. حتی قبل از اینکه توجه من معطوف به خود سردرد شود کل جهان و تمام پروژههای من تحت تاثیر درد قرار میگیرند. هنگام مطالعه، حروف و کلمات درهم و برهم میشوند، خود متن در تلاشم برای فهم آن، آسیب میبیند.» جهان هم برای فردی که دچار نقص عضو میشود (مثلا فلج شده یا پای خود را از دست داده) بسان امری دشوار ظاهر میگردد. جا و مامنی که تا پیش از این خانه او بود، دیگر برای او نشانی از خانه بودن ندارد. سطح زمین از هموار بودن و مسطح بودن دست بر میدارد؛ زیباییهای آن نازیبا میشوند. پلهها چون موانعی عمل میکنند که فاصله و نسبتهای موجود میان در -جهان- بودن (که با «خط فاصله» نشان داده شده) را همچون پرتگاه و انقطاعهایی در پیش چشمان او نمودار میسازند. در -جهان- بودن خانه گون، رنگ نا خانه گونی به خود گرفته است. پزشک باید به این وضعیتها توجه نماید. باید ضمن مداوای بیماری او (در صورت امکان البته) مجددا بتواند وضعیت خانه گون بیمار را وضع و برقرار نماید، چراکه اساسا سلامتی اعاده و بازیابی است نه چیزی که تولید و ایجاد شود. در این مسیر و در مسیر نا خانه گونی هر چه بیشتر بشر امروز (علیرغم پیشرفتهای علمی و فنی در حیطه درمان) و ما انسانهای ایرانی (که خود پیوند ناخانه گونی با جهان داریم) مجموعهای از مقالات گردآوری شده که هر کدام به تبیین فحوای کلی مطالب فوق میپردازد. گاها و بسیاری اوقات، مطالب پرمغز در قالب مقاله بیان شده است، به همین جهت ترجمه 6 مقاله در خدمت علاقهمندان قرار گرفته است.» اسونوس در اولین مقاله تلاش دارد تا روشن کند پدیدارشناسی پزشکی چیست و اساسا چرا رویکرد پدیدارشناسی باید مهم تلقی شود. پدیدارشناسی به چیزها اجازه میدهد تا خود را نشان دهند. در مقاله دوم اسونوس به دفاعی تمام عیار از رویکرد پدیدارشناسانه به مفاهیم سلامت و ناخوشی میپردازد. در این مقاله به «نقد طبیعتگرایانه جاناتان شال و نقد نیچهای تالیا ولش» در مورد تبیین پدیدارشناسانه پرداخته میشود. پدیدارشناسی و هرمنوتیک ظاهرا جداییناپذیر هستند. اسونوس در مقاله سوم به این مساله میپردازد که پزشکی چگونه میتواند خوانشی از هرمنوتیک باشد و اگر پزشک به تفسیر بیمار میپردازد، این تفسیر چگونه متفاوت از تفسیر موجود در علوم انسانی است. کیسی رنتمیستر در مقاله پنجم به برخی اصول کاربردی نگرش هایدگر در پرستاری و مراقبت بهداشتی اشاره میکند. «ارتباط میان متخصصان پزشکی و بیماران جنبهای مهم از درمان و رضایت بیمار است. موانع رایجی که در راه ارتباط موثر در این عرصه وجود دارد عبارتند از: (1) جنس، سن و تفاوتهای فرهنگی؛ (2) ناراحتی یا دردهای جسمانی یا روانی؛ (3) سواد پزشکی و (4) گیجی و حواسپرتی ناشی از عوامل تکنولوژیک یا ناشی از کار زیاد.
نویسنده این موانع ارتباطی را از دریچهای فلسفی بررسی میکند و سپس از پدیدارشناسی و هرمنوتیک مارتین هایدگر استفاده میکند تا راهنمایی برای ارتباط متقابل بیمار-متخصص پزشکی تدارک ببیند.» در آخرین مقاله اسونوس به خطرات پزشکیسازی اشاره مینماید. «تکنولوژیهای پزشکی جدید به شکلی فزاینده الگوهای معنایی زندگی روزمره را دگرگون میسازند. امکانات جدید تشخیصی و درمانی که پزشکی ارایه میکند مرزهای میان زندگی و مرگ و بهنجار بودن و ناهنجار بودن را به شیوههایی مستقیم و غیرمستقیم تغییر میدهد. تکنولوژیهای حامیتولید مثل، شکل و صورت سرآغاز حیات و توانایی انتخاب آنچه که در این مسیر رخ خواهد داد را مجددا شکل میدهند.» اسونوس در این بخش تلاش میکند تا با توجه به انتقاد پدیدارشناسانه هایدگر از علوم تکنیکی و تکنولوژی به کشف اخلاقیات پزشکی مبادرت ورزد.