زمانی که جهشهای حوزه دینی از نظر اجتماعی امکانپذیر شد، تنها در حدی واقعی میشوند که (۱)تولیدی بدیع در حوزه دینی وجود داشته باشد، و (۲)شرایط عینی در همان حوزه دینی وجود داشته باشد که موفقیت نسبی چنین تولید نوآورانهای را ممکن بسازد.
اگر تولید ابتکاری در حوزه دینی وجود نداشته باشد، حیات دین مورد بحث یا به بازتولید ساده خود و یا به انحطاط آهسته نظام دینی تقلیل مییابد. این امر حتی در صورتی اتفاق می افتد که دگرگونیهای مهمی در ساختار اجتماعی مربوطه رخ دهد. حتی در جایی که یک نوآوری دینی وجود داشته باشد، ولیکن شرایط درونی حوزه دینی مانع توسعه آن میشود نیز اتفاق می افتد.
یک دین، و یا هر دینی، یک واقعیت خاص است، با قوام خاص خود، دینی که ویژگیهای آن مجموعهای درونی از محدودیتها، امکانات و جهت گیریها را مشخص میکند. به این معنا که، ویژگیهای آن، در مرحله معینی از توسعه، مشخص میکند که چه چیزی برای آن غیرممکن خواهد بود، چه چیزی ممکن است، و در واقع چه چیزی را در قلمرو ممکن ایجاد میکند. به عبارت دیگر، ویژگیهای هر دین، طیف امکانات و نوآوریهای آن را مشخص میکند. آنها همچنین تعیین میکنند که کدام یک از این فعالیتها و نوآوریها بیشتر توسط کارگزاران آن دین انجام میشود.
دین دارای تاریخ و سنت، تعلیم و تشکیلات، جایگاهی در حوزه دینی و ترکیب اجتماعی درونی، عمومی و منابع است. هر یک از این عناصر به عنوان یک نیروی اجتماعی خاص عمل میکند و آن دین را به گونهای که با هر مورد مشخص متغیر است، در جهتی خاص و با شدت خاصی ترسیم میکند.
تاریخ آن – تاریخ هر دین خاص – مجموعهای کامل از عادات، ریتمها و انتظارات را در کارگزاران خود نهادینه میسازد که آن را به تداوم خاصی با گذشته نگاه میدارد. این امر دگرگونیهای معینی را غیرممکن یا دشوار میسازد که با توجه به ابعاد نیروهای داخلی یا بیرونی، متضمن گسست از گذشته است؛ گسستی که این دین را به وضعیت بحرانی و سرگردانی میکشاند.
سنت هر دینی آن را به سوی تکرار معینی از آنچه در گذشته رسماً در آن لحاط شده، سوق میدهد. سنت متناسب با میزانی از تهدید وضعیت سنتی از خلال محیط اش، ممنوعیتها و موانعی برای دفاع از مواضع محکوم شده در گذشته، یا محکومیت مواضعی که در گذشته مورد دفاع قرار گرفته را به وجود میآورد. در غیر این صورت میتوان گفت اعتبار دین به خطر انداخته شده است.
آموزههای آن، بهویژه آموزههای بنیادی همین دین، هشداری برای آن است که از حدود تعیینشده در ساختار و محتوای اعتقادی آن تجاوز نکند. آن را ملزم میکند که در هر موقعیت جدید، تفسیری دوباره از همین دکترین ایجاد کند. ناکامی در انجام این کار میتواند راه را برای لحاظ مجدد آموزههای اساسی توسط گروههایی باز کند که قادر به اجرای یک راهبرد تفرقهانگیز در نظام دینی مورد بحث هستند.
سازماندهی آن – متشکل از عوامل و مؤسسات – آن را به بازتولید همان سازمان محدود میکند. موانعی بر سر راه هرگونه ابتکار مستلزم دگرگونی عمیق سازمانی ایجاد میکند، حتی زمانی که تمایلات مشخصی در این جهت وجود دارد، به دلیل ترس از بی نظمی و انحرافاتی که ممکن است از چنین تحولی ناشی شود.
موقعیت اش- در ساختار کلی حوزه دینی – آن را به استراتژی حفظ حداقلی قدرت دینی اکتسابی و گسترش حداکثری سوق میدهد. موانعی برای هر نوآوری ایجاد میکند که میتواند این قدرت اکتسابی را حتی در حضور نیروهای دیگری که تمایل به معرفی نوآوری دارند، در معرض خطر قرار دهد.
ترکیب اجتماعی درونیاش- پیکربندی کارگزارانی که دین را اداره میکنند – آن را ملزم به تأمین مقتضیات ناهمگون طبقههای رقیب روحانیون در درون خود آنهم زیر رنج توسعه درگیریها و رخنههایی میکند که وحدت و تداوم اش را تهدید میکند.
عموم مردم – انبوه عوام که وجود اجتماعی دین را حفظ و مشروعیت میبخشد – آن را تحت فشار قرار میدهند تا در برابر خواستههای مذهبی (چندگانه، متغیر، متعارض و نامتقارن) منتج از دگرگونی شرایط اجتماعی هر یک ازگروههای اجتماعی موجود، تسلیم نوعی انطباق خاص گردد. در غیر این صورت خطر تضعیف از طریق رها شدن و مخالفت گروههای قابل توجهی از غیر مذهبیها را به دنبال دارد.
در نهایت، منابع دین آن را مجبور به عقلانیسازی معینی در استفاده از خود میکند و امکان فعالیتهای خاصی را که برای تحقق آنها فاقد ابزار مناسب است، میبندد؛ از سویی، امکان فعالیتهایی که در چارچوب منابع موجود آن ممکن است را فراهم میکند. همچنین دین را به سمت استفاده از منابعی سوق میدهد که حفظ منابع متداول تأمین این منابع را تضمین میکند (حتی در صورت امکان توسعه آنها را تحریک میکند).
پس هر دینی باید تداوم تاریخ خود را حفظ کند. باید سنت خود را حفظ کند، به حدود دکترین بنیادی خود احترام بگذارد، سازمان خود را بازتولید کند، از قدرت خود محافظت کند، نیازهای کارگزاران خود را برآورده کند، با خواستههای عمومی ناهمگون خود سازگار شود و از منابع خود به شیوهای منطقی استفاده کند. واقعیت یک دین معین در یک زمینه خاص، نتیجه هندسی چندضلعی این نیروها و چه بسا نیروهای دیگر است که این دین را در جهات مختلف و با درجات کشش گوناگون سوق میدهند.
در برخی شرایط تاریخی-اجتماعی، نتیجه ممکن است خود ماندگاری، ساده یا گسترده، نظام دینی، یا انطباق یا اصلاح دین باشد. در شرایط دیگر، برعکس، نتیجه ممکن است پسرفت، سرکوب، انحطاط، تجزیه، یا تقسیم دین مربوطه باشد. در هر صورت، تنها با در نظر گرفتن پیچیدگی حقایق واقعیت است که میتوانیم درک کنیم که امکانات یک دین معین تا چه حد میتواند آن را در جهت اصلاح خود مستقل از امیال و نیات کارگزاران دینی پیش میبرند.
* سید یاسین حسینی دکتری جامعه شناسی فرهنگی
منبع:دین آنلاین