در قرآن گفته شده است که مؤمنان و دینداران باید به “تعظیم شعائرالله” بپردازند (وَ مَن یُعَظّمُ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَها مِن تَقوَی القُلوب) تعظیم شعائر الهی نشانگر تقوای دلهاست. تقوای قلبی است. منتها تعظیم شعائر تنها شامل جشن گرفتن و نقل و شیرینی خوردن نمیشود. امروز باید این مناسبتهای فرخنده و با عظمت را بهانه قرار داد برای تبیین و عمق بخشیدن به باورهای دینی و دفاع درست و معقولانه از اعتقادات. به همین سبب، من بر آن شدم که بحث مختصری دربارهٔ ایدهٔ مهدویت، موعودگرایی و منجی باوری داشته باشم. منتهی از آن جا که میاندیشم امروز ما در همه زمینههای اعتقادی و دینی نیاز به انجام مقایسههای علمی داریم و باید قدری پدیدارشناسانه سخن بگوییم، به نظرم آمد که نظام الهیاتی پروفسور یورگن مولتمان[1] را که از الهیدانهای معاصر آلمانیتبار است و دربارهٔ “الهیات امید” سخن گفته و حتی مکتبی تأسیس کرده به نام “الهیات امید”[2] به کوتاهی معرفی نموده و اندکی هم دربارهٔ مهدویت سخن بگویم و مقایسهای کوتاه با مسئله غیبت امام زمان (عج) و ظهور ایشان و تشکیل جامعه آرمانی توسط ایشان انجام بدهم. تا این آرمان و عقیدهٔ مترقی و برکت خیز بیش از پیش شناخته شود.
هدفم این است که بعضی دیرباوران، انسانهای مردّد یا شکّاک یا کسانی که به هر دلیل از معارف دینی سرخورده و دل زده شدهاند ولی سخنان غربیان هنوز برای آنها حجیت و اعتبار و جذابیت دارد، بدانند که ایده غیبت و ظهور امام زمان و “اصل مهدویت” یک اصل مترقی است و در جهان معاصر طرفداران و هواخواهان و مدافعان خاصی دارد و اختصاص به دین ما هم ندارد. تقریباً در همه دینهای بزرگ و حتی امروز در “فرقههای عرفانی جدید” و “جنبشهای دینی نوظهور”[3] هم رگههایی از عقیده به منجی و انتظار آمدن منجی وجود دارد. اینها ایجاب میکند که ما در این زمینه ژرفتر بیندیشیم و بیشتر تأمل و مطالعه کنیم و به مقایسهٔ علمی آنها بپردازیم زیرا در همین مقایسهها معلوم میشود که ارزش و جایگاه معارف اسلامی ما کجاست؟ و چه مزیتهایی نسبت به دیدگاهها و اندیشههای دیگر دارد.
در بین نظامهای الهیاتی مدرن که کتابهای زیادی در مورد آنها نگاشته شده و مثلاً پروفسور دیوید فورد[4] در کتاب پرحجم و قطوری که دارد به نام “الهیدانان جدید”[5] یا مدرن، در آن جا از یورگن مولتمان هم سخن میگوید. پروفسور مولتمان اکنون در آستانه صد سالگی است و سالها در دانشگاه توبینگن تدریس میکرده، همکار پروفسور هانس کونگ معروف بوده که اخیراً درگذشت و اتاقشان تقریباً در کنار هم بوده و البته چندین سال است بازنشسته شده و این اواخر در دانشگاه مونستر هم تدریس میکرد. او اصلاً زادهٔ شهر هامبورگ آلمان است و در دانشگاه هامبورگ هم درس میداده است.
او چنانکه خود نوشته است در یک خانوادهٔ سکولار به دنیا آمده است و چنان که خود گفته است خانواده او عُلقهٔ دینی نداشتهاند و خود او هم در جوانی میانهٔ خوشی با دین و مذهب نداشت و کلیسا نمیرفت. انجیل نمیخواند و اصلاً اشتغال ذهنی به این مسئله نداشت.
وی در زمان جنگ جهانی به اسارت انگلیسیها درآمد و سه سال در اردوگاههای نازیها به سر برد، در اردوگاه آشوویتس و در بوخوم بوده و بعضی اردوگاههای دیگر. مدتی هم رانندهٔ آمبولانس بوده که مردهها را حمل میکردند در اردوگاه نازیها. او رنج اسارت و وحشیگریهای نازیها را از نزدیک لمس کرده است. ایشان هم مثل ویکتور فرانکل که در روانشناسی و روانکاوی مکتبی دارد به نام “لوگوتراپی” یا معنادرمانی و در اردوگاه نازیها تأملاتی برایش پیش آمد و بعد متنبّه شد و مسیر زندگیش تغییر پیدا کرد، یورگن مولتمان هم در اردوگاه نازیها به تأمل پرداخت در باب “معنای زندگی”[6] و هدف زندگی، آمدن و رفتن به این دنیا و از این دنیا، و مسئلهٔ درد و شر که چرا زندگی این همه پیچیده در انواع رنجها و شرور است و نهایتاً به مطالعه انجیل و کتاب مقدس پرداخت و تصمیم گرفت که بعد از آزادی و خلاصی از اردوگاه و زندان نازیها، به تحصیل منظم الهیات بپردازد.
و همین طور هم شد. بعد از این که آزاد شد به دانشگاه معروف گوتینگن رفت و در گوتنیگن با اوتّو وبر “الهیات” خواند و با افکار الهیدانهایی مثل کارل بارت و بولتمان آشنا شد و تحت تأثیر نوشتههای ارنست بلوخ فیلسوف معروف و متفکر مارکسیست قرار گرفت که او “مسئله امید” و “فلسفهٔ امید” را مطرح کرد و سپس کتابی به آلمانی نوشت به نام “الهیات امید” که بعدها به انگلیسی ترجمه شد و بنده متن انگلیسی این کتاب را دوبار در دورههای دکتری ادیان در دانشگاههای ایران تدریس کردهام.
مولتمان شخصیت عجیبی است. زندگی پرمرارتی داشته و بعدها با خانم پروفسور الیزابت مندل یا الیزابت مولتمان ازدواج کرد. او هم طرفدار “الهیات رهاییبخش” و نیز “الهیات فمینیستی” است. چند کتاب دارد. پروفسور مولتمان در دسته بندی نظامهای الهیاتی معاصر هم به “الهیات رهاییبخش” تعلق دارد و هم به “الهیات سیاسی” و هم به “الهیات زیست محیطی” و حتی “الهیات سکولار” زیرا او در همهٔ این زمینهها قلم زده و تحقیق کرده است. او در آثارش به رابطهٔ “علم و دین” نیز کاملاً نظر دارد و در این موضوع کتاب نوشته است. اما شهرت او در همین “الهیات امید” است و بیشتر با این نظام الهیاتی در دنیا شناخته شده و آوازه او پیچیده است. در یوتیوب بعضی سخنرانیهای ایشان به زبان انگلیسی هست که دربارهٔ “الهیات امید” صحبت کرده است که علاقمندان و آشنایان به انگلیسی میتوانند مراجعه کنند.
سخنِ محوری مولتمان در این کتاب معرفی “الهیات امید” است البته او در حوزهٔ الهیات و دین پژوهی کتابهای متعددی دارد هم در “الهیات سکولار” و هم درباره “علم و دین”، هم دربارهٔ “آفرینشباوری” کتاب نوشته و چند کتاب هم دربارهٔ “اخلاق امید”، و یکی هم “خدای مصلوب” دربارهٔ مسیح شناسی. من تقریباً همه کتابهای او را در کتابخانه شخصیام دارم و مکرر مطالعه و مراجعه کردهام و یکی از شخصیتهایی است که باید به او توجه کرد، سخنان جدیدی دارد. به خصوص در باب “معنای زندگی” و جهت گیریهای وجودی و اگزیستانسیل بشر، دیدگاههای او علمی و راهگشا است.
سخن او در کتاب “الهیات امید” و تقریباً در همه آثارش این است که ما در جهانی به شدت آشوبناک و فتنهخیز و نامطمئن زندگی میکنیم. جهانی که به لحاظ قوانین و ساختار خود غیرقابل پیشبینی است. کسی نمیداند لحظه بعد چه خواهد شد. چه رویدادهایی در راه است و بر او چه خواهد گذشت. از سوی دیگر جهانی داریم سراسر رنج، سختی، مرارت، درگیری، ظلم، پر از چالش، جنگ، کشتار، بیکاری؛ اعتیاد؛ فحشاء، تورم، فقر، بردگی؛ بهرهکشی از انسانها؛ استعمار و سلطهجویی اینها از مشخصات و ویژگیهای انکارناپذیر جهان است. همه عوامل گویی دست به دست هم داده است که آدمی را به دلسردی، یأس، پوچی، افسردگی و بیمعنایی بکشاند. یأس، واماندگی، افسردگی، ناکامیها، بنبستها، تنگناها، سست شدن روابط عاطفی و پیوندها، از دست دادن عزیزان، بیماری، مرگ و سالخوردگی، انواع ناکامیها، یک ظلمتآباد و محنت کدهٔ تیره و تاری از جهان ساخته است که سراسر تاریکی است و آدمی را به کام خود فرو میکشد. نوری نیست. جایی برای آسایش نیست. به قول آن شاعر (نیما یوشیج پدر شعر نو فارسی):
خدایا به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را!
شبی است بیامید و یأسآلوده و ظلمانی و به قول حافظ:
جهان، پیر است و بی بنیاد از این فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
در چنین جهانی چگونه میتوان زیست. چگونه میتوان ادامه داد و امیدوارانه زیست و حیاتی سرشار از امید داشت. همه چیز علیه اخلاق است، همه چیز علیه شاد زیستن و امیدوارانه زیستن است. سراسر تاریکی و تباهی است. او میگوید در اردوگاه نازیها من به این مسائل فراوان میاندیشیدم و تأملاتی داشتم و در آن جا بود که ایدهٔ “ملکوت خدا”[7] در مسیحیت و “آمدن دوباره مسیح”[8] برای من برجسته شد. احساس کردم که در این اندیشه پیامی هست و من فراخوانده میشوم که در این مفهوم بار دگر بیندیشم و درس بگیرم.
میدانید در مسیحیت بشارت داده شده که در آخرالزمان منجی خواهد آمد و مسیح دوباره بازمیگردد و عشق و دوستی و صفا و برادری را در جهان میپراکند و ریاکاری و دروغگویی و ستم و بیعدالتی را از میان برمیدارد و این “ملکوت خدا” و پادشاهی خدا (The kingdom of god) و “رجعت ثانی” و بازآمدن مسیح است. این ایده به ظاهر یک بشارت است. یک مژده است. میدانید خود کتاب مقدس هم گاسپل یا افانگلیون نامیده شده که در زبان آلمانی و انگلیسی به معنی مژده و بشارت است.
مولتمان میگوید من در اردوگاهها که تنها بودم و خلوتی داشتم زیاد به این مسئله میاندیشیدم و ناگهان بارقهای در ذهنم و در دلم درخشیدن گرفت که پس من تنها نیستم. سرور ما مسیح هست و او خواهد آمد و ما را میبیند. قادر به کمک کردن به ماست، پس ما تنها نیستیم. و جهان هستی برهوت و کویر خالی و تهی نیست. لطف خدا و فیض او هم هست و ما باید مقاومت را ادامه بدهیم. علیرغم شرایط یأسآور و تهدید کننده جهانی که در آن به سر میبریم. و لذا کوشید تا دربارهٔ امید که یکی از سه فضیلت بزرگ مسیحی در کنار ایمان و عشق است، تأملات الهیاتیاش را به پایان برساند، تکمیل کند و بعد از آزادی کتابش را نوشت.
سه فضیلت است که در مسیحیت فراتر از همه فضیلتهای دیگر هستند و به آنها فضیلتهای اصلی[9] میگویند. عشق، ایمان و امید. اتفاقاً این سه در غایت تداخل و ارتباط هم هستند. یعنی بدون ایمان نمیتوان امید داشت، و بدون امید نمیتوان عاشق شد و عشقورزی کرد. این سه مکمل هم، مواظب هم و دارای پیوند وثیقی هم هستند.
در قرنهای گذشته در نوشتههای قدیس آگوستین الهیدان نامدار و عارف مسیحی معروف کاتولیک و هم در نوشتههای مارتین لوتر پیشوای مذهب پروتستان و مصلح دینی هم مسئله امید بحث شده بود. یورگن مولتمان در مورد این فضیلت مسیحی و اخلاقی الهیاتورزی کرد، نظریهپردازی کرد، بحث امید را تئوریزه کرد و تلاش کرد که نشان بدهد امید تنها یک مژده نیست. یک بشارت نیست. یک آرزوی حسرت بار و حسرت آلود نیست. ریشه در واقعیت دارد و از جنس واقعیت است. تنها وعدهٔ خداوند نیست، وعده نیست. واقعیتی است و فرآیندی است واقعی در جهان خارج که بشر دارد به آن سمت حرکت میکند. جهانی که سخت به امید لازم نیازمند است.
امید، هم مقولهای تاریخی است، هم مقولهای ایمانی است و بعدها که با نوشتههای ارنست بلوخ فیلسوف مارکسیست هم آشنا شد چنان که اشاره کردم این بحث را پروراند و با توجه به نوشتههای کارل بارت دربارهٔ “دیگری”[10] و دربارهٔ “خدای به کلی دیگر”[11] که از مقولات و مفاهیم کلیدی و مهم در کتاب سیزده جلدی کارل بارت به نام “عقاید کلیسا”[12] است که بعدها خلاصه شد و در سه جلد چاپ شد. این کتاب تفسیری است که بارت بر “نامه به رومیان”[13] نوشته که از رسالههای مهم پولس رسول است. کتاب “اعتقادات کلیسا” هم که امّ الکتاب کل الهیات اوست و نزد محققان و الهیدانان جایگاه ویژهای یافته است.
کارل بارت از کسانی است که در باب ایمان، وحی، خدا و مفاهیم دینی اندیشههای جدید و ابتکاری عرضه کرده و یک نظام الهیاتی به نام “الهیات دیالکتیکی” یا “الهیات بحران”[14] تأسیس کرده و هنوز هم در دانشکدههای الهیات و دانشگاههای معتبر جهان به افکار او بسیار اهمیت میدهند و برایش احترام ویژهای قائلند.
همینطور روش و ایدهٔ “اسطورهزدایی”[15] رودولف بولتمان از کتاب مقدس و الهیات وجودی، وجودگرا، و اگزیستانسی، مولتمان را تحت تأثیر قرار داد و به اندیشه واداشت و لذا در کتاب “الهیات امید” ما با مقولات اگزیستانسی هم روبهرو هستیم و در این کتاب هم جنبههای اجتماعی و سیاسی و هم جنبههای زیست محیطی و هم جنبههای اخلاقی مبحث امید مطرح شده است.
برای ما مسلمانان و برای ما شیعیان که به مهدویت و امام موعود معتقد هستیم و منتظر ظهور پرسرور و باهرالنور امام زمان هستیم بحث “الهیات امید” بسیار جای مقایسه و تأمل دارد و بسیار اهمیت دارد و البته در آموزههای اسلامی و خودِ قرآن آیات زیادی هست که باید استخراج و نظریه پردازی شود. قرآن به تصریح یا به تلویح به طور مستقیم یا غیرمستقیم به مسئله امام زمان و فلسفه غیبت او و ظهور او اشاره دارد و مؤمنان را بشارت میدهد که منتظر آن روز باشند که بساط ظلم و ستم، تبعیض و بهرهکشی و بیعدالتی به کلی از بسیط زمین پاک خواهد شد و حضرت خواهد آمد، گردنگشان و قلدران را سرکوب خواهد کرد. ستم را محو خواهد نمود و دین از نو احیا خواهد شد، صلح و برادری و تفاهم در بین جوامع، ملتها و همهٔ مردم حکمفرما خواهد شد، برای نمونه در این آیه تدبّر کنید:
هُوَ الَّذی أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدیٰ وَ دینِ الحَقِّ لِیظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کلِّهِ وَ لَو کرِهَ المُشرِکونَ.
بنابر آموزهٔ مهدویت، روزگار جدیدی فراخواهد رسید. حقیقت دین و حقیقت اسلام ظهور و بروز خواهد یافت و دجّالان از میان برداشته خواهند شد و در آن روزگار همه به صلح زندگی میکنند، حتی حیوانات درندهخو نیز در کنار هم بدون مزاحمت و آزاررسانی زندگی خواهند کرد.
بدین منوال میتوان فهمید که میان عقیده مهدویت و اصل مترقی مهدویت یعنی عقیده به ظهور موعود و آمدن منجی با “الهیات امید” یورگن مولتمان شباهتها و اشتراکاتی هست. هرچند به تأکید باید گفت تفاوتهایی هم وجود دارد و این دو کاملاً یکسان و همسان نیستند. و انصافاً به دور از تعصبات دینی و مسلمانی اندیشه مهدویت در اسلام و مذهب تشیع معقولتر، مستندتر، مستدلتر، جامعتر، قابل دفاعتر و جذابتر از “الهیات امید” است ولی دریغ و درد که نگفتند و نکردند این اندیشه مترقی را به درستی و به نحو جذّاب و امروزین تئوریزه نکردند و آن را در قالب یک نظام الهیاتی جدید به ما معرفی نکردند و به جامعه عرضه نکردند. و این عرضه نادرست باعث شد که حتی کسانی در جامعهٔ ما مثل مارکسیستها، روشنفکران چپ و حتی احمد کسروی و بسیاری دیگر مهدویت را مثل خودِ دین از مقوله خرافه و اسطوره و افسانه بدانند و آن را غیرعلمی بشمارند در حالی که ما میبینیم در دانشگاههای معتبر دنیا مثل گوتینگن، توبینگن، فرانکفورت، و هامبورگ مغزهای نابغهسان و پروفسورهای با سواد و نامدار مثل پروفسور یورگن مولتمان و شاگردان او از چنین عقیدهای جانانه دفاع میکنند و آن را پادزهری برای همه ناامیدیها و ناکامیها و دل خستگیهای بشر معاصر میدانند.
لذا ما به این مقایسهها نیاز داریم. مهدویت، مژدهٔ حیات جدید و خلق جدید و امکانات جدیدی است که به بشریت خواهد رسید و اصلاً و ابداً توهّم و تخیّل نیست و باید امیدوارانه منتظر بود، جامهٔ انتظار در بر کرد و با شوق انتظار قدم برداشت و برای رسیدن به جامعه آرمانی آخرالزمانی تلاش و اقدام کرد.
بنابراین عقیدهٔ مهدویت خود ذاتاً نوعی “الهیات امید” است و موجب معنابخشی به زندگی بشر و نویدبخشی به انسانها میشود. ایجاد انگیزه و نشاط میکند. موجب تسلیم و واماندگی و انفعال و سکوت نمیشود و نباید بشود. بلکه برعکس عزم “تغییر” را در آدمی ایجاد میکند که برخیزد و مشعلی بیافروزد و در فضای تاریک و ظلمانی به نورانیت بیندیشد و به زدودن تاریکیها و ظلمتها بپردازد. این امید، امید اومانیستی نیست. مخصوصاً در ایده مهدویت و عقیده به ظهور امام زمان (سلام الله علیه) امید یک حقیقت ایمانی واقعگرایانه و دارای پشتوانههای تئوریک است نه مثل امید اومانیستی که فقط بر توانایی بشر تکیه دارد و استعدادهای بشر و ضرورت شکوفا ساختن استعدادهای او. این امید به آمدن منجی و ظهور او تنها یک شعار احساسانگیز نیست.
امید دینی یک امید وجودی و اگزیستانسیل است، ریشه در شور و شوق مؤمنانه و دیندارانه دارد. پشتوانه الهی دارد. خدا وعده کرده است و إنَّ اللهَ لایُخلِفُ المیعاد. خدا وعدهاش را تخلف نخواهد کرد (ما کُنّا لاعِبین) او بازیگر نیست. او به یاوه و به هرزه و هوس سخن نمیگوید. “فَمَن أَصدَقُ مِنَ اللهِ قَولاً” و یا “مِنَ اللهِ حدیثاً”، سخن او عین صواب است و در اوج استواری است. و وعدهٔ خدا محقق خواهد شد.
امید ایمانی با امید تاریخی، امید عُرفی و عاطفی محض و امید اومانیستی و رمانتیک تفاوتهای جدی دارد. این امید در قرآن مجید در قالب وعدهٔ خداوند مطرح شده است: وَعَدَ اللهُ الذین آمَنوا مِنکُم لِیَستَخلِفَنَّهُم فِی الاَرض، خداوند فرموده است: “إنَ الارضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحوُن” زمین به ارث به صالحان خواهد رسید. این وعده تحقق خواهد یافت. خدا اهل هزل و شوخی نیست. پس ایده مهدویت، ایده تحول آفرینی و امیدآفرینی است. از طرفی ایده مسئولیتزایی است. یعنی شخص منتظر و معتقد به ظهور امام زمان و برپایی جامعه آرمانی حساسیت شگرف و مستمری نسبت به فقر و ظلم و بیعدالتی پیدا میکند. لحظهای از این دغدغهها فارغ نیست که چگونه میشود ریشهٔ فقر را خشکاند، بردگی و استثمار را نابود کرد، سلطهگری را از جهان محو کرد و به جای آن نظامی عادلانه ساخت که انسانها به جای بیگانگی (estrangement) و (alienation) به صلح و صفا و اخوت ایمانی تکیه کنند و اخلاق حاکم بشود. پس انتظار برخلاف آن چه که آن قوم در جامعه ما سالیانی تبلیغ میکردند قومی که خود را منتسب به حضرت حجّت میکردند، اساساً ارتباطی با منفعل بودن و سکوت و تسلیم پیشه کردن ندارد. اتفاقاً برعکس، ضد منفعل بودن و تماشاچی بودن و نظارهگری صرف است. انتظار موجب ایجاد میل به تغییر شرایط جهان است.
حتی مولتمان جملهای دارد که شبیه آن “تز یازدهم” از “تزهای فویرباخ” نوشته کارل مارکس است که میگفت “فیلسوفان تا کنون جهان را تفسیر کردند ولی مهم تغییر آن است” مولتمان نیز میگوید الهیات باید به جای تفسیر خدا و دین به تغییر جهان رو بیاورد و مقدمه این تغییر جهان همین تبیین عقیدهٔ امید و استقرار حکومت عادلانه و حکومت الهی است. پس بیدارسازی مردم و خیزاندن و به نهضت خواندن آنها، دعوت آنها به انقلاب برای لرزندان پایههای ظلم و اعتراض و مقاومت و مسئولیتپذیری است. این در قلب ایدهٔ مهدویت هست، اساساً مهدویت و انتظار به تعبیر دکتر علی شریعتی “مذهب اعتراض” است. اعتراض به حکومتهای غاصبانه موجود و مقاومت و مسئولیت برای برکندن ریشه ظلم و فقر و بردگی. پس میبینید که ایدهٔ مهدویت یک ایدهٔ انقلابی است. موجب انقلاب و حرکت است. هم موجب شکوفا ساختن استعدادهای افراد جامعه میشود و هم موجب اجرای قسط و عدل در جهان میشود و هم موجب اندیشیدن و برنامهریزی برای ایجاد یک جامعه آرمانی نه تخیّلی میشود. این انتظار فعالانه است نه انتظار منفعلانه که ما به آن دعوت شدیم.
کتاب بسیار خوبی استاد جوادی آملی دارند که من چند روز پیش در “بنیاد إسراء” در شهر قم برای جمعی از دانشجویان و طلاب و فضلا درباره آن صحبت داشتم خیلی مختصر. این کتاب “موجودِ موعود” است یعنی امام زمان غایب نیست و حاضر است موجود است و ناظر بر اعمال ماست. در آن کتاب ایشان فصل خوبی هم درباره “حکومت دینی” دارند، درباره “نیابت عامّه فقیهان” در دوران غیبت و درباره انتظار حضرت حجت و بدفهمیها و کج فهمیهایی که عدهای از قبل از انقلاب در جامعهٔ ما میپراکندند.
به هر حال، انتظار به معنای سکوت کردن، به انزوا خزیدن و تسلیم شدن نیست. مارکسیستها فراوان از این سم پاشیها علیه دین میکردند. من کاملاً به یادم هست قبل از انقلاب با آنان بارها بحث داشتم و علیه ایده مهدویت، علیه خود دین تبلیغ میکردند که دین موجب تخدیر تودههاست، افیون تودههاست. از مارکس و لنین نقل میکردند که دین مانع مبارزه است. بزرگترین مانع مبارزه است و دعوت به صبر و تسلیم و انزوا میکند. برعکس من فکر میکنم که انتظار اگر حقیقتش شناخته بشود و درست معرفی بشود و درست اجرا بشود، دعوت به نقش آفرینی و اقدام و تحرک در جامعه میکند. جامعه و انسانهای مسئول را هم تربیت میکند و هم دعوت به نقش آفرینی میکند که نباید سکوت کرد.
پس ناامیدی و دلسردی را باید کنار گذاشت و نه از سر توهّم و رؤیااندیشی بلکه از سر واقعبینی و واقعگرایی به امید گردن نهاد، تسلیم وعدههای خداوند شد و در پی تشکیل جامعه آرمانی و تحقق عدالت و محو ظلم بود.
بنابراین در مقایسهٔ این دو تلقی از منجیباوری تفاوتهای دقیقی وجود دارد. اساساً مولتمان در کتاب “الهیات امید” نظریهاش را در یک بافتار فرجامشناختی و آخرتگرایانه مطرح میکند. در حالی که ایدهٔ مهدویت مربوط به این جا و اکنون[16] است یعنی در همین دنیا. وعده آخرت نیست. لذا جنبه اشاتولوژی هم دارد. اما به آن محدود و منحصر نیست. زیستن امیدوارانه همراه با وصف عدالت، استقرار عدالت و محو ظلم در همین دنیا است. لذا ایدهٔ مهدویت یکی از مزیتهایش این است که جمع بین دنیا و آخرت است. از دنیا غفلت نمیکند. بلکه معتقد است باید از همین دنیا آغاز کرد. عدالت را اجرا کرد، ظلم را محو کرد و رستگاری و نجات همگانی را مدّ نظر قرار داد برخلاف منجی یهود که منجی قومی است و برای رستگاری یک قوم خاص میآید و “عَبِد یهوه” یا “ماشیح” نامیده میشود ولی امام زمان و ایدهٔ مهدویت در اسلام اصلاً قومی[17] و محلی[18] نیست، جهانشمول[19] است. قومی نیست. این خیلی ارزش دارد. دربارهٔ امام زمان میخوانیم و در احادیث ما آمده است “هُوَ الَذی یَملَأُ الاَرضَ قِسطاَ وَ عَدلاَ بَعدَ ما مُلِئَت ظُلماَ وَ جوراً” او کسی است که میآید کل جهان و کرهٔ زمین را پر از عدل و قسط میکند. سرشار از دادگری، نه یک کشور خاص. نه فقط عربها. نه فقط مسلمانان. او برای بشریت میآید. او دادگستر جهان است. مصلح بشریت است و ظلم و جور را از بین میبرد. یعنی قیام او ابعاد اجتماعی و جهانی دارد.
یادم نمیرود در کتاب “فتوحات مکیه” ابن عربی، عارف معروف مسلمان هم این عبارت را خواندهام و ظاهراً در جلد سه از دورهٔ چهار جلدی چاپ بیروت است که درباره مهدی و وزرای مهدی (ع) سخن میگوید، عین همین حدیث را نقل میکند.
” هُوَ الّذی یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا بَعدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً ”
در مهدویت سخن از عدالت است. فقط نماز خواندن و روزه گرفتن نیست. ابعاد اجتماعی و سیاسی عدالت اجرا میشود و تحقق پیدا میکند. لذا برخلاف “الهیات امید” که یک سره اشاتولوژیک و کاملاً آخرتگرا و آخرت گرایانه و فرجام شناسانه است اما ایده مهدویت هم دنیایی است و هم آخرتی است و این تفاوت مهم و چشمگیری است.
دوم این که طبق آنچه به صراحت در آموزههای دینی و متون اسلامی معتبر آمده است اصل مهدویت را هم مسلمانان سنی مذهب و هم شیعه مذهب قبول دارند هر چند در فروعات و جزییات تفاوتهایی دارند. بعضی اختلاف نظرهای جزئی دارند و بعضی از عالمان اهل سنت در گذشته معتقد بودند که او الان زنده نیست و هنوز به دنیا نیامده است. اما سَیُولَد یعنی در آینده متولد خواهد شد ولی رفته رفته بر تعداد دانشمندان سنی مذهبی که معتقدند امام زمان الان موجود است و حاضر و زنده است دارد افزوده میشود و کم نیستند امروز سنی مذهبان دانشمند و اندیشمند که به امام زمانِ زنده و موجود معتقدند. عنوان کتاب آیت الله جوادی (دام ظله) که پیشتر اشاره کردیم همین نکته را دلالت میکند و میخواهد برساند که او تنها موعود نیست، موجود هم هست. اینجا یاد سخن پروفسور هانری کربن میافتم. کربن جلسات زیادی در ایران با علامه طباطبایی (ره) داشت و مدتها در انجمن فلسفه تدریس و فعالیت میکرد. او یک دوره “تاریخ فلسفه اسلامی” هم نوشته است. در آثارش به معرفی امام زمان و نیز معرفی شماری از فیلسوفان و عارفان مسلمان و شیعه مثل ملاصدرا و سید حیدر آملی به جهانیان پرداخته است.
کربن شیفته عقیده به “امام زندهٔ موجود” بود و همیشه میگفت نگویید امام غایب The Absent) (Imam، (The Hidden Imam)، بلکه بگویید امام زنده (The Living Imam) این تعبیر مال اوست. امام زندهٔ حیّ و حاضر نه امام غایب و امام پنهان. سه جلد کتاب به نام “بررسیهای اسلامی” هست که مجموعهٔ گفتگوهای او با علامه طباطبایی است که سالها پیش آقای سیدهادی خسروشاهی، عالم مجاهد که خدا رحمتش کند آن را چاپ کرده و من از زمانی که محصل دبیرستان بودم با کتابهای هانری کربن آشنا بودم. خوشبختانه دوست عزیزم آقای دکتر انشاءالله رحمتی زحمتی کشیدند و این کتاب “اسلام ایرانی” را هم که مجموعهٔ مقالات کربن است ترجمه کردند و چاپ شده در چهار جلد و بعضی تک نگاشتهای ایشان را هم ترجمه کردند. به هر حال آثار هانری کربن را در این زمینه ببینید تا برایتان آشکار گردد که عقیده به امام زمان نه تنها یک عقیدهٔ عامیانهٔ ورشکسته و عوامزده نیست بلکه برعکس، ایدهٔ مهدویت یک عقیده مترقی و کاملاً پیشرو است و اندیشمندان بزرگی در سراسر جهان به آن پرداختهاند.
بحث امید در غرب هم در آثار کانت و نیز در آثار آگوستین هست. ارنست بلوخ و شاید مهمتر از همه پروفسور گابریل مارسل، فیلسوف اگزیستانسیالیسم مشرب فرانسوی که دو سه کتاب از او به زبان فارسی ترجمه شده و نشر نگاه معاصر چاپ کرده است به تفصیل به موضوع امید پرداختهاند. ببینید اساس فلسفه او بر مفهوم ستبر و کلیدی امید است. مفهوم “راز”[20] و مفهوم امید دو مفهوم اساسی در فلسفهٔ گابریل مارسل هستند.
پس عقیده مهدویت عقیدهای تحول آفرین است و بشر سخت بدان محتاج است وگرنه رنج و شر او را از پا درخواهند آورد. و تنها هم یک وعده نیست. من در آلمان که رایزن فرهنگی ایران در آنجا بودم، مصاحبهای با “فصلنامهٔ موعود” داشتم که در این فصلنامه چاپ شد. “مهدویت و جهانی شدن” و تا کنون چند بار مصاحبه و سخنرانی دربارهٔ این موضوع داشتهام. مصاحبه کوتاهی هم دو سال پیش روزنامه ایران با من کرد و یادداشتی چاپ شد دربارهٔ “مهدویت و هزاره گرایی”، که در انجیل یوحنا، انجیل رابع آمده است که هر هزار سال یک مجددی خواهد آمد و در رأس یکی از هزارهها عیسی ظهور خواهد کرد و این را “هزارهگرایی”[21] میگویند.
در آثار هزارهگراها و جنبشهای هزارهگرا بحثهای زیادی دربارهٔ ظهور منجی و مسئلهٔ “نجات” صورت گرفته است. فرقههای زیادی با این آرمان و ایده در جهان ظهور کردهاند در یهود و مسیحیت که به یونانی چیلیاسم یعنی هزارهگرایی میگویند. امروز هم خیلی داغ و پررونق است این بحثها. حتی در بعضی از این فرقههای عرفانی جدید هم کاملاً مورد توجّه و اعتقاد است. این فرقهها اعضایی دارند که غالباً تعدادشان هم کم است و در خانههای تیمی زندگی میکنند. اکنون کاری به بدعتها و انحرافهای آنها ندارم قطعاً از نظر من مورد قبول نیست. ولی اصل مسئله را میخواهم بگویم که اینها منتظر منجی هستند و جزوهها و بروشورهایی دارند. مناسک و شعائری انجام میدهند و در مناسبتهای خاص به تقسیم و توزیع مواد غذایی و شیرینی و اینها میپردازند. گل توزیع میکنند و سعی میکنند این ایدهٔ منجی و گرایش به منجی را زنده نگه دارند تا خاموش نشود.
امید گفتیم با عشق و ایمان، با خوشبینی به جهان ارتباط دارد. این اصل “خوشبینی کیهانی”[22] یک تزی است که پروفسور جان هیک فیلسوف دین معروف روزگار ما که از دوستان من هم بود و با یکدیگر بحثهایی هم داشتیم و نخستین بار در دانشگاه بیرمنگام با او ملاقات داشتم؛ او در کتاب “بُعد پنجم” یک اصلی را مطرح میکند به نام “خوشبینی کیهانی”. او معتقد است در همهٔ ادیان بزرگ جهان چه ادیان توحیدی و چه غیر توحیدی اصلی وجود دارد به نام “خوشبینی کیهانی”. دینداران به فرجام تاریخ و فرجام جهان، سخت خوشبین و امیدوارند. و براساس این اصل خوشبینی کیهانی به نظر من میتوان مسئله مهدویت را برای انسان مدرن و انسان معاصر توضیح داد. اینها ابتکارات فرهنگی و فکری تازهای است، تعبیرات جدیدی است و این زبان را انسان معاصر ما مخصوصاً انسانهای اندیشمند و فرهیخته خوب میفهمند. ما البته از آیات و روایات هم میتوانیم استفاده کنیم و باید استفاده کنیم چنانکه از دیدگاهها و سخنان عارفان و حکیمان مسلمان نیز باید استفاده کنیم. اما کافی نیست امروز نوع دیگری از ادبیات لازم است تا کسانی که با آن ادبیات کهن و سنتی رایج نمیتوانند ارتباط برقرار کنند از این ادبیات جدید بهره بگیرند. عارفان مسلمان به خصوص در حوزهٔ عرفان محیالدین ابن عربی و عرفان نظری از قرن هفت به بعد به شعر و به نثر، هم به زبان شعر و هم در متون منثور درباره امام زمان و مهدویت سخن گفتند و بحث “انسان کامل” (The Perfect Man) و بحث “ولایت الهیه” را مطرح کردند که امام زمان مصداق انسان کامل است و “مظهر اسماء و صفات خداوند” است و آینهٔ خدانما و واسطهٔ فیض است بین ملک و ملکوت، طبیعت و ماوراء طبیعت. این هم باز نکته مهمی است که برخلاف “الهیات امید” و نظریهٔ یورگن مولتمان که تنها یک نظریهٔ دینی است ایده مهدویت و عقیده به امام زمان علاوه بر ابعاد دینی، ابعاد عرفانی و فلسفی عمیق هم دارد و امام زمان تنها منجی نیست، یک نقش تکوینی هم دارد. او واسطه فیض در جهان هستی است. ابن عربی در کتاب معروف خود به نام “فصوص الحکم” میگوید که “انسان کامل” به منزلهٔ چشم خداوند است در هستی. خدا از طریق او به بندگان نظر میکند و به عالم فیض میبخشد. این ایده در نظریهٔ مولتمان و در “الهیات امید” نیست. و انصافاً در اینجا حکیمان و عارفان مسلمان بسیار روشنگری کردهاند و ما باید سپاسگزار آنها باشیم و از این یافتهها و دانستهها و دادهها استفاده کنیم در جهت تحکیم عقاید دینی. این هم مزیت دیگری است که اندیشهٔ منجی در اسلام دارد و به ویژه در مذهب شیعه، که شما شبیهش را در مسیحیت و “الهیات امید” به خصوص سراغ ندارید.
نکته سومی، این که در آموزهٔ مهدویت بر عدالت و قسط تأکید میشود و موجب میشود که مسئلهٔ عقیده به منجی و آمدن منجیِ موعود صرفاً یک عمل رستگاریبخش برای رستگاری و نجات فردی[23] نباشد. بلکه این آموزه ابعاد حکومتی، سیاسی و اجتماعی دارد. مقاومت کردن علیه ظلم، جنگیدن و مبارزه علیه ستمکاری این هم بُعدی است از ابعاد اندیشه مهدویت و عقیده به امام زمان و آمدن منجی.
تعبیراتی هم که در احادیث اسلامی و شیعی هست مثل “دولت کریمه” (اللهم إنّا نَرغَبُ إلیکَ فی دولهٍ کریمهٍ تعزّ بها الاسلام) نشان میدهد که این آموزه فقط اشاتولوژیک نیست یعنی تنها مربوط به آخرت و قیامت و فرجامشناسانه نیست بلکه در همین دنیا کارکردهای مهم و ارزشمندی برای جامعه و سیاست هم دارد.
پس کارکردهای کیهانی صاحب الامر و منجیِ موعود از مزیتهای تلقی اسلامی است. در طول تاریخ البته از این عقیده مترقی استفادههای خرافه آمیز و سوء استفادههای سیاسی و غیرسیاسی شده که ایجاب میکند دانشمندان و فرهیختگان و دلسوزان جامعه با معرفی صحیح ایده مهدویت و ابعاد گوناگون آن این بحث را مطرح کنند که امام زمان به هیچ وجه موعود انحصاری مسلمانان نیست. موعود جهانشمول است. موعود شخصی نیست، جمعی است. موعود معنوی صرف نیست، موعود اجتماعی است و مثل سوشیانت یا سوشیانس، موعود زرتشتیها، تنها کار اخلاقی نمیکند، یا مثل کالکی که موعود هندوییسم است یا موعود تائوئیسم و آیین کنفوسیوس تنها کار اخلاقی انجام نمیدهد، بلکه کار سیاسی و اجتماعی هم میکند. بعلاوه نقش مهم و برجستهٔ تکوینی در عالم دارد.
مباحثی همچون بحث از “توقیعات ناحیهٔ مقدسه”، بحث از “نوّاب اربعه”، بحث از دلائل غیبت، طول عمر امام زمان (ع)، ویژگیهای یاران آن حضرت، غیبت صغری، غیبت کبری، علائم ظهور، نیابت عامّهٔ فقیهان و بحث ولایت فقیه و خیلی از مباحث فرعی دیگر باید در ضمن منجی باوری و موعودگرایی یعنی ایدهٔ مهدویت مطرح بشود زیرا مهدویت یک بحث دارای ابعاد گوناگون و لایههای مختلف و متعدد است. این بحث بسیار گسترده و ریشهدار است و حتی برتراند راسل معتقد بود (در دو جلد کتاب “تاریخ فلسفهٔ غرب”، ترجمه نجف دریابندری) که موعودباوری و منجیگرایی خاص ایدئولوژیهای دینی و ادیان الهی نیست، بلکه ایدئولوژیهای غیردینی مثل مارکسیسم هم در واقع نوعی منجیگرایی و موعودباوری دارند و در آن جا هم مارکسیسم همچون مسیحیت به مسیحاباوری معتقد است و بعد معادلها را بیان میکند که در آن جا مسیح کیست، معبد چیست؟ کارکرد مسیح چیست؟ و او معتقد است اساساً مارکسیسم مسیحیتی است که در کسوتی غیردینی درآمده و ظاهر شده است.
البته این رأی خیلی مبالغهآمیزی است و شاید زیاد هم دقیق نباشد ولی به خوبی نشان دهنده رسوخ و نفوذ این ایدهٔ مهدویت و منجی گرایی است.
اساساً ایدهٔ مهدویت و منجیباوری که در ادیان مختلف آمده و مشخصاتی هم برای منجی گفته شده است در مجموع یک تیپولوژی و گونهشناسی خاصی را پدید میآورد که اینها را میشود کاملاً با هم مقایسه کرد و البته مثل هر ایده درست و معقول و مفیدی آفات خودش را هم داشته و در طول تاریخ از این ایده سوء استفادههایی هم شده مثل ترویج خرافات به نام امام زمان و البته هنوز از آن هم سوء استفاده میشود.
ظهور فرقههای انحرافی و تفسیرهای انحرافی از مهدویت در ادوار مختلف، از آفاتی است که گرداگرد این ایده و نظریه مترقی را فراگرفته، آفت مهم دیگر پیدایش مدعیان مهدویت یا متمهدیان، مهدی نمایان و مدعیان امام زمانی است، که آنها را در انگلیسی (Claimant) یعنی مدعی میگویند. یک وقتی با بعضی دوستان دانشگاهی صحبت میکردیم، بعضی دوستان میگفتند الان همزمان 5 امام زمان در یکی از شهرهای ترکیه در زندان هستند! در برخی کشورهای دیگر هم کسانی ادعای مهدویت کردهاند و همچنان این فرایند ادامه دارد.
در ایران نیز در عصر قاجار و در روزگار ما و حتی پس از انقلاب اسلامی کسانی با همین ادعا فتنهها برپا کردند و ضلالتها آفریدند و بعضی فرقههای انحرافی درست کردند و از این عقیده مترقی سوء استفاده کردند و بعضی از کسان، خودشان را “باب امام زمان” دانستند و سر از ادعای پیغمبری و حتی الوهیت درآوردند! فرقهٔ منحرف بهائیگری، بابیگری و حتی قادیانیگری (در شبه قاره) از فرقههایی هستند که عمده مفهوم اعتقادی آنها را همین عقیده به مهدویت و منجیگرایی تشکیل میدهد. لذا متولیان فرهنگ و دیانت در جامعه باید کاملاً هوشیار و مراقب باشند تا از این عقیده (مهدویت و منجیباوری) سوء استفاده نشود. مردم را روشن کنند و توضیح بدهند که این فرقههای انحرافی و استعمارساخته هیچ ربطی به مهدویت و امام زمان ندارند. کسانی که قبلهشان اسرائیل و انگلیس است. از غاصبان و نژادپرستان و ستمگران تمکین میکنند. دعاگوی استعمارگران و سلطهگران هستند. آلوده دامنی و ناپارسایی و اصناف فساد اخلاقی و رفتاری در زندگی آنها موج میزند. چگونه میتوانند امام زمان و راهنمای بشر و جوامع بشری باشند. آنان را حتی نمیتوان مصلح اجتماعی به شمار آورد چه رسد به امام و پیامبر! ما ذرهای اشتراک بین اینها و امام زمان ندیدهایم و نمیبینیم. آنها در برابر ظلم ساکتاند، منفعل و تسلیماند. سرشار از آلودگیهای اخلاقی و انحرافات اعتقادیاند و کارنامهٔ زندگی عملیشان سراسر سیاه و تباه است. این افراد متأسفانه بیش از این که به سلطه بیگانگان حساسیت نشان بدهند و متوجه موضعگیریشان باشند به دوست حمله میکنند! و گاه مسائلی را مطرح میکنند که مغایرت دارد با فرمایشات قرآن، آموزههای صریح پیامبر و امامان (ع) و لذا ما هر حدیثی را که بر قرآن عرضه کنیم و مغایر محتویات و مضامین قرآن و مسلّمات اسلام باشد طبق دستور شرعی و فرمودهٔ پیشوایان دینی کنار میگذاریم زیرا فرمودند: فَاضرِبُوها عَلَی ال۟جِدار. بکوبید به دیوار! یعنی ارزش و اعتباری ندارد.
مبادا با چند حدیث مجعول و بیسند و یا احادیثی که دلالتشان مبهم است بخواهیم با یک عقیدهٔ مترقی و زندگی بخش و امیدزا مخالفت نموده و یا همچون قاعدین مدعی طرفداری از حضرت حجت! از مبارزه با استعمار دست بشوییم یا مبارزان راه آزادی و حق و دیانت را دلسرد کنیم.
در دنیایی که نیهیلیسم بیداد میکند، پوچگرایی و بیمعنایی و “بحران معنا”[24] هست و بشر راه را گم کرده و دچار سرگشتگی شده، عقیده به مهدویت و امام زمان هم امیدبخش است و هم گرمیبخش و هم معنابخش است و انگیزهبخش و انسان را سر پا و امیدوار نگه میدارد تا در این راه بیشتر بکوشد و امیدوار باشد که باطل از میان رفتنی است و حق در نهایت پیروز خواهد شد و روزگار نجات و رهایی فراخواهد رسید.
اما این پرسشها که همسر و فرزندان امام زمان کجا هستند و چه میکنند و آیا اصلاً ایشان ازدواج کردهاند و فرزندانی هم دارند یا نه؟ ویژگیهای فردیشان چیست؟ انتقامگیری او از دشمنان، عبادات ایشان، محل اقامت ایشان – که بعضی گفتهاند در مسجد سهله مثلاً اقامت دارند و نماز شبشان را در مسجد جمکران یا مسجد کوفه یا سهله میخوانند – یا بحث دربارهٔ “نوّاب اربعه” و چگونگی زمینهسازیها برای ظهور ایشان، کیفیت حکومتداری ایشان و دیگر موضوعات مرتبط اینها مباحثی است که نیاز به جلسات متعدد و مفصل دارد و باید به صورت یکترم دانشگاهی مستقل تدریس بشود.
اما اینکه گفته شده در عصر ظهور جامعهای سرشار از رفاه، رشد علمی و تحقق اخلاقی، تحقق عدل، محو ظلم و دینداری درست و امنیت فراوان خواهیم داشت، اینها از وعدههایی است که در متون عمدهٔ مرتبط با امام زمان ذکر شده است ولی اینکه تکالیف منتظران در زمانهٔ غیبت چیست؟ انتظار فرج چیست؟ و تلقیهای غلط در این مورد چیست؟ ویژگیهای حکومت امام زمان، اصلاح امور و گشایش، تعالی فرهنگ، تعالی مدیریت در عصر امام زمان، و ظهور دجّال و شهادت یافتن آن حضرت، اینها همه جزء فروعات مسئله مهدویت و امام زمان هست که باید درباره تک تک آنها به تفصیل و به اشباع سخن گفته بشود و پرسش و پاسخ بشود که فعلاً نه مجالش هست و نه موضوع بحث بنده است.
امیدوار هستم در فرصتهای دیگری بتوانم گستردهتر در این زمینه سخن بگویم و مقایسههای دیگری را با الهیات سیاسی، الهیات رهاییبخش و الهیات تاریخی نیز انجام بدهم و نشان بدهم که عقیده مهدویت و منجیگرایی و عقیده به ظهور امام زمان؛ عقیدهای چندلایه و ژرف است. و نیاز به تأملات علمی دقیق و کاوشهای فلسفی و الهیاتی جدید دارد.
همچنین امید میبرم که مسلمانان از این پس بصیرتمندانه و آگاهانه به انتظار فرج بپردازند و انتظارِ زبانی و ذهنی تنها هم نه، بلکه انتظار فعّال و با اقدام یعنی انتظارمان را با کنشگری و عمل آمیخته کنیم و آن گونه که مایه خرسندی خدا و اولیاء اوست در این راه بکوشیم. در راه اصلاح جامعه و هدایت تودهها و محو ظلم و بیعدالتی.
از حسن استماع و تحملی که فرمودید سپاسگزاری میکنم و امشب و فردا شب را به خصوص که شب دعاست، شب خواستن است از خدا بخواهیم که به همه سعادت و توفیق خدمت به خلق و بندگان او مرحمت کند، مشکلات مسلمانان را در همه نقاط جهان برطرف فرماید، کید و مکر دشمنان را به خودشان برگرداند، قلب مقدس امام زمان (عج) را از ما راضی و خشنود بسازد و به ما ایمانی با نشاط و شاداب و سرزنده و سرشار از عشق و عقلانیت عنایت کند که فریب دنیا را نخوریم و لحظهای از تحصیل رضای دوست کوتاه نیاییم و همواره در راه اعتلا و سربلندی دین او و عزت مسلمانان و آزادی انسانهای دربند و محو ستم در جهان تلاش کنیم.
تا فرصتی دیگر شما عزیزان را بدرود میگویم.
ارجاعات:
1-Jurgen Moltmann
[2]-The Theology of Hope
[3]-New Religious Movements (NRMs)
[4]-David Ford
3-Modern Theologians
[6]-The Meaning of Life
[7]-Kingdom of God
[8]-The Second Coming of Christ
[9]-Cardinal Virtues
[10]-The “Other”
[11]-The other God
[12]-Church Dogmatics
[13]-Letter to the Romans
[14]-Theology of Crisis
[15]-Demythologization
[16]-Here and Now
[17]-Ethnic
[18]-Local
[19]-Universal
[20]-Mystery
[21]-Millennialism
[22]-Cosmic Conciousness
[23]-Salvation
[24]-Meaninglessness Crisis
منبع:دین آنلاین