فرهنگ امروز: آیتالله سیدمصطفی محقق داماد، استاد حوزه و دانشگاه و عضو پیوسته فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران در پیام تصویری به همایش بینالمللی «میرداماد» که در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان برگزار شد، اظهار کرد: فندرسک، دهستانی در بخش رامیان و از توابع استان گلستان است که از این دیار، دو حکیم و عارف نامدار برخاستهاند؛ اولین آنها، مولانا ابوالقاسم بن ابوطالب میرحسینی فندرسکی مشهور به میرفندرسکی(اوایل قرن یازدهم) و دیگری، محمدباقر استرآبادی مشهور به میرداماد است. این دو تقریباً با یکدیگر همدوره و معاصر بودند و چنان حوزه اصفهان را منور کردند که این دیار در زمان خودش مرکزیت والایی یافت و موجب شد تا عده زیادی از طالبان حکمت از اطراف و اکناف در این دیار اقامت کنند و از محضر بزرگان مختلف، از جمله میرفندرسکی و میرداماد بهرهمند شوند.
وی با بیان اینکه عظمت میرداماد به چند نکته برمیگردد، افزود: وی جامع معقول و منقول بود و مانند حکیمان دیگر نبود که فقط به حکمت پرداخته باشد، بلکه هم فقیه، هم مفسر، هم محدث و هم حکیم بود. میرداماد آثار بسیار بدیعی در فقه دارد، شیخ انصاری(ره) در کتاب مکاسب و در آغاز مبحث بیع فضولی، نام وی را بسیار با عظمت و احترام آورده است. البته از میرداماد کتابهای مفصلی در زمینه فقه به دست ما نرسیده و فقط چند رساله کوچک به یادگار مانده است. این رسالهها هر چند کوچکاند، ولی در عین حال حاکی از نوپردازی و عمق فقهی میرداماد هستند. مثلاً، در همین نظریهای که شیخ انصاری از وی نقل میکند، برخلاف مشهور، با بیع فضولی مخالف است و در کتاب شارع النجاة، با تجزی در اجتهاد مخالفت میکند و تسلط بر تمام ابواب فقهی را شرط اجتهاد میداند، نه اینکه شخص در قسمتی از فقه بتواند اجتهاد کند و به او، مجتهد متجزی گفته شود.
این استاد حوزه و دانشگاه ادامه داد: میرداماد مؤسس مکتبی به نام حکمت یمانی است و به معلم ثالث مشهور شده؛ چنانکه معلم اول، ارسطو و معلم ثانی، فارابی است. عنوان معلم با علامه تفاوت دارد؛ علامه برای کسی بهکار میرود که دانای چند رشته دانش باشد، ولی کسی را معلم مینامند که دانشی را بنیان نهاده یا تدوین کرده باشد و میرداماد حکمت یمانی را بنیان نهاده است. البته حکمت یمانی شهرتی مانند سایر مکاتب فلسفی همچون مشاء، اشراق و حکمت متعالیه نیافته و علت آن این است که شاگرد میرداماد، ملاصدرا با ارائه آثار کثیر، مکتبی به خود اختصاص داده و انصافاً امعان نظر در آثار وی و مقایسه آن با آثار میرداماد، این حقیقت را نشان میدهد که بنمایه حکمت متعالیه همان حکمت یمانی است. میرداماد در آثار خود برای مکتبی که بنیان نهاد، عنوان حکمت یمانی را برگزیده که به نظر میرسد از حدیثی با این مضمون گرفته شده است: «الإیمانُ یمانٍ والحِکمةُ یمانِیَة». در واقع، میرداماد در بسیاری از آثارش، اصطلاح حکمت یمانی را برای مکتب خود انتخاب کرده، مثلاً در کتاب «جذوات و مواقیت»، صفحات ۹۹ و ۱۷۰ و نیز در رساله الصراط المستقیم، صفحات ۲۴۷ و ۲۴۸.
وی بیان کرد: پروفسور هانری کربن در مقالهای که راجع به تاریخ فلسفه در اسلام نوشته است، حکمت یمانی را اینگونه تعریف میکند: «مراد از فلسفه یمانی، حکمتی است که خداوند توسط پیامبران و از راه وحی یا اشراق بر بشر نازل کرده است. سپس میگوید: «یمن، تمثیلی از بخش راست یا مشرق، درهای است که موسی(ع) پیام خدا را از آنجا شنید. از این لحاظ، شرق در نظر امثال میرداماد، منشأ انوار الهی و نقطه مقابل آن یعنی غرب، مرکز فلسفه مشایی است. به نظر میرداماد، غرب، تمثیلی از ظلمت و فروماندگی در ساحت فلسفه، یا به عبارت دیگر، اصالت عقل است. در حالی که حکمت یمانی بر اساس اصالت ایمان و وحی بنا شده است.»
آیتالله محقق داماد تصریح کرد: اگر بخواهیم حکمت یمانی را از ابعاد مختلف بهدرستی تشریح کنیم، باید بگوییم این حکمت، برگرفته از حکمتهای مختلف است، بهخصوص از حکمت مشاء بسیار بهره گرفته و سپس از حکمت اشراق. بعد از این دو، از کلام شیعه بهره گرفته که یک امتیاز محسوب میشود. در واقع، بنمایههای کلام شیعی در حکمت یمانی بسیار دیده میشود. گذشته از کلام، بهطور کلی آموزههای دینی شیعه، آیات قرآن و روایات اهل بیت(ع) نقش بسیار درخشانی در حکمت یمانی دارد. در این حکمت، روایات بهگونهای تفسیر شده که این فلسفه را تنظیم کرده و بر اساس یک نظام، آن را ارائه داده است. در واقع، بیشترین امتیاز حکمت یمانی نسبت به سایر مکاتب فلسفی، به نقشی مربوط میشود که میرداماد برای روایات اهل بیت(ع) در مکتب خود تعریف کرده است.
وی اظهار کرد: واقعیت این است که در حوزههای علمی حکمی و علوم عقلی، کتابهای میرداماد نسبت به آثار ملاصدرا و ابن سینا کمتر خوانده میشود و دلیل آن این است که ملاصدرا و ابن سینا بسیار روان نوشتهاند. از طرف دیگر، ملاصدرا فلسفه خود یا همان حکمت متعالیه را بر سه اصل منظم شامل برهان، قرآن و عرفان استوار کرد، ولی میرداماد اولاً اینگونه نظمبندی را انجام نداد و دوماً، آثارش بسیار مغلق نوشته شده و فهم آنها بسیار مشکل است.