شناسهٔ خبر: 65055 - سرویس اندیشه

امامی: رئالیسم انتقادی در اندیشه افروغ بعد ابزاری و هدف دارد/ سلگی: ایده‌ای که افروغ مطرح می‌کند موقعیت‌مند است

امامی گفت: اساسا در اندیشه افروغ فیلسوف کسی است که در حوزه عمومی بیاندیشد چون اندیشه‌ای که جدا از حوزه عمومی باشد قطعا حوزه عمومی آن را پس می‌زند. همچنین رئالیسم انتقادی در اندیشه افروغ هم بعد ابزاری دارد و هم خودش هدف است.

به گزارش فرهنگ امروز : دومین عصرانه از سلسله عصرانه‌های علوم انسانی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم با دبیری مالک شجاعی و با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین استاد حمید پارسانیا رئیس مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، مانی کلانی، مهدی امامی‌ و محسن سلگی به بررسی اندیشه‌ها و خدمات علمی‌ عماد افروغ، پژوهشگر و جامعه‌شناس کشور اختصاص داشت که در محل تالار فارابی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری برگزار شد.

امامی نیز در بخش دیگری از این نشست با بیان اینکه افروغ مصداق وحدت حوزه و دانشگاه است گفت: برای این که یک صورتبندی از اصحاب اندیشه در ایران داشته باشم متنی را از کتاب روز نگاشت تنهایی جلد ششم دکتر افروغ می‌خوانم: «دوشنبه 7/1/1396 صبح قصد داشتم به اتفاق حاج خانم به نانوایی بروم که ماشین روشن نشد حاج خانم تا نانوایی پیاده رفت و دست خالی برگشت معلوم شد دوشنبه‌ها نانوایی پخت نمی‌کند البته یکی از همسایه‌ها متوجه این قضیه شد و بلافاصله به همسرش گفت که تنور منزل را راه بیاندازد و دو عدد نان بربری داغ برایمان فرستاد. من هم به یکی از همسایه‌ها زنگ زدم و مشکل ماشین را با او در میان گذاشتم. دقایقی بعد آمد و پس از بررسی تقریبا برای‌مان مسجل شد اشکال از باتری ماشین است. به یکی از رفقای باتری‌ساز خود زنگ زد و او پذیرفت که خودش یک باتری نو بیاورد و تعویض کند وقتی باتری را عوض کرد به او گفتم با رفت و آمد چقدر تقدیم کنم؟ گفت باتری شما می‌شود 240 هزار تومان با رفت و آمد و دستمزد می‌شود 390 هزار تومان. پول را آماده کردم و در غیاب باتری ساز به دوستم گفتم گران حساب می‌کند. رفقیم گفت پنجاه تومان تخفیف می‌گیرم. هر دو برگشتند و متوجه شدم که باتری ساز 20 هزا رتومان در دستش گرفته و قصد دارد به اصطلاح تخفیف دهد. به او گفتم این 20 هزار تومان را بگذار  در حیب فقط بگو چرا 150 هزار تومان اضافه می‌گیری؟ 60 هزار تومان کرایه رفت و برگشتت، 90 هزار تومان بابت کار فنی‌ای که می‌گیری، چه کار فنی‌ای یک باتری عوض کردن شد کار فنی! چرا از همان اول قبل از راه افتادن نگفتی که می‌خواهی 40 هزار تومان اضافه بگیری؟ قبول کرد که کار فنی نکرده است اما گفت من مغازه را رها کرده‌ام و آماده‌ام. گفتم می‌توانستی شاگردت را بفرستی اصلا باتری را با یک آژانس آشنا می‌فرستادی در ضمن تعطیل نکرده‌ای کار کرده‌ای و بابتش دستمزد گرفته‌ای. کرایه یک آژانس را گرفته‌ای با فرض باز و بسته کردن باتری 80 هزار تومان باید بگیری هنوز 70 هزار تومان اضافه می‌گیرد. قبول کن انصاف نداری. فقط کمیت نیست کمی هم به کیفیت زندگی‌ات فکر کن. اصرار که 50 هزار تومان را پس بگیریم به هیچ وجه قبول نکردم گفتم همین که تو را نصحیت کردم و شرایطی را بوجود آوردی که بدون رودربایستی تو را به انصاف توصیه کنم برای من یک میلیون می‌ارزد. هر چه اصرار کردنپذیرفتم و بار دیگر او را به انصاف سفارش کردم همسایه‌ ما هم کمی ناراحت شد چون احساس می‌کرد اعتماد به او کاری دستش داده است می‌گفت اتفاقا پسرم شیرگاه هست ای کاش به او می‌گفتم یک باتری بخرد و خودم اگر بعداز به شیرگاه می‌رفتم می‌توانستم بخرم به هر حال هر چه بود گذشت هم برای رفیق ما و هم برای ما درس عبرتی شد که هم عجله نکنیم و هم از قبل قیمت را بپرسیم. برای چیدن سبزی به باغچه رفتم و بعد از آن دو درخت پرتقال و نارنگی را که در اثر سرمای امسال خشک شده بود با اره هرس کردم وقتی ماجرای تعویض باتری را برای همسرم تعریف می‌کردم اذعان داشت که از بالا صحبت‌هایمان را می‌شنیده است و از این‌که بی تعارف با او صحبت کردم حظ برده است. به ایشان گفتم چند هزار تومان اضافه مسئله‌ای نیست اما اما چه زیباست این ضرب المثل فارسی که حساب به دینار بخشش به خروار، تازه یادم افتاد که می توانستم به امداد خودرو که از مشترکانش هستم تماس بگیرم و تقریبا مجانی و تنها با پرداختن مبلغ باتری مشکلم را برطرف کنم هرچند اگر یادم بود این کار را نمی‌کردم و تا آنجا که امکان  دارد خودم مشکلاتم را رفع کنم. هم اکنون که مشغول مرور رئالیسم انتقادی اعم از شکل اولیه و دیالکتیک آن هستم به هنگام مواجه با تجارب و حوادث روزانه برایم این سوال پیش می‌آید که لایه های پنهانی یا سازوکارهای درونی این رخدادها چیست؟ به هر حال باید به تبیین ان قادر باشیم. فرق نمی‌کند رخدادها کلان یا خرد باشد. یک سوی رخداد به دیگری و سوی دیگر ان به طرف مقابل آن مربوط می‌شود. در مورد رخداد خرد امروز طرف دیگر یا فرصت سازی کرده است یا واقعا اسیر توهم بوده است از طرف دیگر بنده هم احتمالا به دلیل  اعتماد بی بنیاد  متوهمانه رفتار کرده‌ام. هر دو دلیلی قصدمندانه در ذهن داشته‌ایم که منتج به یک علت شده است. دلیلی  از سر فریب و توهم و دلیلی از سر اعتماد اما پر واضح است که رخداد همچون یک اتفاق عینی نمی‌تواند معلول هر اندیشه و دلیلی باشد. به ظاهر دلیل بنده به نتیجه مطلوب نینجامید اما دلیل طرف مقابل به نتیجه رسیده است. اتفاقی رخ داده که با ایده‌ای حسب رابطه ایده و واقعیت همراه بوده است.
در این رخداد فریب بر اعتماد فائق امد اما تصور کنید فضایی که برآن بی اعتمادی کامل بر طرفین حاکم باشد علاوه بر فضای ناآرام و جبهه گیرانه روحی و روانی چه تاثیری بر واقعیات خواهد گذاشت. اگر هر دو طرف به یکدیگر بی اعتماد باشند بهتر است یا یک طرف بی اعتماد و طرف دیگر با عاتماد، هر دو توجیه می شوند اگر بار احساس و عاطفه کم شود و عقلانیت بچربد. ممکن است افزایش عقلانیت از ناراحتی عذاب اعتماد  متج به حادثه تلخ و ناگوار بکاهد اما زندگی برموج بی اعتمادی و عقلانیت مزبور چه زندگانی است؟ یعنی اگر ما حتی در کانتکس اعتماد فریب هم بخوریم باز می‌ارزد. هر چه باشد در این زندگی از انفاق و ایثار و نوع‌دوستی خبری نخواهد بود. همه گرگ و روباه یکدیگر خواهند شد. این با انسان‌شناسی هابزی بیشتر می‌خواند تا انسان‌شناسی دینی و اخلاقی. لازمه انفاق و نوع دوستی اعتماد است اما چه کنیم ناچاریم تا حدودی هم مراقب مورد مصرف اعتمادمان باشیم. اعتمادمان را همه جا خرج نکنیم. برای اعتماد به طرفینی بسترسازی و فرهنگ‌سازی کنیم. زندگی بربستری از عقلانیت صوری و خردگرایانه را نمی‌پسندم اگر با ان کنار بیایم از سر یک ضرورت بیرونی است و نه یک اراده دلخواه.»

او با اشاره به اینکه اصحاب اندیشه در ایران سه دسته هستند توضیح داد: نخست؛ پیشا تفکر که در واقع متعلق است به انتزاعی اندیشان یا به تعبیری دیگر نامسئله‌گرایان. دوم اصحاب تفکر هستند که انضمامی اندیشان هستند یا همان مسئله گرایان که به مسئله می‌پردازند اما به پاسخ نمی‌رسند. سوم دسته اصلاح و تغییر هستند یا به تعبیری ضمنی اندیشان یا همان در عمل اندیشان که درواقع همان عمل‌گرایان هستند. که درواقع پاسخ را در متن عمل می‌بینند و معتقدند در متن عمل پاسخ می‌جوشد و فارغ از عمل اساسا پاسخی متناسب با مسئله بومی وجود نخواهد داشت.
 
امامی با بیان اینکه من افروغ را در دسته سوم یعنی ضمنی اندیشان می‌فهمم و تعریف می‌کنم که به برتری دانش ضمنی بر دانش رسمی باورمندند و به شکاف نظر و عمل به شدت منتقدند و نسبت به فاصله گزینی حوزه عمومی منتقدند تاکید کرد: بحث ضمنی اندیشی را دکتر افروغ در صفحه 31 کتاب توسعه فرهنگی در ایران مطرح می‌کنند. می‌فرمایند که جوامع مختلف در طول تاریخ و در فرایند تحول یابندگی جغرافیایی و تاریخی خود تجربه‌ها آموخته، انندیشه‌ها ورزیده و با مشکلات پشاروی گلاویز شده و درس‌ها و عبرت‌ها گرفته و انتقال داده‌اند. قلمرو دانش و تجربه عملی آنها به مراتب گسترده‌تر و عمیق‌تر از دانش نظری غالب و بیگانه و ناآشنا با فضای زیست محیطی و زیست جهانی آنهاست.

او با اشاره به اینکه اساسا در اندیشه افروغ فیلسوف کسی است که در حوزه عمومی بیاندیشد افزود: کسی اصلا در خارج از حوزه عمومی در اتصال فلسفه با حوزه اساسا امکان اندیشیدن وجود ندارد. اندیشه‌ای که جدا از حوزه عمومی باشد قطعا حوزه عمومی آن را پس می‌زند. مستند دیگر من صفحه 270 کتاب ارزیابی انتقادی نهاد علم در ایران است که می‌گویند در شرایط کنونی به دانشگاه‌ها امیدی نیست من خودم قربانی دانشگاه هستم. فشارها باعث شد از دانشگاه بروم می‌دیدم که نگرش انتقادی را برنمی‌تابند و وقت من در آنجا تلف می‌شود. از درون احساس تهی شدن می‌کردم و دچار افسردگی شده بودم تا آنکه تصمیم گرفتم آن حرکت را در عرصه‌ای خارج از دانشگاه دنبال کنم. عرصه‌ای که انسان براساس انگیزه‌هایش عمل کند. بنابراین راه حل من مبتنی بر کار نظام یافته و مشترک است. باید رئالیسم را خوب بفهمیم و گسترش دهیم و افق‌های تازه را به روی آن بگشاییم. من فکر می‌کنم اگر از موسسه‌ها آغاز کنیم که زیرساخت‌های تاریخی دارند و علاقه‌مند به این مباحث هستند این تحول بهتر جاخواهد افتاد درباره دانشگاه‌ها نیز باید بگویم در کل مایل نیستم از آنها قطع امید شود اگر می‌توانید و تحملش را دارید این تحولات شناخت‌شناسی را ایجاد کنیدو از طریق پایان‌نامه وایجاد پایگاه این تفکرات را اشاعه دهید. البته از این سو آسیب‌هایی نیز دیده می‌شود عده‌ای با کوله‌باری از تجربه به قم می‌آیند و با استقبال چندانی از سوی حوزه‌ها مواجه نمی‌شوند.

به گفته امامی، افروغ در ذیل دسته سوم قرار می‌گیرد که به وحدت عمل و نظر باورمندند و در این وحدت به اندیشه روی می‌آورند. بنیان‌های فکر ایشان در سه امر استوار است یک رئالیسم انتقادی روی باسکار، با تاکید بر دیالکتیک و ناثنویت‌گرایی که ناثنویت‌گرایی در اندیشه ایشان بسیار ضریب دارد ثنویت میان سوژه وابژه، ذهن و  عین، ارزش و واقعیت، عامیلیت و ساختار، نظر و عمل و غیره.

او با اشاره به اینکه دومین بنیان فکری افروغ کل‌گرایی توحیدی ملاصدراست و سومین بنیان فکری ایشان نظریه عدل امام خمینی است با قرائت وحدت در عین کثرت توضیح داد: رئالیسم انتقادی در اندیشه افروغ هم بعد ابزاری دارد و هم خودش هدف است. یعنی افروغ در نقطه‌ای از جریان روشنفکری ایستاده است که پوزیتیویست، نیهلیست و تفکر ساختاری را به نقد بکشد اما از سویی رئالیسم انتقادی خودش هدف است چون بنیان دیالکتیکی و ناثنویت‌گرایی ایشان را به خوبی می‌تواند تامین کند.
 
به گفته این محقق، دیالکتیک در اندیشه افروغ هم بعد روشی و هم بعد پویایی در هستی دارد. اما دیالکتیک پویایی در روش مبتنی بر روش نظر و عمل در عمل یک در عرض روش‌های مرسوم و دیگری خروج از رابطه خطی علی و معلولی کانتی است اما دیالکتیک پویایی در هستی است که در برابر دو مغالطه معنا می‌شود. مغالطه اول معرفت شناسی است و مغالطه دوم هستی‌شناسی. مغالطه معرفت شناسی یعنی تسری آنچه از عالم می‌دانیم به آنچه هست. که در برابر این مغالطه تمایز بین بعد گذرای علم و بعد ناگذرای علم بدست می‌آید. تمایزگذاری میان بعد ناگذرای علم و از سویی پذیرش جهان مستقل از معرفت اینجاست که یک اصل بسیار مهم را در اندیشه دکتر افروغ رقم زده و آن این است که همه معرفت‌ها نسبی است اما داوری نسبی نیست. همه معرفت‌ها چون به بعدگذار تعلق می‌گیرد نسبی است اما داوری نسبی نیست چون واقعیت به خاطر بعد گذاری علم تغییر نمی‌یابد و باید با منطق و استدلال پیرامون آن گفت‌وگو کرد. اینجاست که منطق گفت‌وگو در اندیشه دکتر افروغ ظهور پیدا می‌کند.

او افزود: مغالطه هستی شناسی مبتنی بر متافیزیک حضور و تقلیل وجود به سطح قابل مشاهده و تجربی است. اینجاست که از منظر رئالیسم انتقادی هستی لایه‌مند تعریف می‌شود که سه لایه دارد. اولین دلالت این است که دیالکتیک رئالیسم انتقادی در مقابل دیالکتیک هگل چهار عنصری است.عاملیت دگرگون‌ساز همان عمل دگرگون‌ساز است که اخلاق در رئالیسم انتقادی ظهور و بروز پیدا می‌کند و نفی محدودیت‌ها اینجاست که شاهد هستیم و ضریبی که عاملیت در مواجه با ساختار پیدا می‌کند. نفی محدودیت‌ها و عاملیت دگرگون‌ساز اینجاست که باز از فلسفه افروغ فلسفه دشن می‌سازد نه فلسفه بودن.

او با تاکید بر اینکه همان‌گونه که خدای بدون انسان قابل تصور نیست، اصلا افروغ خدا را بدون انسان نمی‌تواند بفهمد انسان بدون خدا نیز قابل تصور نیست عنوان کرد: اینجاست که ما با سه گانه حق، انسان و غایت مواجه می‌شویم. انسان بدون خدا یعنی اساسا حق و ذات انسان بدون خدا و غایت فاقد محتواست. حق هنگامی تشخص و تعین می‌یابد که شما آن را در نسبت با خدا  غایت تصور کنید چون حق اعتباری نیست. اینجاست که افروغ می‌گوید که غایت انسان و ذات انسان و اصل مورد اتکای انسان یک رابطه وجود دارد شاید باورش سخت باشد ولی ادعای ما این است که فقط خداگرایان و اصل‌گرایان می‌توانند مدعی حقوق بشر باشند. متاسفانه برخی از دینداران متوجه این معنا نیستند. قاعدتا تا سخن از حقوق بشر و حقوق شهروندی به میان می آید موضع می‌گیرند. متوجه این معنا نیستند که اساسا حقوق بشر و حق شهروندی در دامن انبیا رشد کرده وبوجود آمده است.

به گفته امامی، در برابر دیدگاه‌های رایج در عرصه توسعه مانند نوسازی، وابستگی و نظام جهانی افروغ به توسعه فرهنگی باور دارد. بنیان‌های توسعه فرهنگی چهار امر است. یک نفی ثنویت جهان طبیعی و جهان انسانی، دوم بازگشت به دانش ضمنی به عنوان دانش پایه توسعه. یکی از دلایلی که کتاب روزنگاشت دکتر افروغ دیده نشد نه به خاطر دانش درونی بلکه به خاطر دانش ضمنی و ضعف بیرونی عرصه علم و تفکر در ایران است که اساسا به دانش ضمنی توجهی ندارد. یعنی هرجا اگر بخواهد یک ذره بوی خطابی به خودبگیرد از آن فاصله می‌گیرند. صحیفه امام خمینی هم به همین دلیل مغفول مانده است چون بعد خطابی امام بر ابعاد نظری آن غلبه پیدا کرده است. سوم توجه به نظریه عدل یعنی توجه به وحدت در عیت کثرت. باورمندی به هستی لایه‌مند وعنصر حق و قابلیت‌ها که در هر فرهنگی متفاوت است. و نمی‌توانیم یک نسخه توسعه را برای همه کشورها تجویز کنیم. لازمه این نگاه دیالکتیک اقتصاد و فرهنگ است که نه فرهنگ پای اقتصاد قربانی می‌شود و نه اقتصاد پای مناسکی قربانی شود. چهارمین بنیاد خرد توسعه فرهنگی نفی تفکر غالبی و صنعت مونتاژی در نهاد علم و صنعت است. لازمه حقیقت جویی قالب شکنی و محتواگرایی است و وقتی صحبت از قالب شکنی به میان می‌آید به همان فلسفه شدن برمی‌گردیم.

این مدرس دانشگاه با بیان اینکه افروغ شدیدا با اسلامی کردن علوم مخالف است گفت: اساسا طرح اسلامی کردن علوم همان منطق بودن است نه شدن. به همین خاطر افروغ بر اسلامی شدن باور دارد. افروغ بر تعین باور دارد نه تعیین. چون معتقدم که دیالکتیک افروغ برخلاف دیالکتیک هگل که فروبسته و بسته است گشوده است به همین خاطر به اقتضای ضمنی اندیشی افروغ انتظار می رفت بیش از این‌که به حکمت صدرایی نزدیک می‌شود به امام نزدیک شود و ما این را در آثار ایشان به رغم اینکه از امام زیاد می‌بینیم اما به عنوان وجه رایج و غالب نمی‌بینیم.

او در پایان گفت: بلاشک صدرا یکی از پایه‌های اندیشه ماست که امکان عبور از آن وجود ندارد اما خلاصه کردن هر آنچه هست در اندیشه ملاصدرا خودش افتادن در ورطه قالب‌گرایی است. انتقاد دوم ضعف بعد عملی سال‌های اخیر دکتر افروغ است که خیلی از او شاهد نیستیم و حتی در برخی از دانشگاه‌هایی که ایشان سابقه جدی داشتند حضورشان کم رنگ شده و فعالیت لازم که شاهد بودیم در دانشگاه باقر العلوم ندارند.

محسن سلگی نیز در بخش پایانی این نشست با اشاره به اینکه رئالیسم انتقادی هستی شناسی بر معرفت‌شناسی را تقدم می‌دهد برخلاف اتفاقی که در نزداقبال لاهوری می‌افتد گفت: این رئالیسم انتقادی حرف‌هایی می‌زند که حتی افرادی  مانند ریچارد دورتی را هم نزدیک می‌دانند و می‌گویند او رئالیسم تعاملی را مطرح کرده است. اما چه چیزی بنیاد ما هست که ما را متفاوت می‌کند همان بنیادی که مشخصا صدرایی است و از سویی دیگر هم نباید رئالیسم انتقادی را جریانی بدانیم که انگار خیلی برجسته است.
 
او افزود: در غرب هم ما با ثنویت مواجه هستیم حالا بگوییم رئالیسم انتقادی آمده و ناثنویت گرایی را ترویج می‌دهد. حتی افلاطون رئالیسم استعلایی را مطرح می‌کند. بنابراین نباید نگاهمان راجع به غرب به این صورت باشد که آنها همیشه درگیر ثنویت بوده‌اند بحث خیلی دقیقتر از این است. از طرفی دیگر درباره صدرا هم جسمانیت و بقا را می بینیم بنابراین  نباید مواجهه سطحی با تراث فلسفی خودمان و غرب داشته باشیم.

او ادامه داد: وقتی می‌خواهیم منطق دوگانه‌ها را بحث کنیم لازم است بیاییم و از رابطه انسان یا ذهن و جهان یا ذهن و خدا سخن بگوییم. این نکته از دکتر افروغ که به تکرار امروز آمد یعنی خدای قابلیت ساز و خدای فعلیت ساز، باید بگویم که خدا فعلیت‌ساز هم هست. یعنی اگر می‌خواهیم یک رئالیسم واقعا جدی را در دنیا عرضه کنیم ناچاریم به جایگاه خدا و طراوت خدا، هستی و انسان توجه خاصی کنیم.

این استاد دانشگاه با بیان اینکه در فلسفه و عرفان اسلامی مباحثی داریم که از سوی شرق‌شناسان و کسانی که مواجه سطحی با سنت عرفانی و حکمی ما داشته‌اند اتهام پانتئیسم را در پی داشته یا حتی ناظر به ابن عربی اتهام همه در خدایی را در پی داشته است توضیح داد: اما واقعیت چیز دیگری است. عارف وقتی تجربه وحدت پیدا می‌کرده است به تعبیر امروز وقتی لحظه وحدت به او دست می‌دهد. در آن لحظه خودش را با جهان و خداوند یکی می‌دیده است. توجه کنید چقدر این واقعیت ترکیبی است. خدا، جهان و هستی را یگانه می‌دیده است اما در عین حال به تنزیه الهی اعتقاد داشته است. یعنی به این صورت نبوده که ابن عربی بگوید من و خدا دقیقا عین هم هستیم. همان اصل این همانی که لایبنیتس مطرح می‌کند یعنی هر چیز اگر صفات چیز دیگر را داشته باشد دیگر با دو چیز روبرو نیستیم بلکه یک چیز در میان است. او به تنزیه الهی التفات داشته که این واقعیت هستی عین من نیستیا خداوند عین این اشیاء نیست.

به گفته سلگی، او به خدای شخص‌وار اعتقاد ندارد بلکه به خدای ناشخص‌وار اعتقاد دارد و بحث پانانتیس با پانتئیس تفاوت دارد. پانانتئیس تشخص خدا را نمی‌پذیرد اما تمایز را می‌پذیرد. بنابراین بحث‌های زیادی را باید تدارک ببینیم. به این صورت نیست که سراغ صدرا برویم و به یک‌باره وارد جامعه‌شناسی شویم.

او گفت: اما وقتی به جامعه و فرد نزد امام و علامه طباطبایی و دیگران توجه کنیم می‌بینیم که فرد و جامعه هم در آنجا وضعیتی مشابه وضعیت انسان- خدا و انسان- جهان دارد. یک فرد را می‌بینیم که همزمان هم فرد هست و هم جمعی که اتفاقا این از دل رئالیسم انتقادی در نمی‌آید. رئالیسم انتقادی هرچند نسبت به تجربه‌گرایی مرسوم می بینیم که این فرد هم یک فردیت خاصی دارد این فرد وقتی می‌خواهد ایده و موقعیت را محقق کند خودش تحقق این ایده و موقعیت می‌شود. مانند خود دکتر افروغ که علاوه بر آرمانگرا بودن، آرمان‌گر هم بخوانم که آرمان‌ها را می‌سازند.

سلگی با اشاره به اینکه می‌شود در بحث های ایشان بحث‌های جدیدی را گشود و یک گفت‌وگوی انتقادی با رئالیسم انتقادی کرد یادآور شد: ما بزرگانی داریم که عمدتا مواجهه قالبی با آنها شده است. در این رئالیسمی که جا دارد طرح شود خدا فعلیت جهان هم هست. در عین حال انسان تمایز دارد یعنی خدا و انسان با هم دارند جهان را می‌سازند.

این استاد دانشگاه با تاکید بر اینکه ایده‌ای که دکتر افروغ مطرح می‌کند موقعیت‌مند است اما آن وجه ایده بودن حفظ می‌شود عنوان کرد: مثلا ما در مارکس که روی رئالیست‌های انتقادی خیلی تاثیر گذاشته است، می‌بینیم می‌گوید من می‌خواهم فلسفه را از طریق تحقق این‌جهانی نابود کنم. بعد از این می‌بینیم که یک جامعه‌شناس فرانسوی بحث متافلسفه را مطرح می‌کند که اتفاقا برخلاف متافلسفه‌ای که مرسوم است درواقع فرو فلسفه است یعنی فلسفه را به پایین کشاندن و تحقق این‌جهانی دادن است. اما این‌جا اتفاق بدی برای ایده‌های افلاطونی می‌افتد. عدالت، آزادی، به منزله چیزی که ارزش جانفشانی دارد، که دکتر افروغ به این تعهد داشته‌اند. یعنی ایده‌ها همچنان برای ایشان اهمیت خاصی دارند.

سلگی تاکید کرد: عصرگرایی فلسفی که مطرح می‌کنند فوق‌العاده است. در پست مدرنیسم و حتی در دموکراسی‌های رادیکال یا نوسوفسطایی کسانی مانند دولوز، رانسیر و ... که دموکراسی‌های بسیار عام‌گرا و رادیکال هستند این ایده ضعیف می‌شود. از طرفی این‌ها می‌خواهند اعتراض و فعالیت سوژه انسانی را تدارک ببینند و از طرفی نتایجی که دارند همان نتایجی است که سوژه به معنای متعارف آن لیبرال است یا نتایجی که لیبرالیسم دارد نمی‌توانند این را به درستی صورت‌بندی کنند چرا که به تعبیر افروغ به همان ذات‌گرایی منجر می‌شوند.

سلگی گفت: معرفت برخلاف دوستان که گفتند نسبی نیست بلکه یقینی است اما واقعیت متدرج و ذومراتب است. در واقع‌گرایی ما واقع‌گرایی دوسویه نزد اندیشمندان انقلابمان می‌بینیم که صبغه صدرایی هم دارد. وقتی سوژه آزادی و عدالت را ارزش نداند چگونه می‌خواهد برای آن مبارزه کند؟
 
او تاکید کرد: اینجاست که یک نوع تکلیف‌گرایی را می‌توان از منظرگاه افروغ به رویکردهای جدید پیشنهاد داد که اتفاقا در ایران باستان هم ما با یک تکلیف‌گرایی مواجه بودیم. یعنی به این صورت نبوده که فرد از بدو تولد شهروند باشد بلکه باید می‌کوشید که شهروند شود. در آنجا تکلیف‌گرایی مهم است برخلاف دموکراسی‌های مدرن که حقوق مدار شده‌اند. در کار دکتر افروغ تکلیف و حق به یک امتزاج می‌رسند. گویی دو روی یک سکه نیستند بلکه دوبعدی هستند که از یک زاویه حق و از زاویه دیگر تکلیف دیده می‌شود. ایشان به حدیث حضرت امیر اشاره می‌کند که مضمونش این است که مردم تکلیف دارند در نقد حاکم. یعنی حقی از حاکم ضایع می‌شود اگر مردم او را نقد نکنند. که مشخصا در باب جمهوری اسلامی دکتر افروغ تیغ جمهوریت و اسلامیت از ان یاد می‌کنند.

او با بیان اینکه جمهوریت در تلقی ایشان، یک بار گویی توافق جمعی و قرارداد اجتماعی است و یک بار رویه‌هایی است که بین حکام و مردم درمی‌گیرد عنوان کرد: یعنی همان نظارت و حقوق متقابل که هم تحقق بخش جمهوریت است و هم عدالت. چون عدالت را در جمهوری اسلامی هم به جمهوریت نظام بازمی‌گردانند و هم به اسلامیت نظام و در ادامه بحث حق شهروندی را به عنوان بنیاد این دو مطرح می‌کنند که بحث درخشانی است.  اجازه می‌خواهم از آن به عنوان حق شهر هم تعبیر کنیم. ایشان تاکید می‌کند که معنا ندارد مردم را به زور به سمت عدالت ببریم. نهایتا باید به توافق برگردد. یعنی باید مردمی گرد هم جمع شوند بر سر نوع حکومت توافق داشته باشند. بنابراین از این حیث هم بحث ایشان درخشان است که حق را بنیاد قرار می‌دهد و قبل از آن دوگانه حق و تکلیف را به چالش می‌کشد.

سلگی در پایان گفت: آنچه به عنوان خلاقیت خاص ایشان می‌توان اشاره کرد دستگاه‌مندی و معادله تغییر است. قبل از صدرا هم کسانی تعبیر حکمت متعالیه را به کار بردند اما چه کسی بود که توانست آن را مهندسی و دستگاه کند؟ آنچه در کار دکتر افروغ می‌بینیم معادله تغییر ـ تغییر است. یعنی امروز جمهوری اسلامی که این دولت آمده و شعار عدالت و جمهوریت را مطرح می‌کند بهترین معادله تغییر که روشن است، علاوه بر این‌که موقعیت‌مند است فضامند است، آنچه فوریت دارد که از افروغ استفاده کنیم، هم برای کشور و هم برای نظام و حتی این دولت، همین معادله است. چون بحث‌های ایشان بیشتر از این‌که دلیل‌مدار باشند علت محور هم هستند. یعنی حوزه خواست مردم و تغییرات اجتماعی را می‌تواند ببیند و پوشش دهد.